حكايت سلطان محمود و خاركن ور بود از ضعف عاجزتر ز مور مرد چون افتاد در بحر خطر مرد چون افتاد در بحر خطر عشق بيش آرد برو هر لحظه زور كى خورد يك لقمه هرگز بي خبر كى خورد يك لقمه هرگز بي خبر