بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید شيخ در نامه به علماي مازندران (پنجم ذي قعدة 1326) ضمن مژدة افتتاح مجلس مزبور - متشكل از جمعي از وزرا و رجال و تجار محترمِ عاقلِ دانشمندِ خير خواهِ دولت و ملت - اظهار اميدواري كرد: «ان شأ ا مِن بعد آنچه راجع به قوانين عامه و معدلت تامه است در اين دارالعدالة مباركه مذاكره و اقدام خواهد گرديد».(121) مسلماً اگر شورش تبريز و دست خارجي ميگذاشت اوضاع كشور به حال عادي بازگردد شيخ با حمايت مشروط از اين مجلس، ميكوشيد اهداف عدالتخواهانهاش را به دست اعضاي آن تحقق بخشد... مع الاسف تلاش صادقانه و جديِ شيخ در اين مرحله به علل گوناگون، همچون: عملكردِ بد و غارتگرانة بخشي از قشون اعزامي به تبريز، تعلل عمدي صاحبمنصبان روسي قزاقخانه - كه محرمانه از سوي روسيه به آنان «دستور ايست» داده شده بود - در دفع هجوم نيروهاي مشروطه به پايتخت(122) و نااستواري شاه در مقابل فشار شديد روس و انگليس و اميدِ واهيِ او به كمك تزار به نتيجة مطلوب نرسيد. وقتي عناصر مرعوب يا مزدور روس و انگليس نظير سپهدار تنكابني و سردار اسعد بختياري (كه مع الأسف، حتي بدون حضور مؤثرِ جناح مشروطه خواهانِ پاكدل و سليم النفس نظير شادروان ستارخان انجام گرفت) تهران را اشغال نظامي و فتح نمودند، محمدعليشاه از سلطنت خلع و ميدان براي تاخت و تاز ديگران و شهادت فجيع شيخ باز گرديد...
6. آيا شيخ، در اقدامات اصلاحي خود، شكست خورد؟
شيخ، در پايان عمر به نحوي فجيع به قتل رسيده و پس از مرگ نيز از سوي دشمنانش همواره آماج سختترين حملهها قرار داشته است. با اين سرنوشت غمبار، آيا ميتوان نتيجة كار و زحمات او را، مثبت و ثمربخش ارزيابي كرد؟ شك نيست كه جناح تندرو و سكولارِ مشروطه در كشمكش سياسي با شيخ بر وي پيروز شد و حتي جسم او را به دار آويخته و در پاي آن جشن گرفت و چند صباحي با توسل به زور و خشونت بر ايران اسلامي حكومت كرد، اما داوري دربارة پيروزي و شكست اشخاص و جريانها، تنها به ملاكِ رخدادهاي موقت و زودگذر سنجيده نميشود و معيار درست بررسيِ نتيجه و پيآمدِ جريانها و جنبشها در دراز مدت است. قيام عاشورا به لحاظِ آنچه كه در ماهها و حتي سالهاي پس از آن بر خاندان پيامبر - عليهم السلام - و ياران ايشان گذشت، ظاهراً به شكست انجاميد و حكومت جَور امَوي به مقاصد خود دست يافت. اما چندي پس از آن تاريخ زماني كه توابين عراق، سپاهيان مختار و سياه جامگان خراسان با شعار خونخواهي سالار شهيدان بهپاخاسته و در فرجام، طومار حكومت اموي را درهم پيچيدند و سپس نيز شور و شعور حسيني(ع) موتور محركة نهضتهاي گوناگون اسلامي در طول تاريخ شد و لعن بر امَويان، تسبيح مجاهدان گرديد و حتي شخصيتي چون گاندي، رهبر نهضت آزادي هند، در قرن بيست اعلام كرد كه در انتخاب نوع مبارزه با استعمار انگليس از رهبر قيام عاشورا الهام گرفته است، معلوم گشت كه در سرخ روزِ عاشورا اين فرزند فاطمه (ع) بود كه به رغمِ جسم پاره پارة خود، شاهد پيروزي را در آغوش كشيد. پوشيده نيست كه قتل مصلحان و يا شكست ظاهري و سياسي آنان، لزوماً به معناي شكست و ناكاميِ ايشان در فرايند اصلاحات نيست. چه بسا مصلحاني كه خود از پاي درآمدهاند، اما همچون حسين بن علي(ع) ققنوسوار از خاكسترشان برخاسته و حياتي جاويد يافتهاند. در معنا با راهي كه گشودهاند، بذري كه پاشيدهاند و درسي كه دادهاند در آيندة نزديك يا دور زمينة تحولات بزرگي را - بهمنظور پيشبردِ آرمانهاي خود - رقم زدهاند و هرچند (در كوتاه مدت) توانِ تغيير وضع موجود يا حفظ دستآوردهاي قيام را نيافتهاند، ولي دست كم در مرحلة فكر و نظر، ذهن مردم را به مصاديق حق و باطل روشن ساخته و از همين طريق (در آيندهاي نه چندان دور) راه را بر تعميق و گسترشِ نهضت و نهايتاً پيروزي آن گشودهاند. مبارزة اصلاحي شيخ نيز از اين قاعده مستثنا نيست. او جسم خود را در آن مبارزة سهمگين از دست داد، اما مهرِ فكر و آرمان اسلاميِ خود را بر پيشاني نهضتهاي دينيِ تاريخ ايران زد.