حكايت پيرزنى كه كاغذ زرى به بوعلى داد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت پيرزنى كه كاغذ زرى به بوعلى داد





  • هر كسى را دوزخ پر مار هست
    گر برون آيى ز يك يك پاك تو
    ورنه زير خاك چه كژدم چه مار
    هر كسى كو بي خبر زين پاكيست
    تاكى اى عطار ازين حرف مجاز
    مرد سالك چون رسد اين جايگاه
    گم شود، زيرا كه پيدا آيد او
    جزو گردد، كل شود، نه كل، نه جزو
    هر چهار آيد برون از هر چهار
    در دبيرستان اين سر عجب
    عقل اينجا كيست افتاده بدر
    ذره اى برهرك اين سر تافتست
    خود چو اين كس نيست مويى در ميان گرچه اين كس نيست كل اين هم كس است
    گرچه اين كس نيست كل اين هم كس است



  • تا بپردازى تو دوزخ كار هست
    خوش به خواب اندر شوى در خاك تو
    مي گزندت سخت تا روز شمار
    هركه خواهى گير كرمى خاكيست
    با سر اسرارتوحيد آى باز
    جايگاه مرد برخيزد ز راه
    گنگ گردد، زانك گويا آيد او
    صورتى باشد صفت نه جان، نه عضو
    صد هزار آيد فزون از صد هزار
    صد هزاران عقل بينى خشك لب
    مانده طفلى كو ز مادر زاد كر
    سر ز ملك هر دو عالم تافتست
    چون نتابد سر چو مويى از جهان گر وجودست وعدم هم اين كس است
    گر وجودست وعدم هم اين كس است


/ 333