حكايت ابوسعيد مهنه با قايمى كه شوخ بر بازوى او مي آورد - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت ابوسعيد مهنه با قايمى كه شوخ بر بازوى او مي آورد





  • بوسعيد مهنه در حمام بود
    شوخ شيخ آورد تا بازوى او
    شيخ را گفتا بگو اى پاك جان
    شيخ گفتا شوخ پنهان كردنست
    اين جوابى بود بر بالاى او
    چون به نادانى خويش اقرار كرد
    خالقا، پروردگارا ، منعما
    چون جوانمردى خلق عالمى
    قايم مطلق تويى اما به ذات شوخى و بي شرمى ما در گذار
    شوخى و بي شرمى ما در گذار



  • قايميش افتاد و مرد خام بود
    جمع كرد آن جمله پيش روى او
    تا جوامردى چه باشد در جهان
    پيش چشم خلق ناآوردنست
    قايم افتاد آن زمان در پاى او
    شيخ خوش شد، قايم استغفار كرد
    پادشاها، كارسازا ، مكرما
    هست از درياى فضلت شب نمى
    وز جوانمردى ببايى در صفات شوخ ما با پيش چشم ما ميار
    شوخ ما با پيش چشم ما ميار


/ 333