روايات بسيارى دانش و فضل سلمان ، مقام والاى او در ايمان و معرفت ، زهد و پارسايى او و خصلتهاى نيكو و كردار پسنديده اش را اثبات و بر آنها تاءكيد مى كنند. رويدادها و قضاياى بسيارى نيز اين صفات كريمه او را مؤ كد مى سازند و همچنين تيزبينى و دور انديشى او را ثابت مى كنند. ما در اينجا مى خواهيم نمونه هايى از آن همه را در اين جا بياوريم تا تذكره اى براى خودمان باشد و وفادارى خود را به حقيقت و تاريخ نشان دهيم . كنكاش بيش از اين را به كوشش پژوهشگران و زحمت محققان واگذار مى كنيم . هنگامى كه قرآن و سلطان به جنگ يكديگر آيند؟ سلمان به (( زيد بن صوحان )) گفت : (( اى زيد! هنگامى كه قرآن و سلطان (حاكم ) به مقاتله برخيزند چگونه خواهى بود (چه خواهى كرد)؟. زيد گفت : با قرآن خواهم بود. سلمان گفت : در اين صورت چه زيد نيكويى هستى .(72)از اين گفتگو به دست مى آيد كه سلمان بر امرى دقيق و بسيار مهم كه در تكوين شخصيت ايشان مسلمان نقش اساسى دارد و در موضعگيرى ها و اعمال او به طور مستقيم و نيرومند اثر مى گذارد انگشت گذاشته است . او آينده امت اسلامى و سرنوشت آن خاستگاه و نوع برخورد و رفتارى كه در قضايا و مسائل بزرگ از خود نشان مى دهد و نيز ساختار سياسى امت اسلامى را كه آثار ژرف و بزرگى بر جامعه مسلمان و بر همه اوضاع و احوال آن بر جاى مى نهند لمس مى كنند با نگاهى كنجكاوانه به افكار و احوال مردم - خصوصا در آن زمان - بر ما معلوم مى شود كه مردم بر چند حالت بوده و هستند:يك دسته از مردم جز از كانال ذات و نفس خود، حق و خيرى نمى بينند و نمى شناسند. نفس و ذات آنها معيار مقياس و محور حق و خير بوده است ، هر اندازه چيزى در اين حيات دنيا بدانها نفعى برساند يا از آنها ضررى را دفع كند خير، حق ، نيكو و مقبول است و بر همه واجب است به يارى آن بشتابند و بخاطر آن و در راه آن هر چه دارند - حتى جانشان را - فدا سازند اما به شرط اين كه نوبت به خود اينها نرسد. چون مبناى آنها اين است كه مسؤ وليت - همه مسوؤ ليت - بر عهده ديگران است نه آنها. بدين ترتيب براى اين طايفه از مردم قرآن و اسلام ، چيزى (حق و خيرى ) به حساب نمى آيند مگر به مقدارى كه با اين مبنا و ديدگاه سازگار باشد و آن اهداف و نتايج را به وجود آورند تا آنجا كه اگر اين نوع مردم منافع و آرمانهاى شخصى خود را در معرض خطر ببينند مى پندارند قرآن و اسلام بايد عقب بنشينند و به خطاى خود! اعتراف كنند اما چون از احترام قرآن و اسلام گريزى نيست دست كم اينست كه مسلمانها، علما و ديگران را به خطا كارى يا به خطاى عامدانه در فهم قرآن و اسلام نسبت دهند. طايفه اى ديگر برآنند كه همواره حق - تمام حق - با توانمند است و بايد حق به ذيحق كه همان (( قدرتمند )) است داده شود بدون توجه به تبعات و پيامدهايى كه خواهد داشت هر چه باداباد!. سبب و منشاء اين طرز فكر، ضعف نفسانى اين گونه مردم و از هم پاشيدگى كيان و شخصيت آنان است . سومين گروه ، حاكم را در هاله اى از حرمت و قداست مى شناسند فقط به اين سبب كه حاكم و فرماندار است و