بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
تَاْسيل: تيزكردن هر چيز را گويند. مُؤَسَّل: تيز كرده شده. تَاَسَّلَ اَباهُ: مانند پدر خود گرديد. اَسَل: گياهى است بى برگ و بلند كه در آب رويد به شكل، نيزه و تير، خار درخت خرما، هرچه تيز و باريك باشد از شمشير و كارد و مثل آن، هر گياه راست كه كجى نداشته باشد. اَسَلَةُ اللِّسانِ - اَسَلات، ج: طرف زبان. اَسَلَةُ الْبَعيرِ: شتر نر. اَسَلَةُ النَّصلِ: نوك پيكان. اَسَلَةُ النَّعْل: سر كفش. اَسَلَةُ الذِّراعِ: طرف باريك آرنج متصل به كف. اَسيل: نرم، هموار، برابر، صورت دراز و كشيده. رَجُلٌ اَسيلُ الْخَدِّ: مرد دراز رخسار. هُوَ عَلى اسالٍ مِنْ اَبيهِ: او شبيه پدر خود است در خوى و عادت. دارَةُ مَاْسَلٍ: از سراها و منازل عرب. اَسَل: نى، بوريا. اَسْلَة: خار. مُؤْسَل: تيز، برنده، نوك دار، گوشه دار. (اِسْم(: )چون اصل او از ماده سُمُو مى باشد لذا در سمو مذكور است). (اُسامَة(: شير )علم شده براى او(، )نام يكى از صحابه پيغمبر اكرم بود و معروف است حديث جيش اسامه). هذا اُسامَةُ وَ اَنْتَ اَشْجَعُ مِنْ اُسامَةَ: اين شير درنده است و تو شجاعترى از شير. (اِسْماعيل): پسرحضرت ابراهيم و هاجر، بناكننده خانه كعبه، جد رسول الله است.