فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تَازَفُوا: قريب و نزديك شدند بعض ايشان ببعضى.

تَازُف: قدم نزديك گذاردن.

اَزَف: تنگى، بدى زندگانى، نزديك.

ازِفَة: قيامت.

اَزْفى: سرعت، نشاط.

مَاْزِفَة - مَازِف، ج: نجاست، سرگين مردم و ستور.

(اَزِقَ) صَدْرُهُ اَزَقاً و اَزْقاً، ف ض و تَاَزَّقَ: تنگ شد سينه او يعنى غمگين گرديد.

اُسْتُوزِقَ عَلى فُلانٍ: تنگ شد مكان بر وى.

اَزَق: تنگى.

مَاْزِق: جاى تنگ، ميدان جنگ، تنگنا، حالت ناگوار، وضع بد.

(اَزَلَهُ) اَزْلاً، ض: بازداشت او را.

اَزَلَ الْفَرَسَ: كوتاه كرد ريسمان اسب را و واگذاشت او را به سر خود.

اَزَلْتُ الرَّجُلَ: تنگى و سختى گرفتم بر او.

اَزَلُوا اَمْوالَهُمْ: نگذاشتند شترهاى خود را بسوى چراگاه از ترس يا از قحط.

اَزَلَ فُلانٌ: در قحط سال درآمد.

سَنَةٌ مُؤْزِلَةٌ: سال قحطآور.

تَاَزَّلَ صَدْرُهُ: تنگ شد سينه وى.

اَزْل: تنگى و سختى و قحطى سال.

اَزِل: سخت

اَزْلٌ اَزِلٌ: قحطى بسيار سخت.

اِزْل: دروغ و بلا.

مافى حُبّى اِزْلٌ: (مثال)نيست در دوستى من دروغى.

اَزَل: هميشگى، زمانى كه او را اول و ابتدا نباشد.

اَزَلىّ: جاويد، آخرت، جاودانى، فناناپذيرى.

مَاْزِل: جاى تنگ.

سَنَةٌ اَزُولٌ - اُزْل، ج: سال سخت.

/ 5263