گفتگوى مردى درويش با ابراهيم ادهم درباره ى فقر - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتگوى مردى درويش با ابراهيم ادهم درباره ى فقر





  • آن يكى دانم ز بي خويشى خويش
    گفتش ابرهيم ادهم اى پسر
    مرد گفتش كاين سخن نايد به كار
    گفت من بارى به جان بگزيده ام
    مي خرم يك دم به صد عالم هنوز
    چون به ارزم يافتم من اين متاع
    لاجرم من قدر مي دانم، تو نه
    اهل همت جان و دل درباختند
    مرغ همتشان به حضرت شد قرين گر تو مرد اين چنين همت نه اى
    گر تو مرد اين چنين همت نه اى



  • ناله مي كردى ز درويشى خويش
    فقر تو ارزان خريدستى مگر
    كس خرد درويشى آنگه شرم دار
    پس به ملك عالمش بخريده ام
    زانك به مي ارزدم هر دم هنوز
    پادشاهى را به كل كردم وداع
    شكر آن برخويش مي خوانم، تو نه
    سالها با سوختن در ساختند
    هم ز دنيا در گذشت و هم ز دين دور شو كاهل، ولى نعمت نه اى
    دور شو كاهل، ولى نعمت نه اى


/ 333