شمه ای از کمالات معنوی حضرت زینب (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شمه ای از کمالات معنوی حضرت زینب (س) - نسخه متنی

اسماعیل نساجی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شمه اى از کمالات معنوى حضرت زينب عليها السلام

اسماعيل نساجى زواره

طليعه سخن

بررسى کمالات اولياى خدا و الگو قرار دادن آنها يکى از برترين عوامل تربيت صحيح و خودسازى است که مفهوم زندگى عميق، پويا و حقيقى را به انسان مى آموزد و موجب صفاى دل شده و کمک شايانى براى پيمودن مراحل تکامل و وصول به عالى ترين درجات هدايت خواهد بود.

در گستره جامعه انسانى، مردان و زنان بافضيلتى پديدار شده اند که هر يک به عالى ترين مرحله کمال و رشد رسيده و الگوى جاويدانى براى تمام انسان ها بوده و خواهند بود.

يکى از زنان بسيار بافضيلتى که در تاريخ اهل بيت، بعد از حضرت زهراعليها السلام به عنوان تنديس زنده فضايل شناخته شده است، دختر حضرت على عليه السلام، زينب کبرى عليها السلام است. وى از جمله زنان نادرى است که بيشترين بخش از فروغ جاودان نور امامت را دريافت نمود و توانست خود را در کمالات و صفات حميده، همسان و همانند مادرش زهراى اطهرعليها السلام بسازد.

وى دوران کودکى را در آغوش پرمهر رسالت و امامت سپرى کرد و در دامن عصمت و طهارت، تربيت شد و به صفات والاى انسانى و کمالات معنوى و ملکوتى آراسته گرديد. حضرت زينب عليها السلام تجسّمى از علم و معرفت پيامبرصلى الله عليه وآله، تبلورى از زهد و عبادت على عليه السلام، تمثيلى از جانبازى مادر، تشکّلى از صبر و حلم امام حسن عليه السلام و نمودارى از شجاعت و شهامت امام حسين عليه السلام است. وى بدون آنکه تسليم شرايط سخت و طاقت فرساى پس از شهادت امام حسين عليه السلام و اصحابش بشود، با انجام به موقع رسالت خود توانست تبليغات گسترده دشمن را خنثى کند.

زينب عليها السلام و حضور جاودانه اش در لحظه لحظه تاريخ کربلا، چه در غروب غربت و آوارگى عصر عاشورا، چه در تلخى جانکاه وداع قتلگاه و چه در دفاع از حق در حضور ظالم، الگويى بى همتا در همه اعصار و زمان هاست. گرچه در ميدان مبارزه با طاغوت و يزيديان و انجام مأموريت و رسالتى که به عهده داشت قهرمان است؛ اما نبايد فراموش کرد که وى در تمامى زمينه ها، قهرمان و پيشتاز و نمونه کامل و والاى يک بانوى تربيت شده در مکتب و دامان اهل بيت نبوت و ولايت به شمار مى رود. بنابراين هر گلى از گلستان زندگيش را که ببوييم، عطرى جانبخش دارد و هر ورقى از اين کتاب سبز را مطالعه کنيم، درسى آموزنده دارد.

نام زينب عليها السلام چون خورشيدى تابناک بر تارک تاريخ اسلام و تاريخ بشريّت مى درخشد و تا آن جا که قلب زمانه مى تپد، به کالبد مرده انسان ها روح و حيات مى بخشد و فراراه تاريک آنان را روشن مى سازد.

علم، عبادت، عفت، تقوى، فصاحت و بلاغت، پايدارى، اراده فولادين، امانتدارى، دفاع خالصانه از حق، يتيم نوازى، شرافت، عطوفت، همسردارى، عزّت نفس، وفادارى و... از جمله ارزنده ترين صفات و کمالات اين شيرزن عاشورايى است که در اين مقاله به ذکر پاره اى از آنها مى پردازيم تا معرفت بيشترى نسبت به مقام معنوى و ملکوتى آن بانوى مجلّله پيدا کنيم.

بر قلّه دانش

زينب کبرى عليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود که با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حرکت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم کرد.

برترين درجه علم، علمى است که از ذات الهى به انسان افاضه مى شود که به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينب عليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود که خطاب به عمّه اش فرمود:

«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ(2)».

«به حمداللَّه تو دانشمند معلم نديده و فهميده اى فهم نياموخته هستى».

وى در حدود 6 سالگى، شايستگى حفظ خطبه استدلالى، عميق و جامع مادرش فاطمه زهراعليها السلام را داشت و اين نشانه بارزى از رشد فکرى و بلوغ انديشه و تعقّل دخترى است که در دامان عصمت و طهارت پرورش يافت و به زلال روح و کمال معنوى و قرب الهى رسيد.

يک سال پس از استقرار حضرت على عليه السلام در کوفه، زنان و دختران مشتاق دانش، به آن حضرت عليه السلام پيام فرستادند و گفتند:

«ما شنيده ايم که دختر شما، حضرت زينب عليها السلام همانند مادرش، زهراى مرضيّه، منبع سرشار دانش و داراى علوم و کمالات است. اگر اجازه بدهيد به محضرش حاضر شده و از آن سرچشمه دانش بهره مند شويم». على عليه السلام اجازه داد تا دختر عالمه اش بانوان مسلمان کوفه را آموزش دهد و مشکلات علمى و دينى آنان را حل کند. زينب عليها السلام آمادگى خود را اعلام نمود و بعد از ديدارهاى مقدماتى، جلسه تفسير قرآن براى آنان تشکيل داد و پرسش ها و شبهات آنان را جواب مى داد(3).

از سخنان آن حضرت عليها السلام در طول مسافرت کربلا، کوفه و شام، خطبه ها و سخنرانى هايى که در فرصت هاى مختلف در برابر ستمکاران و طاغيان آن زمان و مردم ديگر ايراد فرمود، به خوبى معلوم مى شود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوى بزرگوار از راه تحصيل و تعليم و اکتسابى نبوده است(4). هم چنين در جنبه مقام علميش، علاوه بر توانايى براى ايراد خطبه ها، نکته ظريف و اساسى وجود دارد و آن تصميم گيرى ها و موضع گيرى هاى به جا در مناسبت هاى لازم است که خوب مى دانست کجا بايد نرم سخن گفت، در کجا بايد برآشفت و حماسه آفريد، در کجا بايد گريه کرد و اشک ريخت و چه وقت بايد عقل و منطق را به کار گرفت(5).

همچنين نام زينب کبرى عليها السلام به عنوان يکى از محدثان برجسته شيعه، صفحات کتب رجال را مزيّن کرده است. روايت هاى آن حضرت عليها السلام در منابع معتبر شيعه از جمله در کتاب هاى «من لا يحضره الفقيه»، «وسايل الشيعه»، «بحارالانوار» و... موجود است(6) که آنها را از مادر و برادرش حضرت سيدالشهداءعليه السلام شنيده و براى ديگران روايت کرده است. اهمّ اين احاديث بدين شرح است: داستان نزول مائده آسمانى براى حضرت زهراعليها السلام، حديث «امّ ايمن» در ماجراى دفن حضرت على عليه السلام، خطبه دفاع مادر از حق امامت و مطالبه فدک که سند اخير را عده اى از مورخان و محدّثين نامدار شيعه همچون شيخ صدوق در کتاب «علل الشرايع» و علامه مجلسى در «بحارالانوار» آورده اند.

به هر حال اين بانوى شجاع کربلا راوى حديث از مادر و برادر خود بوده و از نظر دانشمندان رجالى و حديث شناسان، عدالت و اعتماد اين بانوى پاک و بافضيلت در زمينه بيان حديث و مقامات علمى مورد تأييد قرار گرفته و صداقت و درايت او انکارناپذير است(7).

عبادت و انقطاع از خلق

در ميان فضايل و کمالات ملکوتى حضرت زينب عليها السلام، خلوت با معشوق و مناجات با قاضى الحاجات، درخشندگى خاصى دارد. سراسر زندگى او به خاطر جهاد و هجرت در راه خدا و همراهى و همگامى با پدر، مادر و برادر در جهت انجام وظيفه و احياى معالم و معارف اسلام، عبادت محسوب مى شود.

عبادت آن بانوى مکرّمه عليها السلام تنها به معناى خاص «عبادت» نبود، بلکه تمام حرکات و سکنات، خروش و فريادها، سفرها و اسارت ها، بيدارگرى ها و مبارزات و حتى نفس هاى او از آنجا که به خاطر خداوند بود، همه از مراتبى عميق و والا از اخلاص و عبادت خداوند متعال برخوردار بود.

اکثر شب ها را به تهجّد و تلاوت قرآن، صبح مى کرد. به گفته برخى از مورّخان، عبادت ها و نمازهاى شب پدر و مادر خود را از نزديک ديده بود. او در حماسه کربلا شاهد بود که برادرش، حضرت امام حسين عليه السلام به برادرش حضرت ابوالفضل عليه السلام فرمود: «اى برادر! نزد دشمن برو و يک شب را مهلت بگير؛ شايد بتوانيم به نماز، دعا و خواندن قرآن استغفار در پيش گاه پروردگار مشغول شويم. خدا مى داند که من نماز، دعا و استغفار و خواندن قرآن را دوست دارم(8).

در شب يازدهم محرم، على رغم آن همه خستگى و فرسودگى و مشاهده آن همه آلام روحى، نماز شب خود را خواند. امام سجادعليه السلام فرمود:

«عمه ام، زينب عليها السلام در مسير کوفه تا شام تمام نمازهاى واجب و مستحب را اقامه مى کرد و در بعضى از منازل به خاطر شدت گرسنگى و ضعف، نشسته اداى تکليف مى کرد(9)».

امام حسين عليه السلام که خود معصوم و واسطه فيض الهى است، هنگام وداع با خواهرش فرمود: «خواهر جان مرا در نماز شب فراموش مکن(10)». اين، نشان از آن دارد که اين بانو به قله رفيع بندگى و پرستش راه يافته بود و به حکمت و هدف آفرينش دست يازيده بود؛ بنابراين ديده ها را بازتر و افق ها را برتر و معرفت ها را قوى تر بايد کرد تا مقام عبوديت زينب کبرى عليها السلام را بهتر شناخت.

آفتاب عفت

زينب کبرى عليها السلام بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود که با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حرکت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم کرد.

وى در پاسدارى از عفت و عصمت، سرآمد زنان و دختران روزگار بود و با الهام از پيام آسمانى قرآن و طبق آموزه هاى مادرش، فاطمه زهراعليها السلام، حجاب و عفت را مانند گوهرى ارزشمند براى يک زن مسلمان مى دانست و بر اين باور بود که زن هنگامى به خداى خود نزديک تر است که خود را از معرض ديد مردان بيگانه حفظ نمايد(11).

زينب کبرى عليها السلام دختر آن مادرى است که براى احقاق حق و دفاع از حقوق رهبر اسلام و حجت خدا از منزل بيرون مى آمد و با دشمنان، به احتجاج مى پرداخت؛ اما سر تا پا محجوب و پوشيده؛ همان مادرى که وصيّت مى کند پيکرش را بعد از مرگ در تابوتى با ديواره هاى بلند بگذارند تا از انظار نامحرمان به دور باشد، پس طبيعى است که دختر او هم بايد اين تعاليم بلند اسلام را رعايت نمايد؛ چراکه حفظ شرف و حيثيّت زن، واجب و حجاب از ضروريّات دين است و اصولاً تمام فداکارى هاى اين بانو براى تحقق احکام اسلام بود. بنابراين عفت و پاکدامنى خويش را حتى در سخت ترين شرايط به نمايش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خويش پاى مى فشرد.

آن بانوى بزرگوار براى پاسدارى از مرزهاى حيا و عفاف بر سر يزيد فرياد زد که: «آيا اين از عدالت است که زنان و کنيزان خويش را پشت پرده نشانى و دختران رسول خداصلى الله عليه وآله را به صورت اسير به اين سو و آن سو بکشانى؟ نقاب آنان را دريدى و صورت هاى آنان را آشکار ساختى(12)».

نماد کمال عقل

برترين معيار عقل گرايى در زندگى، ادب و ادب آموزى است. کيميايى که تيرگى ها و تاريکى هاى قلب را مى زدايد و نور و روشنايى در رواق وجود انسان مى افزايد به گونه اى که بهاى بى نظير آدمى با سنجش مقدار ادب هر فردى، قابل تشخيص خواهد بود.

زينب کبرى عليها السلام شخصيت شايسته اى بود که درس ادب را در مکتب امامت آموخته بود و سيره و سخن پدر و مادر خود را از اعماق وجود خود پذيرفته بود. در گفتار و رفتار، صميمى، مهربان، صادق و مؤدب بود به گونه اى که زنان بسيارى در نخستين برخورد، شيفته شيوه و مجذوب اخلاق روح پرور او مى شدند(13).

ادب و احترام حضرت زينب عليها السلام به برادر خود آن چنان بود که هنگامى که عبداللَّه بن عباس به امام حسين عليه السلام گفت: شما که به اين سفر خطرناک مى رويد چرا زن ها را با خود مى بريد؟ حضرت زينب عليها السلام با شنيدن اين سخن سر از محمل خود برآورده و فرمود: «اى پسر عباس! آيا مى خواهى بين من و برادرم جدايى بيندازى؟ هرگز من از او جدا نخواهم شد(14)».

در حادثه عاشورا در برابر آن همه مصائب و داغ ها و حوادث، هرگز از مسير ادب و عبوديّت نسبت به حضرت حق خارج نشد و هيچ گاه کلمه اى حاکى از دلتنگى، نارضايتى، اعتراض، شکايت و تنگ نظرى بر لب نراند. هرچه مى گفت بر طبق رضايت خداوند متعال و مقدرات او بود و بلکه بالاتر از آن در پاسخ طعنه پسر زياد، مى فرمود:

«إنّى ما رَأَيْتُ إلاّ جَميلاً(15)»: «من جز زيبايى نديدم».

که اين کلام در نظر اهل آن، از بالاترين مراتب توحيد، عرفان، قرب به خداى متعال و رسم بندگى و عبوديت، حکايت دارد و کمال ادب عاشق را نسبت به معشوق نشان مى دهد.

ايثار

عقيله بنى هاشم عليها السلام در اين صفت، گوى سبقت را از ديگران ربوده بود. او براى حفظ جان ديگران، خطر را به جان مى خريد و در تمام صحنه ها، ديگران را بر خود مقدم مى داشت. او در ماجراى کربلا حتى از سهميه آب خويش استفاده نمى کرد و آن را نيز به کودکان مى داد. در بين راه کوفه و شام با اين که خود گرسنه و تشنه بود، «ايثار» را به بند کشيده و آن را شرمنده ساخت.

امام زين العابدين عليه السلام مى فرمود: «عمه ام، زينب عليها السلام، در مدت اسارت، غذايى را که به عنوان سهميه و جيره مى دادند، بين کودکان تقسيم مى کرد؛ زيرا در شبانه روز به هر يک از ما يک قرص نان مى دادند. او سختى ها و تازيانه ها را به جان خود مى خريد و نمى گذاشت بر بازوى کودکان اصابت کند(16)».

دفاع از حريم ولايت

حضرت زينب عليها السلام حرکت و هدايت انسان ها را بدون امام عليه السلام، سکون و هلاکت مى دانست و زمام دارى زيان آلود نااهلان را باعث دورماندن توده ها از صراط مستقيم مى ديد. بدين علت، دفاع و حمايت از مقام امامت و ولايت را سرلوحه مسوؤليت هاى خويش قرار داده بود و با تمام توان، بعد از حادثه عاشورا به ارائه رهنمودهاى شايسته و مبارزه با زرمداران و زورمحوران در قالب خطابه مى پرداخت. وى چون دست پرورده زهراى اطهرعليها السلام بود، درس ولايت مدارى را از مادر فراگرفته بود. از يک سو در جهت معرفى و شناساندن ولايت، از طريق نفى اتّهامات و يادآورى حقوق فراموش شده اهل بيت تلاش کرد و از سوى ديگر سر تا پا تسليم امامت بود؛ چه در دوران امامت امام حسين عليه السلام و چه در دوران امام سجادعليه السلام که حتى در چند مورد از جان امام سجادعليه السلام دفاع کرد و تا پاى جان از او حمايت نمود.

کرامت

هر چند هزاران کرامت از اين بانوى بزرگوار سر زده است، اما فقط نمونه اى را نقل مى کنيم. مرحوم ثقةالاسلام نورى از سيد محمدباقر سلطان آبادى نقل مى کند:

«به چشم درد شديدى در چشم چپ مبتلا شدم. هرچه درمان کردم فايده اى نکرد و برعکس مريضى ام شديدتر شد. بعضى از دکترها مى گفتند قابل علاج نيست. برخى هم قول شش ماه بعد مى دادند و من هر روز از روز قبل نالان تر مى شدم تا اين که سياهى چشمم گرفته شد و ديگر نمى توانستم بخوابم. در آن موقع يکى از دوستانم براى خداحافظى به ديدنم آمد. او مى خواست به کربلا برود. من هم با او همراه شدم. در منزل اول دردچشم شديدتر شد و همه مرا شماتت مى کردند مگر يک نفر. بالاخره به منزل دوم رسيديم، درد شديدتر از قبل شد و ورم چشمم افزون تر؛ تا اينکه نزديک سحر آرام شد.

در عالم رؤيا عقيله بنى هاشم، زينب کبرى 3، را ديدم که گوشه مقنعه اش را به چشمم مى کشيد. از خواب بيدار شدم و چشمم خوب شد. دوستانم باور نمى کردند، سوار شديم در بين راه درد و ناراحتى احساس نمى کردم. من که هميشه ناراحت و عاجز بودم، پيش خود گفتم: کاش بسته روى چشمم را باز مى کردم. تا باز کردم، ديدم همه چيز را مى بينم. صدا زدم که رفقا بياييد. همه آمدند و گفتند: کدام چشمت درد مى کرد؟ گفتم: چشم چپم بود. هرچه نگاه کردند تفاوتى بين چشم چپ و راستم نديدند(17)».

1) کهف، 65.

2) سفينة البحار، ج 1، ص 558.

3) رياحين الشريعة، ج 3، ص 57.

4) زندگى زينب عليها السلام، رسولى محلاتى، ص 10.

5) زينب قهرمان عليها السلام، احمد صادقى اردستانى، ص 103.

6) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، جمادى الاولى 1423، ص 21.

7) زنان دانشمند و راوى حديث، صادقى اردستانى، ص 278.

8) تاريخ طبرى، ج 6، ص 238.

9) رياحين الشريعة، ج 3، ص 62.

10) همان، ص 62.

11) ماهنامه مبلّغان، شماره 31، ص 18.

12) بحارالانوار، ج 45، ص 134.

13) مجله پيام زن، شماره 128، ص 19.

14) رياحين الشريهة، ج 3، ص 41.

15) بحارالانوار، ج 45، ص 116.

16) ماهنامه مبلّغان، شماره 33، رجب 1423، ص 43.

17) زندگانى زينب کبرى عليها السلام، شهيد دستغيب، ص 19 به نقل از ماهنامه مبلّغان، پيش شماره 7، ص 15 - 14.


/ 1