بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اَصَلَة - اَصَل، ج: ماريست كوچك يا بزرگ كه از دَم و نفس خود هلاك مى گرداند. اصَلَ ايصالاً: داخل شد در اصيل. اَصيل - اُصُل و اُصلان و اصال و اَصائِل، ج: هلاك، موت، با اصل، هر چيز محكم و استوار، مرد ثابت و محكم راى، آخر روز. اَصيلَة: هلاك و موت واصل. اَصُلَ: ريشه دوانيد، جايگير شد، استوار شد، شريف و نجيب بود. اَصَّلَ: اصل چيزى را نشان داد. تَاَصَّلَ: ريشه كرد، پابرجا شد، رسوخ كرد. اِسْتَاْصَلَ: نابود كرد، برانداخت، از ريشه درآورد، ريشه كن كرد، معدوم ساخت، وِجين كرد از علفهاى هَرزه. اَصل: تبار، سرچشمه، سبب، دليل، جهت، علت، اساس، شالوده، پايه، بنياد، پى، دشوار. اَصيل: از زوال خورشيد تا غروب. اَصيل، اِبْنُ اَصلٍ: شريف، نجيب زاده، بزرگ زاده. اَصيَل: واقعى، صحيح، بومى، ذاتى، نزديك، غروب، شام، آخر روز، بعد از عصر. اَصلىّ: اولى، قبل، عمده، نخستين، قديم، باستانى، كهنه، بدوى، اساسى، بنيادى، حقيقى، واقعى، ذاتى، جبلّى، درست. بُكْرَةً وَ اَصيلاً (آيه): صبح و شام تسبيح گويند. كَلِمَةٌ اَصلِيَّةٌ: ريشه لغت، اصل كلمه. سُكَّانُ الْاَصلِيُّونِ: اهل آب و خاك، بوميان. اَصلاً: هرگز، بهيچوجه، ابدا. اَصالَةُ الرَّاْىِ: داورى خوب قضاوت بطور شايسته. اُصُول: آئين، دستورها، نظامات، قوانين. بِحَسَبِ الْاُصُولِ: مطابق قانون، طبق مقررات.