فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اَساسىّ: اصلى، بنيادى، عمده عنصرى.

حَجَرٌ اَساسِىٌّ: اول سنگى كه با تشريفات براى بنياد ساختمان كار گذارند.

تَاْسيسى: بنگاه، مؤسسه، بنگاه خيريه.

مُؤَسِّس: بنگاه، مؤسسه، تشكيل دهنده، برپاكننده، بانى، بنيانگذار.

مُؤَسَّسَه: بنگاه، تجارتخانه، بناء اداره.

(اِسْب) - اساب، ج: موى فَرج و موى دُبُر و موى زانو.

اسَبَتِ الْاَرضُ ايساباً: گياهناك شد زمين.

كَبْشٌ مُؤَسَّبٌ: ميش نر پر پشم.

(اِسْباناخ) و اِسْفاناخ: سبزى معروفى كه به هندى پالك گويند.

(اِسْبِتالَيْسَة): بيمارستان.

(اَسْبِسْتُوس): پنبه نسوز، پنبه كوهى، سنگ پنبه.

(اِسْبيداج) و اِسْفيداج: خاكستر قلعى كه سفيداب گويند.

اِسْبيداج: سفيدآب سرب.

(اِسْتِئْمار، اِسْتِمارَة): پرسش نامه.

(اَسْتُ) الدَّهْرِ: هميشگى زمانه، اول روزگار.

فَعَلْتُ ذاكَ عَلى اَسْتِ الدَّهْرِ: به جا آوردم اين كار را در اول زمانه.

اَسْتُ الْكُلْبَةِ: سختى و بلا، امر منكر.

اَسْتُ الْمَتْنِ: صحراء.

اُسْتِىُّ الثَّوْبِ: تار و نخ لباس.

اِسْت: دُبُر.

(اُسْتاذ) - اَساتِذَة و اَساتيذ، ج: معلم و استاد، دفاتر بزرگ حساب در نزد تجار.

(اِسْتار) - اَساتير، ج: در عدد چهار و در وزن چهار و نيم مثقال.

/ 5263