مبلغان و فراخوانندگان به تساوى عرب و غير عرب به نام (( شعوبية )) معروف گشتند.ابن تيميه گفته است : (( گروهى از مردم برآنند كه جنس عرب بر جنس عجم بربرى ندارد اين گروه (( شعوبيه )) ناميده مى شوند ).(176)جاحظ گفته است : (( به نام خدا با ذكر مسلك شعوبيه كه به نام (( برابرى )) شناخته مى شوند سخن آغاز مى كنيم ... ).(177)ابن عبد ربه گفته : (( سخن شعوبيه كه همان (( اهل التسويه )) هستند اين است كه ... ).(178)و منظور و غير او گفته اند: (( شعوبى كسى است كه مقام عرب را كوچك مى شمارد و براى آنها فضلى بر سايرين نمى شناسد )) (179). اين سخن بدين معناست كه هر كس عرب را برتر از ديگران نداند مقام آنها را پايين آورده و (( شعوبى )) يعنى ملى گراى ضد عرب است بر همين معنا دلالت مى كند سخن خليل بن احمد فراهيدى كه گفته است : (( شعوبى كسى است كه مقام عرب را كوچك مى كند پس براى آنها برترى و فضلى نمى شناسد )) (180) از استعمال كلمه (( پس )) اين معنا استفاده مى شود.در ميان داعيان به تساوى ، كسانى مثل (( ابن غرسيه )) و (( اسماعيل بن يسار )) (181)كه تعصب قومى و ملى بر آنها غلبه كرده باشد و عجم را برتر از عرب دانسته باشند نادر و اندك بوده اند. در زمان ما واژه (( شعوبيه )) در خصوص ديدگاه كسانى كه عجم را برتر از عرب مى دانند به كار مى رود.(182)
نمونه هايى از تبعيض نژادى در عصر اموى
در اين جا نمونه هايى اندك از نصوص تاريخى را كه سياست دولت اموى و نيز ديدگاههاى و مواضع مردم را در زمينه تبعيض نژادى در آن مقطع زمانى روشن مى كنند مى آوريم :1 - گفته اند: حجاج دستور داد در كوفه جز عرب امامت جماعت نكند.(183)2 - هنگامى كه حجاج (( سعيد بن جبير )) را به امر قضاوت كوفه گماشت مردم كوفه گفتند: (( شخص عرب براى قضاء شايسته نيست )) آنگاه حجاج از (( ابو بردة بن ابو موسى الاشعرى )) خواست در كوفه به قضاوت بپردازد و به او دستور داد بدون سعيد بن جبير حكمى صادر نكند.(184)3 - و او (يعنى حجاج ) نخستين كسى بود كه نام شهر و دهكده هر كس را بر دستش نقش كرد و او را به شهر و قريه خود بازگرداند و موالى را از ميان عرب بيرون كرد.(185)4 - نوشته اند: وى غير عرب را از بصره و سرزمينهاى مجاور آن بيرون كرد و آنها گرد آمده فرياد مى زدند:(( وامحمدا! )) ، (( وا احمدا! )) و نمى دانستند به كجا بروند. و جاى شگفتى نيست اگر مى بينيم اهل بصره بدانان پيوسته در فرياد كشيدن از احجاف و ستمى كه بدانان شده بود مشاركت مى كنند.(186)5 - حتى گفته اند: جز سگ يا دراز گوش يا مولى نماز را نمى شكند(187).(يعنى اگر يكى از اين سه از مقابل نمازگزار بگذرد نماز باطل مى شود) در بعضى نقلها به جاى (( مولى )) زن آورده شده است . اين خوارشمردن زن به طورى كه از مراجعه به كتابهاى دينى يهود دانسته مى شود از آنها اخذ و اقتباس شده است .(188)6 - زمانى كه معاويه ديد (( موالى )) فراوان شده اند خواست نيمى از آنها را بكشد. اما (( احنف )) او را از اين كار بازداشت . و به قولى ديگر (( زياد )) چنين تصميمى گرفته بود.(189)7 - مردى از موالى ، دخترى از اعراب بنى سليم را به همسرى گرفت . محمد بن بشير خارجى سوار شده به مدينه رفت و نزد والى مدينه كه آن زمان ابراهيم بن هشام بن اسماعيل بود شكايت كرد. والى بين آن مرد و همسرش جدايى انداخت و آن مرد را دويست ضربه تازيانه زد و سر، ريش و ابرويش را تراشيد. محمد بن بشير در ضمن