حكايت عيارى كه اسير نان و نمك خورده را نكشت - منطق الطیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منطق الطیر - نسخه متنی

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت عيارى كه اسير نان و نمك خورده را نكشت





  • جزو و كل برهان ذات پاك اوست
    عرش بر آبست و عالم بر هواست
    عرش و عالم جز طلسمى بيش نيست
    درنگر كين عالم و آن عالم اوست
    جمله يك ذاتست اما متصف
    مرد مي بايد كه باشد شه شناس
    در غلط نبود كه مي داند كه كيست
    در غلط افتادن احول را بود
    اى دريغا هيچ كس رانيست تاب
    گر نبينى اين خرد را گم كنى
    جمله دارند اى عجب دامن به دست
    اى ز پيدايى خود بس ناپديد
    جان نهان در جسم و تو در جان نهان
    اى ز جمله پيش و هم پيش از همه
    بام تو پر پاسبان، در پر عسس
    عقل و جان را گرد ذاتت راه نيست
    گرچه در جان گنج پنهان هم تويى
    جمله ى جانها ز كنهت بي نشان
    عقل اگر از تو وجودى پى برد چون تويى جاويد در هستى تمام
    چون تويى جاويد در هستى تمام



  • عرش و فرش اقطاع مشتى خاك اوست
    بگذر از آب و هوا جمله خداست
    اوست و بس اين جمله اسمى بيش نيست
    نيست غير او وگر هست آن هم اوست
    جمله يك حرف و عبارت مختلف
    گر ببيند شاه را در صد لباس
    چون همه اوست اين غلط كردن ز چيست
    اين نظر مردى معطل را بود
    ديدها كور و جهان پر ز آفتاب
    جمله او بينى و خود را گم كنى
    وز همه دورند و با او هم نشست
    جمله ى عالم تو و كس ناپديد
    اى نهان اندر نهان اى جان جان
    جمله از خود ديده و خويش از همه
    سوى تو چون راه يابد هيچ كس
    وز صفاتت هيچ كس آگاه نيست
    آشكارا بر تن و جان هم تويى
    انبيا بر خاك راهت جان فشان
    ليك هرگز ره به كنهت كى برد دستها كلى فرو بستى تمام
    دستها كلى فرو بستى تمام


/ 333