زينب (س) آموزگار حيا و پاكدامنى
حجةالاسلام سيد جواد حسينى زينب نام آشنايى است كه دور آن را هالهاى از اوصاف نيك و برتر احاطه نموده است. صبر زينب(س) زبانزد دوست و دشمن است؛ و آسمانيان نيز با آن آشنا چرا كه «عَجِبَت مِن صَبرِكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ؛ از صبر زينب ملائكه آسمانى به تعجب آمدند.» وفاى زينب نيز بر كسى پوشيده نيست، چرا كه او بود كه با تحمّل رنج آورترين حادثهها، و دادن جوانان خويش وفاى خود را به برادر و امام خويش ثابت نمود. دانش و بصيرت زينب(س) هم براى همه مشهود است چرا كه با بصيرت او و خطبهها و پيامهاى او بود كه انقلاب كربلا تا درون كاخ يزيد در شام پيشرفت و يزيد و ابن زياد رابه زانو در آورد. و تدبير او بود كه كاروان اسرا را با سربلندى به مدينه رساند، و در طول اسارت عزّت و سربلندى را، عبادت و عرفان را، حيا و عفّت و پاكدامنى و نجابت را به نمايش گذاشت و... حقاً كه زينب، زينت پدرش اميرمؤمنان (عليه السلام) مىباشد با اين همه فضيلت:
دو عالم بر على نازد، على بر همسرش نازد
على و همسرش زهرا(س) به زينب دخترش نازد
على و همسرش زهرا(س) به زينب دخترش نازد
على و همسرش زهرا(س) به زينب دخترش نازد
نگاهى به جايگاه حيا در فرهنگ غنى اسلام
اشارتى مختصر به بيان نكاتى درباره حيا در اينجا مناسب مىنمايد: الف: حياى دختران شعيب در قرآن:
قرآن كريم با اين كه غالباً مسائل را به صورت كلّى بيان مىدارد، ولى گاهى بجهت حياتى بودن مسأله، جزئيات و نمونه هايى بيان مىدارد از اين دست است ماجراى حضرت موسى و برخورد او با دختران حضرت شعيب، در اينباره مىفرمايد: «و هنگامى كه (موسى) به (چاه) آب مَديَن رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مىكنند؛ در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند و به چاه با بودن مردان نزديك نمىشوند. موسى از آنان پرسيد: كار شما چيست؟ گفتند: آنها را آب نمىدهيم تا چوپانان همگى خارج شوند... موسى براى (گوسفندان) آن دو آب كشيد و...» در ادامه اين داستان درباره نحوه آمدن يكى از دختران شعيب و گفتگوى او با حضرت موسى (ع) مىفرمايد: «فَجاءَتهُ اِحدا هُما تَمشى عَلَى اِستِحياء قالَت اِنَّ اَبى يَدعُوك لِيَجزِيَكَ اَجرَما سَقَيتَ لَنا ؛ ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام بر مىداشت. گفت: پدرم از تو دعوت مىكند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.»(14) از اين آيه مىتوان حيا را به زيبايى دريافت چرا كه: 1ـ تا زمانى كه مردان كنار چاه بودند دختران شعيب نزديك چاه نمىرفتند. 2ـ آنگاه اقدام به آب دادن گوسفند كردند كه تمام مردان پراكنده شدند. 3ـ سراپا حيا نزد موسى (ع) آمدند. 4ـ نگفت: مزد تو را مىپردازيم بلكه گفت: پدرم از تو دعوت مىكند تا مزد تو را بپردازد. ب: حيا تمام دين است:
على (ع) مىفرمايد: «اَلحَياءُ هُوَ الدِّين كُلُّه ؛ حيا تمام دين است.»(15) پ: حيا بازدارنده از زشتىها:
على (ع) مىفرمايد: «اَلحَياءُ يَصُدُّ عَن فِعلِ القَبِيح ؛ حيا (انسان را) از كار زشت باز مىدارد؟»(16) بىحيا به هر كراى دست مىزند، در روايات عديدهاى اين مضمون آمده كه آخرين سفارش پيامبران، سفارش به حياء بود. امام هفتم (ع) مىفرمايد: «ما ب َقىَ مِن اَمثالِ الاَنبياءِ (ع) اِلّا كَلِمَةً، اِذا لَم تَستَحى فَاعمَل ماشِئتَ...؛ از مثالهاى (كلمات قصار) انبياء باقى نمانده است مگر يك كلمه (و آن اين است كه) هرگاه حيا نداشتى، هركارى مىخواهى انجام بده...»(17) ت: عاقبت بىحيايى:
على (ع) فرمود: «... مَن قَلَّ حَياؤُهُ؛ قَلَّ وَرعُهُ وَ مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ وَ مَن ماتَ قَلبُهُ فَادخَل النّارَ...؛ كسى كه حيا و شرمش اندك شد، پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود، و كسى كه ورعش كمتر باشد، قلبش مىميرد و آن كه دلش مرده باشد، در آتش جهنم داخل خواهد شد.»(18) ث: سرپوش عيبها:
على (ع) فرمود: «من كساه الحياء ثوبه؛لم ير النّاس عيبه؛ آن كس كه با لباس حياء خود را بپوشاند كسى عيب او را نبيند.»(19) ج: سرچشمه خوبىها:
و آن حضرت فرمود: «مَن لاحَياءَ لَهُ لاخَير فِيهِ كسى كه حيا ندارد، خيرى در او نخواهد بود.»(20) پيامبر اكرم(ص) فرمود:«الحَياءَ عَشرَةُ اَجزاءٍ فَتِسعَة فِى النِّساءِ وَ واحِدٌ فى الرِّجالِ؛ حياء ده جزء دارد، نه سهم آن در زنها است، و يك سهم آن در مردان.»(21) و بانوى حيا زينب كبرى(س) تمامى آن را در كنار پرورش پدر و مادر دارا مىباشد. نمونههايى از حياى زينب(س)
1. فرزند بيت حيا و عفّت:
تأثير وراثت و خانواده در رفتار و كردار انسان ترديد پذير نيست. امروزه به روشنى ثابت شده است كه بخشى از صفات، خوب و بد، از راه وراثت، از نسلى به نسلى منتقل مىشوند و به همين جهت خانواده هايى كه پيامبران در آن متولّد شدند، عموماً پاك و اصيل بودند به همين جهت در منابع اسلامى نيز از ازدواج با زنان زيبايى كه در خانوادههاى ناپاك و عارى از حيا به بار آمدهاند نهى شده است. در كنار وراثت، تربيت مطرح است، زيرا بخشى از فضايل و كمالات با تربيت صحيح به فرزندان منتقل مىشود. در زندگى زينب(س) اين دو عامل (وراثت و تربيت) در بالاترين حد خويش وجود داشت، زينب از پستان حيا شير نوشيد و در دامان حيا و پاكى تربيت يافته، چنان كه در زيارت نامه آن بانوى گرانسنگ مىخوانيم: «السَّلامُ عَلى مَن رَضَعت بِلُبانِ الاِيمان ؛ سلام بر كسى كه از پستان ايمان شير نوشيد. و ايمان و حيا همراه و ملازم همديگرند. «الحياء و الايمان مقرونان»(22)
آن كه پا تا به سر ايمان و حياست
عشق را همسفر كرببلاست
به يقين زينب كبرى باشد
زاده حيدر و زهرا باشد
خونش آميخته با خون خداست
مظهر عصمت و پاكى، تقواست
زاده حيدر و زهرا باشد
زاده حيدر و زهرا باشد
2. حيا در آغاز جوانى
دكتر «عائشة بنت الشاطى»، بانوى نويسنده و اهل تحقيق اهل سنّت، چنين مىگويد: «زينب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟ مراجع تاريخى از وصف رخساره زينب در اين اوقات خوددارى مىكنند، زيرا كه او در خانه و رو بسته زندگى مىكرد. ما نمىتوانيم مگر از پشت پرده روى وى را بنگريم، ولى پس از گذشتن دهها سال از اين تاريخ، زينب از خانه بيرون مى آيد و مصيبت جانگداز كربلا او را به ما نشان مىدهد. و كسى كه او را به چشم ديده براى ما وصفش مىكند و چنين مىگويد: چنان كه طبرى نقل كرده است: گويا مىبينم زنى را كه مانند خورشيد مىدرخشيد و با شتاب از خيمهگاه بيرون آمد.»(26) پرسيدم او كيست؟ گفتند: زينب دختر على (ع) است. و از ديگرى نقل شده، كه: به خدا كه من صورتى مانند آن نديدم گويا پارهاى از ماه بود، در صورتى كه اين بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجمين سال زندگى خود بود، غريب بود، خسته و كوفته بود، مصيبت زده و داغ ديده بود، پس جمال زينب در آغاز جوانى پيش از آن كه سالمندى، و مصايب جانگداز خوردش كند و جام داغ ديدگى را تا پايان بَدُو بنوشاند چگونه بود.(27) تاريخ او را نديده، چرا كه حياى او مانع از آن شده است. مادرش فاطمه (سلام اللّه عليها) توصيه كرده است كه: «خَيرٌ لِلنِّساءِ اَن لايَرَينَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛(28)براى زنان بهتر است كه آنان مردان را نبينند، و مردان نيز) آنها را نبينند.» با اين حال از مسائل اجتماعى به دور نبودند بلكه داراى مجلس علمى ارجمندى بود، زنانى كه مىخواستند احكام دين را بياموزند، در آن مجلس حاضر مىشدند و كسب دانش مىكردهاند.»(29) و اگر دستور الهى و آسمانى نبود كه: «انَّ اللّهَ شاء اَن يَراهُنّ سَبايا؛براستى خدا خواسته كه آنها را اسير ببيند»، حسين (ع) هرگز به خود اجازه نمىداد خواهر را در سفر كربلا به همراه ببرد.
بردن اهل حرم دستور بود و سِرّ غيب
ورنه اين بىحرمتى را كى روا دارد حسين(ع)
ورنه اين بىحرمتى را كى روا دارد حسين(ع)
ورنه اين بىحرمتى را كى روا دارد حسين(ع)
1. محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه (بيروت دارالحديث)، چاپ دوم، 1419، ج 2، ص 716 ، روايت 4544. 2. همان، ص 717، روايت 4570. 3. همان، روايت، 4565؛ بحارالانوار، ج 78، ص 309. 4. همان، ج78، ص 111، حديث 6، ميزان الحكمه، ج 2، ص 717، روايت 4569. 5. روزنامه جمهورى اسلامى، 23/6/1381. 6. هفتهنامه بصيرت، سال نهم، شماره 26، 10/2/82، ص 4. 7. وسائل الشيعه،ج 14، ص 143. 8. ميزان الحكمه، ص 716، روايت 4542. 9. همان، ص 716، روايت 4546 10. همان، روايت 4547. 11. فروغكافى، محمدبن يعقوب كلينى(دارالكتب الاسلاميه)، ج5، ص 537 و ر ـ ك حر عاملى،وسائل الشيعه (داراحياء التراث العربى)، ج14، ص 174، حديث 2، و روضة المتقين، ج 8، ص 383. 12. اقتباس از «گل عفاف» جواد محدثى. 13. همان، ج 2، ص 716. 14. سوره قصص، آيه 23 ـ 25. 15. ميزان الحكمه، ج2، ص 717، روايت 4567. 16. همان، ص 717 ؛ روايت 4556، امالى طوسى، ص 301. 17. ميزان الحكمه، ص 718، خصال صدوق، ص 20. 18. نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 712، حكمت 349. 19. همان، ص 676، حكمت 223. 20. عبدالواحد آمدى، غررالحكم، ترجمه على انصارى، ص 646. 21. ميزان الحكمه، همان، ص 730، روايت 4603. 22. ميزان الحكمه، ج2، ص 717، روايت 4565. 23. بحارالانوار، ج43، ص 130 ـ 132. 24. شيخ جعفر نقدى، كتاب زينب كبرى، ص 22، و رياحين، ج3،ص 60. 25. كتاب زينب كبرى، ص 20. 26. جرير طبرى، تاريخ طبرى، (بيروت مؤسسة الاعلمى، چاپ چهارم، 1403) ج 4، ص 340 ـ 341. 27. عائشة بنت الشاطى، بانوى كربلا، ترجمه سيد رضا صدر(قم انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ سوم، 1378) ص 59 ـ 58. 28. وسائل الشيعه، ج 14، ص 43، حديث 7. 29. بانوى كربلا، ص 60.