عواطف پدرانه پيامبر - فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(سلام الله عیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(سلام الله عیها) - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
يا بلال فقل للحسن و الحسين يقومان الى هذا الرجل
فيقتص منهما و لا يدعانه يقتص من رسول الله صلى الله عليه و آله [ امالى صدوق حديث 6 و بحارالانوار ج 22 ص 508. ] (اى بلال! پدرم با شلاق (روزهاى جنگ) چه مى خواهد بكند؟ الآن كه روز جنگ نيست؟) و قتى بلال آنچه را كه در مسجد گذشت خبر داد. فاطمه ى زهرا عليهاالسلام ناله اى زد و گفت:

(واى از اين اندوه براى اندوه تو اى پدر، غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همه ى دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را بيازارد)

عواطف پدرانه پيامبر

حضرت زهرا عليهاالسلام درباره ى عواطف گرم پدرانه ى رسول خدا صلى الله عليه و آله مطلبى را نقل فرمود كه قابل توجه و ارزيابى است:

حديث 34:
قالت: لما نزلت «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا» [ 63 نور. ] هبت رسول الله صلى الله عليه و آله ان اقول له «يا ابة» فكنت اقول «يا رسول الله» فاعرض عنى مرة او اثنين او ثلاثا ثم اقبل على فقال:

يا فاطمه انها لم تنزل فيك و لا فى اهلك و لا فى نسلك، انت منى و انا منك انما نزلت فى اهل الجفاء و الغلظة من قريش اصحاب البذخ و الكبر، قولى «يا ابة» فانها احيى للقلب و ارضى للرب [ مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 320 و بحار ج 43 ص 32. ] (وقتى اين آيه نازل شد:

«رسول خدا را آنگونه كه همديگر را صدا مى زنيد، نخوانيد» ترسيدم كه رسول خدا را با لفظ «اى پدر» بخوانم.

من (هم مانند ديگران پدر را) با نام «يا رسول الله» صدا زدم.

(بدين خاطر) پيامبر، يك بار يا دو بار يا سه بار از من روى گردانيد (و پاسخ نگفت). سپس رو به من كرد و فرمود:

اى فاطمه عليهاالسلام! اين آيه درباره ى تو و خانواده ى تو و نسل تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تو هستم.

همانا اين آيه براى (ادب كردن) جفاكاران درشت خوى قريش، انسانهاى خودخواه و متكبر، نازل شده است.

مرا با جمله «اى پدر!» خطاب كن كه مايه ى حيات قلب من است و خداوند را خشنود مى كند)



[
1- مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 320: محمد بن على شهر آشوب (متوفاى 588 هجرى) 2- بحارالانوار ج 43 ص 32 و 33: علامه مجلسى (متوفاى 1110 هجرى) 3- كوكب الدرى ج 1 ص 150: حائرى مازندرانى (متوفاى قرن 13 هجرى) 4- مناقب ابن مغازلى ص 365: ابن مغازلى شافعى (متوفاى 483 هجرى) 5- حلية الابرار ج 1 ص 190 حديث 9: هاشم بحرانى (متوفاى 1107 هجرى).]

ناله و فرياد در هنگامه ى رحلت پيامبر

در لحظه هاى غمبار رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله، حضرت فاطمه عليهاالسلام، امام على عليه السلام، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام در اطراف بستر رسول خدا صلى الله عليه و آله حلقه زده و با چشمانى اشكبار، نظاره گر غروب خورشيد رسالت بودند.

آن بزرگ پيامبر، خواست سخنى بفرمايد، اما نتوانست و در حالى كه مى گريست بى حال در بستر افتاد.

فاطمه عليهاالسلام با مشاهده ى اين منظره به فرياد آمد و فرمود:

حديث 35:
قالت: يا رسول الله، قد قطعت قلبى و احرقت كبدى لبكائك يا سيد النبيين من الاولين و الاخرين
يا امين ربه و رسوله يا حبيبه و نبيه
من لولدى بعدك؟ و لذل ينزل بى بعدك؟ من لعلى اخيك و ناصرالدين؟ من لوحى الله و امره؟ [ بحارالانوار ج 22 ص 484 و كتاب عوالم ج 11 ص 399. ] (اى رسول خدا! همانا قلب مرا از جا كندى، و جگرم را سوزاندى، آنگاه كه گريه ى تو را مشاهده كردم، اى بزرگ پيامبران از حضرت آدم تا آخرين آنان، اى امين پروردگار، اى فرستاده و محبوب خداوند اى پيامبر خدا!

پس از تو چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟ پس از تو چه مصيبتها و ذلت و خواريها كه بر من باريدن خواهد گرفت؟ پس از تو چه بر سر على عليه السلام خواهد آمد؟ او كه برادر توست و (تنها) ياور دين اسلام خواهد بود.

پس از تو چه بر سر وحى الهى و (دستورات خداوند خواهد آمد؟) آنگاه خود را در آغوش پدر افكند، پدر را بوسيد و با اشك فراوان، گونه هاى پدر را شست.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين هنگام دست فاطمه عليهاالسلام را در دست على عليه السلام گذاشت و فرمود:

على جان! فاطمه امانت الهى و امانت من در دست تو است، از او محافظت فرما.

غم و اندوه وفات پيامبر

در اين موضوع رجوع شود به موضوع ش- اشعار حضرت زهراء عليهاالسلام.

پس از وفات رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، فاطمه عليهاالسلام در اجتماع زنان مدينه با بيان غم آلودى فرمود:

حديث 36:
قالت: انا لله و انا اليه راجعون، انقطع عنا خبر السماء [ احقاق الحق ج 10 ص 435. ] (همه از خدائيم و بسوى او باز مى گرديم، (آه كه با وفات پيامبر صلى الله عليه و آله) رشته ى وحى و اخبار آسمانى قطع گرديد) [ احقاق الحق ج 10 ص 435 و مقتل الحسين ج 1 ص 80 فصل 5. ]

غم از دست دادن پيامبر

روايت معاذ

از معاذ بن جبل نقل است كه فاطمه عليهاالسلام پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله فراوان مى گريست و مى فرمود:

حديث 37:
قالت: يا ابتاه. الى جبريل ننعاه، اءنقطعت عنا اخبار السماء يا ابتاه لا ينزل الوحى اءلينا من عند الله ابدا [ صحيح بخارى ج 5 ص 15 و احقاق الحق ج 10. ] (آه اى پدر! پس از تو بايد شكوه هاى دل را به حضرت جبرئيل گفت. آه كه (با وفات تو) خبرهاى آسمانى قطع شد و آه اى پدر! ديگر براى هميشه از طرف خدا وحى فرو فرستاده نمى شود)

روايت انس بن مالك

از انس بن مالك روايت شده كه حضرت زهراء عليهاالسلام پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله با غم و اندوه مى گريست و مى فرمود:

حديث 38:
قالت: يا ابتاه اجاب ربا دعاه .

يا ابتاه، من جنة الفردوس ماواه .

يا ابتاه الى جبرئيل ننعاه .

(آه اى پدرى كه دعوت پروردگار را لبيك گفتى!

آه اى پدرى كه فردوس برين جايگاه توست .

پدر (پس از تو) با جبرئيل (بايد) درد دل نماييم) [ روات و مدارك حديث 38 با حديث 37 يكى است مراجعه فرمائيد. ] و پس از مراسم تدفين پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به انس فرمود:

حديث 39:
قالت: يا انس! اطابت انفسكم ان تحثوا على رسول الله صلى الله عليه و آله التراب؟ [ صحيح بخارى ج 5 ص 15 و سنن دارمى ج 1 ص 40. ] (اى انس! آيا دلتان آمد كه خاك بر روى رسول خدا بريزيد؟)

سوگ پدر و تنهايى و مصيبت شوهر!!

حادثه ى عظيم و غمبار رحلت پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، امت اسلامى را غرق در ماتم كرده بود و فاطمه عليهاالسلام هم در فراق پدر مى سوخت، و شاهد غربت و انزواى اسلام بود.

از يك سو قدرت طلبيها و زنده شدن دوباره ارزشهاى جاهلى را مشاهده مى كرد، و از سويى ديگر تهاجم و تجاوز به حريم حرمت ولايت را نظاره گر بود
كوهى از غمها و دردها، بر جان نورانيش سنگينى مى كرد. كه دردآلود و سوزناك لب به فرياد گشود، و خطاب به پدر چنين فرمود:

حديث 40:
قالت: يا ابتاه ما اعظم ظلمة مجالسك
فوا اسفاه عليك الى ان اقدم عاجلا عليك و اثكل ابو الحسن الموتمن ابو ولديك الحسن و الحسين و اخوك و وليك و حبيبك و من ربيته صغيرا و اخيته كبيرا و اجلى احبائك و اصحابك اليك، من كان منهم سابقا و مهاجرا و ناصرا، و اولهم سابقا الى الاسلام، و مهاجرة اليك .

يا خير الانام فها هو يساق فى الاسر كما يساق البعير و الثكل شاملنا و البكاء قاتلنا و الاسى لازمنا و ا محمداه وا اباه، وا حبيباه، وا ابا القاسماه، وا احمداه، وا قلة ناصراه وا غوثاه، وا طول كربتاه، وا حزناه، وا مصيبتاه:

(پدر جان! دريغ و آه از فراق تو، اى پدر چه بسيار بزرگ است تاريكى و ظلمتى كه در مجالس پس از تو مشاهده مى گردد، و من دور مانده از جناب تو دريغ و افسوس مى خورم كه هر چه زودتر نزد تو آيم.

(در عزاى تو) ابا الحسن امين سوگوار است؛ پدر دو فرزندت حسن و حسين، برادر و امام برگزيده و دوست بى مانند تو، همو كه در كودكى او را بزرگ و تربيت كردى و سپس برادرت خواندى .

او كه بزرگترين دوستان و محبوبترين اصحاب در پيشگاه تو بود .

او كه در پذيرش اسلام از همه پيشى گرفت و ياور دين گشت و هجرت كرد.

اى (پدر بزرگوار) اى بهترين انسانها! اكنون (بيا و بنگر كه) او را اسير گونه (به طرف بيعت تحميلى) مى كشند و مى برند.

(پدر جان!) غم سوگوارى (تو) ما را فرا گرفته (و در هم كوبيده) است و گريه (هاى مداوم،) قصد جان ما را دارد، و بدى روزگار دامنگيرمان شده است.

فرياد اى محمد: فرياد اى دوست، فرياد اى پدر، فرياد اى اباالقاسم، فرياد اى احمد، فرياد از كمى ياران و ياوران، فرياد از ناله بسيار، فرياد از مشكلات فراوان، فرياد از مصيبت و اندوه زياد، فرياد از مصيبت جانكاه!) [ رياحين الشريعة ج 1 ص 249 و احقاق الحق ج 10 ص 427 الى 430. ] پس از آن سخنان دردآلود و غمبار، صيحه اى زد و بيهوش بر زمين افتاد.

شكوه از دردها و خيانتها

پس از فراوانى غمها، و تهاجم قدرت طلبان بى پروا، و سختى تحمل دورى پيامبر صلى الله عليه و آله، خطاب به پدر فرمود:

حديث 41:
قالت: انقطعت بك الدنيا بانوارها، و زوت زهرتها، و كانت ببهجتك زاهرة، فقد اسود نهارها فصار يحكى حنادسها، رطبها و يابسها .

يا ابتاه لا زلت آسفة عليك الى التلاق .

يا ابتاه زال غمضى منذ حق الفراق .

من للارامل و المساكين؟ و من للامة الى يوم الدين؟ يا ابتاه امسينا بعدك من المستضعفين .

يا ابتاه اصبحت الناس عنا معرضين، و لقد كنا بك معظمين فى الناس غير مستضعفين
فاى دمعة لفراقك لا تنهمل؟ و اى حزن بعدك عليك لا يتصل؟ و اى جفن. بعدك بالنوم يكتحل؟ و انت ربيع الدين و نور النبيين
فكيف للجبال لا تمور؟ و للبحار بعدك لا تغور؟ و الارض كيف لم تزلزل؟ رميت يا ابتاه بالخطب الجليل، و لم تكن الرزية بالقليل و طرقت يا ابتاه بالمصاب العظيم، و بالفادح المهول
بكتك يا ابتاه الاملاك، و وقفت الافلاك
فمنبرك بعدك مستوحش، و محرابك خال من مناجاتك، و قبرك فرح
بمواراتك و الجند مشتاقة اليك و الى دعائك و صلاتك .

(دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بريده و گلهاى او پژمرده است، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك مى كند، اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس ميخورم تا روز ملاقات .

اى پدر! از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت .

اى پدر! كيست كه از اين پس كه بيوگان و مسكينان را رعايت نمايد، و امت را تا قيامت هدايت فرمايد .

اى پدر! ما در حضور تو عظيم و عزيز بوديم، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم، كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمى شود، و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمى گردد، و كدام چشم است كه پس از تو سرمه ى خواب مى كشد؟ تو بهار دين يزدان بودى، و نور پيغمبران، چه افتاد كوهسارها را كه فرو نمى ريزد، و چه پيش آمد درياها را كه فرو نمى خشكد، چگونه است كه زلزله ها زمين را فرونمى برد.

اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم، و در زير بار گران و هولناك ماندم.

اى پدر! فرشتگان بر تو گريستند، و افلاك در ايستادند. منبر تو بعد از تو (با ديگرى) انس نگرفت و بدون استفاده گشت و محراب بى مناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت [ بحارالانوار ج 43 ص 176 و عوالم ج 11 ص 486 باب 12 ] و بهشت مشتاق نماز و دعاى تو شد.)

ناله از تنهائى و غربت

و رقة بن عبدالله ازدى از حضرت فضه نقل مى كند كه:

حضرت زهرا عليهاالسلام پس از دفن پيامبر صلى الله عليه و آله با بى تابى از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد، حال رفتن نداشت. خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فريادى بر آورد و بيهوش نقش زمين شد.

زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند، تا به هوش آمد. سپس در حالى كه به قبر پدر خيره شده بود فرمود:

حديث 42:
قالت: رفعت قوتى و خاننى جلدى و شمت بى عدوى و الكمد قاتلى
يا ابتاه بقيت و الهة وحيدة، و حيرانة فريدة، فقد انخمد صوتى و انقطع ظهرى و تنغص عيشى، و تكدر دهرى
فما اجد يا ابتاه بعدك انيسا لوحشتى و لا رادا لدمعتى، و لا معينا لضعفى؟ فقد فنى بعدك محكم التنزيل، و مهبط جبرئيل، و محل ميكائيل
انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب، و اغلقت دونى الابواب، فانا للدنيا بعدك قالية،و عليك ما ترددت انفاسى باكية، لا ينفد شوقى اليك، و لا حزنى عليك و ابتاه، و الباه:
(قوتم رفته و خويشتن داريم را از دست داده ام و دشمنم سرزنش كننده ام شده و حزن و اندوه درونى مرا مى كشد.

پدر جان! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم.

صدايم خفته، و پشتم شكسته، و زندگيم در هم ريخته، و روزگام تيره، شده است.

پدر جان! پس از تو براى وحشتم انيسى نمى يابم، و مانعى براى گريه ام، و ياورى براى ضعفم پيدا نمى كنم
(آرى پدر!) بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت
پدر جان! پس از تو روابط انسانها دگرگون شد و درها به روى من بسته گرديد
من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم بر آيد بر تو گريه خواهم نمود.

(پدر جان!) شوق من نسبت به تو و حزن من بعد از تو انجامى و پايانى ندارد!

فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار (جهانيان) [ بحارالانوار ج 43 ص 176 باب 7 و كتاب عوالم ج 11 ص 487 باب 2. ]

ياد پدر در جمع كودكان

حضرت زهراء عليهاالسلام با ياد روزگار شيرين و محبتهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله، خطاب به كودكان خود فرمود:

حديث 43:
قالت: اين ابو كما الذى كان يكرمكما و يحملكما مرة بعد مرة؟ اين ابو كما الذى كان اشد الناس شفقة عليكما؟ فلا يدعكما تمشيان على الارض و لا اراه يفتح هذا الباب ابدا و لا يحملكما على عاتقه كما لم يزل يفعل بكما؟ (كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم؟ كه شما را عزيز و گرامى مى داشت، و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت، و نمى گذاشت بر روى زمين راه رويد؟ كجاست پدر شما كه مهربانترين مردم نسبت به شما بود؟ ديگر هرگز او را نمى بينم كه اين درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره نسبت به شما انجام مى داد) [ اعيان الشيعه ص 319 - ج 1 و مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 362. ]

ياد پدر و اشتياق شنيدن اذان

پس از وفات رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، حضرت فاطمه عليهاالسلام به ياد دوران با شكوه و پر عظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود:

حديث 44 :
قالت: اءنى اشتهى ان اسمع صوت مؤذن ابى صلى الله عليه و آله بالاذان.

(بسيار دوست دارم كه صداى اذان (بلال)، مؤذن پدرم را «كه درود خدا بر او و اهل بيت او باد» بشنوم) [ كتاب الوافى ج 7 ص 571 حديث 6613 و بحارالانوار ج 43 ص 157 حديث 7. ] و قتى اين خبر به بلال رسيد، با اينكه از اذان گفتن اعتصاب كرده بود، آماده شد و اهل مدينه يك بار ديگر صداى دلنشين اذان بلال را شنيدند
شهر در شادى و سرور غرق شد، تا آن كه گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله» ناگاه به بلال خبر رسيد كه اذان را رها كن زيرا فاطمه عليهاالسلام بيهوش نقش بر زمين افتاده است!

/ 22