الرّجال قوّامون علي النّساء
چكيده :
در سوره نساء آيه بحث برانگيزي وجود دارد كه ميگويد «مردان قوّام زنان هستند.» اختلاف عقيده فاحشي بين فقها و مفسّران در مورد آيه مذكور وجود دارد.برخي ميگويند منظور آيه اين است كه مردان حامي زنان هستند. بعضي معتقدند كه آيه مزبور برتري مردان را برزنان نشان ميدهد به اين معنا كه مردان بر امور زنان رياست و حتي بر آنان تسلّط دارند و زنان تحت حمايت مردان هستند. بعضي ديگر معتقدند كه اين برتري، ناشي از موقعيت ژنتيكي است كه البته اين نظر مخالف آيههاي ديگر است، بنا به نظر بعضي ديگر از مفسّران اين برتري مربوط به روابط زناشويي است، در حاليكه بعضي آن را به تمامي روابط اجتماعي تعميم دادهاند. محروم نمودن زنان از بعضي از مشاغل اجتماعي، ناشي از همين نظر است. در تحقيق حاضر ضمن بررسي معناي لغوي قوام مباحث فوق به تفصيل بيان شده است. كليدواژه:
حامي، قيّم، نفقه، متولّي خانواده خداوند متعال در آيه 34 سوره نساء ميفرمايد: «الرّجال قوامون علي النّساء بما فضّل اللّه بعضهم علي بعض و بما انفقوا من أموالهم. فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله...»
بسياري از مفسران قرآن معتقدند كه اين آيه صرفا بيانگر برتري مردان بر زنان است. چون اين برتري در زمانهاي دور، از لحاظ موقعيت اجتماعي و اقتصادي، امري واضح و از هنجارهاي ثابت جامعه بود، چندان شگفت انگيز نبود. بسياري از علما اين تفاوت موجود بين زنان و مردان را به تفاوت ميزان تعقل زنان مرتبط ساخته و چون آن را امري ذاتي دانستهاند، اين حكم را به تمامي شؤون اجتماعي كه با نيروي تعقل و تفكر مرتبط است، تسرّي دادهاند.پيشرفت جوامع در دورههاي اخير و تغييرات اجتماعي ناشي از آن كه باعث تغيير چشمگير وضعيت اجتماعي و سياسي زنان در جوامع گشت، در برداشتهاي متفكران از آيه نيز اثر گذاشت. بتدريج بسياري از ايشان در برتري مردان بر زنان تشكيك كردند و حتي چنين استنباطي را مغاير با آيات ديگر قرآن دانستند و آيه را به معناي مسؤوليت مردان در برابر همسران، اداره امور اقتصادي خانواده و هدايت و سرپرستي آن دانستند؛ نه برتري و امتياز مرد يا ضعف و بيكفايتي زن؛ هر چند چنين تفسيري در ميان قدماي علما و مفسّران هم داراي سابقه است.
معاني لغوي قوّام
«قوّام» صيغه مبالغه و ريشه آن قيام است. لسان العرب قيام را به ايستادن (ضد نشستن) معنا ميكند و متذكر ميشود كه مشتقات قيام در معاني مختلفي به كار رفته است؛ مانند وقوف و ثبات، ادامه دادن (مانند آيه «يقيمون الصلاة») ، تعديل و تساوي در امور، رعايت عدالت (مانند آيه «وكان بين ذلك قواما»). خوش اندام (رجل قويم و قوّام) ، خوش رفتاري (قوام أي حسن الطول)، نظام و شالوده چيزي (قوام الامور) و در آيه «الرجال قوّامون علي النساء» آن را به معني محافظت و اصلاح ميداند.1
بعضي از كتب تفسير نيز ابتدا به بررسي معاني لغوي «قوّام» پرداختهاند؛ به نظر آنان اين كلمه صيغه مبالغه از قيام و به اين معناست كه شخص با دقت و مراقبت بسيار و سختگيري، از شيء مورد نظر محافظت كند.2 به نظر برخي ديگر «قوّام» مبالغه در صفت قيّم است و قيّم نيز به كسي ميگويند كه عهدهدار امور مهم شخص ديگري باشد.3
بررسي شأن نزول آيه و احاديث:
در تفاسير اهل سنت آمده كه آيه درباره سعد بن ربيع بن عمر و زنش حبيبه دختر زيدبن ابي زهير نازل شده است. سعد و زيد هر دو از انصار بودند. حبيبه از سعد نافرماني كرد و او وي را كتك زد. حبيبه به اتفاق پدر خدمت پيامبر صلياللهعليهوآله رفت. سعد عرض كرد: دخترم را به او دادهام و سعد او را زده است. پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: «قصاص كنيد»! آنها رفتند كه قصاص كنند؛ اما پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: بازگرديد! اينك جبرئيل نازل شد و اين آيه را نازل كرد؛ سپس فرمود: «ما چيزي اراده كردهايم و خداوند چيز ديگري اراده فرموده و آنچه خدا اراده كرده، بهتر است.» پس قصاص را رفع كرد.4 اين حديث با مضموني مشابه و از طرق ديگر نيز از پيامبر صلياللهعليهوآله نقل شده است.5 مرحوم علامه طباطبايي در خصوص اين احاديث ميفرمايد: شايد اين مورد سؤال از موارد نشوز زن بوده كه زدن وي مجاز دانسته شده است؛ وگرنه ذيل آيه يعني «فإن أطعنكم فلاتبغوا عليهنّ سبيلا» آن را نفي ميكند. ايشان ميافزايند كه در ظاهر اين روايات اشكال ديگري نيز هست و آن اينكه ظاهرا فرموده حضرت پيامبر و حكم قصاص، جواب مسأله سائل است و حكم مسأله است نه قضاوت؛ زيرا طرف ديگر دعوا (مدعي عليه: شوهر زن) آنجا حاضر نبوده است؛ بنابراين لازم است آيه، تشريع پيامبر را تخطئه و باطل كرده باشد و اين امر با عصمت آن حضرت منافات دارد. نسخ نيز نميباشد؛ زيرا «رفع حكم قبل از عمل» است. خداوند متعال در دفع و رفع احكام، در برخي از احكام حضرت رسول صلياللهعليهوآله تصرف ميفرمايد؛ ولي اينها همه در احكام ولايت و حكومت آن حضرت است نه در تشريفات و احكام شرعي؛ چه اين طرز تخطئه باطل است.همچنين در تهذيب شيخ طوسي از ابراهيم بن محرز روايتي نقل شده كه مردي از حضرت باقر عليه السلام در حضور من پرسيد: اگر مردي به زنش بگويد: «امور تو به دست خودت!» چه حكمي دارد؟ حضرت فرمودند: چگونه ميشود چنين چيزي گفت؟ ! خداوند فرموده است «الرّجال قوّامون علي النّساء» اين كار درست نيست.6
معناي «قوّام بودن مردان بر زنان»
در تفسير آيه «الرجال قوامون علي النساء» و معناي قوام بودن مردان بين مفسران، اعم از شيعه و سني، اختلاف نظرهاي زيادي به چشم ميخورد؛ با توجه به منابع بررسي شده، حدود 9 تفسير مختلف از آيه مزبور شدهاست7 كه ميتوان آنها را در دو دسته كلي قرار داد:الف ـ افرادي با توجه به ادامه آيه كه به مسأله انفاق و نشوز زنان پرداخته است، آيه را به روابط زن و مرد در خانواده اختصاص دادهاند و وظايف و اختيارات برخي ديگر از متفكران، قوام بودن مرد را به معناي حمايت مردان از زنان و محافظت كردن از ايشان ميدانند؛ مانند مؤلف الجامع لأحكام القرآن كه دفاع مردان از زنان را از جمله معاني قوام بودن مردان ميداند.خاص را براي مردان در اين خصوص برشمردهاند.ب ـ گروهي به عموم الفاظ بكار برده شده در آيه ، استناد كرده، آن را مختص رابطه زن و شوهر نميدانند؛ بلكه براي كل مردان در جامعه بشري صفت «قوام» بودن را لحاظ كرده و امتيازات و حقوق ويژهاي را براي مردان نسبت به زنان برشمردهاند.
الف ـ بررسي تفاسير دسته اول (اختصاص آيه به مسائل خانوادگي)
مفسران اين دسته، معاني مختلفي در مورد وظايف و نقش برتر مرد در خانواده بيان داشتهاند:1ـ قوام بودن مرد به معني داشتن حق تأديب زن است.1 در يكي از تفاسير چنين آمده كه سرپرستي مردان بر زنان به معني تدبير امور آنها و ادب كردن زن و نگاهداشتن او در خانه و ممانعت از خروج وي از منزل است و زن نيز موظف است كه فرمانهاي همسر را مادام كه مشتمل بر معصيتي نباشد، بپذيرد2. به نظر شيخ طوسي قوام بودن مردان به معني داشتن حق تأديب و تدبير است؛ بدين معنا كه مردان قيام ميكنند به امر به زنان در خصوص اطاعت از دستورات الهي و دستورات همسرانشان.3 تفسير جامع البيان نيز نزديك به چنين معنايي از آيه ارائه داده است؛ بدين بيان كه مردان موظف به قيام به امور زنانشان هستند در خصوص تأديب آنها در راستاي فرمانبرداري از واجبات الهي و دستورات همسرانشان4؛ در اين باره به احاديثي هم استناد كرده كه در يكي از آنها در تفسير آيه «الرجال قوامون علي النساء» گفته شده «كه مردان دست زنان را ميگيرند و ايشان را ادب ميكنند.» (عن السري: قال اي يأخذون علي ايديهنّ و يؤدبهنّ) و نيز در حديثي به نقل از ابن عباس آورده است: «الرجال قوامون علي النساء أي أمراء عليها أن تطيعه فيما أمرها الله به من طاعته أن تكون محسنة الي أهله حافظة لما له...» معناي قوام بودن مردان اين است كه مردان امير زنان خود هستند در اينكه آنها را در خصوص فرمانهاي الهي در مورد نيك رفتار بودن با خانواده و محافظت مال همسر به فرمانبرداري وادارند.5 تفسير كنزالعرفان نيز سياست بهمعناي تأديب را از معاني قوام بودن مرد دانسته است.6 2ـ برخي ديگر از متفكران، قوام بودن مرد را به معناي حمايت مردان از زنان و محافظت كردن از ايشان ميدانند؛ مانند مؤلف «الجامع لأحكام القرآن» كه دفاع مردان از زنان را از جمله معاني قوام بودن مردان ميداند.7 «غرائب القرآن» نيز اهتمام مردان را به حفظ زنان، معناي قوام بودن دانسته است.8 دكتر خزائلي نيز وظيفه حمايت را به همراه حق سلطه، از مصاديق قوام بودن گرفته است.9
3ـ دسته ديگر عهدهدار بودن نفقه و تدبير امور اقتصادي زن را معناي قوام بودن مردان بر زنان ميدانند؛ قرطبي قوام بودن مرد را علاوه بر دفاع از زن، به معناي پرداخت نفقه به همسر ميداند (أي يقومون بالنفقة عليهن و الذب عنهنّ).10
4ـ دسته ديگر از متفكران، معناي قوام بودن مرد را «سرپرستي خانواده» از سوي وي ميدانند و آيه را چنين معنا ميكنند كه «مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند.» در تفسير نمونه چنين آمده11 كه: خانواده يك واحدكوچك اجتماعي است و همانند
يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدي داشته باشد؛ زيرا رهبري و سرپرستي دسته جمعي كه زن و مرد مشتركا آن را بر عهده گيرند، مفهومي ندارد و يكي بايد «رئيس» خانواده و ديگري «معاون» باشد. در تبيين اين تفسير ميافزايد: «منظور از اين تعبير استبداد، اجحاف و تعدي نيست؛ بلكه منظور رهبري واحد و منظم با توجه به مسؤوليتها و مشورتهاي لازم است.»
به نظر استاد محمد تقي جعفري1 با نظر به موارد استعمال و به قرينه آيات فراواني كه درباره تساوي ارزش شخصيت زن و مرد آمده معناي «قوام» اين است كه «مرد سرپرست و اجرا كننده مصالح خانوادگي است.» نه قيّم به اصطلاح فقهي و حقوقي؛ زيرا قيّم كسي را ميگويند كه اختيار تصرف در مال و توجيه زندگي كس ديگر را در اختيار داشته باشد؛ مانند قيّم صغير، ديوانه و سفيه؛ مسلم است كه مرد به هيچ وجه قيمومتي بر زن ندارد؛ زيرا زن در تمام شؤون اقتصادي، اخلاقي، مذهبي و اجتماعي از آزادي و اختيار كامل برخوردار است. فقط اين شرط در امور اجتماعي شده كه فعاليتهايش مزاحم حق همسرش نباشد؛ يعني زن بايد از عهده وظايفي كه در برابر مرد دارد، برآيد. چنانكه مرد نيز بايد از عهده وظايفي كه در برابر زن دارد، برآيد. ايشان تأكيد ميورزند كه اين وظايف براي طرفين، بهعلت لزوم حفظ تشكل نظام خانواده، يعني اساسيترين عنصر اجتماع است كه با كمترين اخلال طرفين در وظايف تركيبي خود، مختل خواهد شد. با اين حال ميافزايند كه مديريت و سرپرستي خانواده درصورتي مثبت است كه درون خانواده شورايي به سرپرستي مرد باشد؛ در اكثر خانوادهها مرد جز جنبه عادي اجراي زندگي خانواده، حاكميت ديگري ندارد. علامه جعفري در واقع معتقد به حق سالاري و انسان سالاري هستند؛ نه پدرسالاري و مادرسالاري.2
ب ـ بررسي تفاسير دسته دوم
مفسران اين گروه دو دسته ميباشند: يك دسته به بيان سلطه مرد بر زن بطور كلي اكتفا كردهاند و دسته ديگر، قيمومت مرد را به تمام جهات اجتماعي همگاني گسترش دادهاند كه به بيان نظرات ايشان ميپردازيم:1ـ در بعضي تفاسير، قوام بودن مرد را بر زن به قيام حكام و واليان بر رعايا تشبيه كردهاند؛3 اما نوع اين قيام را توضيح ندادهاند. در بعضي تفاسير4 تشبيه مزبور بدينگونه تفسير شده كه «مردان، قوّام بر زنان هستند»، يعني به امور زن قيام كرده در حفظ وي اهتمام ميورزند؛ همچنانكه والي (حاكم) بر امور رعاياي خود قيام ميكند يعني به رتق و فتق امور ايشان پرداخته، حمايت و دفاع از آنها را بر عهده دارد.2ـ مرحوم علامه طباطبايي5 كه علت قيمومت مرد بر زن را زيادي قوه تعقل مرد و فروع آن ميدانند، از عموم و توسعه اين علت، دامنه قيمومت مرد بر زن را منحصر به مورد زن و شوهر نميدانند؛ بلكه معتقدند دامنه آن، تمامي نوع زن را در تمام جهاتي كه زندگي آن دو را به هم پيوند داده، يعني جهات اجتماعي همگاني مانند حكومت، دفاع و قضاوت در بر ميگيرد؛ زيرا اين جهات با مسأله تعقل، كه در مردان بالنسبه بيش از زنان است، ارتباط و نسبت مستقيم دارد. علامه در تأييد نظر خويش ميافزايد: روايات هم معناي قوام بودن را كلي گرفتهاند و عمل پيامبر صلياللهعليهوآله نيز بر همين منوال بوده است؛ چه هرگز زني را بر قومي، والي و قاضي نكرد و هيچگاه آنان را براي مبارزه با دشمنان نفرستاد؛ هر چند متذكر ميشود كه اين امر با استقلال و حقوق فردي زن منافات ندارد و مرد با اين دستاويز حق دخالت در تمامي امور زن را ندارد و زنان نيز در انجام هر كار شايستهاي مختارند. همانطور هم قيمومت شوهر بر همسرش غالب مواردي كه بعنوان نمونههاي برتري مردان بر زنان ذكر شده، خدشهپذير است؛ چه بسياري از آنها مواردي است كه بيانگر اوضاع و احوال اجتماعي حاكم بر زنان در جامعه و زمان خاصي بوده است كه اكنون در اكثر جوامع مصداق ندارد؛ مثل غلبه سواد و دانش در مردان و خانهنشيني زنان كه باعث دوري ايشان از مسائل اجتماعي و مشاركت و اظهار نظر ايشان ميشده است.طوري نيست كه اداره و تصرف زن را در ملك خودش سلب كند يا زن را از استقلال و حفظ حقوق اجتماعي و فردي خود و دفاع از آن باز دارد. در خصوص اين جنبه از مسأله هم به سيره نبوي استناد ميورزند كه در مشاغل اجتماعي مانند آموزش و پرورش، پرستاري و امثال آنها كه دخالت عواطف منافاتي با آنها ندارد، هيچگونه منعي براي اشتغال زنان مشاهده نشده و اجازه اين امور را لازمه آزادي اراده و استقلال عملي ميدانند كه خداوند در بيشتر شؤون زندگي به زنان عطا فرموده است. معنا ندارد كه زنان در امور مربوط به خود، تحت ولايت مرد نبوده، مالك جانو مال خود باشند و در عين حال از اقدام و عمل دلخواه در اصلاح ملك و مال خود منع گردند. همچنانكه بيمعني است كه با داشتن حق ادعا و حق اداي شهادت نزد والي و قاضي، نتوانند اين كار را بكنند؛ هر چند اعمال و استفاده از اين حقوق تا حدي مجاز است كه به حقي از حقوق شوهر در حضور يا غياب وي صدمهاي وارد نشود.
بررسي علت قوام بودن مردان بر زنان:
پس از ذكر معاني مختلف «قوّام بودن مردان» بايد به بررسي تفاسير مختلفي كه در خصوص بيان علت اين امر شده، بپردازيم. در اين خصوص نيز همانند مبحث سابق بين مفسران اختلاف نظر مشاهده ميشود كه با توجه به منابع بررسي شده، ميتوان اين نظرات را به دو گروه كلي تقسيم كرد:گروه اول: يك علت اساسي را در قوام بودن مردان بر زنان موثر ميدانند كه در بيان آن سه نظر متفاوت ارائه شده است: بعضي از مفسران اين علت را برتري قوه تعقل مردان دانسته با مسلم دانستن اين فرض، فروعي را بر اين امر مترتب كردهاند؛ عدهاي ديگر علت اساسي قوام بودن مرد را پرداخت نفقه و مهريه و اداره زندگي اقتصادي زن ، و دسته ديگر آن را ناشي از يك علت طبيعي مربوط به فيزيولوژي مردان و زنان ميدانند.گروه دوم: به تبع دو تعليلي كه در آيه مورد بحث در پي ذكر حكم قوام بودن مردان بيان شده، دو امر را در اين خصوص مؤثر ميدانند:1ـ فضل الهي كه خداوند در مورد مردان روا داشته است: «بما فضل اللّه بعضهم علي بعض». در خصوص تفسير اين فضل و موهبت الهي بين مفسران اختلاف نظر است؛ اما غالبا آن را به برتري علم و عقل و نيروي جسماني مرد تفسير كردهاند.2ـ به دليل پرداخت مهر و نفقه و اداره امور اقتصادي و زندگاني زنان به دليل «وبما انفقوا.» الف ـ بررسي نظرات دسته اول كه يك علت اساسي را سبب قوام بودن مردان ميدانند.تفسير اول : برتري قوه تعقل مردان و فروع آن سبب قوام بودن مردان است.به نظر علامه طباطبايي1 مراد از «ما فضل الله» فزوني و امتيازي است كه بالطبع مردان بر زنان دارند؛ يعني زيادي قوه تعقل و فروع آن مانند هماوردي، تحمل شدايد و كارهاي سخت و سنگين؛ زيرا زندگي زنان احساسي و عاطفي است و بر نازكدلي و ظرافت مبتني ميباشد؛ همانگونه كه قبلاً متذكر شديم اين گروه مفسران از عموم و توسعه علت قيمومت مردان نتيجه گرفتهاند كه قيمومت منحصر
به امور خانوادگي نيست بلكه تمام جهات اجتماعي مرتبط با تعقل را در بر ميگيرد؛ مثل قضاوت، حكومت و دفاع. شيخ طوسي نيز دليل قوام بودن مردان را برتري قدرت عقل و انديشه در ايشان ميداند.1
بعضي تفاسير در تفسير آيه «بما فضل الله بعضهم علي بعض» بيش از ده مورد را در اثبات برتري مردان بر زنان برشمردهاند. بعنوان مثال شيخ رازي در تفسير خويش چنين آورده است2: گفتهاند: منظور برتري در عقل و نيز زيادي دين و يقين در مردان است. زن در عقل و دين ناقص است؛ به اين دليل كه چند روزي را در ماه نميتواند نماز بخواند و روزه بگيرد. همچنين گفته شده به دليل نقصان گواهي زن است؛ چون شهادت دو زن، معادل يك مرد است و عدهاي گفتهاند به دليل جهاد كردن است كه خداوند مردان را امر به جهاد فرموده در حالي كه به زنان امر كرده در خانههاي خود بمانند. ربيع ميگويد به دليل نماز جمعه و جماعت است كه بر زن واجب نميباشد. حسن بصري معتقد است كه دليل آن وجوب نفقه است كه به عهده مردان ميباشد نه زنان. عدهاي هم گفتهاند بهترين تفضيل آن است كه مرد شرعا ميتواند چهار زن بگيرد، اما زن بيش از يك شوهر نميتواند داشته باشد. نيز گفتهاند بدين سبب كه حق طلاق با مردان است و در حديث آمده كه «الطّلاق بالرجال و العدة بالنساء » و نيز گفتهاند به دليل ميراث و سهم الارث بيشتر مردان است و عدهاي گفتهاند برتري مردان به ديه ايشان است؛ چون ديه زن نصف ديه مرد است و گفته شده دليل برتري مردان نبوت و امامت و خلافت است؛ چون خداوند هيچ زني را به پيغمبري نفرستاده و از ايشان امام و خليفه قرار نداده است. حديثي از قول پيامبر صلياللهعليهوآله نقل شده است كه: «المرأة مسكينة مالم يكن لها زوج» پرسيدند يا رسول اللّه حتي اگر زن داراي مال و اموال باشد؟ فرمودند: هر چند مال داشته باشد و آنگاه اين آيه را خواندند كه «الرجال قوامون علي النساء...»
در بعضي تفاسير، امور ديگري هم بر مراتب فوق افزودهاند مثل برتري مردان در سواد، چون انبيا ، علما و حكما غالبا از مردان هستند. همچنين مردان را به سبب انتساب فرزندان به ايشان و داشتن ولايت در نكاح، طلاق، رجوع و ... برتر از زنان ميدانند و ميافزايند كه تمامي اين امور حاكي از برتري مردان است و مرجع تمامي اين امور به برتري علم و قدرت مردان برميگردد.3
همانگونه كه ملاحظه ميشود غالب مواردي كه بعنوان نمونههاي برتري مردان بر زنان ذكر شده، خدشه پذير است ؛ چه بسياري از آنها مواردي است كه بيانگر اوضاع و احوال اجتماعي حاكم بر زنان در جامعه و زمان خاصي بوده است كه اكنون در اكثر جوامع مصداق ندارد؛ مثل غلبه سواد و دانش در مردان و خانهنشيني زنان كه باعث دوري ايشان از مسائل اجتماعي و مشاركت و اظهار نظر ايشان ميشده است و در بعضي موارد، اتفاق نظر بين علما و فقها خصوصا علماي معاصر و متأخر وجود ندارد مثل اختصاص قضاوت و اداي شهادت و دخالت در امور حكومتي از سوي زنان و در خصوص بعضي از آنها مثل ميزان سهم الارث مردان، اجازه تعدد زوجات، ميزان ديه، وجوب جهاد و دفاع بر ايشان. ارتباط اين احكام با زيادي قوه تعقل مردان روشن نيست: بلكه دلايل ديگري در خصوص آنها ميتوان ارائه كرد و در بعضي احكام عبادي مثل عدم وجوب نماز جمعه يا معافيتاز خواندن نماز در بعضي روزهاي سال ـ كه سبب نقص عقل و دين زن معرفي شدهـ بشدت ميتوان تشكيككرد.تفسير دوم ـ پرداخت مهر و نفقه سبب قوّام بودن مرد است:بعضي از مفسّران، قوّام بودن مردان را بر زنان به دليل پرداخت نفقه و كفايت امور ايشان ميدانند و در بعضي تفاسير اهل سنت، احاديثي نيز در تأييد اين مطلب آمده است؛ مثلا جامع البيان در تفسير اين آيه به نقل از ابن عباس آورده است كه: يعني مردان به زنان فرمان ميدهند كه مطيع اوامر الهي و دستورهاي شوهرانشان باشند؛ يعني با خانواده خوش رفتار و نگاهدار مال شوهر خويش باشند و دليل اين برتري، آن است كه خداوند نفقه دادن به زن و كفايت امور او را به عهده مرد گذاشته است.4
پرسشي كه به ذهن متبادر ميشود، اين است كه اگر قوام بودن مردان به سبب پرداخت نفقه و اداره امور زن باشد، آيا در صورت عجز مرد از پرداخت نفقه، قوام بودن او نيز منتفي است؟ يا در صورتي كه زن، خود به فعاليت اقتصادي پرداخته، از لحاظ تامين زندگي خويش، دارايي مستقل داشته باشد و وابسته به انفاق شوهر نباشد و حتي د ر بعضي حالات، كمك مثبتي در اوضاع اقتصادي خانواده و ياور همسر در تأمين امور خانه باشد باز هم ميتوان مرد را قوام بر زن دانست؟
بعضي از علماي اهل سنت در پاسخ به پرسش اول از تعليل قوام بودن به «بما أنفقوا» استنباط كردهاند كه هرگاه مرد از دادن نفقه همسرش عاجز باشد، صفت قوام بودنش زايل ميشود و زن حق فسخ عقد نكاح را دارد؛ چون مقصود شرعي از عقد نكاح در چنين شرايطي بر آورده نشده است. اين آيه بوضوح دلالت بر ثبوت فسخ نكاح به هنگام اعسار مرد در تهيه پوشاك و نفقه دارد و اين رأي علماي مالكي و شافعي است؛ هرچند نظر ابوحنيفه آن است كه در چنين شرايطي بهدلايل آيه « و إن كان ذوعسرة فنظرة إلي ميسرة» عقد نكاح فسخ نميشود.1
به نظر علماي شيعه وجوب انفاق را ميتوان از آيه مزبور استنباط كرد؛ يعني در زندگي مشترك مسؤوليت پرداخت نفقه و اداره امور اقتصادي با مرد است، اما ضمانت اجراي پرداخت نفقه را نميتوان از آيه استنباط كرد؛ بطور قطع اين، ضمانت اجراي فسخ نكاح نخواهد بود؛ بلكه در درجه اول، زن بايد اجبار مرد را بر انجام دادن تعهد و وظيفه شرعي و قانونياش مطالبه كند و در صورت استنكاف، مرد تعزير خواهد شد2 و در صورت عدم پرداخت يا عدم توانايي پرداخت، زن حق مطالبه طلاق را خواهد داشت3؛ هر چند زن خود از لحاظ اقتصادي داراي توانايي مالي بوده، نيازي به انفاق شوهر نداشته باشد.اما در خصوص مسأله مورد بحث كنوني كه «قوام بودن مرد» است، به نظر ميآيد در صورت عدم توانايي پرداخت نفقه و در فرضي كه زن خود، به كار و فعاليت مبادرت كند و زندگي خويش و بلكه زندگي مرد و خانواده وي را تأمين كند، قوام بودن مرد لااقل از جهت انفاق خانواده، منتفي است.تفسير سوم ـ وجود يك علت طبيعي محض سبب قوام دانستن مرد است:به نظر بعضي از متفكران علت معرفي شدن مرد به عنوان سرپرست خانواده در آيه مورد بحث ، يك علت طبيعي محض است نه قرار دادي و تحكمي و نه امتياز خاص «مرد بودن»؛ اين علت طبيعي مقاومت مردان در برابر رويدادهاي خشن زندگي و رويارويي با عوامل مزاحم طبيعت و نيز آمادگي دائمي آنها در گرداندن چرخههاي اقتصادي است؛ از طرف ديگر محدوديت زن در دوران قاعدگي، بارداري، وضع حمل، شيردهي و غير ذلك سبب اين امر گشته است و همين امر مضمون آيه «بما فضل الله بعضهم علي بعض» است؛ زيرا اين آيه بطور قطع نه ارزش انساني مرد را از زن بالاتر ميبرد نه قيّم بودن مرد را بر زن مطرح ميكند؛ بلكه ناظر به تفاوتي است كه مرد و زن در ارتباط با طبيعت و استخراج مواد معشيتي با يكديگر دارند. به نظر ايشان كلمه «فضل» كه در اين آيه آمده، برتري و تفوق ارزشي مرد بر زن نيست، بلكه به معناي اختصاص مرد به داشتناستعدادو نيرويي خاصاست؛مانند مقاومت در مقابل عالم طبيعت براي تصرف در آن و عدم معذوريت بوسيله پديدههاي طبيعي كه زن را معذور ميسازد.4
ب ـ بررسي نظرات دسته دوم:
امر فضل الهي و دادن نفقه را سبب قوام بودن مردان ميدانند.اين دسته از مفسران با توجه به ادامه آيه يعني «بما فضل الله بعضهم علي بعض» و «بما أنفقوا» همين دو عامل را علت قوام بودن مردان بر زنان ميدانند و ميگويند اين امر، دو سبب دارد. يكي از آنها موهبت الهي خداوند بر مردان است؛ زيرا خداوند مردان را در امور متعددي بر زنان برتري داده است، مثل كمال عقل، حسن تدبير، زيادي نيرو و افزوني عبادات. به همين جهات است كه نبوت، امامت، ولايت، برپا كردن شعاير اسلامي و جهاد مختص مردان است و شهادت ايشان در تمامي امور مورد قبول واقعشود و سهم الارث بيشتري نسبت به زنان دارند.دليل دوم اكتسابي است و اين است كه با اينكه ثمرات نكاح، مشترك بين زوجين است اما مسؤوليت پرداخت مهر و نفقه به عهده مردان ميباشد1.عدهاي از مفسران گفتهاند: وجه نظم اين آيات، در اين است كه زنان در مورد برتري سهم الارث مردان بر ايشان سؤال كردند و اين آيه نازل شد كه «لاتتمنوا ما فضل الله به بعضكم علي بعض...»2. سپس خداوند علت برتري مردان بر زنان را در ارث بيان ميكند كه بواسطه مسؤوليت پرداخت نفقه و مهريه است كه بر عهده مردان ميباشد؛ پس فايده برتري نصيب مردان، به زنان برميگردد.3
تفسير نمونه4 پس از آنكه قوام بودن مرد را به معني رهبري و سرپرستي خانواده ميگيرد، اين موقعيت را معلول وجود خصوصيات مرد ميداند؛ مانند غلبه قدرت تفكر بر نيروي عاطفه و احساس و داشتن بنيه و نيروي جسمي بيشتر، كه با اولي بتواند بينديشد و نقشه بريزد و با دومي از حريم خانواده خود دفاع كند. بعلاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان راجع به پرداختن هزينههاي زندگي و پرداخت مهريه و تأمين زندگي آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او ميدهد كه وظيفه سرپرستي به عهده او باشد. «بما فضل اللّه بعضهم علي بعض» و «بما أنفقوا من أموالهم» نيز اشاره به همين حقيقت دارد؛ زيرا در قسمت اول ميفرمايد «اين سرپرستي به خاطر تفاوتهايي است كه خداوند بنابه مصلحت نوع بشر ميان آنها قرار داده است.» و در قسمت آخر ميفرمايد «نيز اين سرپرستي بخاطر تعهداتي است كه مردان در مورد انفاق كردن و پرداختهاي مالي در برابر زن و خانواده بر عهده دارند.» سپس براي رفع توهم «برتري مرد بر زن» بواسطه اين تكاليف و مسؤوليتها ميافزايد: روشن است كه سپردن اين وظيفه به مردان، نه دليل بالاتر بودن شخصيت انساني آنهاست و نه سبب امتياز آنها به جهات ديگر؛ زيرا چنين برتري صرفا بستگي به تقوا و پرهيزكاري دارد. همانطور كه ممكن است شخصيت انساني يك معاون از يك رئيس در جنبههاي مختلف بيشتر باشد.شايد اين سؤال مطرح شود كه اگر منظور از آيه «بما فضل الله بعضهم علي بعض» برتري مــردان بر زنــان بوده است ـ حال هرگونه كه اين برتري تفسير شود ـ چرا با آوردن اسم صريح يا ضمير خاص مذكر و مونث بر اين امر تصريح نشده و نگفته «بما فضل الله الرجال علي النساء» يا «بما فضلهم عليهنّ» بلكه بصورت مبهم بيان شده است؟ بعضي از مفسران اين پرسش را طـرح كرده و در پاســخ گفتهاند:الف ـ شايد به اين دليل است كه هر فردي از افراد صنف مرد به هر زني از افراد صنف زن برتري ندارد. چه بسا زني كه برتر از بسياري مردان باشد و اينكه در «فضلّهم» از ضمير مذكر استفاده شده صرفا از جهت تغليب (يعني غلبه دادن اسم و ضمير مذكر بر اسم و ضمير مؤنث در قواعد صرف و نحو عرب) است؛ بنابراين ، آيه هم مردان و هم زنان برتر را دربر ميگيرد و معني آيه چنين ميشود: به سبب آنكه خداوند برخي از مردان و زنان را بر بعض مردان و زنان ديگر برتري بخشيده است.ب ـ و نيز گفته شده كه لازمه برتري داشتن يك صنف بر صنف ديگر برتري و فضيلت شخصي هر فردي از افراد آن بر فرد صنف ديگر نميباشد؛ يعني مردان برتر از زنانند بيآنكه لازمه اين قضيه آن باشد كه هر شخصي از مردان بر هر شخصي از زنان برتري داشته باشد.5
در تفسير نمونه، اين فرع مطرح شده كه ممكن است زناني از لحاظ قدرت تفكر و بنيه جسماني بر شوهران خود امتياز داشته باشند ولي قوانين به تك تك افراد و نفرات نظر ندارد، بلكه نوع و كلي را در نظر ميگيرد و شكي نيست كه از نظر كلي مردان نسبت به زنان براي اين كار آمادگي بيشتري دارند؛6 هر چند به نظر بعضي مفسران ، ديگر ادعاي برتري صنف مردان بر زنان ـ كه عين مدعي است ـ از آيه استفاده نميشود؛ چون وقتي فقط بعضي از مردان برتر از بعضي زنان باشند و بالعكس، وجهي براي برتري صنفي بر صنف ديگر باقي نميماند.7
نتيجه گيري
با توجه به مباحث مذكور روشن ميشود كه بين مفسّران و متفكران شيعه و سني در تفسير آيه مورد بحث اتفاق نظر مرد در خانواده ميباشد و بيانگر حكم مسؤوليت و سرپرستي مرد در خانواده و حمايت و حفاظت از آن و تأمين معاش و تدبير امور اقتصادي خانواده است و به هر حال نميتوان از آيه مزبور حكم برتري مردان بر زنان را استنباط كرد. چنين برداشتي با ساير آيات قرآن كه در مقام بيان ملاكهاي برتري و فضيلت انسان است، منافات دارد؛ زيرا هيچيك از آيات قرآني كه ملاك ارزشها را درباره انسان بيان ميكند، اختصاصي به مرد ندارد. ملاك ارزشها در قرآن، كار و كوشش با هدف گيريهايي انساني است و اين امور در مورد «انسان» مطرح شده نه زن يا مرد بخصوص: «ليس للانسان الا ما سعي» و حتي نميتوان يك آيه در قرآن پيدا كرد كه براي مرد در برابر زن ارزش انساني خاصي را اثبات كند.1 و به نظر اكثر فقها نيز فلسفه قوام بودن مرد، عهدهدار بودن امور زنان و برتري ارزش اقتصادي مرد در غالب جوامع است.2
در آيه مورد بحث، براي رفع توهم برتري ذاتي و فضيلت مردان و زنان، پس از بيان حكم قوام بودن و سرپرستي مرد، اوصافي از ارزشهاي انساني زن مطرح ميشود كه زنهاي شايسته زنهايي هستند كه همواره در ارتباط با خدا بوده، نگهبان فرمان الهي در غياب همسرانشان ميباشند؛ «فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله»؛ زيرا نقش زن در بهرهبرداري يا اخلال نظم خانواده فوقالعاده مهمتر و بيشتر از مرد است؛ بهمين جهت آيه، صنف زن را به آن نقشي كه دارد، آگاه ميسازد و او را متوجه مسؤوليتش ميكند و از بيتفاوتي يا كجروي در اداره خانواده برحذر ميدارد. اين يك اصل تجربه شده است كه اگر در يك خانواده، زن با كمال، خردمند و باتقوا باشد، اغلب اعضاي خانواده سعادتمند خواهند بود و در صورتي كه زن بياعتنا به مسائل انساني و از تدبير و تقوا بيبهره باشد، مرد هر اندازه هم در اوج عظمت انساني باشد، تأثيرش در خانواده ناچيز خواهد بود. به همين علت آيه، صنف زن را توصيف و ارزشهاي سازنده او را گوشزد ميكند و ثابت ميكند كه ركن اصلي و عامل اعتدال خانواده، زن است.3
منابع:
حدود مشاركت سياسي زنان در اسلام,آيت الله محمد مهدي شمس الدين,انتشارات بعثتشرح و تفسير نهج البلاغه,استاد محمد تقي جعفري,دفتر تبليغات اسلامي
تفسير الميزان,علامه سيد محمد حسين طباطبايي,انتشارات دارالعلم,mahal=قم,tarikh=2
تفسير نمونه,به قلم جمعي از انديشمندان زير نظر آيتالله ناصرمكارم شيرازي,انتشارات دارالكتب الاسلاميه,24,mahal=تهران,tarikh=1375
جامع البيان في تفسير القرآن,ابي جعفر محمد بن جرير الطبري,دارالمعرفة,2,mahal=بيروت,tarikh=1392 هـ.ق
الجامع لأحكام القرآن,ابي عبدالله محمد بن الانصاري القرطبي,داراحياء التراث العربي,mahal=يروت,tarikh=1965 م
احكام قرآن,دكتر محمد خزائلي,انتشارات جاويدان,1,tarikh=1352
البيان,شيخ طوسي,مؤسسه الأعلمي للمطبوعات,mahal=بيروت
تفسير روح الجنان,شيخ جمال الدين ابوالفتوح رازي,كتابفروشي اسلاميه,tarikh=1398 ه··.ق
تفسير صافي,فيض كاشاني,كتابفروشي اسلاميه,6,mahal=تهران,tarikh=1362
تفسير مجمع البيان,شيخ ابوعلي الفضلبن الحسنبنالطبرسي,مؤسسه انتشارات فراهاني,1,tarikh=1349
غرائب القرآن و رغائب الفرقان,: نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين القمي النيسابوري
كنز العرفان في فقه القرآن,جمال الدين المقداد بن عبدالله السيوري,انتشارات مرتضوي,tarikh=1385 ه··.لسان العرب,ابن منظور,داراحياء التراث العربي,1,mahal=بيروت,tarikh=1408 ه··.مجمع البحرين,شيخ فخرالدين الطريحي,انتشارات كتابفروشي مرتضوي,2,tarikh=1365
1) شرح و تفسير نهج البلاغه ، ج 11، ص 273
1) الجامع لاحكام القرآن، ج 5، ص 168 به بعد
1) شرح نهج البلاغه ، محمد تقي جعفري، ج 11، ص 270 ـ 271
10) الجامع لأحكام القرآن ، ج5 ، ص 168
1) مجمع البحرين، شيخ فخرالدين الطريحي: «أي لهم عليهن قيام الولاء و السياسة»
1) مجمع البحرين؛ تفسير صافي، فيض كاشاني، ج1، ص 353؛ كنز العرفان في فقه القرآن، ج 2، ص211؛ احكام قرآن، ص 65
11) تفسير نمونه، زير نظر آيت الله مكارم شيرازي، ج3
1) تفسيرالميزان، ج 8، ص 182
1) لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه
2) حدود مشاركت سياسي زنان در اسلام، آيت الله محمدمهدي شمس الدين ، ترجمه محسن عابدي
2) همان منبع ، ج 11، ص 208 به بعد
2) الجامع لاحكام القرآن ، انصاري قرطبي، ج 5، (الاستبداد بالنظر فيه و حفظه بالاجتهاد)
2) الجامع لاحكام القرآن ، ج 5، ص 168
2) ماده 642 قانون مجازات اسلامي، مجازات سه ماه و يك روز تا پنج ماه حبس را در مورد اين جرم در نظر گرفته است.2) نساء، 32
2) تفسير روح الجنان، شيخ جمال الدين ابوالفتوح رازي ، ترجمه ابوالحسن شعراني ، ج 2، ص 378 به بعد
3) الجامع لاحكام القرآن، ج 5، ص 168
3) يقومون عليهن قيام الولاة علي الرعية (تفسيرصافي، فيض كاشاني، ج1، ص 353)
3) تفسير البيان ، شيخ طوسي، ج 3، ص385
3) تفسير الميران ، علامه محمد حسين طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 8، ذيل تفسير آيه
3) شرح و تفسير نهج البلاغه، ج 11، ص 275
3) مواد 1111 و 1129 قانون مدني
3) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشيه جامع البيان ، ج 4
4) شرح و تفسير نهج البلاغه، ج 11، ص270ـ275
4) جامع البيان في تفسير القرآن ، ج 4، «عن ابن عباس: قوله الرجال قوامون ... يعني أمراء عليها أن تطيعه فيما أمرها اللّه به من طاعته و طاعته أن تكون محسنة إلي أهله حافظة لماله و فضله عليها بنفقته وسعيه.»
4) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، در حاشيه تفسير جامع البيان في تفسيرالقرآن، ج 4؛ (يقوم بأمرها و يهتم بحفظها كما يقوم الوالي علي الرعية)
4) تفسير مجمع البيان، شيخ طبرسي ، ترجمه دكتر احمد بهشتي ، ج 5، ص 133
4) تفسير نمونه، ج 3، ذيل تفسير آيه
4) جامع البيان في تفسير القرآن ، ابي جعفر محمد بن جرير الطبري، ج 4
5) جامع البيان في تفسير القرآن ، ابي جعفر محمد بن جرير الطبري، ج 4
5) در همان منبع، اين حديث از طريق كلبي در مورد سعدبن ربيع و زنش خولد دختر محمد بن سلمه نقل شده و از قول ابوروق آمده كه آيه درباره جميله دختر عبدالله بن ابي و شوهرش ثابت بن قيس بن شماس نازل شده است. در تفسير الميزان نيز به نقل از الدرالمنثور روايتي آمده است كه زني نزد پيغمبر(ص) آمد و از شوهرش شكايت كرد كه وي را سيلي زده است. حضرت فرمود: قصاص! و اين ايه نازل شد: «الرجال قوامون علي النساء...» و زن بدون اذن قصاص برگشت.5) تفسير الميزان ، ج 8 ، ص 181 به بعد
5) كنز العرفان في فقه القرآن، ج 2، ص 212
6) تفسير الميزان، ج 8، ص 187ـ188
6) تفسير نمونه، ج 3، ذيل تفسير آيه
6) كنز العرفان في فقه القرآن ، جمال الدين المقداد بن عبدالله السيوري ، ج2 ، ص211 : (أي لهم عليهن قيام الولاية و السياسة)
7) اين معاني و تفاسير مختلف عبارتند از : حق سلطه و حمايت ، حق ولايت و سياست، تأديب و اجبار زن به انجام واجبات، تأديب و تدبير، قيام به نفقه و دفاع و حمايت از زنان. سرپرستي زن همانند سرپرستي حاكم بر رعيت، سرپرستي و خدمتگزاري ، سرپرستي و اجراي مصالح خانوادگي و قيمومت مردان در جهات اجتماعيـ همگاني.7) الجامع لأحكام القرآن، ابي عبدالله بن احمد الانصاري القرطبي. ج 5، ص168
7) كنز العرفان في فقه القرآن، ج 2، ص 212
8) غرائب القرآن و رغائب الفرقان، نظام الدين الحسن بن محمد القمي النيسابوري، ذيل تفسير آيه
9) احكام قرآن، دكتر محمد خزائلي ، ص65