مرحوم حداد در اثر تحمل ناسزاهاى مادر زن به اين مقام تجرد روح رسيد - مردان علم در میدان عمل جلد 7

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مردان علم در میدان عمل - جلد 7

نعمت الله حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مرحوم حداد در اثر تحمل ناسزاهاى مادر زن به اين مقام تجرد روح رسيد

عارف كبير مرحوم حاج سد هاشم حداد فرمودند: اولين بار حصول تجرد براى من در كربلا پيدا شد و توضيح اين داستان بدين طريق است : كه ايشان به علت ضيق معيشت در خانه پدر زن و مادر زنشان زندگى مى نمودند.

الشان (حسين ابو عمشه ) بسيار به ايشان علاقه داشتند ولى مادر عيال ايشان برعكس ايشان را نه تنها دوست نداشت بلكه به انواع و اقسام اذيتها و آزارهاى قولى و فعلى آنچه از دستش مى آمد دريغ نمى نمود و از ناراحتى ما او لذت مى برد، عمده ناراحتى اين زن با من قضيه فقر بود كه به نظر وى بسيار زشت مى نمود و با اين وضعى كه ملاحظه مى نمود و مى بايد مساعدتى كند و در نهايت تمكن و ثروت هم بودند برعكس سعى مى كرد تا چيزى از ما فاسد و خراب كند تا گرفتارى و شدت ما افزون گردد.

از طرفى هم شدت حالات روحانى و بهره بردارى از محضر حضرت آقا سيد على قاضى طباطبائى به من اجازه جمع و ذخيره مال و يا رد فقير و محتاج و يا تقاضاى نسيه مشترى و امثالها را نمى داد. عيال من هم تحمل و صبر مى كرد ولى بالاخره صبر و تحملش اندازه اى داشت . چندين بار خدمت آقاى قاضى عرض كردم اذيتهاى مادر زنم به حد نهايت رسيده است و من ديگر طاقت صبر و شكيبائى آن را ندارم و از شما مى خواهم كه به من اجازه دهيد تا زنم را طلاق بدهم .

مرحوم قاضى فرمودند: گذشته از اين جريانات ، تو زنت را دوست دارى ؟ عرض كردم : آرى . فرمود: آيت زنت هم تو را دوست دارى ؟ عرض كردم : آرى ، فرمود: ابدا راه طلاق ندارى ، برو صبر پيشه كن ، تربيت تو به دست مادر زنت مى باشد. بايد تحمل كنى و بسازى .

من هم از دستورات آقاى قاضى ابدا تخطى و تجاوز نمى كردم و آنچه اين مادر زن بر مصائب ما مى افزود تحمل مى كردم تا يك شب تابستان كه پاسى از شب گذشته بود از بيرون خسته و تشنه و گرسنه به منزل آمدم ديدم مادر زنم كنار حوضچه نشسته و از شدت گرما پاهايش را برهنه كرده از شير آب حياط بالاى حوضچه آب روى پاهايش مى ريزد تا مرا ديد كه از در وارد شدم شروع كرد به بد گرفتن و فحش دادن ، من ديگر داخل طلاق نرفتم يكسره از پله ها به بام رفتم كه از آنجا خودم را با پائين پرت كنم ديدم اين زن چنان صداى خود را بلند كرد كه همسايه ها مى شنيدند و مرتب به من فحش و ناسزا مى گفت ، من كه حوصله ام سرآمده بود بدون اينكه به او پرخاش كنم و يك كلمه جواب دهم از پله هاى بام به زير آمدم و از در خانه بيرون رفتم و سر به بيابان نهادم بدون هدف و مقصودى داشتم راه مى رفتم و هيچ توجه خودم نبودم كه به كجا مى روم همين طور داشتم مى رفتم در اين حال ناگهان ديدم من دو تا شدم يكى سيد هاشمى است كه مادر زن به او فحش و ناسزا مى گويد و يكى ديگر من هستم كه بسيار عالى و مجرد و محيط مى باشم و ابدا فحش هاى او به من نرسيده است و مثل اينكه به اين سيد هاشم اصلا فحش ‍ نمى دهند آن سيد هاشم سزاوار همه گونه فحش و ناسزا است و اين سيد هاشم كه اينك خودم مى باشم نه تنها سزاوار فحش نيست بلكه هر چه هم فحش بدهد به اين نمى رسد.

در اين حال براى من منكشف شد كه اين حال بسيار خوب و سرور آفرين فقط در اثر تحمل آن ناسزاها كه وى به من داده است مى باشد. و اطاعت از فرمان استاد مرحوم قاضى براى من فتح اين باب كرد و من اگر اطاعت استاد نمى كردم تا ابد همان سيد هاشم محزوم و غمگين و... بودم فورا از آنجا به خانه برگشتم و به روى دست و پاى مادر زنم افتادم و مى بوسيدم و مى گفتم : مبادا خيال كنى كه من از گفتار تو ناراحتم از اين پس هر چه مى خواهى به من بگو كه آنها براى من فايده دارد.(168)

/ 362