دائرة المعارف جامع اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دائرة المعارف جامع اسلامی - نسخه متنی

عباس به نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يَل

شجاع و دلير و پهلوان و مبارز و جنگجوىپر زور.

يَلدا

لغت سريانى است به معنى ميلاد عربى،و چون شب يلدا را با ميلاد مسيح تطبيق مى‏كرده‏اند از اين رو بدين نام ناميده‏اند.بايد توجه داشت كه جشن ميلاد مسيح نوئل كه در 25 دسامبر تثبيت شده، طبق تحقيقمحققان در اصل، جشن ظهور ميترا "مهر" بوده كه مسيحيان در قرن چهارم ميلادى آن راروز تولد عيسى قرار دادند. يلدا اول زمستان و شب آخر پاييز است كه درازترين شبهاىسال است و در آن شب يا نزديك بدان، آفتاب به برج جدى تحويل مى‏كند و قدما آن راسخت شوم و نامبارك مى‏انگاشتند. در بيشتر نقاط ايران در اين شب مراسمى انجام مى‏شود.شعرا زلف يار و همچنين روز هجران را از حيث سياهى و درازى بدان تشبيه كنند و ازاشعار برخى از شعرا مانند سنايى و معزى رابطه بين مسيح و يلدا ادراك مى‏شود. يلدابرابر است با شب اول جدى و شب هفتم دى ماه جلالى و شب بيست و يكم دسامبر فرانسوى."برهان، آنندراج، حواشى علامه قزوينى بر آثار الباقيه، شرح پور داود دريشتها،فرهنگ فارسى دكتر معين و يادداشت مرحوم دهخدا"

يَلَملَم

كوهى است بر دو منزل از مكهمعظّمه، و آن ميقات اهل يمن است در حج يا عمره، و آن را الملم و يرموم نيز خوانند.

يَلَه

رها كرده شده. رها. مُطلَق. مُطَلَّق.

يَمّ

دريا. بحر. ج: يُمَم و يُموم. فاخذناهو جنوده فنبذناهم فى اليمّ : پس وى "فرعون" و لشكريانش را برگرفته به درياافكنديم . "قصص: 40"

يَمام

كبوتر وحشى. يكى از آن يمامه است. قمرى.فاخته.

يمامة

ناحيه‏اى به جزيرةالعرب كه آن را جوو عروض نيز ناميده‏اند. به سمت نجد قرار دارد و فاصله آن تا بحرين ده روز راهاست. مسيلمه كذاب از آنجا ظهور نمود و خالد بن وليد در عهد خليفه اول بدانجالشكركشى كرد و اين غزوه به وقعه يمامه مشهور است.

يَمان

صورتى از يمن. منسوب به يمن.

يمانى

منسوب به يمن. شخصى كه در آخرالزمانخروج كند. در اخبار آخرالزمان و علائم ظهور حضرت مهدى "عج" مكرر از آن نام بردهشده و در روايت منقول از امام باقر "ع" خطاب به شيعه چنين آمده كه سفيانى وخراسانى و يمانى همزمان خروج كنند و پرچم او در ميان پرچمهائى باشد كه در آن زمانبرافراشته گردد، وى بيش از همه به راه حق هدايت كند زيرا وى به يار شما "حضرتبقيةاللَّه" دعوت نمايد و چون وى خروج كند بر هر مسلمانى است كه به وى بپيوندد وبر كسى جايز نباشد از فرمان او سر بتابد و هر آنكس از طاعت وى سرپيچى كند اهل دوزخباشد چه او مردم را به راه حق و صراط مستقيم مى‏خواند. "سفينة البحار"

يُمن

نيك‏بختى. ميمنت. ج: ميامِن.

يَمَن

كه امروز كشور خوانده مى‏شود در اصلسرزمين عرب است از تهامه تا صنعاء و نظر به اينكه مكه در سرزمين تهامه واقع استگفته مى‏شود الكعبة اليمانية و اينكه در حديث آمده الايمان يمان و الحكمةيمانيّة "ايمان يمنى و حكمت نيز يمنى است" بدين جهت است كه ايمان و حكمت از مكهآغاز شده و مكه از نظر موقعيت اقليمى در يمن واقع است. و از حضرت رسول "ص" آمده كهفرمود: لولا الهجرة لكنت امرءا من اهل اليمن "اگر هجرتم به مدينه نبود من خودمردى يمنى بودم" زيرا حضرت مكى بوده و مكه در يمن قرار دارد. يمن در تاريخ صدراسلام موضعى بس درخشان دارد كه مردم آنجا به آسانى به اسلام پيوستند و اين دينمقدس را با كمال شايستگى به آغوش كشيدند و پس از رحلت پيغمبر اسلام نيز به وصى اوعلى "ع" وفا نمودند و به امامت آن حضرت از جانب خدا معتقد بودند.

نقل است كه در زمان خلافت حضرت جنازه‏اى راحسب وصيت از يمن به نجف آوردند كه فرزندان آن ميت جنازه را به دوش كشيده بودندزيرا آنها حديث پيغمبر "ص" را شنيده بودند كه در آنجا مردى دفن شود كه گروه انبوهىچون دو قبيله ربيعه و مضر به شفاعت او به بهشت روند. حضرت بر آن نماز خواند و در آنجابه خاك سپرده شد.

روايات متعددى در ستايش مردم يمن آمده كه ازآن جمله است: از امام باقر "ع" آمده كه روزى پيغمبر "ص" از اسبان سان مى‏ديد،عيينة بن حصن درباره يكى از اسبان امتيازاتى بيان داشت، سپس گفت: من به مردانسواركار نيز آگاهى كامل دارم. پيغمبر فرمود: چه طبقه از مردم را ممتاز مى‏شمارى؟وى گفت: مردان نجد را، و سپس به بيان اوصافى درباره شجاعت آنها پرداخت. حضرت فرمود:به خطا رفتى كه مردان يمن برترند چه ايمان يمانى و حكمت و دانش نيز يمانى است واگر مسئله هجرت نبود من خود مردى يمانى بودم؛ و بى وفائى و سخت دلى از آن ايل‏نشينانو شتربانان "كه شيوه نجديان است" مى‏باشد "مجمع البحرين و سفينة البحار و بحار:136/22"

به همدان نيز رجوع شود.

يَمنَة

سوى راست، خلاف يسرة.

يُمنَة

خجسته و ميمون.

يُمنى "با الف آخر" : دست راست. مؤنث ايمن. سوىراست، خلاف يسار.

يَمِين

سوى راست، خلاف يسار.

اميرالمؤمنين "ع": اليمين و الشمالمَضَلَّة، والطريق الوسطى هى الجادّة: انحراف به راست و چپ گمراهى و ضلالت است، وراه صحيح و سلامت‏رو همانا راه ميانه است. "نهج: خطبه 16"

اصحاب يمين: كسانى كه در قيامت نامه عملشانرا به دست راستشان مى‏دهند. از امام باقر "ع" روايت است كه فرمود: ما و پيروانماناصحاب يمين مى‏باشيم. "بحار: 9/24"

يمين

سوگند. و آن منعقد نگردد جز به يكى ازنامهاى خداوند تبارك و تعالى چنانكه گفته شود: واللَّه كه فلان كار خواهم كرد ياباللَّه يا بربّ الكعبه و مانند آن. متعلق قسم بايد امرى راجح باشد. تنها سوگندشخص بالغ عاقل قاصد مختار منعقد مى‏گردد. كفاره تخلف از يمين و ساير احكام به قسمو كفاره رجوع شود.

يَنْبُع

در اصل مضارع است از نبع به معنىجوشيدن آب از چشمه. و نام شهرى و بندر كوچكى است بر ساحل درياى سرخ از سمت جزيرةالعرب، اسكله مدينه منوره و رابط تجارت بين اين شهر و كانال سوئز، فاصله‏اش تامدينه حدود سى فرسنگ، جمعيت آن در عصر حاضر قريب 10000 نفر، به كثرت چشمه و چاهشهرت داشته و از اين جهت به اين نام موسوم گرديده است، ياقوت در معجم البلدان مى‏نويسد:ينبع در اين زمان "اوائل قرن هفتم" از آن فرزندان حسن بن على بن ابى طالب "ع" مى‏باشدو از پيش، انصار و جهينه در آن زندگى مى‏كرده‏اند، شريف بن سلمة بن عياش ينبعىگفته: شمردم در ينبع و حوالى آن 170 چشمه بود، از جعفر بن محمد "ع" روايت شده كهرسول خدا "ص" چهار قطعه زمين از اراضى ينبع جهت على "ع" اقطاع كرد كه آنها عبارتبودند از: فقير يك و فقير دو و بئر قيس و شجرة، عمر نيز در عهد خلافت خويش زمينىرا در ينبع به آن حضرت به تيول داد، و خود اميرالمؤمنين "ع" نيز زمينهائى در اينجاخريد و به اين اراضى افزود، و آن حضرت را در ينبع املاك و چشمه‏هائى بود كه همه راوقف نمود و پس از آن حضرت اين املاك به توليت فرزندان او اداره مى‏شوند.

و نيز نقل شده است كه عبدالرحمن بن سعدانصارى را زمينى در ينبع بود، يك روز پس از آن كه محصول فصل آن را برداشت كرده بودبه مدينه بازمى‏گشت، در بين راه نزديكى ينبع على بن ابى طالب "ع" را ملاقات نمود،حضرت از او پرسيد از كجا مى‏آئى، گفت: از ينبع، اما از كار كشاورزى خسته شده‏ام،دوست ندارى ملك مرا در آنجا بخرى؟ فرمود: آن را به قيمت كارشناس مى‏خرم. وى گفت: ازآن تو باشد، پس حضرت آن را خريد و اولين كارى كه در آن كرد احداث چشمه معروف "بغيبغاء"بود.

سمهودى مى‏نويسد: نخستين بار كه على "ع" بهينبع آمد نگاهى به كوه آن كرد و فرمود: اين كوه بر آب پاكيزه فراوانى قرار دارد.

احمد بن ضحاك روايت كرده كه روزى ابوفضاله بهعيادت على "ع" در ينبع رفت كه آن حضرت بيمار بود، عرض كرد: چرا با اين حال دراينجا مانده‏اى؟! اگر تو را حادثه‏اى رخ دهد چه كسى جز اين عربهاى بيابانى جسد تورا به خاك مى‏سپارند؟ به مدينه بازگرد كه اگر قَدَر الهى تو را سر رسيد كسانتمباشر تجهيزت باشند. حضرت فرمود: نه من به اين بيمارى مى‏ميرم و نه در اين سرزمين،رسول خدا "ص" را با من پيمانى است كه مرگ من نرسد جز به ضربتى كه اين را از اين - واشاره كرد به گلو و سر خود - رنگين سازد. "معجم البلدان، وفاء الوفا، دهخدا ازقاموس الاعلام تركى"

يَنبُوع

چشمه. ج: ينابيع. و قالوا لن نؤمنلك حتّى تفجر لنا من الارض ينبوعا: و "مشركان" گفتند: ما به تو ايمان نياوريم مگرآن كه چشمه‏اى را از زمين برايمان بيرون آرى "اسراء: 90". الم تر انّ اللَّه انزلمن السماء ماء فسلكه ينابيع فى الارض : مگر نديدى كه خداوند آبى از آسمان فرودآورد و سپس به صورت چشمه‏ها در زمين جريان داد . "زمر: 21"

رسول اللَّه "ص": كونوا ينابيع الحكمة ومصابيح الهدى، احلاس البيوت، سرج الليل : پيوسته چشمه‏هاى حكمت و دانش وچراغهاى هدايت، ماندگاران خانه و چراغهاى هدايت در شبهاى تار باشيد . "بحار: 38/2"

يَنع

رسيدن ميوه. هنگام چيدن ثمر. انظرواالى ثمره اذا اثمر وينعه انّ فى ذلكم لآيات لقوم يؤمنون : به بر و بار درختبنگريد آنگاه كه به ثمر نشيند و "نيز" به رسيدن ثمرها بنگريد كه در اين امور نشانه‏هائىاست براى خداباوران بر وجود خدا و تصرف او در عالم وجود . "انعام: 99"

يُوحَنّا

ابن بختيشوع، يكى از پزشكان نامىسريانى مقيم دربار خلفاى عباسى كه آثار پزشكى زبانهاى ديگر را به عربى نقل كرده‏اند.او پزشك مخصوص چند تن از خلفاى عباسى بود و كتابهايى از سريانى و يونانى به عربىترجمه كرد. از جمله تأليفات اوست: كتاب فيما يحتاج اليه الطبيب من علم النجوم "قاموسالاعلام تركى". از ديگر آثار اوست: تقويم الادوية. وى در حدود سال 290 ه ق درگذشت."اعلام زركلى"

يُوحَنّا

بن زبدى و نام مادرش سالومه يكىاز دوازده حوارى مسيح و برادر يعقوب زبدى و مؤلف يكى از اناجيل اربعه است. بهعقيده اكثر مسيحيان وى انجيل خود را در اواخر سده اول ميلاد تأليف نموده و بعد ازساير اناجيل بوده. وى به سال 100 پس از ميلاد در افسس درگذشت. "قاموس كتاب مقدس"

يُوحنّا

ابن ماسويه، "م243" مكنّى بهابوزكريّا، پزشكى فاضل و مصنّفى عالم و طبيب مخصوص هارون‏الرشيد و مأمون بود. هاروناو را به ترجمه كتبى كه در انگوريه و ساير بلاد مفتوحه روم به دست مسلمين افتادواداشت، و خود او را در طب تاليفات مهمى است، مانند: كتاب برهان. كتاب فصد و حجامت.كتاب جذام. كتاب حمّام. كتاب اصلاح اغذيه. كتاب معدة. كتاب ادويه مهملة. "طبقاتالامم قاضى صاعد اندلسى"

يُوز

جانورى شكارى كوچكتر از پلنگ. به عربىفهد گويند.

يوسُف

ابن ابراهيم مكنى به ابوالحسن ومعروف به ابن دايه، از نويسندگان و محاسبان بغدادى و از غلامان ابراهيم بن مهدىبود. پس از درگذشت ابن مهدى "224 ق" به دمشق رفت و از آنجا به مصر سفر كرد و درعداد نويسندگان و معاريف نامى آنجا درآمد. مردى بخشنده و داراى مكارم اخلاقى بود. درزمان وى احمد بن طولون فرمانرواى مصر شد و او را به زندان افكند. نزديك سى مرد پيشابن طولون رفتند و با گريه و زارى از او خواستند كه اگر قصد كشتن يوسف را دارد همهآنان را با وى بكشد و بدو گفتند كه سى و اند سال با عطاى يوسف زندگى كرده‏اند. ابنطولون وى را آزاد كرد. از آثار اوست:

1. اخبار الاطباء.

2. اخبار ابن المهدى.

يوسف در حدود سال 265 ق در مصر درگذشت. "اعلامزركلى"

يوسف

بن تغرى بردى ابن عبداللَّه طاهرىحنفى مكنى به ابوالمحاسن جمال‏الدين "

874. 813 ه ق" مورّخ و پژوهشگر نامى از مردمقاهره بود، در آن شهر به دنيا آمد و در آنجا درگذشت. پس از مرگ پدر در دامن قاضى‏القضاةجلال‏الدين بلقينى "متوفى به سال 824" پرورش يافت و به فراگيرى ادبيات و فقه وديگر علوم پرداخت، و در علوم و فنون گوناگون مقامى ارجمند يافت. او را آثارىگرانبها است كه از آن جمله است:

1. النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة.

2. المنهل الصافى و المستوفى بعد الوافى.

3. مورد اللطافة فى من ولى السلطنة والخلافة.

4. نزهة الرائى.

5. حوادث الدهور فى مدى الايّام و الشهور.

6. البحر الزاخر فى علم الاوائل و الاواخر.

7. حلية الصفات فى الاسماء و الصناعات.

8. الاجمال فى المنطق.

9. الشرح المأمونى لكتاب الايمان لأبقراط.

"اعلام زركلى و قاموس الاعلام تركى"

يوسُف

بن على بن جبارة هذلى بسكرى. مكنى بهابوالقاسم و معروف به هذلى، دانشمندى نابينا بود، متكلم و دانا به قرائتهاى مشهورو شاذ. وى از مردم بسكرة از سرزمين زاب الصغير بود به اصفهان و بغداد سفر كرد. خواجهنظام‏الملك او را به سال 458 ه ق مُقرى مدرسه نظاميه نيشابور كرد و تا سال 465 ه ق"سال مرگش" در آن سمت باقى بود. از كتابهاى او الكامل را مى‏توان نام برد. اينكتاب در قراآت است و او گفته است كه 375 تن از قراء نامى را از آخر ديار مغرب تاباب فرغانه ديده است. تولد او به سال 403 ه ق بوده است. "اعلام زركلى"

يوسف

بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، نخستيناز پيامبران بنى‏اسرائيل. مادرش راحيل و مولدش مذان آرام "كنعان"، وفاتش در مصر ومدفنش به امر خداوند توسط حضرت موسى در فلسطين. شرح ماجراى او با پدر و برادرانضمن حال يعقوب بيان شد.

از امام صادق "ع" روايت است كه يوسف در سندوازده سالگى به زندان رفت و هيجده سال در زندان گذراند و هشتاد سال پس از خروج اززندان زيست كه جمعا 110 سال مى‏شود. داستان يوسف با همسر عزيز مصر به نام زليخانيز طى ترجمه يعقوب گذشت. از امام باقر "ع" روايت شده كه زليخا "در اواخر عمر" بهفقر و پريشانى دچار گشت، او را گفتند به نزد يوسف برو و شرح گرفتارى خويش را به وىعرضه دار. زليخا با دوستان مشورت كرد گفتند: با سوابقى كه با وى دارى؟! گفت: ابداچنين نيست كه شما مى‏پنداريد، آنكه از خدا بترسد از او نبايد ترسيد. وى به نزديوسف رفت و چون بر او وارد شد گفت: سپاس خداوندى سزد كه بردگان را به طاعتش بهمقام سلطنت رسانيد و سلاطين را بر اثر نافرمانيش به بردگى كشيد. يوسف او را بهكابين خويش بست و وى را باكره يافت. به وى گفت: اين كار بهتر و زيباتر "از آنچه تودر آن روز به من پيشنهاد كردى" نيست؟! زليخا گفت: آرى، اما من در آن روزگار بهچهار آزمايش مبتلى بودم: من زيباترين زن عصر خود بودم و تو زيباترين جوان زمانخويش بودى و من در آن سنين جوانى هنوز باكره بودم و همسرم در امر جنسى ناتوان وناقص بود.

نقل است كه زليخا از يعقوب آنچنان علم وعبادت آموخت كه در دانش و فقاهت سرآمد مردان و زنان مصر گشت. "سفينة البحار"

روايت شده كه امام باقر "ع" به يكى از يارانخود فرمود: آيا مردم در معنى آيه لولا ان رآ برهان ربه چه مى‏گويند؟ وى گفت: مى‏گوينديوسف عكس يعقوب را در برابر خود ديده كه انگشت خود را مى‏گزيد. فرمود: چنين نيست. گفت:پس چه بوده؟ فرمود: هنگامى كه آن زن به سوى يوسف رفت و يوسف در معرض آن خطر بزرگقرار گرفت زن به بتى كه در خانه داشت متوجه شد و فوراً پارچه‏اى بر آن افكند. يوسفگفت: چه كردى؟ گفت: حيا كردم كه در برابرش اين كار بكنم. يوسف گفت: تو از بتى كهنه مى‏شنود و نه مى‏بيند شرم دارى و من از خدائى كه هم مى‏شنود و هم مى‏بيند شرمنكنم؟! از آن حضرت روايت شده كه بين يوسف و موسى بن عمران ده پيغمبر بوده است.

از حضرت رسول "ص" روايت است كه خداوند بهموسى وحى نمود: استخوانهاى يوسف را "از مصر" با خود حمل كن. موسى در جستجوى قبريوسف برآمد او را به پيرزنى كهنسال راهنمائى كردند، موسى وى را به حضور خواند،پيرزن گفت: جاى قبر يوسف را مى‏دانم. موسى گفت: اگر آن را به من نشان دهى بهشتبرايت ضمانت كنم. پيرزن گفت: نه به خدا سوگند راهنمائيت نكنم مگر اينكه حاجتم راروا كنى و آن اينكه در بهشت به كنار تو باشم. موسى پذيرفت و زن وى را به مدفن يوسفراهنمائى نمود و موسى عظام يوسف را به سرزمين مقدس برد. "بحار: 11 و 12 و 13"

يوسف

نام دوازدهمين سوره قرآن كريم. مكيه ومشتمل بر 111 آيه است. در حديث امام صادق "ع" آمده كه هر آنكس هر روز يا هر شب بهتلاوت اين سوره مداومت نمايد در قيامت با جمالى مانند جمال يوسف مبعوث گردد و درآن روز وى را هيچ وحشت دست ندهد و از ذبده بندگان شايسته خدا باشد "بحار: 279/92"

يوسف بحرانى : شيخ يوسف بن احمد بن ابراهيمدرازى بحرانى از آل‏عصفور از روستاى دراز بحرين و از فقهاى اخبارى اماميه ودانشمندى بزرگ و محقق بوده. از آثار او است: الحدائق الناظره، لؤلؤة البحرين. وىبه سال 1107 در بحرين متولد و در سال 1186 در كربلا درگذشت.

يُوشع

بن نون بن افراهم بن يوسف بن يعقوب،يار موسى بن عمران و وصىّ او كه پس از او به مقام نبوت نائل گشت. وى مقامى والاداشت، مستجاب الدعوه بود كه هنگام جنگ وى با مردم كنعان براى اينكه جنگ به پايانآرد از خدا خواست خورشيد را برگرداند. به امر خداوند رد شمس شد. وى پس از درگذشتموسى امور را به عهده گرفت و با طواغيت زمانش با صبر و استقامت ادامه حيات داد وبر اذيت و آزار آنها شكيبا بود تا اينكه سه تن از طواغيت را پشت سر نهاد و از آنپس بر امور مسلط گشت ولى دو نفر از منافقين قومش به همراه صفوراء دختر شعيب و همسرموسى بر او خروج كردند و با لشكرى صدهزار سرباز به جنگ وى آمدند و نبردى سخت بينآنها درگرفت و سرانجام يوشع بر آنها پيروز گشت و صفوراء را اسير كرد و به وى گفتتو را در دنيا مى‏بخشم ولى در آخرت به نزد همسرت موسى از تو شكايت مى‏كنم. صفوراگفت: واى بر من كه اگر مرا به بهشت برند از روى موسى حيا كنم

از امام باقر "ع" آمده: كه شبى كه يوشع بننون در آن به قتل رسيد به زير هر سنگى كه به روى زمين بود خون تازه ديده مى‏شدمانند شبى كه على "ع" به شهادت رسيد و مانند روزى كه حسين بن على شهيد شد.

يوشع 128 سال عمر كرد. به نقلى وى عمه‏زادهموسى بوده. از حضرت صادق "ع" روايت شده كه وى به امر خداوند فرزندان هارون را وصىّخويش ساخت. پيغمبر بعد از او كالب بن يوفنّا بوده. احتمال داده‏اند يسع كه درقرآن آمده همان يوشع باشد. "بحار: 364/13 و مجمع التواريخ"

يُوغ

چوبى كه برزيگران بر گردن گاو نهند بهوقت شخم و مانند آن. به عربى نِير گويند. در دعاء مأثور آمده: يا من وضعت لهالملوك نير المذلّة على اعناقهم: اى خداوندى كه سلاطين جهان در بندگيش يوغ خوارىبه گردن نهاده‏اند. "بحار: 391/52"

/ 813