برهان نظم وحساب احتمالات
نويسنده: آية الله جعفر سبحانى در يكى از از شمارههاى گذشته مجله (×) پيرامون برهان نظم به گونه گسترده سخن گفتيم و «نظم» را چنين تعريف كرديم: «نظم يك نوع رابطه هماهنگ ميان اجزاى يك مجموعه، براى تحقق يافتن هدف مشخص است، به گونهاى كه هر جزئى از اجزاى مجموعه مكمل ديگرى بوده، و فقدان هر يك سبب مىشود كه مجموعه، هدف خاص و اثر ويژه خود را از دستبدهد. و به ديگر سخن: نظم عبارت است از گرد آمدن اجزاى مختلف از مجموعهاى، از نظر كميت وكيفيت، تا در اثرهمكارى اجزاى گوناگون مجموعه، هدف و غايتخاصى تحقق پذيرد. پيدايش حيات در روى زمين در گرو استقرار شرايط فراوانى است كه به پديده «حيات»، امكان تحقق بخشد، و با اختلال يكى يا چند تاى از آن، حيات در روى زمين، به صورت امر ممتنع درآمده و تحقق نمىپذيرد. تحليلگران برهان نظم از همآهنگى شرايط حاكم بر كره زمين با پيدايش پديده حيات، بر وجود تدبير استدلال كرده و همآهنگى را نشانه هدفدارى گرفتهاند كه هرگز از اعتقاد به فاعل مدبر دانا و توانا، جدا نمىباشد و اين همآهنگى باپيشرفت دانش طبيعى انسان، پرورش خاصى پيدا كرده و اخيرا به لايههاى ازن در جو زمين اشاره مىكنند كه به مقدار كافى اشعه سوزان ماوراى بنفش آفتاب را به زمين مىفرستد، تا حيات آنگونه كه ما آن را مىشناسيم، در سطح زمين ممكن گردد، اينك خود تعبير: «لايه ازن دليل محكمى استبر دور انديشى آفريننده جهان، آيا ممكن است كسى بتواند اين طرح و تدبير را به روند تكامل تصادفى نسبت دهد، ديوارى كه مانع مرگ موجودات زنده گردد. ديوارى با ضخامت كافى و دفاع مناسب كه شاهد گويايى استبر طرح و تدبير». (1) ناقدان اين نوع تقرير از برهان نظم مىگويند در اين جا دو احتمال است و از نظر سنجش خرد هر دو يكسان است، يكى ما را به سوى اعتقاد به طرح و تدبير سوق مىدهد، در حالى كه ديگرى نقطه مقابل آن است، و تصادف را در تحقق حيات كافى مىداند. اين دو احتمال عبارتند از: 1. آفريننده دانا و توانا براى تحقق يافتن پديده حيات در روى زمين اين ديوار دفاعى را به وجود آورد، تا پديده حيات در روى زمين راه تكامل خود را بپيمايد. 2. علت اينكه حيات بر روى زمين به اين نحو شگفتانگيز، به وساطت اين ديوار دفاعى از نابودى مصون گشته، اين نيست كه خداوند در آغاز، حيوانات را آفريد و سپس لايه ازن را براى محافظت از آنها خلق كرد; بلكه به عكس، چون لايه ازن در آغاز، آنجا وجود داشت و تنها آن گونه از صور حيات كه قادر به زيستن در سطح دقيق تشعشع ماوراى بنفش كه از اين لايه عبور مىكند بودهاند بر روى زمين تكامل پيدا كردهاند. (2) ياد آور مىشويم:هرگاه وجود اين دو احتمال در نظر خرد يكسان باشد، بايد ناقدان برهان، جزو شكاكان در مسائل ماوراى طبيعتباشند، نه مادى نافى ماوراء طبيعت. وقتى از آنان سؤال مىشود كه چگونه اين همه عوامل فراوان با هم هماهنگ شده و پديده حيات را در روى زمين مستقر ساخته است، فورا به فرضيه اپيكورى پناه برده و مىگويند: «عالم مركب از تعداد بى شمارى از ذرات صغار است كه به طور تصادفى در حركت هستند، در يك زمان نامحدود، اين ذرات صغار تركيبات متعددى پيدا مىكنند، و به انواع صورتهاى گوناگون ممكن در مىآيند. اگر يكى از اين تركيبات، نظم ثابت و معينى پيدا كند (خواه موقتيا به طور دايم) اين نظام در طى زمان مناسب صورت تحقق و استقرار خواهد يافت، و ممكن است كيهان با انتظامى كه ما اكنون در آن زندگى مىكنيم، از اين تركيبات ساخته شده باشد». «جان هيك» پس از نقل اين بيان از «هيوم» مىنويسد:« اين فرضيه، مدل سادهاى را براى تبيين طبيعتگرانه سرشت منظم عالم، فراهم مىسازد; اين مدل در پرتو علوم جديد، مورد تجديد نظر يا گسترش قرار مىگيرد». (3) هيوم و متاثران از انديشه او، نظم را انكار نمىكنند و مىگويند: « استمرار و دوام هر نوع حياتى، در محيطى بالنسبه ثابت و معين، مستلزم نظم و انضباط پذيرى است، ولى مىگويد اين نظم مىتواند معلول يكى از دو فرضيه پيشين باشد، يكى طرح آگاهانه، ديگرى طرح «اپيكورى»و بدون دليل قاطع نمىتوان، نظم را نتيجه عامل دوم دانست». هنگامى كه بحث و جدال به اين نقطه مىرسد، برهان محاسبه احتمالات پا به ميدان مىنهد و در پيدايش نظم، طرح آگاهانه را، يك طرح خردپسند و قابل اعتماد مىداند; در حالى كه فرضيه پيدايش نظم را در سايه حركات نامتناهى طبيعت، يك احتمال فاقد ارزش قلمداد مىكند، و قاطعانه داورى مىكند كه بر چنين مدل سازى براى تبيين طبيعت نمىتوان اعتماد كرد، و خرد انسانى را بالاتر از آن مىداند كه در مقابل طرح آگاهانه كه به روشنى مشكل را حل مىكند به فرضيه اپيكورى، تمايل نشان دهد يا آن را در رديف فرضيههاى علمى بياورد، زيرا: استقرار حيات در روى زمين در گرو عوامل بى شمارى است كه جمع و جور شدن آنها از طريق تصادف در نظر عقل، محال عادى است. و هر كس بخواهد نظم و هماهنگى عوامل حياتى را از اين راه توجيه كند، به يك نظريه فاقد ارزش علمى اعتماد كرده است. درگذشته يادآورى كرديم در هر برهانى سه چيز را نبايد از نظر دور داشت: 1. جايگاه برهان 2. پيام برهان 3. مخاطبان آن برهان حساب احتمالات، برهان مستقل و جداگانه نيست.جايگاه آن داورى ميان طرفداران نظريههاى تدبيرى و اپيكورى است. پيام آن قطعيتبخشيدن و به حد صفر رسانيدن به معنى فلسفى نظر مخالف نيست، بلكه پيام آن ارزيابى دو نظر متضاد با توجه به اصول علمى است و اينك كدام يك از دو نظريه، با توجه به اصول علمى، قابل اعتماد و واجد ارزش علمى است. مخاطبان آن، دو گروه مجادل و مناظرند كه هر يك سنگ يكى از دو نظريه را به سينه مىزنند و محاسبه با بيان عالمانه ثابت مىكند كه نظريه دوم فاقد ارزش بوده و از نظر اصول علمى قابل اعتماد نيست. اينك توضيح: خواه ما پديده حيات را يك پديده صد در صد مادى بدانيم و آن را اثر شيميايى هماهنگى ماده بشماريم، و يا اينكه آن را موجودى مجرد و فعليتى اضافه بر ماده حساب كنيم، بالاخره تحقق پديده «زندگى»در كره ما و يا كرات ديگر به عوامل و شرايط زيادى نياز دارد كه وجود آن را مثلا در زمين ممكن سازد و احتمال اجتماع اين شرايط از روى تصادف آن چنان بعيد است كه نمىتوان آن را در رديف احتمالات عقلايى در آورد. هرگاه براى پيدايش يك پديده مادى، عوامل دهگانه يا صدگانهاى لازم باشد، در اين صورت هر يك از اين عوامل، براى پديد آمدن آن پديده، جزء علتبه شمار مىرود و فقدان يكى، فقدان پديده را قطعى مىسازد، ولى در باره پديده حيات، شماره اوضاع و احوالى كه وجود حيات را در زمين ممكن مىسازد، به قدرى زياد است كه آشنايى با همه آنها از فكر بشر بيرون است، و تصور اين كه همه آنها برحسب تصادف پيدا شده و با هم جمع وجور شدهاند، بسان يك احتمال در يك ميليارد احتمال است و هيچ عاقلى در تفسير پديدهاى در ميان اين همه احتمالات به يك چنين احتمالى تكيه نمىكند و از اين نظر دانشمند گرانمايه «كرسى موريسون» در اثر نفيس خود چنين مىنويسد: «ممكن نيست تمام شرايط و لوازمى كه براى ظهور و ادامه حيات ضرورى است صرفا بر حسب تصادف و اتفاق بر روى سيارهاى فراهم شود». سپس به عنوان نمونه گازهاى مورد استنشاق را مورد بحث قرار مىدهد و مىنويسد: «اكسيژن» و «ئيدروژن» و «اسيد كربونيك» چه به تنهايى و چه در حال تركيب و اختلاط با همديگر، از اركان اوليه حيات جانداران بهشمار مىروند و اساسا مبناى زندگى در زمين بر آنها استوار است، از ميان ميليونها احتمال حتى يك احتمال هم نمىرود كه همهاين گازها در آنواحد در سيارهاى جمع شوند و مقدار و كيفيت آنها هم به طورى معادل باشد كه براى حيات كافى باشد و اگر هم بگوييم آن نظم و ترتيب، تصادفى بوده آن وقتبر خلاف منطق رياضى استدلال كردهايم». (4) براى اينكه در باره اين شرايط بيشتر غور كنيم يادآور مىشويم: 1. يكى از عوامل حيات در روى زمين آب است، براى اينكه زندگى در اقيانوسها و درياها و رودخانهها در زمستانهاى دراز محفوظ بماند، اين مايه حيات طورى آفريده شده كه در درجه حرارت قريب به صفر يخ مىبندد، وبسان سرپوش مانع از خروج حرارت از داخل آب مىگردد و در نتيجه آب عمق درياها و درياچهها به حال مايع مىماند، و در اين صورت بايد شاهد يخبندهاى درون اقيانوسها و درياها گرديم، علاوه بر اين، وزن مخصوص يخ نيز به اين هدف كمك مىكند زيرا وزن مخصوص يخ كمتر از آب و يخ در سطح آب مىماند و پايين آب نمىرود. 2. خاك نيز بسان آب مايه زندگى است و مواد معدنى خاصى دارد كه گياه آن را جذب مىكند و به صورت خوراكهاى مورد نياز جانوران در مىآورد، وجود فلزات در نزديكى زمين موجب پيدايش چهرههايى از تمدن شده است كه چشم گيرتر از همه، تمدن ماشينى امروز ماست. 3.زمين با قطر وجاذبه خاصى آفريده شده است كه آب و هوا را در خود حفظ مىكند، اگر زمين به كوچكى ماه و قطر آن يك چهارم قطر كنونى آن بود، نيروى جاذبه آن قادر به حفظ آب و هوا در روى آن نبود و درجه حرارت به صورت كشندهاى بالا مىرفت، اگر فاصله زمين تا خورشيد دو برابر مدار كنونى آن بود، حرارتى كه از خورشيد به آن مىرسيد به ربع حرارت كنونى تنزل مىكرد و طول مدت زمستان دوبرابر مىشد و همه موجودات يخ مىبستند. 4. اگر فاصله خورشيد از وضع فعلى به نصف تقليل مىيافت، گرما به چهار برابر، و طول مدت فصل، نصف مىگرديد و زمين به اندازهاى سوزان مىشد كه زندگى روى آن غير ممكن مىگشت. آيا مىتوان گفت كه همه اين شرايط به طور تصادف و اتفاق جمع و جور شده و حيات را در روى زمين ممكن ساختهاند، در صورتى كه امكان داشتبه هزاران صورت ديگر درآيد و سرانجام تحقق حيات غير ممكن شود. دانشمند گرانقدر «كرسى موريسون» اين حقيقت را با مثالى روشن مىكند:يك برهان رياضى براى ابطال تصادف
ده سكه كه از يك تا ده شمارهگذارى شده باشند در جيب خود بريزيد، خوب آنها را به هم بزنيد سعى كنيد كه آنهارا به ترتيبى كه شمارهگذارى كردهايد خارج كنيد، مثلا از سكه يك شروع كنيد و به ترتيب تا شماره ده بالا برويد، البته هر دفعه سكهاى را كه بيرون آورديد پيش از در آوردن سكه ديگر، آن را به جيب خود بگذاريد وكاملا مخلوط نماييد. پيش از آن كه شما مشغول كار بشويد، ما قبلا حساب احتمالات مسئله را بررسى مىكنيم تا ببينيم احتمال اين كه اين شمارهها از يك تا ده مرتب بيرون بيايند، يك در چند احتمال است، سپس به اميد شانس و بخت وارد كار شويد. احتمال اين كه در نخستين دفعه سكه شماره يك بيرون بيايد، يك در ده است. احتمال اينكه يك و دو به ترتيب بيرون آيند، يك درصد است (ده ضرب در ده مساوى استبا صد براى بهدست آوردن مقدار احتمالات هر مرتبه، نتيجه احتمالات مرتبه قبلى را، ضرب در عدد سكهها مىنماييم). احتمال اينكه شمارههاى يك و دو و سه منظم استخراج شوند، يك در هزار است (1000 10×100). احتمال اينكه از يك تا چهار مرتب استخراج شوند، يك در ده هزار است(10000 10×1000). احتمال اينكه شمارههاى يك الى پنجبه ترتيب بيرون آيند، يك در صد هزار است(100000 10×10000) و هكذا بنابر اين، احتمال اين كه تمام شمارههاى از يك تا ده به ترتيب شماره بيرون آيند، يك بر ده ميليارد است. حالا اگر شماره سكهها صد يا هزار باشد مثلا فرض كنيد هزار سكه را شماره گذارى كرده در ميان كيسه بزرگى ريختهايم و مىخواهيم به همان ترتيب آنها را بيرون بياوريم، احتمال بيرون آمدن يك و دو به ترتيب يك در ميليونم است، احتمال سه شماره از يك الى سه، يك در ميليارد است(نتيجه يك ميليون ضرب در هزار) بنابر اين هر چه شماره بالا برود، شماره احتمالات به طور سرسام آور بالا مىرود، كار به جايى مىرسد كه احتمال اصابت از نظر علمى(نه فلسفى) به درجه صفر مىرسد و عددى را كه بخواهيم شماره احتمالات را بيان كنيم، پيدا نمىكنيم و به اعداد نجومى بايد متوسل شويم. شرايط حيات، حكم سكهها و هماهنگى آنها، حكم شمارههاى آنها را دارند، احتمال اينكه ذرات بى شمار ماده، در سايه حركت كور و كر، بدون طرح «تدبيرى» از روى تصادف، به شرايط حيات تحقق بخشيده و در نتيجه حيات در روى زمين مستقر گرديده است; بسان احتمال خروج سكههاى موجود در كيسه به صورت منظم از يك تا ده است. درست است كه وجود چنين احتمال را نمىتوان انكار كرد، ولى هرگز نمىتوان بر آن اعتماد نمود.بررسى برخى از اشكالات
يكم: حساب احتمالات، احتمال وقوع تصادفى و اتفاقى يك مجموعه را گرچه به سوى صفر ميل مىدهد و ليكن هرگز به صفر نمىرساند، و به همين دليل تنها براى اطمينان عرفى و يقين روانشناختى مفيد است و هيچگاه يقين علمى (5) به دنبال نمىآورد. (6) با توجه به پيام برهان و رسالتى كه بر عهده دارد، اين اشكال وارد نخواهد بود; زيرا برهان محاسبه احتمالات، برهان مستقل نيست، بلكه رسالت آن داورى ميان دو نظريه «طرح تدبير » و «تصادف» است و اينكه كدام يك از اين دو نظريه در تبيين پديده منظم، ارزش علمى دارد. انتظار از اين دليل، اين نيست كه احتمال مخالف(تصادف) را به حد صفر برساند، بلكه انتظار اين است كه آن را به حدى برساند كه هيچ خردمندى در تبيين پديدهها به آن توجه نكند و ارجى بر آن ننهد. و برهان حساب احتمالات در اين حد كارآيى دارد. طرفداران فرضيه «اپيكورى» همان طراحان فرضيههاى علمى در پديدههاى طبيعى هستند و هيچگاه ديده نشده كه اين گروه در تحليلهاى علمى خود، پديدهاى را با فرضيهاى كه احتمال صحت آن نسبتبه فرضيه مخالف، در حديك ميلياردم است، تفسير و تبيين كنند; چطور شد كه همين گروه كه در تبيين پديده نظم و هماهنگ بودن طبيعت، بر چنين احتمال تكيه مىكنند و به رخ مخالفان مىكشند. احتمال تصادف در موجود منظم كه مساوى با يك ميلياردم احتمال است، هرچند از نظر دقت فلسفى، منافى يقين به طرح و تدبير است، ولى به خاطر فرط ضعف، آنچنان مغفول عنه است كه انسان تحليلگر به آن توجه نكرده و آن را به حساب نمىآورد. و يقين خود را به قضيه آشكار مىسازد، چنان كه همين وضع در استقراى گسترده نيز حاكم است. ××× دوم:در صورتى كه وجود مدبرى حكيم به شيوهاى عقلى اثبات نشده باشد و احتمال وقوع تصادفى هيئت موجود برود، بين احتمال وقوع نظام موجود ويا نظام احسن، و احتمال وقوع هر يك از حالتهاى ممكن، و يا متصور و از جمله احتمال وقوع بدترين و زشتترين مجموعه، تفاوتى نخواهد بود و در اين صورت چون يكايك شكلهاى متصور با يكديگر سنجيده شود، از جهت احتمال، امتيازى بين هيچيك از آنها با ديگرى نيست. امتياز وقتى به وجود مىآيد كه احتمال وقوع چند مورد با يكديگر جمع شود و يا اين كه احتمال وقوع نظام موجود و يا نظام احسن، در برابر ديگر احتمالهايى قرار گيرد كه در رديف آن قرار دارند، در اين حال هرچه احتمال وقوع نظام احسن به سوى صفر ميل كرده باشد، احتمال ظهور طرف مقابل كه حاصل جمع ديگر احتمالهاست، به يك نزديك خواهد شد و ليكن نكته مهم اين است كه واقعيتخارجى همواره يكى از حالتهاى مفروض است و جامعى كه بين چند حالت و يا بين همه حالتهايى كه غير از نظام احسن هستند، در نظر گرفته مىشود، يك امر ذهنى است و به بيان ديگر، در واقع همواره يكى از شكلهاى متصور تحقق مىپذيرد و آن شكل هر كدام كه باشد، احتمال مساوى با احتمال نظام موجود و يا نظام احسن خواهد داشت. در تحليل اين اشكال بايد سه چيز را در نظر گرفت: الف: مطابق قانون عليت و معلوليت در حركت نامتناهى ذرات صغار، بايد يكى از اين صور تحقق پذيرد و تعين يكى از آن صور، بستگى به تحقق علت تامه آن دارد، يعنى علت تامه هر يك از اين صور مختلف، تحقق پذيرفت، معلول تحقق خواهد يافت و قانون محاسبه احتمالات با اين نقطه سر و كارى ندارد. ب: مقصود از نظم در اين مورد، نظم غايى است، يعنى نظم هماهنگ اجزا و ذرات بى شمار كه به نتيجه خاصى منتهى مىگردد، مانند هماهنگى اجزاى دستگاه بينايى به نحوى كه به ديدن مىانجامد، در حالى كه تركيب اجزاى آن مثلا به يك ميليون صورت امكان پذير است، اما هيچ كدام از آن صور هماهنگ نبوده و به اين نتيجه نمىرسد. ج: تحقق هريك از اين صورتها اعم از ناهمآهنگ و همآهنگ، جز يك احتمال آن را تاييد نمىكند و همه صور از نظر احتمال، يكسان مىباشند. با توجه به اين سه اصل، به توضيح برهان مىپردازيم: فرض مىكنيم شماره صورتهاى غير منظم از پديده حيات قريب به يك ميليون صورت است، و در حالى كه صورت منظم كه در آن هماهنگى و آيندهنگرى صورت گيرد، يك صورت بيش نيست، در اين هنگام تحقق پديده به صورت غير منظم(اگر طرح و تدبير در كار نباشد)، مورد تاييد نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه احتمال است در حالى كه صورت منظم از پديده را فقط يك احتمال تاييد مىكند. شما مىتوانيد، اين اختلاف بارز در احتمال را با يك مثال توضيح دهيد، فرض كنيد مكانيكى تمام اجزاى يك خودرو را پياده كرده و همه را در بشكهاى مىريزد و با وسيلهاى روزها و يا ماهها آن را تكان مىدهد، صور نامنظم اجزاى آن، با صورت منظم كه غايت و غرض بر آن مترتب شود، قابل قياس نيست، تركيب نامنظم آن مىتواند به هزاران صورت درآيد، در حالى كه تركيب منظم و هماهنگ آن يك صورت بيش ندارد. اين جاست كه مىگوييم(اگر طرح و تدبير نباشد)، احتمال پيدايش يك خودرو منظم بر اثر حركت كور وكر، يك احتمال بسيار ضعيف و نادرى است كه مورد توجه قرار نمىگيرد، در حالى كه احتمال پيدايش يك مركب كج و معوج و خالى از هدف، مورد تاييد هزاران احتمال مىباشد، به گونهاى اگر احتمال منظم (احتمال بسيار ضعيف) به هر دليلى از بين برود، يقين فلسفى دست مىدهد كه محصول اين حركتيك موجود ناهماهنگ است. عقل و خرد در پرتو محاسبه احتمالات مىگويد: اگر طرح تدبير در كار نباشد، احتمال پيدايش موجود هماهنگ در آستانه صفر است، در حالى كه احتمال پيدايش يك مركب ناهماهنگ و ناهنجار در آستانه يقين فلسفى و از نظر علمى و عقلانى، مورد يقين است. هرگاه ما در مقابل پديده نامنظم قرار بگيريم، توجيه پديده ناهماهنگ از طريق تصادف و شانس، يك توجيه عقلانى خواهد بود و در حقيقت پديده را با عاملى تفسير كرديم كه قبل از روشن شدن وضع، تقريبا يك ميليون احتمال آن را تاييد مىكرد و در چنين صورت حق نداريم آن را با عامل دوم به نام طرح و تدبير توجيه كنيم. ولى اگر در مقابل يك پديده منظم و هماهنگ قرار گرفتيم، در اين صورت جريان بر عكس خواهد بود; توجيه آن از طريق تصادف و شانس، تفسير پديده با يك احتمال بسيار ناچيز خواهد بود كه در نظر عقلا و خردمندان بى ارزش بوده و در هيچ علم و دانشى به چنين احتمالى ارزش قائل نمىشوند. بلكه عقلا مىگويند: اگر عامل تصادف و شانس تعيين كننده بود، بايستى وضعى بر خلاف وضع موجود پديد آمده باشد كه نتيجه آن هرچه باشد، پيدايش پديده منظم به مفهوم غايى آن نخواهد بود، در حالى كه اكنون پديده منظم تحقق يافته است،پس در اين صورت بايد آن را با عامل ديگرى نام طرح و تدبير تفسير كرد كه صد در صد با هدفدارى متلازم است، نه عامل تصادف كه فقط در يك ميليونيم احتمال مىتواند با هدفدارى همگام باشد. اساس اشكال را اين تشكيل مىدهد كه تصور شده جايگاه داورى، محاسبه احتمالات، فرد فرد صور ناهماهنگ است و مسلما در اين وقت همه صورتها از نظر شانس وقوع، احتمال و شانس مساوى دارند; در حالى كه مورد داورى، عصاره و قدر مشترك صورتهاى ناهماهنگ و احتمال صورت هماهنگ است; احتمال صور ناهماهنگ را نهصد و نود و نه هزار و اندى تاييد مىكند. در حالى كه صورت هماهنگ را يك احتمال از يك ميليون احتمال پشيبانى مىنمايد. هرگاه يكى از صور ناهماهنگ تحقق مىپذيرفت، طبعا بر خلاف انتظار نبوده، زيرا احتمال بسيار بالايى آن را قبلا تاييد مىكرد. ولى هرگاه نتيجه بر عكس شد، يعنى 999 هزار احتمال تحقق نيافت، ولى يك احتمال، جامه عمل پوشيده، اين نشان مىدهد كه عامل تصادف تعيين كننده نبوده است، بلكه عامل طرح و تدبير نظم كنونى را رقم زده است. فرض كنيد يك ميليون نفر از نژاد سفيد در نقطهاى گرد آمدهاند و در ميان آنان فقط يك سياهپوست است وبناستبه وسيله هواپيما سكهاى پرتاب شود كه نصيب يكى از آنها گردد، هريك از اين افراد در برخوردارى از اين سكه شانس مساوى دارند، ولى شانس برخوردارى، عنصر سفيد (نه فرد فرد سفيد) بسيار بالاست، در حالى كه احتمال اينكه سكه به دست فرد سياهپوستبرسد، بسيار ضعيف است. اكنون اگر احتمال قوى تحقق پذيرفت و سكه به دست عنصر سفيد افتاد، تفسير پديده از طريق «تصادف» صحيح خواهد بود، ولى اگر احتمال ضعيف تحقق يافت و سكه به دست فرد منحصر به فرد سياهپوست افتاد، عقل متعارف ( نه عقل دقيق فلسفى) مىگويد حتما در پرتاب سكه طرح و نقشهاى دركار بوده كه سبب شده استسكه به دست فرد سياهپوستبرسد. ××× سوم: «حساب احتمالها به شرحى كه گذشت در هيچ حالت، حتى در موردى كه نسبتبه يك پديده خاص و نه جامع ذهنى در نظر گرفته مىشود، ناظر به اوصاف حقيقى و واقعى آن پديده نيست; بلكه از اعتبارهاى ذهنى و عملى انسان است و اگر حكايتى براى آن باشد، تنها در قياس با مقدار اميد و انتظار انسان بوده و كشفى حقيقى نسبتبه جهان خارج ندارد». «حساب احتمالها براى عقل عملى و براى تنظيم رفتار فردى و اجتماعى مفيد بوده، به همين جهت در علومى كه كشف حقيقت و واقع در آن كمتر مورد نظر بوده و كاربرد عملى آنها تعيين كننده و مفيد است، استفاده از حساب احتمالها پر رونق، بلكه ضرورى و لازم است و ليكن در مسائل فلسفى و الهى كه متفكر در جستجوى حقيقتبه تفكر و تامل مىپردازد و به كمتر از يقين دل نمىبندد، استفاده از آن بى فايده و خطاست». (7) در آغاز بحثياد آور شديم كه هر برهانى براى خود جايگاه و پيام و مخاطبان خاصى دارد و با توجه به اين سه مطلب، بايد به نقد آن پرداخت; مخاطبان اين برهان دانشمندان علوم طبيعى هستند كه پيوسته با فرضيه سازى مشكلات پديدهها را حل مىكنند. و براى چنين افراد يقين عقلايى و اطمينان قلبى كافى است و هرگز لازم نيست كه از يقين فلسفى كه حتى يك ميلياردم احتمال را بايد نفى كند، برخوردار باشند. بنابر اين، اينكه مىگويند «در مسائل فلسفى و الهى كه متفكر در جستجوى حقيقتبه تفكر و تامل مىپردازد، استفاده از آن خطاست» در اين مورد صحيح نيست. اين كه مىگويند « اين نوع محاسبه از اعتبارهاى ذهنى و عملى انسان است و اگر حكايتى براى آن باشد در حد اميد است»، بازگشتبه همان اشكال اول است. در پايان يادآور مىشويم كه محاسبه احتمالات جنبه كشف از واقع دارد و تنها اعتبار ذهنى نيست، البته كشف در حدتوان خود. مثلا علم هواشناسى با گردآورى اطلاعات خاص از وضع هوا در 24 ساعت، در حد توان خبر مىدهد و اگر اطلاع جامعى داشتبه طور قاطع گزارش مىداد. فرض كنيد يك آتش سوزى در كارگاه بزرگى رخ مىدهد، كارشناسان براى تعيين عامل آن به تكاپو افتاده، فرضيهها را يكى پس از ديگرى، به محك مىزنند و گاهى به صورت قاطعانه (البته علمى نه فلسفى) عاملى را نفى مىكنند. مثلا احتمال اين كه از طريق پرواز هواپيما در سطح بالا جرقهاى از آن در آمده و به كارگاه افتاده و آتش سوزى رخ داده است اين احتمال از نظر فلسفى مردود نيست، چون به حد امتناع نرسيده است، اما از نظر علمى كاملا مردود است و هيچ كارشناسى براى آن ارزش قائل نمىشود. اصولا يقين، ظن و احتمال يك رشته پديدههاى نفسانىاند كه با كشف از واقعيت ملازمه ندارند، ولى هرگاه بر اساس محاسبههاى معقول و استوار صورت گيرند، ناظر به عالم واقع خواهند بود و اگر محاسبات عقلانى مبتنى بر بديهيات عقلى و منتهى به آنها باشد، كاشف واقعيت نيز خواهد بود.1و2. جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص62 61.
3. جان هيك، فلسفه دين، ص62.
4. راز آفرينش، ص 36 35.
5.و به تعبير بهتر«يقين فلسفى»
6. تبيين براهين اثبات خدا،ص234.
7. هر سه اشكال از كتاب «تبيين براهين اثبات خدا»، ص 235-234 برگرفته شده است.