نيست تن از جان جدا ، جزوى ازوست چون عدد نبود درين راه واحد صد هزاران ابر رحمت فوق تو چون درآيد وقت رفعتهاى كل هرچ چندانى ملايك كرده اندجمله ى طاعات ايشان، كردگار جمله ى طاعات ايشان، كردگار
نيست جان از كل جدا، عضوى ازوست جزو و كل گفتى نابشد تاابد مي ببارد تافزايد شوق تو از براى تست خلعتهاى كل از پى تو بر فذلك كرده اندبر تو خواهد كرد جاويدان نار بر تو خواهد كرد جاويدان نار