تبیان، دستیار زندگی
بازی نامه حاسد و نمام درباره کین توزی و حسادت برادری به برادر دیگر بر سر ارث و میراث است که منجر به کشته شدن برادر کوچکتر و خودکشی نامزد او می شود و این چنین حسد بنیان خانواده را از هم می پاشاند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازی نامه حاسد و خون


بازی نامه حاسد و نمام درباره کین توزی و حسادت برادری به برادر دیگر بر سر ارث و میراث است که منجر به کشته شدن برادر کوچکتر و خودکشی نامزد او می شود و این چنین حسد بنیان خانواده را از هم می پاشاند.

بازی نامه حاسد و نمام

بازی نامه حاسد و نمام. مهدی میر باقری. انتشارات افراز. چاپ اول.تهران:1391. 1100نسخه.144 صفحه.5000 تومان.

«اکبر: یک مشت فعله ی گل کش تراخمی، حق زیاده می خوان. عجب دنیاییه. شما بگو نداف خان، من چه کنم؟

نداف: چیزی که این جماعت می خوان میراث شماست. همه اراضی مزروعی و املاک اربابی. احمد خوش سعادت البته زیرک بود. با سر به زیری کارش رو جلو انداخت. پناه به خدا! دو هزار گوسفند کم ثروتی نیست. بالله عاجزم. البته چیزکی رو عارض ام، قصد تخطئه ندارم اما ظاهرا اشکال در اینه که تا امسال که احمد، مسئول باغات بود، نه حرفی بود و نه حدیثی، نه جنگی و نه دعوایی، حالا که نوبه شما شده...

اکبر: لطیفه می گویی؟ خندیدم. نشانی از توطئه و افترا در کارشان نبود. »[1]

بازی نامه حاسد و نمام حکایت دیگری از حسادت برادر به برادر است، یا بهتر است بگوییم حسادت نیکی به بدی، ماندگاری نیکی است که بدی را از چشم می اندازد. خوبی است که بدی را از پا در می آورد و هر چه خوب خوب تر می شود بد بیشتر فرو می ریزد. بد در مقابل نیکی به جنبشی خصم آلود بر می خیزد و بنیان خوب را می کند. از ریشه غافل از این که زخم بدی هر چه کاری تر پایداری نیکی نیز پایدار تر می شود. و این رقابت آنچنان می رود تا به اسطوره بدل می شود. اسطوره حضور سایه گستر نیکی بر هر چه بدی. و پهنه بدی هر دم بیشترو بیشتر از سایه بیرون می افتد و خوی هیولایی اش عیان و عیان تر. بن مایه نمایشنامه بازی نامه حاسد و نمام همین است.

سالار، خان شاهرود مردی خدا شناس و مردم دوست که دوپسر به نام احمد و اکبر دارد. احمد عزیز و مورد اعتماد پدر است و اکبر که برای تحصیل به فرنگ رفته و سر خورده بازگشته است بی مسئولیت و حسود.

سالار اموالش را به همراه مسئولیت های خانه و خانه زاده تقسیم می کند و اکبر از این تقسیم بندی ناراضی است. نداف حسابدار کینه توز سالار با اکبر هم دوش می شود وآتش خشم و کینه شعله ور تر. از فتنه ای که بر پا می شود مرگ زاییده می شود . احمد کشته شده و نامزدش که خود دختر نداف است نیز، خودکشی می کند و سالار زیر بار این همه دشمنی خرد و خاکستر می شود.

داستان پسران حاسد که بنیان قصر شاهی پدر، قبیله و طایفه خویش را بر می اندازند در تاریخ روایات ایرانی کم نیست. همه این نوع روایات نیز یک پیام بیش تر ندارد و آن پیروزی حق است بر باطل. حتی اگر این پیروزی به مرگ حق منجر شود. مرگ نمادین که خود روی دیگری سکه است. مرگی که از حق یک شهید می سازد و جایگاهش را برای ابد در دل نه تنها پدر، که این بار یک طایفه و همه آنهایی که گوش به گوش قصه را می شنود به دست می آورد.

بازی نامه حاسد و نمام حکایت دیگری از حسادت برادر به برادر است، یا بهتر است بگوییم حسادت نیکی به بدی، ماندگاری نیکی است که بدی را از چشم می اندازد.

حسادت بر مال و مسئولیت، نقابی است برای حسادت بر نیکی و خوبی و مهربانی. بازی نامه حاسد و نمام با زبان و بیانی که یادآور متون دهه چهل است، جنگ بی امان حسادت و کینه بر علیه صداقت و نیکی را روایت می کند. بازی نامه حاسد و نمام شامل یک پیش پرده و یک پس پرده و پنج پرده است که هر پرده خود تشکیل شده از پنج صحنه. زمان نمایش سال 1337 است که زبان قصه نمایش به خوبی آن را معرفی می کند.

این نمایشنامه که یکی از نمایشنامه های برگزیده نخستین جشنواره نمایشنامه نویسی افراز است، تحت عنوان نمایشنامه های بهین2 از طرف این انتشارات چاپ و وارد بازار کتاب شده است. مهدی میر باقری کارشناس ارشد مهندسی عمران و کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است که از دانشگاه سوره تهران فارغ التحصیل شده است. کتاب هایی که میر باقری پیش از این منتشر کرده عبارتند از: نمایشنامه « زمستان در اتش » که برنده چهارمین دوره جایزه ادبیات نمایشی ایران در سال 89 بود. نمایشنامه « زندگی یک رویاست» که از طرف همین انتشارات چاپ شده اند. همچنین نمایشنامه« آخرین حکایت فرهاد» که از طرف انتشارات نمایش منتشر و عرضه شد. وی مجموعه داستان خیانت و داستان های دیگر را نیز از طرف انتشارات افراز منتشر کرده است.

« نبات: قربون اون قد رعنات برم عباسم، نومزدت، صنمت، وقتی دید چطور جوون مرگ شدی خودشو کشت. نذاشت دست غیر به دامنش برسه. آخ احمد جگرم، مثل جگر گوله سوزت آتش گرفته. احمد این نعش توست پسرم؟ بیدار شو احمدم، من بی قرار توام.» [2]

پی نوشت:

[1] صفحه 45کتاب از پرده دوم

[2] صفحع 140 کتاب از پرده آخر

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان