بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(اِبْسيط): دوره يا زهوار چرخ. (اَبْسَهُ) اَبْساً، ض: سرزنش كرد، ترسانيد او را و بند كرد، حقير و كوچك پنداشت او را، پيش آمد كرد او را مكروهى. اَبَسَ بِهِ: خوار و ذليل گردانيد او را، غلبه كرد به او. اَبَّسَهُ تَاْبيساً: بند كرد، پيش آمد كرد او را مكروه و خرد و حقير شمرداو را. تَاَبَّسَ: دگرگون و نرم شد. اَبْس: قحط، جاى درشت، سنگ پشت نر. اِبْس: اصل و نژاد بد، جاى درشت. اِمْرَاَةٌ اُباسٌ: زن بدخوى. (اَبَشَ) اَبْشاً، ن و اَبَّشَ: فراهم آورد. اَبَّشْتُ كَلاماً تَاْبيشاً: گرفتم سخن بد و خوب را بهم آميخته. تَاَبَّشَ الْقَوْمَ: جمع آمدند گروه. اُباشَة: جماعتى از هر صنف مردم. اِبْش: آنكه سراى و خانه كسى را به خوردنى و آشاميدنى زينت دهد. (اَبِصَ) ف: شاد شد و نشاط نمود. فَرَسٌ اَبُوصٌ: اسب با نشاط و سبقت گيرنده. (اَبَضَ) الْبَعيرُاَبْضاً - ض: بست بند دست شتر را به بازوى او تا بلند باشد از زمين. اَبَضَهُ، ن ف: زد رگ باطن آرنج يا زانوى او را. مَاْبُوض ص.