اِبتِداع
نوآوردن بدعت نهادن ورهبانيّة ابتدعوها ما كتبناها عليهم الاّ ابتغاء رضوان اللَّه "حديد:27"اِبتِذاذ
ابتذاذ حق ، گرفتن آناِبتِذال
دائم به كار داشتن جامه و جز آن ناپاك و زبون داشتن جامه ضدّ صيانتاَبْتَر
بريده دنبال ، ناقص ، ناتمام انشانئك هو الابتر ؛ كه بدگوى تو خود بريده دنبال است "كوثر:3"عاص بن وائل را ابتر مىگفتند كه وى پيغمبر "ص"را به بتر "بلا عقب بودن" منسوب مىداشت ، اين لقب براى فرزندش عمرو نيز بجاىمانداِبتِعاث
بعث نشر مبعوث نمودن برانگيختنفرستادن على "ع" - در وصف رسول اكرم"ص" -: ابتعثه بالنور المضىء و البرهانالجلىّ : خداوند، وى را با نورى روشنى بخش "قرآن" و برهان و دليلى آشكار فرستاد"نهج خطبه 161اِبْتِكار
بامداد از جاى شدن ، پگاهبرخاستن به نوبر واول چيزى دريافتن نوآوردن چيزى از سخنان اميرالمؤمنين"ع" دروصف دنيا : راحت بعافية وابتكرت بفجيعة مىبينى شامگاه به خوشى وسلامت بر تو مىگذرداما پگاه مصيبت بزرگ با خود مىآورد "نهج : حكمت 131"اِبْتِلاء
آزمودن ، در بلا ورنج افكندن، دربلا افتادن ، گرفتارى از سخنان اميرالمؤمنين "ع" : ثم امر آدم عليه السلاموولده ان يثنوا اعطافهم نحوه "بيت اللَّه الحرام" ابتلاء عظيما وامتحانا شديدا : سپس خداوند، آدم و فرزندانش را فرمود كه بدان سوى "بيت اللَّه" توجه كنند و آنرا مركز تجمع و سر منزل مقصود و باراندازشان گردانيد كه اين آزمونى بزرگ وآزمايشى سخت بود "نهج : خطبه 192" الحمدللَّه على ما قضى من امر ، وقدّر منفعل ، وعلى ابتلائى بكم ايتها الفرقة التى اذا امرت لم تُطِع، واذا دعوت لم تجب :خداى را بدانچه فرمان داده و به هر امرى كه مقدر فرموده ستايش مىكنم، و پروردگاررا بر اين كه مرا به شما: گروهى كه اگر فرمانى دهم اطاعت نكنيد و اگر بخوانمتاناجابت ننمائيد حمد مىنمايم "نهج : خطبه 180"اِبتِناء
پى افكندن ، بناگذاشتن خانه را آوردنزن را به خانه خود از رسول خدا"ص" روايت شده كه : من ابتنى مسجدا ولو مثل مفحصقطاة ، بنى اللَّه له بيتا فى الجنة : هر كس مسجدى را هر چند كوچك و به اندازهخانه مرغ سنگخواره بنا كند، خداوند خانهاى را در بهشت برايش بسازد "بحار:381/83"اِبْتِهاج
شادى ، سرور از سخنان امامسجاد "ع" : اياك والابتهاج بالذنب ، فان الابتهاج به اعظم من ركوبه زنهار كه بهگناه شادى وشادمانى كنى ، كه شادمانى به گناه از انجام گناه سنگينتر است "بحار:158/78"اِبْتِهال
زارى ، به زارى دعا كردن درروايات ، دست به آسمان برداشتن هنگام دعاء ، ابتهال خوانده شده بدين جهت كه اينكار بيانگر ابتهال است در دعاء مأثور آمده: والمداومة على المعاصى تمنعنا عنالتضرع والابتهال "بحار:93/94"اِبتِياع
خريدن بازخريدن اميرالمؤمنين "ع":الدنيا دار ممرّ لادار مقرّ، و الناس فيها رجلان: رجلٌ باع فيها نفسه فاوبقها، ورجل ابتاع نفسه فاعتقها : دنيا براى گذر است نه جايگاه ماندن و اقامت، و مردم دراين جهان دو دستهاند: يك گروه آنها كه خود را فروختند و در نتيجه خويشتن را بههلاكت افكندند، و گروه ديگر خود را خريدند و آزاد ساختند "نهج حكمت 133"اَبْجَد
نام اولين صورت از صور هشتگانهحروف جمل ، و به اطلاق ديگر : نام مجموع صور هشتگانه مزبور حساب ابجد كه از الف تا غين عددى خاص از "1" تا"1000" براى آن معين شده از دير باز در ميان اقوام وملل معهود بوده چنانكه ازروايت ذيل برمىآيد :از امام باقر "ع" روايت است كه حيىّ بن اخطبوابو ياسر بن اخطب به اتفاق جمعى از يهود نجران به نزد پيغمبر "ص" آمدند و حيىّ بهحضرت عرض كرد : مگر نه در كتابى كه ميگوئى از جانب خدا بر من نازل شده است آمده الم ؟ فرمود : آرى چنين است گفتند : مىگوئى اين را جبرئيل از جانب خداوند آورده است؟ فرمود : آرى گفتند : ما در مورد پيامبران سلف نشنيده بوديم كه مدت نبوتودينشان معين شده باشد ولى چنين برمىآيد كه در مورد تو چنين شده، وسپس رو بهياران خود كرد وگفت : الف يك و لام سى و ميم چهل جمعاً هفتاد ويك سال استوعجب است از كسى كه به دينى درآيد كه دوران آن هفتاد ويك سال باشد آنگاه رو بهحضرت كرد وگفت : اى محمد ! آيا چيز ديگرى نيز از اين قبيل در كتاب تو آمده است ؟فرمود : آرى ، المص حيىّ گفت : اين بيشتر است زيرا الف يك و لام سى و ميم چهل و صاد نود و جمعاً صد و شصت و يك سال مىشود باز رو به حضرت كرد وگفت : جزاين هم دارى ؟ فرمود : آرى ، الر وى گفت : اين بيشتر از آن است كه الف يك و لام سى و راء دويست و جمعاً دويست و سى ويك سال مىشود باز به حضرت گفت : غير ازاين هم دارى ؟ فرمود : آرى ، المر حيىّ گفت : اين از آن بيشتر است كه جمع حروفآن دويست و هفتاد و يك مىشود سپس گفت امر تو بر ما مبهم است ومعلوم نشد كه مدتسلطنت تو چقدر است ، وسپس از نزد حضرت برخاستند وابو ياسر به برادرش حيىّ گفت : چهمىدانى ؟ بسا همه اين حروف مدت حكومت ونبوت او باشد ؟! آنگاه امام باقر"ع" فرمود :آرى ، آيات منه آيات محكمات در باره همين افراد نازل شده "كه آنان كه دلى ناپاك دارند آيات محكمه واضحه را رها ساخته به آيات متشابهه مبهمه مىپردازند" ولى اين حروف مقطعه جز آنچه كه حيىّ و برادرشويارانش مىپندارند تأويلات ديگرى دارند "بحار:374/92"اَبخَر
گنده دهاناَبَد
استمرار وجود در زمانهاى مقدره غيرمتناهيه در مستقبل ، چنان كه ازل استمرار وجود است در زمان ماضى غير متناهى "تعريفاتجرجانى"هميشه وهمواره وبىانجام ج : آباد والذينآمنوا و عملوا الصالحات سندخلهم جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا لهمفيها ازواج مطهّرة و ندخلهم ظلاّ ظليلا : و آنان كه ايمان آورده كارهاى شايستهانجام دادند، زودا كه آنها را به باغهاى انبوهى جاى دهيم كه جويبارها به كنارشانروان باشد و براى هميشه در آن باغها زندگى كنند و آنها را همسرانى پاك وپاكيزهبُوَد و آنان را به سايه رحمت ابدى خويش در آوريم "نساء:57" ولولا فضلاللَّهعليكم و رحمته ما زكى منكم من احدٍ ابدا : اگر فضل و رحمت خدا شامل شما نمىبودهرگز يكى از شما پاك و پاكيزه نبودى "نور:21"موسى بن جعفر "ع" : من لم يقنع بما يكفيه لميدرك الغنى ابداً : هر آن كس بقدر كفاف بسنده نكند هرگز به بى نيازى دست نيابد "كافى:18/1"زرارة بن اعين ، قال : سألت اباعبداللَّه"ع" عنالحلال و الحرام ، فقال : حلال محمد "ص" حلال ابداً الى يوم القيامة ، و حرامهحرام ابداً الى يوم القيامة : زرارة بن اعين گويد: از امام صادق"ع" در بارهاحكام خدا پرسيدم، فرمود: حلال محمد"ص" براى هميشه و تا روز قيامت حلال، و حرامشبراى هميشه تا روز قيامت حرام است "كافى:58/1"عن رسول اللَّه "ص" : والذى بعثنى بالحقّبشيرا لايعذّب اللَّه بالنار موحّدا ابدا ، و انّ اهل التوحيد ليشفّعون فيشفعون :رسول خدا"ص" فرمود: سوگند به آن كه مرا به حق مژده دهند فرستاد، كه خداوند هرگزيكتاپرستى را به آتش عذاب نكند، و همانا يكتاپرستان به شفاعت خوانده شوند و شفاعتكنند "بحار:1/3"عن ابىعبداللَّه "ع" قال : كان رسول اللَّه"ص"فى بيت امّسلمة فى ليلتها ، ففقدته من الفراش ، فدخلها فى ذلك ما يدخل النساء ،فقامت تطلبه فى جوانب البيت حتّى انتهت اليه وهو فى جانب من البيت قائم رافع يديهيبكى وهو يقول : اللَّهمّ لا تنزع منّى صالح ما اعطيتنى ابداً ، اللَّهمّ لا تشمتبى عدوّا ولا حاسدا ابداً ، اللَّهمّ ولا تردّنى فى سوءٍ استنقذتنى منه ابداً ،الّلهمّ ولا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابداً : از امام صادق "ع" روايت شده: شبى ازشبها كه پيغمبر "ص" در حجره ام سلمه بود، چون پاسى از شب گذشت ام سلمه پيغمبر رادر بستر نديد، سخت ناراحت شد كه مبادا آن حضرت به ديگر حجره رفته باشد، پس ازجستجو او را ديد كه در زاويه اتاق ايستاده دستها را به سوى آسما برداشته مىگويد: خداونداعطاياى شايستهاى را كه به من ارزانى داشتهاى هرگز از من باز مستان خداوندا هرگزمرا مورد شماتت هيچ دشمنى و هيچ حسودى قرار مده خداوندا مرا بدان جايگاه بدى كهاز آن نجاتم دادهاى باز مگردان خداوندا هرگز حتى به اندازهئ يك چشم به هم زدنمرا به خودم وامگذار "بحار:352/95"از سخنان اميرالمؤمنين "ع" در صفت ذات احديت :انت الأبد فلا امد لك : توئى جاويدان، كه تو را حد و پايانى نباشد "نهج:خطبه 109"اِبداع
ابتداع : ايجاد چيزى كه مسبوق بهمادّه وزمان نباشد ، مقابل تكوين كه مسبوق به ماده است واحداث كه مسبوق به زماناست ، وبه عبارت ديگر ، ابداع ايجاد شىء است از لا شىءاز سخنان اميرالمؤمنين "ع" در صفت حضرت بارى -عزّ اسمه - : مبتدع الخلائق بعلمه ، ومنشئهم بحكمه "نهج : خطبه191"
اِبْدال
بدل كردن ، تاخت زدن ، چيزى بجاىچيزى گرفتن يا دادن يا گذاشتن قرار دادن حرفى بجاى حرف ديگر براى دفع ثقلوسنگينى يكى از اقسام نه گانه وقف مستعمل ، چون تبديلتاء به هاء در رحمت ورحمهاَبْدال
جِ بدل يا بديل با بِدْل جانشينان، شرفاء اين تعبير در مورد جمعى از بندگان صالح خدابكار برند كه در ميان اولياء داراى مرتبتى مخصوص بودهاند ، وگويند : جهان از وجودآنها خالى نماند، وچون يكى از آنها بميرد خداوند ديگرى را جايگزين وى سازد در قاموس آمده كه ابدال قومى باشند كه خداوندزمين را به وجود آنها استوار دارد وآنها هفتاد نفرند ، چهل تن آنها در شام وسىديگر در جاهاى ديگر ، چون يكى از آنها بميرد فرد ديگرى به جاى او بيايد "مجمعالبحرين"مرحوم دهخدا گفته : ابدال عدهاى معدود ازصلحا ونيكان وبندگان خالص خدايند كه شمار آنان هفت يا هفتاد نفر است وگويند : زميناز وجود آنها خالى نشود و جهان بديشان برپا است وچون يكى از آنها بميرد خداى تعالىديگرى را به جاى او برانگيزد اين قوم بدانچه خداى از رازها در حركات ومنازل كواكبنهاده عارفند ابدال در روايات عامه از نظر عدد ونيز از حيثمحل ومكان ، مختلف آمده كه در بعضى احاديث سى ودر برخى چهل ودر برخى ديگر شصت ذكرشده چنانكه در بعضى از آنها آمده كه آنان در شامند ودر بعضى عراق وشام ودر برخىيمن نيز ذكر شده ودر وصف آنان آمده كه آنان كسانيند كه داراىنيتهاى پاك وطبع سخى وخوى نيكند وهمواره به خيرخواهى مسلمانان بپردازند ، وآنانمعدن ومنشأ بركات وخيرات زمينند وچون يكى از آنان برود ديگرى جايگزين او گردد بهكنزالعمال:188/12 رجوع شودواما در روايات معتبره شيعه از ابدال ذكرىنشده ، آرى از خالد بن هيثم فارسى كه از حيث وثاقت مجهول الحال است آمده كه وى ازحضرت رضا "ع" پرسيد مردم بر اين عقيدهاند كه در زمين ابدالى وجود دارند اينهاكيانند ؟ فرمود : راست مىگويند ، ابدال اوصيايند كه خداوند چون انبيا را از زمينبرداشت اينها را بدل آنها قرار داد وحضرت محمد"ص" آخرين آن پيامبران بود "سفينةالبحار"اَبدان
جِ بدن تنها رسول اللَّه "ص" : العلمعلمان : علم الاديان و علم الابدان "بحار:220/1"اميرالمؤمنين "ع" : نحمده على ما كان ونسأله المعافاة فى الاديان ، كما نسأله المعافاة فى الابدان : خداى را بر نعمتهائىكه عطا فرموده ستايش مىكنيم و از او عافيت و سلامت در دين مىخواهيم چنان كهتندرستى و عافيت در بدنها نيز از حضرتش مسألت داريم "نهج : خطبه 99" الدهر يخلقالابدان و يجدّد الآمال : روزگار، بدنها را مىپوساند و آرزوها را تازه مىكند "نهج: حكمت 72" انّ هذه القلوب تملّ كما تملّ الابدان ، فابتغوا لها طرائف الحكم : ايندلها خسته و ملول مىگردند چنان كه بدنها خسته مىشوند، پس حكمتهائى نوين برايشانبجوئيد "نهج:حكمت 91" توقّوا البرد فى اوّله و تلقّوه فى آخره ، فانّه يفعلبالابدان كفعله فى الاشجار ، اوله يحرق و آخره يورّق : از سرما در آغازش بپرهيزيدو از آن در پايانش استقبال كنيد، كه سرما با بدنها همان مىكند كه با درختان مىكند:در آغاز مىخشكاند و مىسوزاند و در آخر برگ مىدهد "نهج : حكمت 128"اَبدَع
تازهتر نوآئينتر شگفتتراَبدى
آشكارا آشكارتراَبَدىّ
جاويد جاويدان باقى ، جاودانى، كه آخر ندارد از حيث زمان مقابل ازلىاَبَديِّت
جاودانى پايندگى بىكرانگىاِبذاء
سخن ناسزا گفتن هرزه گفتناَبْر
مه در هوا كه بيشتر به باران بدل شود، ميغ ، هواى مرطوب كه از سطح درياها واقيانوسها در اثر حرارت خورشيد تبخير شدهودر هوا بر اثر برودت جوّ بالا منجمد وسپس متراكم ومتكاشف گرديده وبه وسيله بادهابه سوى خشكيها روى مىآورند ومانند كوههائى متحرك در فضاى بالا شناورندابر در قرآن كريم به الفاظ : سحاب ، مُزْن،عارض ، كسف ومُعصر آمده است، نُه بار به لفظ سحاب ذكر شده ، از جمله : ان فى خلقالسماوات والارض واختلاف الليل والنهار والسحاب المسخر بين السماء والارضلآيات لقوم يعقلون ؛ همانا در آفرينش آسمانها وزمين ، و آمد و شد شب و روز ، وكشتى كه در دريا به سود مردمان در سير وحركت است وآبى كه خداوند از فراز شما فرومىريزد و زمين مرده را زنده مىسازد وانواع جنبندگان كه به روى زمين پراكندهاندوابرى كه ميان آسمان وزمين مسخر است "همه اينها" نشانههائيند "بر وجود آفريدگارىحكيم" براى آن گروه كه خردمندانه زندگى مىكنند "بقرة:165"وهو الذى يرسل الرياح بشراً بين يدى رحمتهحتى اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد ميت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من كلالثمرات كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون ؛ آن خداوند است كه بادها را مژده رسانرحمت خويش مىفرستد كه چون بار ابر سنگين را بردارند ما آن "ابر" را به شهر وديارىكه "از بى آبى" مرده است برانيم وآب فرو ريزيم وبدان "آب" از هر بر وبارى بيروندهيم ، ما مردگان را اين چنين "بسان درختان وگياهان كه به آب سر از خاك بيرون آرند"بيرون آريم ، باشد كه به خود آئيد "وما را بر زنده كردنتان پس از مرگ قادر بدانيد" "اعراف : 57"الم تر ان اللَّه يزجى سحاباً ثم يؤلّف بينهثم يجعله ركاما فترى الودق يخرج من خلاله وينزل من السماء ؛ مگر نمىبينى كهخداوند ابر را از هر سوى براند تا به هم درپيوندد وانبوه ومتراكم سازد آنگاه بنگرىكه قطرات باران از ميان ابر فرو ريزد ونيز از ابرهاى كوهآسا تگرگ فرو بارد كه بههر جا كه خواهد اصابت كند واز هر كه خواهد باز دارد "نور : 43"افرأيتم الماء الذى تشربون × أانتم انزلتموهمن المزن ام نحن المنزلون × لو نشاء جعلناه اجاجا فلولا تشكرون آيا آبى را كه "هرروز" مىنوشيد "هرگز" در آن نگريستهايد آيا شمائيد كه آن را از ابر فرو مىباريديا ما آن را نازل مىكنيم اگر بخواهيم آن را شور وتلخ وناگوار كنيم ، آيا سپاسگزارىنمىكنيد "واقعه70 68"عايشه گويد : هرگز پيغمبر "ص" خنده كاملوخنده با صدا نكرد ، خندهاش هميشه تبسّم بود ، وهرگاه ابر ضخيمى مىديد يا بادىوزيدن مىگرفت افسردگى وناراحتى در چهره مباركش نمايان مىگشت عرض كردم : يارسول اللَّه ! مردم چون ابر مىبينند شادمان مىشوند ، چگونه است كه شما ناراحت مىشويد؟! فرمود : اى عايشه ايمن نيستم كه مبادا ابر غضب باشد ، چه قومى به سبب طوفان بادهلاك شدند ، وقوم ديگر ابرى سياه بر زبر خويش ديدند وآن را ابر باران انگاشتندوهمان غضب بود كه بر آنها فرود آمد "ربيع الابرار :164 / 1"اللَّه الذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطهفى السماء كيف يشاء ويجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلاله ؛ خداوند است كهبادها را مىفرستد تا ابرى را برانگيزانند آنگاه خداوند آن ابر را در آسمان آنچنانكه خواهد بگستراند وآنرا قطعاتى به روى هم انباشته سازد وسپس قطرات باران را بينىكه از ميان آن ابرها بيرون آيد وچون بر آن مردمان كه خداى خواهد ببارد شادمانگردند در حالى كه پيش از آن نوميد بودند پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمينرا پس از مرگ زنده مىسازد "روم : 48"حارث اعور گويد : از اميرالمؤمنين"ع" سؤال شدكه ابر از كجا متكون مىشود ؟ فرمود : چون درختانى انبوه در ساحل دريا باشند ابربه آنها پناه برد وچون خداوند بخواهد آنها را به جائى فرستد بادى بفرستد وآنها رااز جاى خود حركت دهد گويند :
روزى حضرت رسول "ص" در جمع اصحابنشسته بود كه ناگهان ابرى پديدار شد عرض كردند : اى پيغمبر خدا ! اينك ابرى تازه حضرت فرمود : پايههاى آن را چگونه مىبينيد ؟ عرض كردند : چه نيكو واستوار است !فرمود : شاخههاى آن را چگونه مىبيند ؟ عرض شد : چه زيبا و انبوه ! فرمود : سياهىآن چگونه است ؟ عرض شد : چه نيكو وتيره رنگ ! فرمود : دائرهاى بودن آن در چه حداست ؟ عرض شد : دائرهاى بس شديد ونيكو فرمود : برق آن چگونه است آيا چون ميجهداطراف ابر را احاطه مىكند يا تنها ميجهد وبجاى خود خاموش ميشود يا مستقيم شعله مىكشدوابر را دو پاره مىسازد ؟ عرض شد : مستقيم است وابر را مىشكافد فرمود : پسباران است "بحار:373/59"در زبان عرب براى انواع ابر نامهاى خاص است :ابر با باران يا ابر بارنده : خال ، صيّبابر تنك : هف ، وقع ، طحاف ابر بادرخش : بارقة ، مبرقة ابر با رعد : راعدة ابر تگرگ بار : بَرِد ابر بزرگ قطره : رَوِىّ ابر بزرگ قطره يا ابر پارههاى كوچك : رَمِىّابر برهم افتاده : رُكام ، مرتكم ابر تُنُك بى باران : جُلب ، عماء ، صراد ابر تنك با اندك سرخى : زبرج ابر بى باران : اعزل ، جَهام ، جفل ابر باران آورنده : سجوم ابر بسيار باران : ثر ، لجى ابر كه آسمان را بپوشاند : غيم ، غين ابر كه از سوى قبله آيد : عين ابر كه آفاق بپوشد : غمام ، سد ابر كه اول پديد آيد : نُشاء ابر سايه افكن : عارض ابر بلند : سماء ابر گرانبار : مستحيرة ابر دور از زمين : نشاص ، طخاء ، طحاء ابر نزديك به زمين : هيدب ابر كه چون كوه پديد آيد قبل از پراكنده شدن :حَبىّ ابر با پارههاى كوچك : طخرود ، قزع ابر سفيد : صبير ، مزن ابر پاره كوچك در قطعه ديگر آويخته : رباب ابر نزديك به باريدن : معصر ابر پلنگ رنگ : نمر ابرى كه اميد باران در آن باشد : مخيلة پارههاى بزرگ ميغ : قلع ، كسف ميغهاى بامدادين : غوادى ، بواكر ابرى كه شبانگاه آيد : روايح ، سوارى ابرى كه با رعد وبرق باشد : عراص ، عزاف ابر ريزان : مدرار ابر سپيد : مُزن ابر ستبر : عارض ابر سياه : شر ابر سيار يا ابر بسيار آب : حمل ابر ستبر تو در تو : طريم ميغ نرم يا ابر تنك دود مانند يا گرد مانند: ضُبابابرى كه نيك بارد : مدرار "دهخدا"