فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی - نسخه متنی

احمد سیاح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اِسادَة و اُسادَة: بالش.

اَرضٌ مَاْسَدَةٌ: زمين شيرناك.

اَسَدٌ هِنْدِىّ: ببر.

اَسَدىّ: شيرخو، مانند شير.

(اَسَرتُ) الرَّجُلَ اَسْراً و اِساراً، ض: اسير كردم او را و بستم. اَسير و مَاْسُور، ص.

اُسِرَ الرَّجُلُ، ل: مبتلا شد به مرض حبس بول (شاش بند).

تَاَسَّرَ عَلَيْهِ: بهانه كرد و درنگى نمود.

اِسْتَاْسَرَ: تسليم شد براى اسير شدن.

اَسِر: ريسمان و تسمه، نيك آفريدن، بستن، اسير كردن، قوت.

هذِهِ لَكَ بِاَسْرِهِ: اين همه براى تو است.

اَسَرَهُ اللَّهُ: آفريد او را خدا.

نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا اَسْرَهُم (آيه): ما آفريديم و تركيب وجودشانرا محكم كرديم، قوت داديم و بستيم پيوندهاى ايشان را.

اَسَرَ: با تسمه بست، با بند چرمى محكم بست.

اَسَرَ الْحَواسَّ: شيفته كرد، فريفت، مجذوب كرد.

اِسْتَاْسَرَ: تسليم كرد، واگذارد.

اَسْر: اسارت، گرفتارى، گرفتار زندان، حبس، بستن، خلقت.

بِاَسْرِهِ: همگى، دسته جمعى، بدون استثناء، تمامى.

اسِر: اسيركننده، فريبنده، دلربا، دلكش، دلفريب.

اَسْرَة: خانواده.

اِسار: تسمه، بند چرمى.

اَسَر: آبگينه، شيشه.

/ 5263