بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
هُمْ اَساطينُ الزَّمانِ: ايشان افراد و حكماى روزگارند. اَساطين: ستونها. (اُسْطى): استاد، معلم، سركارگر و مباشر آنان، آشپز، راننده لوكوموتيو. (اَسِفَ) اَسَفاً، ف: اندوهگين گرديد. فَلَمَّا آسَفُونا (آيه): چون ما را بخشم آوردند. فَرَجعَ اِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ اَسِفاً (آيه): موسى بسوى قومش خشمگين برگشت. اَسَفَ عَلَيْهِ: خشم گرفت بر آن. اَسِف، ص. اسَفَهُ ايسافاً: در خشم آورد او را و اندوهگين كرد. تَاَسَّفَ عَلَيْهِ: غم و اندوه خورد بر او و اندوهگين گرديد بر وى. اَسَف: حزن و اندوه، و غم سخت، خشم و غضب. مَوْتُ الْفُجْأَةِ راحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ وَ اَخْذَةُ اَسَفٍ لِلْكافِرِ: موت ناگهانى راحتست براى مؤمن و خشمناك است براى كافر. اَرضٌ اَسِفَةٌ و اَسيفَةٌ و اُسافَةٌ و اَسافَةٌ: زمينى كه صلاحيت روئيدن گياه ندارد. اَسُوف: رقيق القلب، سريع الحزن. اَسيف - اُسَفاء، ج: اسير، پير فرتوت، خشمگين، اندوهناك و دل نازك، مزدور، بنده و كسى كه اميد فربه شدن در او نيست. اِساف و اَساف: نام بتى. يا اَسَفى و يا اَسَفاً عَلى كَذا: افسوس بر آنچه گذشته و فوت شده. يُوسُف و يُوسِف و يُوسَف (وَ قَدْ يُهْمَزُ(: پسر يعقوب پيغمبر بنى اسرائيل )حُسن او مشهور است). اَسافَة (اسم است از اَسَف): زمين نرم. مُتَاَسِّف: نادم، پشيمان، توبه كار.