بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَصر و اِصر و اُصر: پيمان و عهد، بار گناه. اِصر - اصار، ج: آنچه مايل گرداند تو را به چيزى، قسم كه به طلاق يا آزادى بنده يا به نذر خورده شود. اِصران، ج: سوراخ گوش. اَصير: موهاى بهم پيچيده، مژه پرمو و دراز. اصِرَة - اَواصِر، ج: قرابت و نزديكى، احسان، زهدان (رَحِم)، ريسمان كوتاه كه دامن خيمه را به آن بندند. اَصر: سنگين، بى حركت، گناه، پيمان. ما تَاْصِرُنى عَلى فُلانٍ اصِرَةٌ: مائل نمى گرداند مرا بطرف او قرابتى و نه احسانى. اَيْصَر - اَياصِر، ج: ريسمان كوتاه كه بدان دامن خيمه بندند. عَلى ذلِكُمْ اِصرى (آيه): بر آن پيمان گرفتيد. مَاْصِر و مَاْصَر - مَاصِر، ج: زندان. اصِرَة: بند، قيد، رشته، زنجير. اَواصِرُ الصَّداقَةِ: قيود دوستى، رشته هاى محبت. مَاْصِر، مَاْصِرَة: راهدار خانه گمرك. مُؤاصِر: همسايه. اِئْتَصَرَ الْقَوْمُ اِئْتِصاراً: بسيار شد عدد گروه. اِئْتَصَرَ النَّبْتُ: دراز و بسيار گرديد گياه.