گفته ى داناى دين هنگام نزع - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفته ى داناى دين هنگام نزع





  • چون به نزغ افتاد آن داناى دين
    كين شنو بر گفت چون دارد شرف
    گر سخن از نيكوى چون زر بود
    كار آمد حصه ى مردان مرد
    گر چو مردان درد دين بودى ترا
    ز آشناى خود دلت بيگانه ايست
    تو بخسب از ناز همچون سركشى
    خوش خوشت عطار اگر افسانه گفت
    بس كه ما در ريگ رو غم ريختيم
    بس كه ما اين خوان فرو آراستيم
    بس كه گفتم نفس را فرمان نبرد
    چون نخواهد آمد از من هيچ كار
    جذبه حق بايد ازيشان كرد خواست
    نفس هر لحظه چو فربه تر شود
    هيچ نشنود او كزان فربه نشد تا بميرم من به صد زارى زار
    تا بميرم من به صد زارى زار



  • گفت اگر دانستمى من پيش ازين
    در سخن كى كردمى عمرى تلف
    آن سخن ناگفته نيكوتر بود
    حصه ى ما گفت آمد، اينت درد
    آنچ مي گويم يقين بودى ترا
    هرچ مي گويم ترا افسانه ايست
    تا منت افسانه مي گويم خوشى
    خواب خوشتر آيدت تو خوش بخفت
    بس گهر كز حلق خوك آويختيم
    بس كزين خوان گرسنه برخاستيم
    بس كه دارو كردش و درمان نبرد
    شستم از خود دست و رفتم بركنار
    كين به دست من نخواهد گشت راست
    نيست روى آنك ازين بهتر شود
    اين همه بشنود يك دم به نشد او نگيرد پند، يا رب زينهار
    او نگيرد پند، يا رب زينهار


/ 333