امام مجتبى عليه السلام از نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله - امام مجتبى (ع) از نگاه پیامبر (ص) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام مجتبى (ع) از نگاه پیامبر (ص) - نسخه متنی

احمد محیطى اردکانى

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام مجتبى عليه السلام از نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله

احمد محيطى اردكانى

نام امام حسن مجتبى(ع) نامى است مقدس و بزرگ, نامى است كه همواره تداعى بخش غربت و مظلوميت و بى ياورى است.

سكوت براى حفظ اسلام, صبر براى مصونيت حدود و ثغور اسلام در مرزها و خون دل خوردن براى سپردن پرچم تشيع علوى به دست برادرش, حسين(ع)روايتى است ناگفته كه هنوز حماسه حسن(ع) را در هاله اى از مظلوميت قرار داده است.

امام حسن(ع) در نيمه ماه مبارك رمضان سال 3 ه' .ق در مدينه متولد گرديد.(1)

اسمإ مى گويد: ((هنگام تولد امام حسن(ع) من قابله حضرت فاطمه(س) بودم. وقتى حسن(ع) به دنيا آمد, پيامبرگرامى(ص) به منزل حضرت زهرا(س) آمد و به من فرمود: اى اسمإ! فرزندم را به من بده... طفل را در قنداق سفيدى پيچيدم و به دست مبارك پيامبر(ص) دادم. آن حضرت, نوزاد را در آغوش گرفت و در گوش راست او, اذان و در گوش چپ او, اقامه گفت...))(2)

بدين ترتيب اولين صدايى كه پرده گوش امام حسن(ع) را به نوازش درآورد, آهنگ دلنشين توحيد از زبان مبارك پيامبر(ص) بود.

از افتخارات آن حضرت اين است كه نام مباركش از جانب حق تعالى برگزيده شد. تا آن روز در بين اعراب كسى چنين نام زيبايى را نمى شناخت.

امام سجاد(ع) مى فرمايد: وقتى امام حسن(ع) متولد شد, حضرت فاطمه(س) به اميرالمومنين(ع) گفت: براى اين نوزاد, نامى برگزين.

على(ع) فرمود: در انتخاب نام وى از پيامبر پيشى نمى گيرم.

سپس پيامبر(ص) تشريف آورد. نوزاد را در قنداقه اى زرد رنگ پيچيده, به دست مبارك آن حضرت دادند.

پيامبر(ص) فرمود: مگر نگفتم نوزاد را در پارچه زرد قنداق نكنيد؟!

آن حضرت پارچه زرد را كنار زد و پارچه سفيدى آوردند و او را در آن قنداق نمود. رسول خدا(ص) به على(ع) فرمود: آيا نامى براى او انتخاب كرده اى؟

حضرت على(ع) جواب داد: از شما سبقت نگرفتم.

پيامبر(ص) فرمود: من نيز از خدا پيشى نمى گيرم.

در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرض كرد:

اى محمد! خداوند سلام مى رساند و مى فرمايد: نسبت على به تو همانند نسبت هارون به موسى است. (يعنى همان گونه كه هارون خليفه و جانشين حضرت موسى(ع) بود, على(ع) نيز خليفه و جانشين تو مى باشد ولى پيامبرى بعد از تو نيست.) بنابراين, اين نوزاد را همنام پسرهارون (برادر موسى) قرار بده.

پيامبر(ص): نام او چيست؟

جبرئيل: نام او ((شبر)) است.

پيامبر(ص): زبان من عربى است.

جبرئيل: نام او را حسن (كه به معناى شبر است,) بگذار.(3)

فرزند پيامبر(ص)

خداوند متعال اين گونه مقرر فرمود كه نسل با بركت پيامبرگرامى اسلام از دخترش باقى بماند. پيامبر(ص) فرمود: ((خداى يكتا, نسل هر پيامبر را از پشت خود او قرار داد, اما نسل مرا از پشت على بن ابى طالب قرار داد.))(4)

روايات زيادى دركتب شيعه و سنى نقل شده است كه پيامبر(ص) حسن و حسين(عليهماالسلام) را دو پسر خود مى خواند و آن ها رسول خدا(ص) را پدر خويش مى خواندند.

پيامبر(ص) فرمود: ((كل ابن آدم ينتسبون الى عصبه إبيهم, الا ولد فاطمه فانى إنا ابوهم, و إنا عصبتهم))(5); هركس از فرزندان آدم به خانواده پدرش نسبت داده مى شود, جز فرزندان فاطمه, كه من پدرشان هستم, و بزرگ خاندان آن هايم.

پيامبر(ص) هرگاه حسن و حسين(عليهماالسلام) را صدا مى زد, به عنوان فرزندان خويش فرا مى خواند. آن حضرت همواره به فاطمه(س) مى فرمود: ((دو پسر دلبندم را نزد من بياور.)), وقتى حسن و حسين(عليهماالسلام) به خدمت جد بزرگوار خود مى شتافتند, پيامبر(ص) آنان را به سينه مى فشرد و مى بوييد.(6)

امام حسن(ع) در ابتداى سخنرانيش براى اهل كوفه فرمود: ((الحمدلله و الصلاه على إبى محمد و آله الطيبين...))(7); حمد مخصوص خداوند است و درود بر پدرم, حضرت محمد و آل پاكيزه او باد.

وى بعد از شهادت پدر بزرگوارش, اميرالمومنين(ع) خطبه خواند و فرمود:

((ايهاالناس من عرفنى فقد عرفنى, و من لم يعرفنى, فإناالحسن بن على إنا ابن محمدالنبى...))(8); اى مردم! هركس مرا مى شناسد كه مى شناسد و هركس كه مرا نمى شناسد, پس من حسن بن على هستم. من فرزند پيامبر(ص) هستم... .

در حوادث و مواقع زيادى آن حضرت, پيامبر(ص) را به عنوان ((پدر)) خطاب كرده است.

شبيه پيغمبر(ص)

امام حسن مجتبى(ع) ازنظر قيافه و اخلاق شبيه پيامبر(ص) بود. در روايت آمده است كه پيامبر(ص) به امام حسن(ع) فرمود: ((اشبهت خلقى و خلقى))(9); تو از نظر قيافه و اخلاق, مانند من هستى.

انس بن مالك مى گويد: از اهل بيت پيامبر(ص) هيچ كس مانند حسن بن على(ع) شبيه تر به رسول خدا(ص) نبود.(10)

روزى پيامبرگرامى اسلام همراه ابوبكر ازجايى عبور مى كردند. پيامبر(ص) در مسير راه حسن را ديد كه با كودكان مشغول بازى است. پيامبر(ص) به سوى او رفت و او را در آغوش گرفت و برشانه اش نشاند و فرمود: ((بإبى شبيه النبى لاشبيهاا بعلى)); پدرم فداى اين كودك كه شبيه پيامبراست و شبيه به على نيست. حضرت على(ع) كه در آن جا حضور داشت, با شنيدن اين سخن خنديد.(11)

ويژگى ها

در روايات متعددى از پيامبرگرامى اسلام(ص), اوصاف برجسته و گوناگونى براى امام حسن(ع) رقم خورده است كه بعضى از آن ها را مرور مى كنيم.

يكى از اصحاب پيامبر(ص)مى گويد: آن حضرت را بر فراز منبر ديدم, درحالى كه مردم را موعظه مى كرد و حسن(ع) در كنارش بود. پيامبر(ص) گاهى به حسن(ع) و گاهى به مردم مى نگريست. آن گاه به حسن(ع) اشاره كرد و فرمود: ((ابنى هذا سيد))(12); همانا اين پسرم, آقا و سرور است.

حذيفه بن يمان مى گويد: پيامبر(ص) فرمود: فضيلتى به حسن بن على عطا گرديده است كه به احدى از فرزندان آدم, جز حضرت يوسف داده نشده است.(13)

نيز مى گويد: من با جمعى ازمهاجران و انصار... در يكى از كوه هاى مكه, (در ماجراى فتح مكه يا حجه الوداع) همراه پيامبر(ص) بوديم, ناگاه حسن(ع) را ديديم كه با شكوه و وقار مخصوصى به سوى ما مىآيد. رسول خدا(ص) به او نگريست و در شإن او چنين فرمود: ((جبرئيل راهنماى حسن و ميكائيل استوار كننده اوست. او فرزند من و پاك سرشت است و يكى از دنده هاى پيكرم مى باشد. اين كودك نوه من و نور چشم من است.))

پيامبر(ص) برخاست و ما نيز برخاستيم و به استقبال حسن(ع) شتافتيم. در اين حال پيامبر(ص) به حسن(ع) فرمود: تو سيب خوشبوى من هستى, تو محبوب من و برگزيده خالص قلبم مى باشى!

در اين هنگام پيامبر(ص) دست حسن(ع) را گرفت و با هم به راه افتاديم, تا اين كه درمكانى نشستيم. پيامبر(ص) همچنان برچهره حسن مى نگريست. سپس فرمود: به زودى, حسن بعد از من, رهبر و راهنماى مردم خواهد شد. او هديه خدا به من است, از من خبر مى دهد, آثار مرا به مردم مى شناساند, سنت مرا زنده مى كند و امور مرا در كارهايش برعهده مى گيرد. خداوند به او نظر رحمت مى نمايد. خداوند آن كس را كه مقام حسن(ع) را بشناسد و در مورد او به من نيكى كند و مرا گرامى بدارد, رحمت كند...(14)

پيامبر(ص) فرمود: حسن و حسين بعد از من و پدرشان, بهترين افراد روى زمين هستند و مادرشان برترين زنان روى زمين.(15)

محبوب پيامبر(ص)

روايات زيادى در كتب مورد اعتماد شيعه و سنى آمده است كه پيامبرگرامى اسلام(ص) نسبت به امام حسن و امام حسين(عليهماالسلام) بسيار محبت مى كرد و در مواقع مختلف اين عشق و علاقه اش را با عمل و گفتار اظهار مى نمود.

الف ـ اينك چند روايت را كه دركتب اهل سنت نقل گرديده است, ذكر مى كنيم:

انس بن مالك مى گويد: از پيامبر(ص) پرسيدند: در ميان افراد خاندان شما چه كسى نزد شما محبوب تر است؟ پيامبر(ص) پاسخ داد: حسن و حسين.(16)

برإ مى گويد: پيامبر(ص) را در حالى مشاهده كردم كه حسن بن على(ع) را بر شانه خود نشانده بود و مى فرمود: ((خدايا! من او را دوست دارم, تو نيز او را دوست بدار)).(17)

ابوهريره مى گويد: پيامبرگرامى اسلام(ص) خطاب به حسن(ع) فرمود: ((خدايا! من او را دوست دارم, تو نيز او را و هركس كه او را دست دارد, دوست بدار)).(18)سپس پيامبر(ص) او را به سينه چسباند.(19)

ابوهريره در روايت ديگرى مى گويد: پيامبر(ص) فرمود: ((هركس حسن و حسين را دوست بدارد, مرا دوست داشته است و هركس آن دورا دشمن بدارد, با من دشمنى كرده است. ))(20)

على(ع) فرمود: پيامبر(ص) دست حسن و حسين(عليهماالسلام) را گرفت و فرمود: ((هركس مرا و اين دو و پدر و مادرشان را دوست بدارد, روز قيامت با من و در رتبه من خواهد بود.))(21)

زيد بن ارقم مى گويد: پيامبر(ص) خطاب به على, فاطمه, حسن و حسين(عليهم السلام) فرمود: ((انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم))(22); هركس با شما از در صلح و صفا در آيد, من نيز با او چنين كنم و هركس با شما بجنگد, من نيز با او در جنگ خواهم بود.

ابى بريده مى گويد: رسول خدا(ص) در حال خطابه بود كه ناگاه حسن و حسين(عليهماالسلام) را ديد كه لباسى قرمز رنگ برتن دارند و به سوى او مى شتابند و پيوسته برزمين مى افتند. حضرت بى اختيار از منبر فرود آمد و آن دو را در آغوش گرفت و بر روى دو زانوى خود نشاند, سپس فرمود: خداى بزرگ راست گفته است كه: ((دارايى هاى شما و فرزندانتان, سبب آزمايش شمايند.)) من به اين دو كودك خردسال نگريستم كه راه مى رفتند و بر زمين مى افتادند, ديگر نتوانستم درنگ كنم, سخن خود را بريدم و آن دو را در آغوش گرفتم.(23)

ب ـ در كتب شيعه نيز روايات بى شمارى در اين زمينه موجود است كه ما تعداد اندكى از آن ها را ذكر مى كنيم:

عبدالله بن مسعود مى گويد: از رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: هركس مرا دوست دارد, بايد اين دو فرزندم (حسن و حسين(عليهماالسلام)) را دوست بدارد; زيرا خداوند متعال مرا مإمور ساخته است به اين كه اين دو را دوست بدارم.(24)

امام باقر(ع) مى فرمايد: پيامبر(ص) فرمود: هركس بخواهد به ريسمان محكم الهى چنگ بزند, پس بايد ولايت و دوستى على بن ابى طالب و حسن و حسين را بپذيرد; زيرا خداوند تبارك و تعالى از بالاى عرش, حسن و حسين را دوست دارد.(25)

پيامبر(ص) فرمود: كسى كه با حسن و حسين دشمنى كند, روز قيامت به شفاعت من نايل نمى شود.(26)

پيامبر(ص) براثر علاقه اى كه به حسن و حسين(عليهماالسلام) داشت, روى دو زانو و دو دستش خم مى شد و حسن و حسين(عليهماالسلام) بر پشت آن حضرت سوار مى شدند و مى گفتند: ((حل حل)) (اين سخن را هنگام راندن شتر به زبان مىآورند.)

پيامبر(ص) مى فرمود: ((شتر شما, شتر نيكويى است.))(27)

حسن و حسين(عليهماالسلام) در سن كودكى, درحضور پيامبر(ص) و فاطمه(س) كشتى گرفتند.

پيامبر(ص) حسن را تشويق مى كرد و مكرر مى فرمود: ((ايه يا حسن, شد على الحسين فاصرعه)); برخيز اى حسن! حسين را محكم بگير و به زمين بيفكن.

فاطمه(س) گفت: اى پدر! شگفتا كه حسن را كه بزرگ تر است, برحسين كه كوچك تر است, ترجيح مى دهى و تشويق مى كنى؟!

پيامبر(ص) فرمود: اينك اين دوستم جبرئيل است كه حسين را تشويق مى كند, من هم در برابر او حسن را تشويق مى نمايم.(28)

راز محبت

محبت هاى پيامبر(ص) نسبت به حسن و حسين(عليهماالسلام) تنها جنبه عاطفى نداشت, چون آن حضرت فرزندان ديگرى نيز داشت اما كسى درباره آن ها اين همه محبت را از پيامبر(ص) نديده و نقل نكرده است.

انگيزه پيامبر(ص) از اين محبت ها, اطاعت محض از امر خداى متعال در معرفى آن دو به عنوان امام و پيشواى مسلمان ها بعد از على بن ابى طالب(ع) بود.

پيامبر(ص) حوادث ناگوار بعد از خود را در نافرمانى امتش از اين دو امام مى دانست, لذا تمام تلاش آن حضرت اين بود كه هرچه بيش تر آن دو را به مردم بشناساند. از اين جهت بارها فرمود: ((الحسن و الحسين امامان قاما او قعدا))(29); حسن و حسين دو امام هستند, چه قيام كنند, چه قيام نكنند.(30)

نيز فرمود: ((الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه))(31); حسن و حسين(عليهماالسلام) سرور جوانان بهشت هستند.

خبر شهادت

خبر شهادت امام حسن(ع) مانند برادرش امام حسين(ع), از پيشگويى هاى پيامبر(ص) بود. به يك خبر در اين رابطه اكتفا مى كنيم:

روزى پيامبر(ص) در محلى نشسته بود, ناگاه حسن(ع) را ديد كه به طرف آن حضرت مىآيد. پيامبر(ص) تا او را ديد, گريه كرد. سپس چند بار خطاب به حسن(ع) فرمود: ((پسرم به سوى من بيا!)) حسن(ع) نزديك آمد. پيامبر(ص) او را بر روى زانوى راستش نشانيد... . آن گاه پيامبر(ص) در شإن حسن(ع) چنين فرمود:

او پسر و فرزند من است. او از من است. او نور چشم من, روشنى قلبم, ميوه دلم و آقاى جوانان اهل بهشت و حجت خدا بر امت است. امر او, امر من و سخن او, سخن من است. هركس از او پيروى كند, از من است و كسى كه از او نافرمانى نمايد, از من نيست. من هرگاه به چهره حسن مى نگرم, به ياد حوادث تلخى كه بعد از من به او مى رسد, مى افتم. او از روى ستم, با زهر دشمنان كشته مى شود. در آن هنگام, فرشتگان و همه موجودات, حتى پرندگان هوا و ماهيان دريا براى او مى گريند.

آن چشمى كه براى مصايب او بگريد, در قيامت كه چشم ها كور مى شوند, كور نمى شود. آن دلى كه براى مصايب او غمگين گردد, در قيامت كه قلب ها غمگين شوند, غمگين نگردد. كسى كه مرقد او را زيارت كند, پاهايش بر صراط, در آن هنگام كه پاها مى لغزند, نمى لغزد.(32)

1 ـ الارشاد, شيخ مفيد, ترجمه رسولى محلاتى, ج2, ص ;2 بعضى تولد آن حضرت را در سال دوم هجرى ذكر كرده اند. ر.ك: اصول كافى, كلينى, ترجمه سيدجواد مصطفوى, ج 2, ص ;36 جلإالعيون, علامه مجلسى, ص 221 و امام حسن و امام حسين(ع), سيدمحسن امين, ص 27 و 28.

2 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 238 و 239.

3 ـ همان, ص 238 و اعلام الورى, بإعلام الهدى, امين الاسلام طبرسى, ص 210.

4 ـ امام حسن و امام حسين(ع), ص 34.

5 ـ ر.ك: الغدير, علامه امينى, ج 7, ص 123 ـ 126.

6 ـ الحياه السياسيه للامام الحسن, جعفرمرتضى العاملى, ص 42.

7 ـ سنن الترمذى, ابن سوره, ج 5, ص 616.

8 ـ الحياه السياسيه, ص 41.

9 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 361.

10 ـ الحياه السياسيه, ص 9.

11 ـ ترجمه ريحانه رسول الله, امام الحسن من تاريخ مدينه دمشق, ابن عساكر, ص 28 و صحيح البخارى, ج 2, ص 216.

12 ـ الفصول المهمه, ابن صباغ, ص 152.

13 ـ صحيح البخارى, ج 2, ص 216 و ترجمه ريحانه رسول الله الامام الحسن, ص 125 - 134.

14 ـ ترجمه ريحانه رسول الله الامام الحسن, من تاريخ مدينه دمشق, ص 121.

15 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 333 و 334.

16 ـ همان, ص 264.

17 ـ سنن الترمذى, ج 5, ص 615 و 616.

18 ـ صحيح البخارى, ج 2, ص 217 و عمده عيون صحاح الاخبار, ابن بطريق, ص 397 و 399.

19 ـ صحيح مسلم, با شرح نووى, ج 8, ص 192.

20 و 21 ـ سنن ابن ماجه, ج 1, ص 51.

22 ـ ترجمه ريحانه رسول الله الامام الحسن, ص 52.

23 ـ سنن ابن ماجه, ج 1, ص 52.

24 ـ سنن الترمذى, ج 5, ص 616 و 617.

25 تا 27 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 270.

28 ـ سيره چهارده معصوم(ع), محمدمحمدى اشتهاردى, ص 238.

29 ـ بحارالانوار, ج 43, ص 265.

30 ـ علل الشرايع, شيخ صدوق, ج 1, ص 211.

31 ـ الفصول المهمه, ص 152 و 153.

32 ـ امالى, شيخ صدوق, ص 99 و 100.


/ 1