فرهنگ بزرگ جامع نوین عربی به فارسی نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
اِسادَة و اُسادَة: بالش.
اَرضٌ مَاْسَدَةٌ: زمين شيرناك.
اَسَدٌ هِنْدِىّ: ببر.
اَسَدىّ: شيرخو، مانند شير.
(اَسَرتُ) الرَّجُلَ اَسْراً و اِساراً، ض: اسير كردم او را و بستم. اَسير و مَاْسُور، ص.
اُسِرَ الرَّجُلُ، ل: مبتلا شد به مرض حبس بول (شاش بند).
تَاَسَّرَ عَلَيْهِ: بهانه كرد و درنگى نمود.
اِسْتَاْسَرَ: تسليم شد براى اسير شدن.
اَسِر: ريسمان و تسمه، نيك آفريدن، بستن، اسير كردن، قوت.
هذِهِ لَكَ بِاَسْرِهِ: اين همه براى تو است.
اَسَرَهُ اللَّهُ: آفريد او را خدا.
نَحْنُ خَلَقْناهُمْ وَ شَدَدْنا اَسْرَهُم (آيه): ما آفريديم و تركيب وجودشانرا محكم كرديم، قوت داديم و بستيم پيوندهاى ايشان را.
اَسَرَ: با تسمه بست، با بند چرمى محكم بست.
اَسَرَ الْحَواسَّ: شيفته كرد، فريفت، مجذوب كرد.
اِسْتَاْسَرَ: تسليم كرد، واگذارد.
اَسْر: اسارت، گرفتارى، گرفتار زندان، حبس، بستن، خلقت.
بِاَسْرِهِ: همگى، دسته جمعى، بدون استثناء، تمامى.
اسِر: اسيركننده، فريبنده، دلربا، دلكش، دلفريب.
اَسْرَة: خانواده.
اِسار: تسمه، بند چرمى.
اَسَر: آبگينه، شيشه.