بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
و بايد كه در عبادات مراد خويش نطلبى تا از حظ خويش فانى باشى ، لكن بزرگداشت امر حق نگرى تا به حق باقى باشى . و در معاملات به بمد خويش نجوئى ، تا از حظ خويش فانى باشى ، لكن به آمد خلق نگرى تا به حظ غير باقى باشى . و بايد كه در سر بنده چندان بزرگداشت حق پديد آيد كه او را فراغت شغل غير حق نماند . و چون بنده فانى گردد از حظوظ خويش و فانى گردد از ديدن ذهاب حظوظ ، و فانى گردد از ديدن و ناديدن ذهاب خطوط ، باقى گردد به ديدن آنچه از حق است ، و آنچه حق راست ، داند كه من او را ام و همه كون او راست . و مالك در ملك خويش هر چه خواهد كند ، چون اين بديد همه خصومت و منازعت از ميانه برخيزد . و بداند هر چه از حق آيد همه حق است ، و جز موافقت ، روى ندارد ، و خلاف از ميانه برخيزد ، همه تسليم ماند بى خصومت ، و همه موافقت ماند بى خلاف . بقاى او به حق به اين معنى باشد كه حق را باشد ، چنان كه حق خواهد . و چون بنده را نه مراد ماند نه اختيار ، هر چه در او پديد آيد مراد و اختيار حق باشد . بايد كه از نظاره خويش و نظاره افعال خويش فانى گردى ، و صفت تو كه موجودست همچنان گردد كه آن وقت كه معدوم بود ، از صفات بشريت كلى فانى بايد شد تا به حق باقى گردى . و فانى گشتن از صفات بشريت اين باشد كه معانى مذموم از تو برود . و باقى گشتن به صفات الهى اين باشد كه صفات محمود در تو قائم شود و به توفيق و عنايت الهى اين معنى ميسر شود . و بدان كه تا سر بنده به حق مشغول است غير حق به آن سر راه نيابد ، و چون سر خويش به غير حق مشغول كرد سر او آلوده گشت و آلوده حق را نشايد . نيستى جولانگه اهل دل است *** شاهراه عاشقان كامل است چون كه عارف دوست را طالب شده *** نور حق با هستيش غالب شده فعل حق دست مرادش تافته *** نفس او ترك ارادت يافته پرتو ذات حجاب كبريا *** كرده او را غرقه بحر فنا تيغ وحدت رانده بر هستى او *** برده او را بيخود از مستى او نيستى بر نيستيش افزوده بس *** هم بخود هستيش داده هر نفس شور عشق افتاد بر آب و گلشن *** نى غم دنيا و عقبى در دلش قبل فهرست بعدعرفان اسلامي جلد5 -------------------- قبل فهرست بعد -توضيح ظاهر و باطن تكبيرة الاحرام- گفته شده به وقت گفتن تكبيرة الاحرام دستها را به صورتى كه روى دست به طرف قبله و پشت دست به سوى پشت سر باشد تا محاذى دو گوش برداريد . اهل دل در معناى اين عمل گفته اند : تمام ما سوى الله را بر پشت دست بگذار و به قدرت و حول و قوه الهى از جاى بردار و از دل بركن و از جان ريشه كن نما ، سپس تمام آنها را به پشت سر بريز ، بنحوى كه در مقابلت چيزى از ماسوا نماند ، و بخصوص با كمك گرفتن از حضرت دوست شيطن را در پشت سر با زنجير نفى ابد به بند آر كه نه در نماز و نه در غير آن به تو دست پيدا نكند ، و روى دست را به عنوان نمونه اى از روى هستى و وجود خويش كه به تمام معنى خالى و تهى است ، براى گدائى از محضر حضرت او به طرف او نگاهدار و با توجه جامع و كامل و با قلبى مملو از عشق و نشاط ، و با دلى پر از اخلاص و صفا ، و با حالى متصل به ملكوت ، و با چشمى گريان و دلى بريان و خضوع و خشوع ، و در كمال وقار و ادب و طمأنينه بگو : آرى در حال گفتن تكبير از تمام گذشته ات نادم و شرمسار و نسبت به آينده ات غرق اميد باش ، و با