حضرت زینب (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حضرت زینب (س) - نسخه متنی

اعظم بهرامی تتماج

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حضرت زينب (س)

ميلاد

ـ در روز5 جمادي الاولي سال ششم هجري، زينب(س) متولد شد. خبر ولادت زينب (س)، موقعي به اميرالمومنين رسيد كه در محراب مسجد به نماز ايستاده بود. پيامبر(ص) نام دختر را زينب (س) نهاد..... زينب به معني درخت خوش منظره اي است كه از بوي خوش درخت، روندگان سرمست مي شوند. درست در زماني كه دختران همسال او بازي را تجربه مي كنند، او در پنجسالگي با از دست دادن پيامبر (ص) و مادرش زهرا (س)، تجربه هايي بزرگ وبرتر از توان همسالان خود را تجربه مي كرد.

ازدواج

ـ زينب (س) در 11- 13 سالگي با عبدالله بنجعفرطيار در سال 17 يا 19 هجري ازدواج كرد. عبدالله نخستين كودك مسلمان است كه در هجرت و در سرزمين حبشه متولد شد، وي اهل زندگي بود! زندگاني سرشار از كرامت و بخشش و آقامنشي و نيز هنر و موسيقي ! البته به اعتبار شخصيت همسرش زينب (س) و علي (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) اهل جهاد محدود و موقت بود. .... ثمره زندگي زينب (س) با عبدالله چهار يا پنج فرزند بود كه به روايت «ابن سعه» در «طبقات» ، فرزندان آنها علي، عون اكبر، عباس، محمد و ام كلثوم نام داشتند.....

زندگي در كوفه

ـ زينب (س) و حسن (ع) و حسين (ع) كه تا پيش از حكومت علي (ع) در مدينه زندگي مي كردند، به همراه پدر به كوفه آمدند و در دوران قريب پنج ساله حكومت با علي (ع) بودند، و در طوفان دردها و مصيبت ها پرورده شدند...... (پس از شهادت علي (ع) در سال چهلم هجري كه حزني سنگين براي زينب داشت) ، در فاصله دو روز، مردم براي بيعت با امام حسن (ع) آمدند، بيش از چهل هزار نفر با او بيعت كردند.( كساني كه قبلا ً پيش از شهادت علي (ع)، تا پاي مرگ، با علي (ع) بيعت كرده بودند.) دوران حكومت امام حسن هفت ماه طول كشيد. آن هم در عراق و ماوراي آن، مانند خراسان و نهايتا قدر مشترك همه فتنه ها و تنهايي ها و ترفندهاي معاويه و عمرالعاص و مغيره بن شعبه، باعث شد كه صلح با معاويه اتفاق افتاد........ (اين امر موجب شد كه) خانواده علي (ع) به مدينه برگشتند. آنقدر كجي و ناراستي از كوفه و اهل آن ديده بودند، كه ديگر مجالي براي باقيماندن و فضايي براي زندگي نمانده بود.

زندگي در مدينه و تفسير قرآن

ـ ...... امام حسين (ع) و خانواده او و زينب كبري (س) پس از هجرت به مدينه، حدود 20 سال تا زمان مرگ معاويه يعني سال 60 هجري در مدينه بودند. طبيعي است كه اين خانواده محل مراجعه مردمي بوده اند كه البته با ترس و احتياط به آنان مراجعه مي كرده اند. در سفينه البحار نقل شده است كه زينب (س) مجلس وپژه اي براي زنان داشت، كه در آن جلسه تفسير مي گفت: ابن عباس مطالبي را كه از زينب (س) نقل مي كرد، به اين گونه عنوان مي كرد: «حد ثتني عقيلتنا زينب بنت علي » «خردمند ما، زينب دختر علي چنين گفته است ». عقيله صفت و عنوان زينب شده بود........

شهادت امام حسن (ع) و پرستاري از وي

ـ ..... معاويه نمي توانست در زماني كه امام حسن بن علي (ع) در مدينه در ميان مردم است، از ولايتعهدي يزيد حمايت كند و يا حتي موضوع را مطرح نمايد. لذا براي شهادت امام حسن (ع) همه توطئه ها را به كار بردند و او را بارها مسموم كردند. كار حسين (ع) و زينب (س) پرستاري از حسن بن علي (ع) بود. سرانجام با فريفتن همسرش «جعده» او را مسموم كردند. مسموميتي كه چهل روز طول كشيد، و زني شاهد همه روزه رنجهاي آن خانه بود او بر هر لخته جگر چشم دوخته بود و جانش از درد سوخته بود. ده سال پيش در تنهايي و تاريكي، پيكر خونين علي (ع) را به خاك سپرده بودند و حال يك دهه بعد، شاهد شهادت امام حسن مجتبي (ع) هستند....

تهديد امنيت اقتصادي و جاني

ـ معاويه بلافاصله پس از شهادت امام حسن (ع) فدك را كه متعلق به خانواده پيامبر بود به سه سهم تقسيم كرد و به مروان بن حكم و عمرو بن عثمان و يزيد پسرش داد و از اين طريق به تهديد و تحريم امنيت اقتصادي خاندان پيامبر همت گماشت. او در سال 56 هجري ولايتعهدي يزيد را اعلام كرد و از عمال خود خواست تا مردم را براي بيعت با يزيد، به عنوان وليعهد آماده كنند. اما در اين ميان امام حسين (ع) و عبدالله بن زيبر و عبدالله بن عمر از بيعت سرباز زدند. با مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد امنيت جاني خاندان پيامبر نيز مورد تهديد قرار گرفت چرا كه يزيد دو راه پيش روي امام نهاده بود،‌ بيعت يا مرگ!

هجرت به مكه

ـ ........ امام حسين (ع) و برادران، زينب (س) و ديگر زنان و بچه ها، دو روز مانده به پايان رجب، بيست و هفتم يا بيست و هشتم، سال 60 هجري از مدينه حركت كردند...... آفتاب جمع زنان « زينب (س)» است. زني در كمال عمر خود، پنجاه و چند سال. زني كه سالها در مدينه، محفل تفسير قرآنش، روشنايي بخش دل و ديده زنان و دختران شهر بوده است. زني كه به واسطه شخصيت قوي و ممتازش، «ام العزائم» مي خواندند. «ام هاشم» ، «صاحب الشوري»، «عقيله بني هاشم» از اوصاف ديگر آن بزرگوار بود.

ـ آنان پس از سپري كردن يك ماه و. چند روز از بيابانها و كوهستانها گذشتند و در سوم ماه شعبان، روز ميلاد امام حسين (ع) وارد مكه شدند روزي كه ميلاد ديگري براي حسين (ع) و اسلام بود. در مكه، امام به همراه خانواده در خانه عباس بن عبدالمطلب اقامت گزيدند. مردم مكه با آمدن امام حسين (ع) و خانواده اش، روز و شب به ديدن آنان مي رفتند، در آستانه برگزاري مراسم حج كه مسلمانان از سراسر قلمرو اسلامي، بويژه عراق و يمن و مصر به مكه مي آمدند، امام حسين (ع) و زينب كبري(س) و خاندان پيامبر (ص) فرصتي يافتند تا با مردم گفتگو كنند.

هجرت از مكه به كوفه

ـ ........ پس از دعوت نامه هاي زيادي كه مردم كوفه براي امام حسين (ع) ارسال كردند، او به همراه يارانش كه 82 نفر ذكر كرده اند، روز هشتم ذي الحجه، از مكه خارج شدند. زينب (س) و فرزندانش نيز علي رغم كوششهاي عبدالله بن جعفر مبني بر عدم حركت در اين راه بي بازگشت،‌ با امام حسين همراه شدند، و عبدالله از همراهي كاروان عشق محروم ماند!.....

ـ همراه زينب (س) در اين مسير عاشقانه، چهار زن هستند كه مثل ماه، از آفتاب كرامت زهرا (س) و زينب (س) روشنايي گرفته اند. فضه نوبيه، مليكه بنت علقمه، روضه و سلمي، زناني كه سن آنان در ده شصت و هفتاد است. ..... همه آنان پيامبر را درك كرده اند، روضه، خدمتكار خانه پيامبر (ص) اولين كسي بود كه به مردم ياري مي داد چگونه بر پيامبر (ص) وارد شوند و چگونه او را صدا بزنند.

فضه را پيامبر (ص) به زهرا (س) معرفي كرده بود تا در كار پرمشقت خانه به او كمك كند. مليكه در حبشه، خدمتكار جعفر بن ابيطالب بود و سلمي خدمتكار صفيه بنت عبدالمطلب، و دختران خردسال! كه نسل چهارم هستند دست در دست فضه و روضه و سلمي و مليكه همراه زينب (س) هستند.

ـ خبر شهادتها، شهادت مسلم و هاني و قيس بن مسهر و عبدالله بن بقطر، هر كدام، براي جمعي كه در آن بيابانها، غير از خداوند نقطه اميدي نداشتند و براي آناني كه به هر دليل نمي توانستند تكيه گاه جان خود را خواست و تقدير الهي قرار دهند، دلهره آور بود........ مردمي كه در مسير به كاروان امام حسين (ع) پيوسته بودند، با شنيدن خبر شهادتها كه امام براي نخستين بار به آنان اعلان كرد، جدا شدند و هر گروه، راهي را از چپ و راست پيش گرفتند و رفتند. باقيماندگان هماناني بودند كه از مدينه آمده بودند!

كربلا و شاهد شهيدان

ـ روزي كه آنان در كربلا فرود آمدند، روز پنجشنبه دوم ماه محرم سال 61 هجري بود....... جوانان خانواده پيامبر (ص) و ياران امام حسين (ع) خيمه ها را نصب كردند..... مهمترين كار امام حسين (ع) و زينب (س) اين بود كه جمع را آماده و آگاه كنند. روزگار آبستن وقايع بزرگ وسختي بود.

ـ پس از گذشت 9 روز، شب عاشورا امام حسين (ع) و زينب (س) با يكديگر گفتگو مي كردند. آنان بي تابي با پايان زينب در پرتو گفتگو با امام حسين (ع) محو شدند و دل درياي او آرام گرفت ........ زينب (س) از آن پس نيابت امام حسين (ع) را برعهده داشت تا امام سجاد بهبود حاصل كند....... او بايد آمادگي پيدا كند تا مسئوليت اداره و هدايت بازماندگان را بر دوش بگيرد......

ـ در كنار خيمه ها، زينب (س) و رباب و .... با دلهاي سرشار از درد و دغدغه و چشمان غرق اشك، ميدان را نظاره مي كردند....... در برابر ديدگان آنان، جسد پاره پاره شهيدان را به خيمة ويژه قرار دادن اجساد مي آوردند. غم از زمين و از آسمان مي بارد پيداست لحظاتي بيشتر به پايان عمر حسين (ع) نمانده است. نگاه او، نگاه آخرين است. زينب (س) به مثابه آينه اي بود روشن و بي زنگار، كه نقش حسين (ع) بر آن آينه افتاده بود........

ـ زينب، آرام و پرشكوه به پيكر حسين (ع) مي نگريست..... آرامش و شكوه زينب در اين بود كه راز شهادت را مي دانست..... با نگاه به پيكر امام حسين (ع) گفت: «اللهم تقبل هذا القربان» خداوندا! اين قرباني را قبول كن.

كاروان آزادگان

ـ سپيده دم دوازدهم محرم كاروان به كوفه رسيد..... مردم كوفه در خيابانهاي كوفه جمع شده بودند........ برخي از مردم كوفه خرما و نان و گردو براي اسيران آورده بودند. زينب (س) گفت: صدقه بر پيامبر، حرام است و نان و خرما و گردوي مردم كوفه را به كناري انداخت...... همان روز، يا روز بعد، مردم قبيله بني اسد كه در نزديكي كربلا در «غاضريه» زندگي مي كردند...... پيكرهاي فرزندان و دوستان و ياران پيامبر (ص) و علي (ع) را كه رها مانده بودند، جمع كردند و بر آنان نماز خواندند، و امام حسين (ع) را در نقطه اي كه امروز مرقد اوست، ‌دفن كردند....

سخنان زينب (س) در جمع كوفيان

ـ .... درست در شرايطي كه عبيدالله بن زياد مي خواست مردم كوفه را با نمايش پيروزي مرعوب خود سازد و خانواده پيامبر را تحقير شده و رنجديده، خرد و خسته كند، سخنان زينب (س) كاملا صحنه را تغيير داد:

زينب پس از ستايش خداوند گفت:

«مردم كوفه! مردم مكار و فريبكار! مردم خوار و بي مقدار! بگرييد كه هميشه ديده هاتان گريان و سينه هاتان بريان باد! زني رشته باف را مانيد كه آنچه را استوار بافته است، از هم جدا سازد. پيمانهاي شما دروغ است و چراغ ايمانتان بي فروغ. مردمي هستيد لاف زن و بلند پرواز! خودنما و حيلت ساز! دوست كش و دشمن نواز! چون سبزه پارگين، درون بو گنده، برون سبز و رنگين، نابكار چون سنگ گور نقره آگين، چه زشت كاري كرديد! خشم خدا را خريديد و در آتش دوزخ جاويد خزيديد، مي گرييد؟!

بگرييد! كه سزاور گريستنيد، نه در خور شادمان زيستن. داغ ننگي بر خود نهاديد كه روزگاران برآيد و آن ننگ نزدايد. اين ننگ را چگونه مي شوييد؟ و پاسخ كشتن فرزند پيغمبر را چه مي گوييد؟ سيد جوانان بهشت و چراغ راه شما مردم زشت،‌ كه در سختي يارتان بود و در بلاها غمخوار. نيست و نابود شويد اي مردم داغدار.

هر آينه باد در دست داريد و در معامله اي كه كرديد زيانكار ! و به خشم خدا گرفتار و خواري و مذلت بر شما باد. كاري سخت زشت كرديد، كه بيم مي رود آسمانها شكافته شود و زمين كافته و كوهها از هم گداخته.

مي دانيد چگونه جگر رسول خدا را خستيد؟‌و حرمت او را شكستيد و چه خوني ريختيد؟‌و چه خاكي بر سر بيخيتيد؟ زشت و نابخردانه كاري كرديد؛ كه زمين و آسمان از شر آن لبريز است و شگفت مداريد كه چشم فلك خونريز است. همانا عذاب آخرت سخت تر است و زيانكاران را نه يار و نه ياور است.

اين مهلت، شما را فريفته نگرداند! كه خدا گناهكاران را زودازود به كيفر نمي رساند و سرانجام خون مظلوم را مي ستاند. اما مراقب ما و شماست و گناهكار را به دوزخ مي كشاند.»

كلمات زينب (س) در نزد حاكم كوفه

ـ صداي مردم كوفه به گريه و ندبه بلند شده بود....... در قصر ابن زياد بار عام داده بودند، تا همه مردم حاضر شوند و در جشن پيروزي ابن زياد شركت كنند. اسيران وارد مجلس ابن زياد شدند. زينب (س) كهن ترين جامه ها خود را پوشيده بود. آرام و ناشناس در كناري نشسته بود. فضه و سلمي و ....... دور او را گرفته بودند. عبيدالله كه به احتمال بسيار زينب (س) را شناخته بود براي تحقير پرسيد: اين زن كيست؟ زينب (س) به او پاسخي نداد. سه بار پرسيد: زينب (س) همچنان خاموش بود. يكي از زنان گفت: «اين زينب (س) است، دختر فاطمه (س) .

ـ عبيدالله بن زياد همه خشم خود را در جمله اي خلاصه كرد و گفت: سپاس خداوندي را كه شما را رسوا كرد و كشت و قصه و فتنه شما را دروغ گردانيد.

ـ زينب (س) گفت:

سپاس خداوندي را سزاست كه ما را به وجود محمد (ص) گرامي داشت و ما را پاك و پيراسته گردانيد. نه چنان است كه تو مي گويي. بلكه تبهكار، رسوا و بدكار تكذيب مي شود.

ـ ابن زياد گفت: كار خدا را با خاندانت چگونه ديدي؟

ـ زينب (س) گفت: «ما رايت الا جميلا»، جز زيبايي نديده ام. شهادت براي آنان مقدر شده بود. به سوي كشتن گاه خويش رفتند. بزودي خداوند آنان و تو را فراهم مي آورد تا در پيشگاه خداوند حجت آوريد و داوري خواهيد. نگاه در آن روز، پيروزي و رستگاري از آن كيست؟

مادرت به عزايت بنشيند پسر مرجانه!

ـ ابن زياد خشمگين و برافروخته، در حالي كه هيچگونه تسلطي بر خويش نداشت، به طرف زينب (س) يورش برد. «عمروبن حريث» او را آرام كرد و گفت: امير! او زن است. سخن زن كه اعتباري ندارد.!

ـ زينب (س) اين بار عباراتي را به زبان آورد، در اوج عاطفه، تصوير جاودان عاشورا، ...... گفت:

به خدا سوگند سالار مرا كشتي، شاخه هاي درخت زندگي ام را بريدي، ريشه ام را بركندي، اگر اينها دلت را خنك مي كند، خوشدل باش!

ـ در نبرد سخن، عبيدالله بن زياد بر خاك افتاده بود. آخرين كلامش با زينب (س) همين بود كه اين زن سجع مي گويد....

ـ سخنان زينب (س)، گفتگوي ابن زياد با حسين بن علي (ع)، و عاطفه جوشان رباب (س) (همسر امام حسين (ع)) ابن زياد را از برگزاري چنان مجلسي پشيمان كرده بود.

زينب در شام (سوريه)

ـ ..... در روز اول ماه صفر سال 61 هجري، كاروان آزادگان وارد دمشق شدند..... فضاي عمومي شام، شادماني و خشنودي از كشته شدن حسين (ع) بود. شام از آغاز مسلماني خود، در دست خالد بن وليد و بعد معاويه و سرانجام يزيد بود. ..... اسيران و سرهاي شهيدان را در خيابانهاي شام مي گرداندند. آنان را زماني به مجلس يزيد وارد كردند كه سر حسين (ع) در برابر يزيد بود و يزيد با چوبدستي خود به لبها و دندانهاي حسين (ع) مي زد. چنين صحنه تلخي و جانگدازي را خانواده پيامبر (ص) در كوفه نيز ديده بودند......

صداي زينب (س) در مجلس يزيد بلند شد

«سپاس خدا را كه پروردگار هر دو جهان است و درود و سلام او بر سالار رسولان. خداوند راست گفت آنجا كه مي گويد: سپس عاقبت آن كساني كه مرتكب كارهاي بد شدند، ناگواراتر بود. زيرا اينان آيات خدا را دروغ انگاشته و آنها را به مسخره گرفتند.

يزيد، پنداري اكنون كه زمين و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسيران شهر به شهرمان مي برند، در پيشگاه خدا ما را ننگ است؟ و ترا بزرگواري است و آنچه كردي نشانة سالاري؟ به خود مي بالي و از كرده خويش خوشحالي؛ كه جهان تو را به كام است و كارت به نظام؟ نه چنين است، اين شادي، تو را عزاست و اين دولت براي تو بلاست و اين گفته خداست: « كافران مي پندارند كه در مهلتي كه به آنها مي دهيم، خير آنهاست. به آنها مهلت مي دهيم تا بيشتر به گناهانشان بيفزايند و براي آنهاست عذابي خوار كننده.

اي پسر آزاد شدگان، اين آيين داداست كه زنان و كنيزانت را در پرده نشاني و دختران پيغمبر را ازين سو بدان سو براني؟‌ حريم حرمتشان شكسته و نفس هايشان در سينه بسته، نژند بر پشت شتران و شتربانان آنان، دشمنان. از سويي به سويي و هر روز به كويي، نه تيمار خواري دارند، نه ياري، نه پناه و نه غمگساري، دور و نزديك به آنان چشم دوخته و دل كسي به حالشان نسوخته. آنكه ما را خوار مي شمرد و به چشم كينه و حسد در ما مي نگرد، شگفت نيست اگر دشمني ما را از ياد نبرد.

با چوبدستي به دندان جگر گوشه پيغمبر مي زني؟‌و جاي كشتگانت را در بدر خالي مي كني؟ كه كاش بودند و مرا مي ستودند. آنچه را كردي،‌ خوب مي شماري؟ و خود را بي گناه مي پنداري؟‌چرا شاد نباشي؟ كه دل ما را خستي و از رنج سوزش درون رستي و آنچه ريختي؟ خون جوانان عبدالمطلب بود، ‌ستارگان زمين و فرزندان رسول رب العالمين.

و بزودي بر آنان خواهي در آمد، در پيشگاه خداي متعال و دوست خواهي داشت كه كاش كور بودي و لال و نمي گفتي «چه خوش بود كه كشتگان من در بدر، اينجا بودند و مرا «شاد باش» مي گفتند و شعر مي نمودند»

خدايا حق ما را بستان و كساني را كه بر ما ستم كردند، به كيفر رسان. يزيد! به خدا جز پوست خود را ندريدي، و جز گوشت خويش را نبريدي، و به زودي و ناخواسته بر رسول خدا در مي آيي. روزي كه خويشان و كسان او در بهشت غنوده اند و خدايشان در كنار هم آورده است و از بيم پريشاني آسوده اند. اين گفته خداي بزرگ است كه «پندار آنان كه در ر اه خدا كشته شده اند، مرده اند؛ كه آنان نزد پروردگار خود زنده اند و روزي خورنده اند.»

به زودي آنكه تو را بر اين مسند نشانده و گردن مسلمانان را زير فرمان تو كشانده، خواهد دانست كه زيانكار كيست و خوار و بي مايه چه كسي است. در آن روز، داور، خداو دادخواه، مصطفي و گواه برتو، ‌دست و پاهاست.

اما اي دشمن و دشمن زاده خدا، من اكنون تو را خوار مي دارم و سرزنش تو را به چيزي نمي شمارم، اما چه كنم كه ديده ها گريان است و سينه ها بريان. و دردي كه از كشته شدن حسين به دل داريم، بي درمان. سپاه شيطان، ما را به جمع سفيهان مي فرستند تا مال خدا را به پاداش هتك حرمت خدا بدو دهند. اين دست جنايت است كه به خون ما مي آلايند، و گوشت ماست كه زير دندان مي خائيد، و پيكر پاك شهيدان است كه گرگان بيابان از هم مي ربايند. اگر ما را به غنيمت مي گيري، غرامت خود را مي گيريم، در آن روز، جز كرده زشت، چيزي نداري.

تو، پسر مرجانه را به فرياد مي خواني و او از تو ياري مي خواهد. با يارانت در كنار ميزان ايستاده، چون سگان برآنان بانگ مي زني و آنان به روي تو بانگ مي زنند و مي بيني نيكوترين توشه اي كه معاويه براي تو ساخت، كشتن فرزندان پيغمبر بود كه گردنت انداخت.

به خدا، كه جز از خدا نمي ترسم و جز به او شكوه نمي برم، هر حيله اي داري به كار بر و از هر كوششي كه تواني، دست مدار و دست دشمني از آستين برآر، كه به خدا اين عار به روزگار زتو شسته نشود.

سپاس خداي را كه پايان كار سادات جوانان بهشت را سعادت و آمرزش مقرر داشت و بهشت را براي آنان واجب انگاشت. از خدا مي خواهم كه پاية قدر آنان را والا و فضل فراوان خويش به ايشان عطا فرمايد،‌ كه او مدد كار تواناست.»

سوريه پس از روشنگري زينب (س)

ـ ...... مردمي كه خطبه امام سجاد (ع) را در مسجد جامع شنيده بودند و خبر خطبه زينب (س) به گوششان رسيده بود، در آستانه دگرگوني و راهيابي به واقعيت ها بودند. آنها، سالهاي سال، توسط معاويه با مفاهيم تحريف شده اسلامي، شخصيت تحريف شده علي (ع) و فرزندان او آشنا و تربيت شده بودند. آسمان انديشه و زندگي آنان،‌ آكنده از ابرهاي سياه بود. اما اكنون عاشورا، خون شهيدان، خون حسين (ع)، مظلوميت و عزت اسيران، سخنان زينب (س)، و امام سجاد (ع) مثل آفتاب بر آنان تابيدن گرفته بود.........

شرح آنچه اتفاق افتاده بود، ماجراهايي كه در كربلا گذشته بود، معرفي شهيدان و اسيران، بهترين شكل مبارزه با حاكميت يزيد بود........ مردم شام هم بتدريج چهره رسواي تبليغات يزيد را شناخته بودند.

سرانجام مشورتها اين بود كه خانواده پيامبر (ص)، زينب كبري (س) و علي بن حسين (ع) را از شام خارج كنند.

زينب (س) و بازگشت به مدينه

ـ ..... خانواده پيامبر (ص) به همراه علي بن حسين (ع) و زينب كبري (س)، به همراه رباب همسر امام حسين (ع) و فرزندانش وارد مدينه شدند. مردم روزها به ديدار آنان مي آمدند و عزاداري مي كردند....... رعب و استبداد حكومت يزيد شكسته شده بود، زينب (س) از طرف امام سجاد (ع) نيابت خاصه داشت. احكام اسلامي را براي بيان مي كرد و خانه او همواره محل مراجعه مردم بود.........

كار زينب (س) ابلاغ خون شهيدان بود، درخشش عاشورا در ميان مردم، زنده نگاهداشتن خاطره شهيدان و را

/ 1