چند جاى درنگ - سلمان فارسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلمان فارسی - نسخه متنی

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: سید محمد حسینی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

است . ولى مناسب اينست كه پيامبر اكرم اين عبارت را در همين قضيه فرموده باشد چرا كه طبيعى است كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - از سخن آن مرد قريشى تندخو به خشم آيد و با بيش از عبارت ملايم و نرمى كه در آخر اين روايت آمده سلمان را يارى كرده باشد.

3 - همچنين مالك از طريق بيهقى و عبدالرزاق از قتاده روايت كرده كه گفت : (( بين سعد بن ابى وقاص و سلمان كدورت و اختلافى بود به هنگامى كه آن دو در مجلس حضور داشتند سعد به يكى از حضار گفت : نسب خود را بازگو و او نسب خود را بيان كرد، به ديگرى نيز چنين گفت او نيز نسب خود را بيان كرد تا نوبت به سلمان رسيد به سلمان گفت : اى سلمان ! نسب خود را بيان كن . سلمان گفت : (( من براى خود جز اسلام پدرى نمى شناسم من سلمان فرزند اسلام هستم )) . اين ماجرا به گوش ‍ عمر رسيد و او در مجلسى به سعد گفت : نسب خود را بازگو. سعد كه گويا مقصود عمر را دانسته بود از او خواست او را معاف سازد اما عمر رهايش ‍ نكرد تا نسب خود را بازگو كرد. آنگاه به ديگرى چنين گفت تا نوبت به سلمان رسيد سلمان گفت : (( خدا با اسلام بر من انعام فرمود پس من فرزند اسلام هستم )) . پس عمر گفت : قريش مى داند كه در جاهليت ،خطاب (پدر عمر) گراميترين آنان بود اما با اين حال من مى گويم من عمر فرزند اسلام هستم برادر سلمان هستم برادر سلمان ابن اسلام . به خدا قسم اگر به خاطر اسلام نبود آن چنان كيفرت مى كردم كه به گوش مردم شهرهاى دور برسد... ).(121)

4 - روايتى ديگر نقل شده است كه بنابر آن ، شخصى در صدد تحقير و سبك كردن او بر آمده و رسول الله - صلى الله عليه و آله - او را يارى كرده و منطق جاهلى و تعصب قومى را صريحا محكوم نموده است . روايت چنين مى گويد:

(( روزى سلمان فارسى - رضى الله عنه - به مجلس رسول الله - صلى الله عليه و آله -وارد شد حضار براى او احترام به حق او و سالخوردگيش و بخاطر اختصاص و انتسابش به مصطفى او آل او - صلوات الله عليهم - او را تعظيم كرده در صدر مجلس جا دادند. عمر داخل گرديد و سلمان را ديد و گفت : (( اين عجمى بالا نشسته در بين عرب كيست ؟ )) پس رسول الله - صلى الله عليه و آله - بر فراز منبر رفته خطبه خواند و فرمود:

مردم از زمان آدم تا امروز همچون دندانه هاى شانه (برابر) هستند.

عربى را بر عجمى و سرخپوستى را بر سياهپوستى برترى نيست جز به پرهيزگارى ، سلمان دريايى است كه پايان نمى پذيرد و گنجى است كه تمام نمى شود. سلمان از ما اهل بيت است ... )) (122).

چند جاى درنگ

اول : سلمان منا اهل بيت :

شايد اين روايت اخير دور از حقيقت نباشد چرا كه عمر بن خطاب علنا عرب را بر عجم برترى مى داد و در زمان خلافتش سياست او در همين جهت بود و قصه سرباز زدنش از دادن به سلمان بزودى مى آيد و - ان شاء الله تعالى - در فصلى مستقل به گوشه هايى از سياستهاى او در مقابل غير عرب اشاره خواهيم كرد...و بدين لحاظ، ما اين روايت را دور از حقيقت مى دانيم كه مى گويد: سبب اين كه رسول الله - صلى الله عليه و آله - كلام معروف خود (( سلمان منا اهل البيت )) را فرمود اين بوده كه به هنگامى كه مسلمانان مشغول حفر خندق بودند و پيامبر اكرم هر ده نفر را ماءمور حفر چهل ذراع كرده بود، چون سلمان در كار قوى بود مهاجران و انصار هر يك احتجاج كرده :

مهاجران گفتند: سلمان از ماست .

و انصار گفتند: سلمان از ماست .

رسول الله - صلى الله عليه و آله - فرمود: (( سلمان از ما اهل بيت است )) .(123)

و نيز اين روايت را بعيد از حقيقت مى دانيم كه مى گويد: موقع حفر خندق مسلمانها شعر مى خواندند جز سلمان . پيامبر - صلى الله عليه و آله - كه چنين ديد از خدا خواست كه زبان سلمان را اگر چه به گفتن دو بيت شعر بگشايد. پس آنگاه سلمان سه بيت شعر انشاء كرد:

/ 77