سیری در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در نهج البلاغه - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمر

انتقاد نهج البلاغه از عمر به شكل ديگر است، علاوه بر انتقاد مشتركي كه از او و ابوبكر با جمله لشد ما تشطرا ضرعيها شده است، يك سلسله انتقادات با توجه به خصوصيات روحي و اخلاقي او انجام گرفته است. علي عليه السلام دو خصوصيت اخلاقي عمر را انتقاد كرده است:

اول خشونت و غلظت او. عمر در اين جهت درست در جهت عكس ابوبكر بود. عمر اخلاقا مردي خشن و درشتخو و پر هيبت و ترسناك بوده است.

ابن ابي الحديد مي گويد:

اكابر صحابه از ملاقات با عمر پرهيز داشتند. ابن عباس عقيده خود را درباره مسأله عول بعد از فوت عمر ابراز داشت. به او گفتند چرا قبلا نمي گفتي؟ گفت از عمر مي ترسيدم.

دره عمر يعني تازيانه او ضرب المثل هيبت بود تا آنجا كه بعدها گفتند: درة عمر اهيب من سيف حجاج يعني تازيانه عمر از شمشير حجاج مهيب تر بود. عمر نسبت به زنان خشونت بيشتري داشت، زنان از او مي ترسيدند. در فوت ابوبكر زنان خانواده اش مي گريستند و عمر مرتب منع مي كرد، اما زنان همچنان به ناله و فرياد ادامه
مي دادند، عاقبت عمر ام فروه خواهر ابوبكر را از ميان زنان بيرون كشيد و تازيانه اي بر او نواخت زنان پس از اين ماجرا متفرق گشتند.

ديگر از خصوصيات روحي عمر كه در كلمات علي عليه السلام مورد انتقاد واقع شده شتابزدگي در راي و عدول از آن، و بالنتيجه تناقضگوئي او بود، مكرر رأي صادر مي كرد و بعد به اشتباه خود پي مي برد و اعتراف مي كرد.

داستانهاي زيادي در اين مورد هست. جمله كلكم افقه من عمر حتي ربات الحجال همه شما از عمر فقيه تريد حتي خداوندان حجله، در چنين شرايطي از طرف عمر بيان شده است. همچنين جمله لولا علي لهلك عمر اگر علي نبود عمر هلاك شده بود كه گفته اند هفتاد بار از او شنيده شده است. در مورد همين اشتباهات بود كه علي او را واقف مي كرد.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام عمر را به همين دو خصوصيت كه تاريخ، سخت آن را تاييد مي كند، مورد انتقاد قرار مي دهد، يعني خشونت زياد او به حدي كه همراهان او از گفتن حقايق بيم داشتند و ديگر شتابزدگي و اشتباهات مكرر و سپس معذرت خواهي از اشتباه. درباره قسمت اول مي فرمايد:

فصيرها في حوزة خشناء يغلظ كلمها و يخشن مسها... فصاحبها كراكب الصعبة ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحم.

ابوبكر زمام خلافت را در اختيار طبيعتي خشن قرار داد كه آسيب رساندنهايش 161 شديد و تماس با او دشوار بود.. آنكه مي خواست با او همكاري كند مانند كسي بود كه شتري
چموش و سرمست را سوار باشد؛ اگر مهارش را محكم بكشد بينيش را پاره مي كند و اگر سست كند به پرتگاه سقوط مي نمايد.

و درباره شتابزدگي و كثرت اشتباه و سپس عذر خواهي او مي فرمايد:

و يكثر العثار فيها و الاعتذار منها.

لغزشهايش و سپس پوزش خواهى اش از آن لغزشها فراوان بود.

در نهج البلاغه تا آنجا كه من به ياد دارم از خليفه اول و دوم تنها در خطبه شقشقيه كه فقراتي از آن نقل كرديم بطور خاص ياد و انتقاد شده است. در جاي ديگر اگر هست يا به صورت كلي است و يا جنبه كنايي دارد، مثل آنجا كه در نامه معروف خود به عثمان بن حنيف اشاره به مسأله فدك مي كند.

و يا در نامه 62 مي گويد: باور نمي كردم كه عرب اين امر را از من برگرداند، ناگهان متوجه شدم كه مردم دور فلاني را گرفتند و يا در نامه 28 كه در جواب معاويه نوشته و مي گويد اينكه مي گويي مرا به زور وادار به بيعت كردند، نقصي بر من وارد نمي كند، هرگز بر يك مسلمان عيب و عار نيست كه مورد ستم واقع شود مادامي كه خودش در دين خودش در شك و ريب نباشد.

در نهج البلاغه ضمن خطبه ى شماره ى 219 جمله هايى آمده است
مبنى بر ستايش از شخصى كه به كنايه تحت عنوان فلان از او ياد شده است. شراح نهج البلاغه درباره ى اين كه اين مردى كه مورد ستايش على واقع شده كيست، اختلاف دارند؛ غالبا گفته اند مقصود عمر بن الخطاب است كه يا به صورت جد و يا به صورت تقيه ادا شده است، و برخى مانند قطب راوندى گفته اند مقصود يكى از گذشتگان صحابه از قبيل عثمان بن مظعون و غيره است، ولى ابن ابى الحديد به قرينه ى نوع ستايشها كه مى رساند از يك مقام متصدى حكومت ستايش شده است "زيرا سخن از مردى است كه كجيها را راست و علتها را رفع نموده است و چنين توصيفي بر گذشتگان صحابه قابل انطباق نيست" مي گويد: قطعا جز عمر كسي مقصود نبوده است.

ابن ابي الحديد از طبري نقل مي كند كه:

در فوت عمر زنان مي گريستند دختر ابي حثمه چنين ندبه مي كرد: اقام الأود و ابرأ العمد، امات الفتن و احيا السنن، خرج نقسي الثوب بريئا من العيب. آنگاه طبري از مغيرة بن شعبه نقل مي كند كه پس از دفن عمر به سراغ علي رفتم و خواستم سخني از او درباره عمر بشنوم. علي بيرون آمد در حالي كه سر و صورتش را شسته بود و هنوز آب مي چكيد و خود را در جامه اي پيچيده بود و مثل اينكه ترديد نداشت كه كار خلافت بعد از عمر بر او مستقر خواهد شد. گفت دختر ابي حثمه راست گفت كه گفت: لقد قوم الأود...
ابن ابي الحديد اين داستان را مويد نظر خودش قرار مي دهد كه جمله هاي نهج البلاغه در ستايش عمر گفته شده است.

ولي برخي از متتبعين عصر حاضر از مدارك ديگر غير از طبري داستانرا به شكل ديگر نقل كرده اند و آن اينكه علي پس از آنكه بيرون آمد و چشمش به مغيره افتاد به صورت سؤال و پرسش فرمود: آيا دختر ابي حثمه آن ستايشها را كه از عمر مي كرد راست مي گفت؟

عليهذا جمله هاي بالا نه سخن علي عليه السلام است و نه تاييدي از ايشان است نسبت به گوينده اصلي كه زني بوده است و سيد رضي "ره" كه اين جمله ها را ضمن كلمات نهج البلاغه آورده است دچار اشتباه شده است.

/ 73