حكايت سليمان ونگين انگشترى او - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت سليمان ونگين انگشترى او





  • هيچ گوهر رانبود آن سرورى
    زان نگينش بود چندان نام و بانگ
    چون سليمان كرد آن گوهر نگين
    چون سليمان ملك خود چندان بديد
    گرچه شادروان چل فرسنگ داشت
    گفت چون اين مملكت وين كار و بار
    من نمي خواهم كه در دنيا و دين
    پادشاها من به چشم اعتبار
    هست آن در جنب عقبى مختصر
    من ندارم با سپاه و ملك كار
    گرچه زان گوهر سليمان شاه شد
    زان به پانصد سال بعد از انبيا
    آن گهر چون با سليمان اين كند
    چون گهر سنگيست چندين كان مكن دل ز گوهر بركن اى گوهر طلب
    دل ز گوهر بركن اى گوهر طلب



  • كان سليمان داشت در انگشترى
    و آن نگين خود بود سنگى نيم دانگ
    زير حكمش شد همه روى زمين
    جمله ى آفاق در فرمان بديد
    هم بنا بر نيم دانگ سنگ داشت
    زين قدر سنگ است دايم پاى دار
    بازماند كس به ملكى هم چنين
    آفت اين ملك ديدم آشكار
    بعد ازين كس را مده هرگز دگر
    مي كنم زنبيل بافى اختيار
    آن گهر بودش كه بند راه شد
    با بهشت عدن گردد آشنا
    كى چو تو سرگشته را تمكين كند
    جز براى روى جانان جان مكن جوهرى را باش دايم در طلب
    جوهرى را باش دايم در طلب


/ 333