حكايت مردى كه از نبى اجازه ى نماز بر مصلايى گرفت - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت مردى كه از نبى اجازه ى نماز بر مصلايى گرفت





  • از نبى در خواست مردى پر نياز
    خواجه دستورى نداد او را در آن
    روى نه بر خاك گرم و خاك كوى
    چون تو مي بينى جراحت روح را
    تا نيارى داغ دل اين جايگاه
    داغ دل آور كه در ميدان درد
    ديگرى گفتش كه اى داراى راه
    پر سياست مي نمايد اين طريق
    گفت ما را هفت وادى در ره است
    وا نيامد در جهان زين راه كس
    چون نيامد بازكس زين راه دور
    چون شدند آنجايگه گم سر به سر
    هست وادى طلب آغاز كار
    پس سيم واديست آن معرفت
    هست پنجم وادى توحيد پاك
    هفتمين وادى فقرست و فنا دركشش افتي، روش گم گرددت
    دركشش افتي، روش گم گرددت



  • تا گزارد بر مصلايى نماز
    گفت ريگ و خاك گرمست اين زمان
    زانك هر مجروح را داغست روى
    داغ نيكوتر بود مجروح را
    كى توان كردن بسوى تو نگاه
    اهل دل از داغ بشناسند مرد
    ديده ى ما شد درين وادى سياه
    چند فرسنگ است اين راه اى رفيق
    چون گذشتى هفت وادي، درگه است
    نيست از فرسنگ آن آگاه كس
    چون دهندت آگهى اى نا صبور
    كى خبر بازت دهد از بي خبر
    وادى عشق است از آن پس، بي كنار
    پس چهارم وادى استغنى صفت
    پس ششم وادى حيرت صعب ناك
    بعد ازين روى روش نبود ترا گر بود يك قطره قلزم گرددت
    گر بود يك قطره قلزم گرددت


/ 333