نام نويسنده ذكر نشده است پايان روز عاشورا ، سرآغاز حضور هنرمندانه و باشكوه يگانه زنى است كه گوييا همه صحنه عاشورا براى نقشآفرينى او فراهم آمده بود. چنانست كه الگوى ازلى و نمونه ابدى ساخته شده در ظهر عاشورا بىحضور زينب(س) ناقص مىماند، بدان سان كه بىنقش آفرينى او ، داستان كربلا بىسرانجام رها مىشد. آغاز حضور زينب(س)، پايان نبرد حسين(ع) است، پايان هنگامه رويارويى مردى با مرگ سرخ تا از پس آن آدابى سر بر آورد و سنتى آغاز شود كه تماميت آن را زينب(س) عهدهدار است.آنگاه كه همه گرد و خاك ميدان فرو نشست و غوغاى ساز و طبل جنگى خاموش شد، زينب(س) برپاى خاست تا بنيانگذار رسمى شود كه حسين(ع) و تماميت نقشآفرينىاش را به ابديت پيوند زند.زينب(س)، دخت على(ع)، تربيتيافته خانه فاطمه(س) است، پرورده مادرى كه در هنگامه آشفتگى و پريشانى، در وقت اختلاط حق و باطل، به پا مىخيزد و براى دفاع از حقيقت، خطبه سر مىدهد. خطابه بلندى كه طنين آن همچنان از گوشهها و زواياى مسجد پيامبر به گوش مىرسد و حسين(ع) و زينب(س) ، سر برآورده از ميان خانه خطابه و شمشير ، خانه تماميتحق و ايستادگى فرا روى باطل.چنين بود كه در ظهر عاشورا، آن هنگام كه خورشيد به نيمه آسمان رسيد و حسين(ع) در خون خود غلطيد، زينب(س) بناگاه خود را در مقابل همه حوادث و مسؤوليتها تنها يافت تا پيش از اين ، او حسين را در كنار خود داشت و فرزندانى كه با جوانمردى تمام با شمشيرهاى آخته خصم را مىراندند اما، ديگر مردى در ميانه ميدان نبود. مردى كه بتوان در گذار از صحنه كربلا بازو در بازوى او انداخت. از اين رو حركت غمگنانه و در عين حال جوانمردانه زينب(س) در تنهايى آغاز مىشود. با انبوهى از مصيبتديدگان و افتادگان كه چشم به دستان زينب(س) دوختهاند زينب ناگزير به معنىكردن زندگى است واسپس معنى سترگ مرگ كه حسين(ع) بتمامى عهدهدار آن بود. دخت فاطمه(س)، از همان مسيرى گذشته بود كه حسين(ع) در همه طول حيات تا به مكه و از مكه تا به دشت كربلا پشتسرنهاده بود و فراروى خود يك نشانه داشت ، يك نشان از آزادگى ، همو كه در تمامى دوران زندگى به بالاى بلندش مىنگريست، بدو عشق مىورزيد و در كابين خويش، بودن در كنار او را شرط ازدواج با جعفر قرار داده بود. او ناگزير به مقابله و ادامه راهى بود كه حسين(ع) آغاز كرده بود . هيهات كه اين راه را با كولهبارى از سختيها مىپيمود تا هم حافظ ياد حسين(ع) باشد و هم حافظ بازماندگانى كه ضربت تازيانهها را تاب مىآورند.ميوه زندگى از درخت پرثمر مرگ سر برمىآورد و زينب(س) تفسير آن را عهدهدار بود اما ، آنچه كه چونان هميشه در كمين اين تفسير بزرگ زندگى و معنى سترگ مرگ خونين حسين(ع) نشسته بود، رسم تحريف فرزندخواندگان شيطان بود كه زينب(س) با وجود همه سختيها ناگزير به حراست از آن بود. مبلغ و مبين امينى كه لحظه به لحظه در طى مسير كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام خود را مىنمود تا از مقلوب جلوه دادن حركت زيباى حسين(ع) جلوگيرى كند. كاروان ، بىقافله سالار به راه مىافتد ، زينب(س) دامن بر كمر زده از جاى بر مىخيزد، باقيماندههاى قافله كربلا را فراهم مىآورد و به راه مىافتد تا با داغ مانده بر دلها راهى شهرى شود كه تا چندى پيش او را با عنوان دخت اميرالمؤمنين و خليفه مسلمين مىشناختند. او ناگزير پاى در صحنهاى نهاد كه تماشاگران رسم ديدار ذلتبار در اسارت ماندگان و بنديان را چشم مىداشتند اما او ، نقشى آفريد كه همگان حيرتزده، انگشتبر دهان ماندند و همه هنرمندى در عرضه نقشى بود خلاف انتظار تماشاگران . همانان كه در غفلت تام به زندگيئى عارى از معنى چسبيده بودند و سخن زينب(س) هيچ نسبتى با زندگى و مطلوب مردم كوفه نداشت، هيچ نسبتى با زندگى انسانهايى كه بر عرصه زمين و تا ابدالاباد طالب زندگى كوفياناند. شايد با خود مىانديشيد:آيا اينجا، همان كوفهايست كه به همراه پدر در آن مىزيستم؟ و اينان همان مردماند كه حسين مرا كشتند و اينك براى تماشاى خاندانش انتظار مىكشند؟ زينب(س) سر از كجاوه بىپوشش بيرون آورد و روى به بىخبران از حقيقت مرگ و زندگى، لب به خطابهاى مىگشايد كه همه پردههاى پندار و وهم كوفيان را مىدرد . او پس از حمد و ثناى خداوند ، با صدايى كه گويى از كام على(ع) خارج مىشد لرزه بر اندام تماشاگران انداخت:اى گروه دغا و دغل ! با شما سخن مىگويم ! با شما نامردانى كه جز حيله نمىدانيد و جز نيرنگ نمىشناسيد، با شما دستهاى پيمانشكن و قلبهاى پيوند گسل ...اين اولين سخن زينب(س) بود و معنى ويژهاى از زندگى بىحسين(ع)، زندگيئى بىمعنى و فاقد بنيادى استوار .زندگى عفنى كه دغا و دغل و پيمان شكنى در ذات آن نهفته بود و آنك زينب پرده از آن برمىگرفت .فريادزد: اشكتان خشك مباد!به پيرزنى مىمانيد كه تار همى داشت و پود همى گسيخت ... شما هر چه پيوند و پيمان استبه بازى گرفتهايد...آنچه كه كوفيان بر آن نام زندگى نهاده بودند به رشتهاى از هم گسيخته مىمانست كه تنها دغل آن را حراست مىنمود . گوييا شيطان، زيوربندى اين زيست عفن را عهدهدار بود كه لاف زنان ناسپاسانه ديوار حصين و باروى بلند گرداگرد خويش را فروريخته بودند چنانكه زينب(س) اعلام داشت:«ناسپاسانه كسى را كشتيد كه مرهم شما بود در وقتبلا و پشتيبان شما بود در وقت جنگ» و اينان ندانسته بودند كه آنچه خود و پدرانشان خوردند همه از خوان گسترده محمد(ص) بود و فرزندان بزرگوارش .اشك از سر و روى كوفه و كوفيان مىبارد و بناگاه با كلام زينب(س)، صداى مرگ خونين حسين(ع) به كوفه مىرسد.زينب(س) ، مردم كوفه را در دادگاهى به بزرگى يك شهر به محكمه مىبرد و محكومشان مىسازد و آنان را وعده فرارسيدن محكمه بزرگى مىدهد كه خداى قاهر قاضى آن است.جبران خون ريخته بر زمين ممكن نيست اما، زينب(س) در پى زندگى ويژهاى است كه بر شالوده اين خون ستونهايش برمىآيد اين بيدارى تنها شامل مردم نمىشود، فرماندهان سپاه عبيدالله نيز در مىيابند جنگ اصلى تازه آغاز شده است. تا به آن هنگام مىپنداشتند با كشتن حسين(ع) ماجرا پايان پذيرفته است ليكن، اينك در مىيافتند كه خون حسين(ع) مىجوشد و چونان جويبارى به راه مىافتد و همه را غرقه مىسازد.صداى زينب(س) ، صداى خون حسين(ع) بود. حسينى ديگر به ميدان آمده بود، با آمادگى تام و ابزارى تمام . حسينى كه در كالبد زينب(س) خود را مىنماياند. همه قيام عاشورا، مقدمهاى بود تا از پس آن زينب روى به ميدان نهد و عهد نهاده را استوار سازد. كاروان خسته از بيراهه روانه مىشود شايد كه صداى زينب(س) در دل صحرا رها شود و به گوش جان نرسد اما، زينب(س) دربار عبيداله و يزيد را چنان در خون جارى حسين(ع) و كلام سيال خود در مىنوردد كه هيچ حجتى براى خصم باقى نمىماند.زينب(س) همه ابزار را از دشمن بازمىستاند تا همه روزنههاى تحريف و قلب را ببندد و اين كلام آخرين اوست كه چونان مشتى بر دهان يزيد فرود مىآيد.«اى يزيد! آنچه مىتوانى در راه دشمنى با ما به انجام رسان و آنچه مىخواهى فريب در كار كن ! به خدا قسم تو نمىتوانى نام مارا محو كنى و ما را از ياد مردم ببرى . تو نمىتوانى وحى ما را خاموش كنى و به آرزوى خود برسى. اين ننگ تا ابدالاباد بر دامان تو خواهد ماند...خداى را سپاس مىگويم كه ابتداى كار ما را به سعادت قرار داد و پايان آن را به شهادت.» آرى آنگاه كه حسين(ع) به ميدان آمد، زينب(س) با او بود تا شاهد هميشه خون خدا باشد. تا جوانمردانه خون او را پاس دارد و با حضور و كلام خويش بناى لرزان بازمانده يزيديان را فرو ريزد و آرام و قرار از آنان بازستاند.خدايا! ما را در درك قيام سالار شهيدان يارى ده تا رسم مردن و معنى مرگ را دريابيم. زينب(س) را بما بشناسان تا ادب زيستن و معنى حيات را بدانيم، شايد از جمله رستگاران شويم.ان شاءالله ميلاد اين بانوى بزرگوار و اسوه ايثار و شجاعتبر همه رهروانشان مباركباد.