حكايت عيارى كه اسير نان و نمك خورده را نكشت - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت عيارى كه اسير نان و نمك خورده را نكشت





  • خورد عيارى بدان دل خسته باز
    شد كه تيغ آرد زند در گردنش
    چون بيامد مرد با تيغ آن زمان
    گفت اين نانت كه داد اى هيچ كس
    مرد چون بشنيد آن پاسخ تمام
    زانك هر مردى كه نان ما شكست
    نيست از نان خواره ى ما جان دريغ
    خالقا سر تا به راه آورده ام
    چون كسى مي بشكند نان كسى
    چون تو بحر جود دارى صد هزار
    يا اله العالمين درمانده ام
    دست من گير و مرا فرياد رس
    اى گناه آمرز و عذرآموز من
    خونم از تشوير تو آمد به جوش
    من ز غفلت صد گنه را كرده ساز
    پادشاها در من مسكين نگر
    چون ندانستم خطا كردم ببخش
    چشم من گر مي نگريد آشكار
    خالقا گر نيك و گر بد كرده ام عفو كن دون همتيهاى مرا
    عفو كن دون همتيهاى مرا



  • با واقش برد دستش بسته باز
    پاره ى نان داد آن ساعت زنش
    ديد آن دل خسته را در دست نان
    گفت اين نان را عيالت داد و بس
    گفت بر ما شد ترا كشتن حرام
    سوى او با تيغ نتوان برد دست
    من چگونه خون او ريزم به تيغ
    نان همه بر خوان تو مي خورده ام
    حق گزارى مي كند آن كس بسى
    نان تو بسيار خوردم حق گزار
    غرق خون بر خشك كشتى رانده ام
    دست بر سر چند دارم چون مگس
    سوختم صد ره چه خواهى سوز من
    ناجوان مردى بسى كردم بپوش
    تو عوض صد گونه رحمت داده باز
    گر ز من بد ديدى آن شد اين نگر
    بر دل و بر جان پر دردم ببخش
    جان نهان مي گريد از شوق تو زار
    هرچه كردم با تن خود كرده ام محو كن بي حرمتيهاى مرا
    محو كن بي حرمتيهاى مرا


/ 333