بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
(اِسْمانْجُونى): نيلگون، لاجوردى. (اَسْمَر): رنگ، قهوه اى. (اِسْمَنْت): سيمان، گِل ساروجى. (اَسَنَ) الْماءُ اَسَناً و اُسُوناً، ض ن ف و تَاَسَّنَ: برگرديد آب از مزه و رنگ. ماءٌ اسِنٌ و اَسِنٌ، ص. اَسَنَ لَهُ، ض ن: زد با پشت پا بر دُبُر او. اَسِنَ الرَّجُلُ، ف - و تَاَسَّنَ: داخل چاه آمد و از دَمِ چاه بيهوش گرديد. اسَنْتُ لَهُ: باقى گذاشتم براى او. تَاَسَّنَ اَباهُ: اخلاق پدر خود را گرفت. تَاَسَّنَ: ياد كرد عهد گذشته را، تأخير و درنگ كرد. تَاَسَّنَ عَلَيْهِ: بهانه جست بر او. اِسْن: باقيمانده پيه در ستور. اُسُن - اسان، ج: خوى، عادت، يكرشته نوار و نخ است كه با رشته هاى ديگر بافته مى شود، ريسمان، بقيه پيه در ستور. هُوَ عَلى اسانٍ مِنْ اَبيهِ: او بر اخلاق پدر خود است. سَمِنَتِ النَّاقَهُ عَلى اُسُنٍ قَديمٍ: فربه و چاق شد شتر ماده بر بقيه پيه كه در او بود. اسِن: تغيير يافتن. فيها اَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ اسِنٍ (آيه): در بهشت نهرهائيست از آب تغييرناپذير.