فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اَساسىّ: اصلى، بنيادى، عمده عنصرى.
حَجَرٌ اَساسِىٌّ: اول سنگى كه با تشريفات براى بنياد ساختمان كار گذارند.
تَاْسيسى: بنگاه، مؤسسه، بنگاه خيريه.
مُؤَسِّس: بنگاه، مؤسسه، تشكيل دهنده، برپاكننده، بانى، بنيانگذار.
مُؤَسَّسَه: بنگاه، تجارتخانه، بناء اداره.
(اِسْب) - اساب، ج: موى فَرج و موى دُبُر و موى زانو.
اسَبَتِ الْاَرضُ ايساباً: گياهناك شد زمين.
كَبْشٌ مُؤَسَّبٌ: ميش نر پر پشم.
(اِسْباناخ) و اِسْفاناخ: سبزى معروفى كه به هندى پالك گويند.
(اِسْبِتالَيْسَة): بيمارستان.
(اَسْبِسْتُوس): پنبه نسوز، پنبه كوهى، سنگ پنبه.
(اِسْبيداج) و اِسْفيداج: خاكستر قلعى كه سفيداب گويند.
اِسْبيداج: سفيدآب سرب.
(اِسْتِئْمار، اِسْتِمارَة): پرسش نامه.
(اَسْتُ) الدَّهْرِ: هميشگى زمانه، اول روزگار.
فَعَلْتُ ذاكَ عَلى اَسْتِ الدَّهْرِ: به جا آوردم اين كار را در اول زمانه.
اَسْتُ الْكُلْبَةِ: سختى و بلا، امر منكر.
اَسْتُ الْمَتْنِ: صحراء.
اُسْتِىُّ الثَّوْبِ: تار و نخ لباس.
اِسْت: دُبُر.
(اُسْتاذ) - اَساتِذَة و اَساتيذ، ج: معلم و استاد، دفاتر بزرگ حساب در نزد تجار.
(اِسْتار) - اَساتير، ج: در عدد چهار و در وزن چهار و نيم مثقال.