فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اَزْم: بريدن بدندان نيش و با كارد، بازايستادن از چيزى و امساك از خوردن، نخوردن طعام روى هم، خواموشى، نوعى از گيسوى بافته.
اَزْمَة - اَزَم و اِزَم، ج: يكبار خوردن بسيرى، سختى و قحطى.
اَزِمَة و اَزَمَة - اِزَم، ج: سختى و قحطى.
اَزْمَة و اَزِمَة و اَزُومَة: سال قحطناك.
ازِم - اُزَّم، ج: دندان نيش، آنكه لبها را جمع دارد.
ازِمَة - اَوازِم، ج: دندان نيش.
اَزُوم - اُزُم، ج: دندان نيش، لازم گيرنده چيزى.
اَزام: سال قطحناك.
اُزام: لازم گيرنده چيزى.
مَاْزِم - مَازِم، ج: زمين تنگ، فرج تنگ، زندگانى تنگ، ميدان جنگ.
اَزْمَة: شدت بحران، مرحله قاطع، نَفَس تنگى، كلنگ دو سر، كلنگ روسى.
(اِزْميل): آلت قلم زنى زرگرى، اسكنه.
(اِنْزَهْوَة): تكبر و غرور و نخوت.
(اَزُوت): گاز هوا.
(اَزُوتيك): تيزابى سوره ئى.
(اَزَا) الظِّلُّ اَزْواً، ن: كم شد سايه و منقبض گرديد.
(اَزى) اِلَيْهِ اَزْياً و اُزِيّاً، ض: فراهم آمد بسوى آن و فراهم كرد.
اَزَى الظِّلُّ اُزِيّاً: كم گرديد سايه.