حكايت پاسبانى عاشق كه هيچ نمي خفت - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت پاسبانى عاشق كه هيچ نمي خفت





  • مرد را بي شك درين درياى خون
    هرك او بي خوابى بسيار برد
    چون ز بي خوابيست بيدارى دل
    چند گويم، چون وجودت غرقه ماند
    عاشقان رفتند تا پيشان همه
    تو همى زن سر كه آن مردان مرد
    هر كه را شد ذوق عشق او پديد گر زنى باشد شود مردى شگرف
    گر زنى باشد شود مردى شگرف



  • معرفت بايد ز بي خوابى برون
    چون به حضرت شد دل بيداربرد
    خواب كم كن در وفادارى دل
    غرقه را فرياد نتواند رهاند
    در محبت مست خفتند آن همه
    نوش كردند آنچ مي بايست كرد
    زود بايد هر دو عالم را كليد ور بود مردى شود درياى ژرف
    ور بود مردى شود درياى ژرف


/ 333