و کجاست مثل خدیجه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

و کجاست مثل خدیجه - نسخه متنی

محمد عابدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و کجاست مثل خديجه؟

ماهنامه كوثر-شماره1

محمد عابدى

مقدمه

تبيين الگوهاى رفتارى مناسب براى فعاليتهاى اجتماعى، فرهنگى و... اساسى‏ترين نياز زنان در جامعه ما به شمار مى‏رود، در اين ميان گروهى راه افراط پيموده، زنان را از هرگونه فعاليتى محروم مى‏سازند و عده‏اى ديگر حضور بى‏محابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مى‏دانند.

مسلما در اظهار و اعمال‏نظر پيرامون مسايل مربوط به جامعه زنان بايد خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زيرا سخن‏راندن بدون شناخت عميق از سيره معصومان، جامعه زنان را از بستر اصلى خارج و در گرداب سطحى‏نگريها گرفتار مى‏سازد.

نگاه تاريخى و تحليل واقعيتهاى موجود در زندگى شخصيتهاى مؤثر و مطرح جامعه زنان، در طول تاريخ اسلام، مى‏تواند ما را به خاستگاه اصلى نظرات دينى پيرامون زنان و تشخيص محدوده و نحوه فعاليتهاى اجتماعى آنان نزديك سازد.

زندگى حضرت خديجه را مى‏توان نمونه‏اى كامل از تحول مثبت و سير به سمت كمال دانست; زيرا خديجه(س) بيش از چهل‏سال از زندگى‏اش را در دوران جاهليت‏سپرى‏كرد، آنگاه با غلبه بر تمام تضادهاى موجود اجتماعى دل به اسلام سپرد. و به اولين اجتماع كوچك اسلامى گام‏نهاد[1]. زندگانى او چون پلى است كه ابتداى آن در دوران جاهليت و انتهايش در دوران اسلامى است. از اينرو بررسى نقاط حساس زندگانى وى مى‏تواند ما را در دست‏يابى به الگوى مثبت‏يارى‏دهد و براى همه گروههاى جامعه، بويژه زنان، كه دوران جاهليتها، تعصبها و هجوم فرهنگهاى بيگانه را تجربه كرده‏اند سودمند باشد.

اوضاع اجتماعى زنان در عصر جاهلى

كعبه، نماد توحيد، با قامتى كشيده و استوار پابرجاى بود اما مردم پيرامونش بر اثر زندگى خشن بيابانى، عدم ارتباط با تمدنهاى ديگر و حكمفرمايى جهل و اميال نفسانى به سوى انحطاط گام برمى‏داشتند، انحراف از آيين توحيدى خليل‏الله در تمام شئون حياتى و اجتماعى آنان ديده‏مى‏شد و از افراد بى‏رحم و جاهل انباشته‏بود. نظام اجتماعى عربستان نظامى بيابانى بود، و زورمندترين جريان اجتماعى و قبيله‏اى در راس هرم قدرت جاى‏داشت. زنان كه از لحاظ اجتماعى ضعيف‏ترين گروه جامعه بودند به طور كامل مقهور اراده و تمايلات مردان به شمار مى‏آمدند و در جنبه‏هاى اقتصادى، اخلاقى، فرهنگى و آداب و سنن اجتماعى تحت‏سلطه بودند.

گاه مردانى كه نياز مالى داشتند و يا در انديشه توسعه ثروت بودند گروهى از زنان را خريدارى كرده، پس از آموزش آوازخوانى و نوازندگى خانه‏هايى در اختيارشان مى‏گذاشتند و پرچمى كه نشانه آزادى ورود همگان بود بر بام خانه‏هايشان نصب مى‏كردند. وظيفه اين زنان كسب درآمد براى طبقه مسلط جامعه بود. كردار زشت چنان وقاحت‏خود را ازدست داده‏بود كه ثروتمندان بى‏هيچ دغدغه‏اى به استثمار عفت و عزت زنان مى‏پرداختند و از اين راه ثروتهاى كلان گرد مى‏آوردند[2].

زمانى نيز تنها به خاطر ازدياد نسل به موجوديت زن احترام مى‏گذاشتند و براى رسيدن به اين هدف از هر راه ممكن سود مى‏جستند; برخى به طور اشتراكى زنى را به همسرى مى‏گرفتند [3] و عده‏اى به طور قبيله‏اى زنى را به عقد درمى‏آوردند.

وقتى تار جهل به پود فقر گره‏مى‏خورد، مردم را به سنتهاى هولناك مى‏كشاند، دختركشى تنها يكى از دهها سنت‏خوفناكى است كه در جزيرة‏العرب رواج‏داشت. بر اساس منابع موجود، «صعصعة‏بن ناجيه مجاشعى‏» جد فرزدق به تنهايى دويست‏وهشتاد دختر را از پدرانشان خريد و با پرداخت‏سه شتر براى هر كدام آنها را از مرگ حتمى نجات‏داد. اين خبر مى‏تواند گستره وسيع نفوذ اين سنت زشت را نشان‏دهد. فرزدق خاطره احسان جد خويش را چنين زنده كرده‏است:

وجدى الذى منع الوائدين واحيا الوئيد فلم توئد [4]

جدم همان شخصى است كه دختركشان را از زنده‏به‏گوركردن، بازداشت و زنده‏به گورشدگان را نجات‏داد و نگذاشت دفن‏شوند.

رويش ستاره

حضرت خديجه(س) شصت‏وهشت‏سال پيش از هجرت در مكه چشم به جهان گشود [5] پدرش خويلد [6] از فرزندان اسدبن عبدالعزى به شمار مى‏آمد و مادرش فاطمه دختر زائدة‏بن اصم [7]بود. جد هردو «فهر» نام‏داشت و از قبيله قريش بودند.

به روايتى پدرش قبل از جنگهاى فجار كشته‏شد و خديجه را در دنياى پرآشوب آن روزگار تنها نهاد[8].

از سرنوشت‏خديجه(س) و نحوه زندگانى وى تا قبل از سنين ميانسالى، اطلاع دقيقى دردست نيست اما آنچه مسلم مى‏نمايد اين است كه او در دوران طفوليت تجربياتى گرانسنگ اندوخته‏بود، شايد پانزده‏سال بيشتر از عمرش نمى‏گذشت كه شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.

اولين متون تاريخى در مورد او به زمانى اشاره دارند كه با ترتيب‏دادن كاروانهاى تجارى به كسب درآمد پرداخت او با مديريت [9]و درايتى قوى [10]به دور از رسم تجار زمانه كه رباخوارى را از اصول اوليه كسب ثروت قرار داده‏بودند، به تجارت مضاربه‏اى [11]روى‏آورد.

برخى از محققان بر اين باورند كه خديجه(س)، پيش از پرداختن به تجارت، ابتدا با «عقيق‏بن خالد مخزومى‏» و بعد از مرگ وى با «ابن‏هالة‏بن منذر اسدى‏» ازدواج‏كرد. هند ثمره ازدواج با ابن‏هالة بود. و بدين‏سبب خديجه را «ام‏هند» مى‏خواندند[12].

اگر وقوع اين ازدواجها را بپذيريم [13] به عقيده بعضى اين احتمال وجوددارد كه بخشى از دارايى اوليه خديجه از طريق ميراث شوهران به وى رسيده‏باشد. ولى در عين حال نمى‏توان قدرت و مديريت وى را منكرشد چنانكه تاريخ‏نگاران بارها از او با عناوينى چون «امراة حازمة لبيبة‏» [14] بانوى دورانديش و خردمند و «امراة عاقله‏» [15]بانوى عاقل يادكرده‏اند.

گرچه ستيز خديجه(س) با تجارت ربوى، كه گاه تا ازدست‏دادن زن و فرزند بدهكار مى‏كشيد، خود مقوله‏اى مهم است اما تابناكترين صفحات زندگى او زمانى شكل مى‏گيرد كه با وجود زيبايى ظاهر [16] و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه‏اى از كمال و پاكى دست‏يافت كه به وى لقب «طاهره‏» دادند [17]نويسندگان در توصيف او عباراتى چون «تدعى فى الجاهلية الطاهرة‏» [18]در جاهليت‏به طاهره ناميده‏مى‏شد، را به كار برده‏اند.

او از يارى فقرا روى برنمى‏گرداند و خانه‏اش پناهگاه نيازمندان بود. «كرم و سخاوت‏» [19]، «دورانديشى و درايت‏» [20]و «عفت وپاكدامني)[21] از وى بانويى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب «سيدة نساء قريش‏» [22]كه در آن زمان به وى داده‏شد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمى‏دارد. كمالات روحى و عقلى و حسن‏ظاهر وى سبب‏شد تا گروه كثيرى از مردان، انديشه همسرى او را در سر بپرورانند [23] «عقبة‏بن ابى‏معيط‏»، «صلت‏بن شهاب‏»، «ابوجهل‏» و «ابوسفيان‏» ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قريش بودند كه دست تمنا به سوى او درازكردند [24] اما خديجه درخواست آنها را با ابراز بى‏علاقگى به ازدواج ردكرد. او در بخشى از گفتگوهايش با «ورقة‏بن نوفل اسدبن عبدالعزى‏»، پسرعمويش، نيافتن شخص موردنظر را دليل عدم تمايل به ازدواج دانسته‏است [25] . خديجه كه بر آيين حنيف ابراهيم خليل‏الله باقى‏بود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مى‏گذراند و از سخنان و معارفشان بهره‏مى‏برد. در اين نشستها گاه صحبت از ظهور پيامبرى از قريش به ميان مى‏آمد كه خديجه را سخت در تفكر فرو مى‏برد.

روزى همراه گروهى از زنان با يكى از علماى يهود گفتگو مى‏كرد كه رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلب‏كرد. عالم يهودى از خديجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم يهودى از جوان خواست كتف خود را بنماياند. رهگذر پيراهن خود را كنارزد. او به دقت نگريست، درخشش نور نبوت را كه در كتابهايشان بشارت داده شده بود، در كتفش ديد و گفت: اين مهر پيامبرى است.

خديجه، بعد از سؤال از دليل عالم يهودى و دريافت جواب گفت: اگر عموهايش اينجا بودند اجازه نمى‏دادند تو چنين كنى، زيرا بشدت از وى مراقبت مى‏كنند.

عالم يهودى گفت: او با زنى از قريش كه بزرگ قبيله‏اش شمرده‏مى‏شود، ازدواج خواهدكرد [26] . علاوه بر اين يك‏بار نيز در خواب ديد كه خورشيد بالاى مكه چرخيد و در خانه‏اش فرودآمد. او اين خواب را با پسرعمويش «ورقة‏»، كه مسيحى بود و با كتب آسمانى آشنايى داشت، درميان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى كه شهرت جهانى مى‏يابد ازدواج خواهى‏كرد[27].

مجموعه شواهد فوق خديجه را وامى‏داشت كه از راهى عاقلانه گمشده‏اش را سوى خود بكشاند، پس شخصى را نزد امين قريش فرستاد و پيام‏داد كه با مقدارى از اموال او به تجارت بپردازد [28]و چون امين پذيرفت او را با بهترين كالاها و غلامش ميسره راهى شام كرد[29]. گروه كثيرى از تاريخ‏نگاران بر اين عقيده‏اند كه ابوطالب از خديجه(س) خواست تا مالى براى تجارت در اختيار محمد(ص) بگذارد[30]. گروهى ديگر با اين نظر به مقابله پرداخته، مى‏گويند: عزت و شرف ابوطالب اجازه‏نمى‏داد كه آنها اجير شخص ديگر شوند. پس بايد گفت كه وى بطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجير خديجه نشد[31].

ميسره در بازگشت كرامات امين قريش، خصوصا ملاقات راهب با وى [32]، را براى خديجه بازگوكرد.

فصل وصل

جوانه‏هاى مهر اينك در خديجه به بار نشسته‏بود، او جوانى پاكدامن و امين پيش روى خود داشت كه عرق نجابت از صورتش ريزان و پاكى دلش از صداقت‏سيمايش آشكاربود. بانوى قريش بطور مستقيم تقاضاى ازدواج كرد. او به امين قريش چنين گفت:

«يابن عم انى رغبت فيك لقرابتك وسطتك فى قومك وامانتك وحسن خلقك وصدق حديثك‏» [33]

اى پسرعمو، من به خاطر خويشاوندى، شرافت تو در ميان مردم، امانت، خوش‏خلقى و راستگويى‏ات به تو تمايل پيداكردم.

محمد(ص) پيشنهاد خديجه را پذيرفت و عمويش ابوطالب را از آنچه رخ داده‏بود آگاه‏ساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنى‏هاشم به نزد عموى خديجه «عمروبن اسد» شتافته، تقاضاى ازدواج كردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خديجه و خديجه به وى علاقه‏دارد اينجا جمع شده‏ايم كه با رضايت‏خودش خطبه بخوانيم.» [34]

به اين ترتيب خورشيد مكه، درحالى كه تنها بيست‏وپنج‏سال از عمرش را پشت‏سر مى‏گذاشت [35] ، بر بام بخت‏سرور زنان قريش تابيدن گرفت، خديجه «همسر آفتاب‏» شد و فصل نوينى در زندگى هردو پديدآمد. خديجه(س) با محمد(ص) پيوندى ابدى برقرارساخت; همدل، همسر، همراز وى شد و پا به جاى محبوب خويش دوران بيست‏وچهار ساله زندگى مشترك را طى‏كرد.

خدمات او به اسلام و پيامبر را در سه بخش مى‏توان بررسى كرد.

قبل از طلوع وحى

بعد از مراسم خواستگارى، خديجه پسرعمويش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(ص) برو و بگو: غلامان و كنيزان و هرآنچه مالك آنم به تو بخشيدم; هرگونه كه بخواهى مى‏توانى در آنها تصرف كنى [36] . پس ورقه ميان زمزم و مقام ايستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خديجه شما را شاهد قرار مى‏دهد بر اينكه او نفس و مال و غلامان و هر آنچه دارد را به محمد بخشيده است.

البته سرور زنان قريش در عمل نيز گفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى از علاقه پيامبر به اخلاق پاك زيد، «يكى از غلامانش‏» آگاه‏شد، غلام را به وى بخشيد.(او همان شخصى است كه جزء سابقين در اسلام شد)[37].

توان اقتصاديش را تا لحظه وفات در خدمت همسرش قرارداد و در سايه عشق فرصت عبادت و خلوت بيشتر در غار حرا را برايش فراهم مى‏ساخت[38].

خديجه كه به عظمت معنوى رسول‏خدا(ص) آگاهى داشت، همواره در جهت رضاى او قدم برمى‏داشت و در انتظار بعثت لحظه‏شمارى مى‏كرد.

البته زندگى سرور زنان قريش در كنار اين امتيازات با تلخيهايى نيز همراه بود; زنان آن روزگار چون مردان با مفاهيمى مانند خوش رفتارى، راستگويى و امانتدارى بيگانه بودند و فلسفه ازدواج خديجه با يتيم تهيدست قريش را درك نمى‏كردند. از اينرو لب به طعنه مى‏گشودند، خواسته يا ناخواسته سرور بانوان قريش را در اندوه فرو مى‏بردند. آنها روابط خود را با خديجه قطع‏كردند و او را تنها گذاشتند. [39]

بزرگ بانوان قريش براى رويارويى با اين پديده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنيده‏ام كه شوهران شما بر من خرده مى‏گيرند كه چرا با محمد(ص) وصلت كرده‏ام. اينك از شما مى‏پرسم آيا مانند محمد در جمال، خوش‏رفتارى، خصلتهاى پسنديده و فضل و شرف در اصل و نسب در مكه و غير آن سراغ‏داريد؟ [40]گرچه خديجه با طرح اين سؤال به آنان فهماند كه همسنگى براى محمد(ص) يافت نمى‏شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاك‏كند و در رفتارشان دگرگونى محسوسى پديد آورد.

فرزندان خورشيد

ثمره ازدواج رسول خدا(ص)وخديجه (س)دو پسر به نامهاي قاسم وعبدالله[41] وچهار دختر[42] به نامهاي رقيه [43]، زينب [44] ، كلثوم [45] و فاطمه [46] بود.

قاسم و عبدالله كه طيب و طاهر ناميده‏مى‏شدند، به ترتيب در چهارسالگى و حدود يك‏ماهگى وفات يافتند [47]و دختران رشد كرده، ايمان آوردند و به مهاجران پيوستند.

البته گروهى معتقدند كه جز فاطمه ديگر دختران ربيبه (دختران همراه) همسر، رسول خدايند [48]و تنها ثمره ماندگار ازدواج پيامبر(ص) و خديجه(س) فاطمه است كه كمى قبل از بعثت متولدشد[49].

رسالت غيرعلنى

خديجه(س) پيوسته در انتظار درخشش انوار نبوت از سيماى مهربان همسرش بود از اينرو وقتى پيامبر از غارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برايش بازگفت، بى‏درنگ آن را تاييدكرد و به درستى گفتار پيامبر ايمان‏آورد[50]. او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابت‏قدم باش. سوگند به كسى كه جان خديجه در دست اوست، من اميدوارم تو پيامبر اين مت‏باشى[51].

گروهى از دانشمندان دلدارى‏دادن خديجه(س) به رسول‏خدا(ص) و دعوت وى به ثبات‏قدم را با شخصيت عظيم پيامبر(ص) ناسازگار مى‏دانند. اما حقيقت مطلب اين است كه در محدوده روابط سالم خانوادگى اين كار نه‏تنها موجب كسرشان رسول گرامى(ص) نخواهدشد، بلكه نشان از وجود روابطى منطقى و آرمانى دارد; روابطى كه آيين اسلام نيز به آن تاكيد نموده‏است. «هوالذى خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها» [52]او كسى است كه براى شما از خودتان زوجهايى آفريد تا آرامش يابيد.

هر محقق منصفى مى‏تواند نمونه‏هاى متنوعى از ايجاد آرامش و دلدارى را در سرتاسر زندگى خديجه(س) و پيامبر اكرم(ص) ببيند ابن‏هشام مى‏نويسد:

خديجه(س) به پيامبر(ص) ايمان‏آورد، گفتارش را تصديق‏كرد و او را يارى‏داد و اولين شخصى است كه به خدا و رسولش و درستى آيات الهى ايمان‏آورد. خداوند به اين طريق به پيامبرش آرامش‏داد به نحوى كه هيچ خبر ناراحت‏كننده‏اى از قبيل رد و تكذيب را نمى‏شنيد مگر اينكه خداوند به واسطه خديجه(س) گشايشى برايش ايجاد مى‏كرد. وقتى خدا پيامبرش را به خديجه(س) برمى‏گرداند، او را ثابت‏قدم مى‏كرد; دشواريها را بر او آسان مى‏كرد و تصديقش كرده، كار مردم را برايش آسان مى‏ساخت رحمت‏خدا بر او باد.» [53]

آنچه بر عظمت اين خدمت مى‏افزايد اين است كه هيچ‏گاه خود از راحتى ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان كه با رسول خدا(ص) ازدواج‏كرد و طعن و ملامت‏شنيد و نه در مراحل ديگر. تاريخ بخوبى اسم برخى از آزاردهندگان و برهم‏زنندگان آرامش خانه رسول(ص) را ثبت كرده‏است. «ابولهب، حكم‏بن عاص‏بن اميه، عقبة‏بن ابى‏معيط، عدى‏بن حمراثقفى و ابن‏الاصداء هذلى‏» همسايگانى بودند كه آزارش مى‏دادند. و آسايش را از خانه وى سلب مى‏كردند. يكى از اينان، هنگامى كه پيامبر(ص) در حال نماز بود، رحم گوسفندى را بر سر آن بزرگوار انداخت [54] . يك‏بار نيز شخصى خاك بر سر آن حضرت ريخت. پيامبر(ص) با همان حال به خانه رفت. وضع پريشان پدر همه را در نگرانى و اندوه فروبرد. يكى از دختران رسول(ص) به‏پاخاست، خاك از سر پدر زدود و گريست. پدر گفت: دختركم گريه‏نكن خداوند نگاهبان پدرت است. [55]

جهال عرب براى انتقام از پيامبر(ص) تصميم گرفتند بستگان وى را از خانه‏هايشان بيرون‏كنند. از اينرو دختر خديجه(س) را طلاق‏دادند و ضربه‏اى ديگر به سرور زنان قريش واردساختند. [56]با اين حال بانوى پارساى پيامبر(ص) با درايت و صبر محيط خانه را آرام‏مى‏ساخت و حتى براى رفع ناراحتى‏هاى پيامبر(ص) تلاش مى‏كرد.

ايمان خديجه(س)

حذيفه: خديجه(س) سابقه نساءالعالمين الى الايمان بالله وبمحمد(ص) خديجه در ايمان به خدا و محمد(ص) [57]سابقترين زنان است.

ابن‏عباس: كانت‏خديجة(س) بنت‏خويلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فيما جاء به عن ربه. [58]

خديجه(س) اولين كسى بود كه به خدا و رسول(ص) ايمان‏آورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدايش آورده‏بود، تصديق‏كرد.

ابن‏هشام: آمنت‏به خديجه(س) بنت‏خويلد وصدقت‏بما جاء من الله ووازرته على امره وكانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه. [59]

خديجه دختر خويلد به او [محمد] ايمان‏آورد و آنچه را از طرف خدا آورده تصديق‏كرد، او را در كارش يارى‏داد. و اولين كسى بود كه به خدا و رسول و درستى آنچه آورده‏بود ايمان‏آورد.

مسلم: كانت‏خديجه وزيره صدق على الاسلام كان يسكن اليها. [60]

خديجه وزير پيامبر بود، اسلام را تصديق‏كرد و پيامبر به واسطه او آرامش مى‏يافت.

طبرى: فلما اكرم رسول‏الله بنبوته آمنت‏به خديجه. [61]

وقتى پيامبر به نبوت تشرف‏يافت، خديجه به او ايمان‏آورد.

نكته قابل تامل در اغلب اظهارنظرهاى صورت‏گرفته وجود نوعى تعمد در القاى اين مطلب است كه اسلام خديجه قبل از هر شخص ديگر، چه مرد و چه زن، تحقق يافته‏است و عباراتى نظير «اول من آمن به وصدقه قبل كل احد.» [62]اولين كسى كه ايمان‏آورد و قبل از هر شخصى تصديقش كرد، «اول من آمن بالله على الاطلاق‏» [63] اولين كسى كه به خدا ايمان‏آورد، به طور مطلق، در منابع متعددى به چشم مى‏خورد.

اما سخن قريب به صواب اين است كه هرچند مقام حضرت خديجه بسيار والاست اما مولود كعبه در اسلام بر او مقدم‏است در ميان راويان حوادث روزگار رسول اكرم(ص) تنها حذيفه يمانى به حق مطلب اشاره كرده‏است. [64]

اظهار اسلام

خديجه در همان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلام‏كرد. ابويحيى بن‏عفيف از پدرش و او از جدش عفيف، كه تاجر مشهورى بود روايت كرده كه وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظره‏اى شگفت روبه‏رو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن ديد. از ابن‏عباس درباره كردار آنها پرسيد. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشت‏سرش على و آن زن هم همسر محمد(ص) خديجه است. غير از اينها كسى را بر اين آيين سراغ ندارم. [65]

حضرت‏على خود خاطره آن روزها را چنين بيان مى‏كند: لم‏يجمع واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول‏الله وخديجه وانا ثالثهما ارى نورالوحى والرسالة اشم ريح النبوة. [66]كسى آنروز در اسلام جمع‏نشد غير از رسول‏خدا، خديجه و من سومين آنها بودم. نور وحى و رسالت را مى‏ديدم و بوى نبوت را به مشام احساس مى‏كردم.

وجود شخصيتهايى چون ابوطالب و خديجه، به اين دليل كه داراى موقعيت‏برتر اجتماعى بودند، از بار فشارهاى روانى و ظاهرى مشركان عليه آيين نوپاى محمدى(ص) تا حدود زيادى مى‏كاست.[67] ابوطالب به خاطر اينكه بتواند همچنان به يارى رسول خدا(ص) ادامه‏دهد ايمان خويش را پنهان‏داشت و موقعيت اجتماعى و قبيله‏اى خود را حفظ كرد. [68]اما خديجه با شهامت تمام همراه على(ع) در اعلام موجوديت جامعه كوچك اسلامى شركت‏جست و از موقعيت اجتماعى خويش چشم‏پوشى كرد.

دعوت آشكار

سه‏سال پس از آغاز بعثت، پيامبر اكرم دعوتش را علنى‏ساخت.

ابوطالب، خديجه و على با جان و دل از وى پشتيبانى كردند. خدمات حضرت خديجه در اين دوران از دو جنبه قابل ارزيابى است.

1- حمايت اجتماعى

حضرت خديجه(س) به دليل وجهه مناسب اجتماعى توانست‏بارها پيامبر را از شر جهال برهاند; براى مثال پيامبر(ص) در ايام حج، بالاى كوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد كه، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به كوه مروه رفت و سه‏بار سخن پيشين را تكراركرد. عربهاى متعصب هريك سنگى برداشته در پى پيامبر روانه‏شدند.

ابوجهل سنگى پرتاب‏كرد كه به پيشانى رسول اكرم(ص) اصابت‏كرد، خون از پيشانى‏اش جارى‏شد. پيامبر به كوه ابوقبيس رفت، مشركان نيز در پى او روانه‏شدند. حضرت على(ع) خود را به خديجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشك بر گونه‏هاى خديجه جارى‏شد، ظرفى از غذا برداشت و براى يافتن پيامبر با على(ع) راهى كوهها و دشتها شد. جبرييل بر پيامبر(ص) نازل‏شد و فرمود: از گريه خديجه ملايك به گريه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مى‏رساند. و او را به خانه‏اى بهشتى كه از نور زينت‏شده، بشارت‏بده.

خديجه و على پيامبر را يافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خديجه حمله‏ور شده، خانه را سنگباران كردند. خديجه بيرون‏آمد و گفت: آيا از سنگباران كردن خانه زنى كه نجيب‏ترين قوم شماست، شرم نداريد؟

مردم با شنيدن سخنانش پراكنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پيامبر اسلام(ص) سلام خدا را به وى رساند. او در پاسخ گفت:

ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرييل السلام وعليك يارسول‏الله السلام وبركاته. خدا خود سلام [69]است و سلام از اوست و سلام بر جبرييل و بر تو اى رسول‏خدا، رحمت و بركات خداوند بر تو باد.

2- حمايتهاى عملى و مالى

حضرت خديجه نه‏تنها از اعتبار و موقعيت اجتماعى خود براى دفاع از رسول‏اكرم سود مى‏برد، بلكه با ورود به صحنه‏هاى دشوار به دفاع از حريم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابى‏طالب حضوريافت. [70]و همراه پيامبر سه‏سال در آنجا به سربرد. اين سه‏سال را مى‏توان سالهاى اوج فداكارى خديجه ناميد. او در طول سه‏سال تحريم اقتصادى تامين نيازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت. [71]علاوه بر اموال خديجه، ثروت بستگان او مانند حكيم‏بن حزام نيز در جهت‏يارى دين محمدى(ص) صرف مى‏شد. [72]

پيامبراكرم بارها فداكارى حضرت خديجه را مطرح‏ساخت و بر اين حقيقت كه او در راه اسلام از اموالش گذشت تاكيدكرد.

به سوى معبود

خديجه بيست‏وچهار سال با پيامبر زندگى‏كرد [73] و سرانجام در بستر بيمارى افتاد. پيامبر(ص) كه بر بالين او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم برابرى داده‏است. [74]

وقتى روان خديجه به سوى جهان جاودانگى پركشيد پيامبر سخت گريست. چون در حجون قبرى برايش كندند، [75] پيامبر خود به راه افتاد; همچنان كه اشك از چشمانش مى‏باريد داخل قبر شد و خوابيد، افزونتر از قبل گريست و او را دعاكرد. [76]آنگاه برخاست و با دست‏خويش همسرش را در قبر گذاشت. [77]چون در آن زمان نماز ميت واجب نشده‏بود، نماز بر وى خوانده‏نشد. [78]فاطمه، يادگار خديجه گرد پدر مى‏گشت، خود را به دامان او مى‏آويخت، بهانه مادر مى‏گرفت و دل دردمند پدر را آتش مى‏زد. پيامبر جز سكوت چيزى نداشت; جبرييل نازل‏شد و گفت: اى پيامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته كه درونش آشكار است و در آنجا هيچ سختى و تلخى نيست. [79]

به اين ترتيب فرشته الهى پايان رنجها و محنتهاى خديجه را اعلام‏كرد.

محققان زمان وفاتش را سه‏سال قبل از هجرت مى‏دانند. [80]در سال‏727ه.ق قبه‏اى بر قبر وى ساختند كه در سال 1344ه.ق به وسيله وهابيون ويران‏شد. [81]

به ياد تو

قلب پرمهر پيامبر(ص) هيچ‏گاه نام خديجه را از صفحه خويش پاك‏نكرد و چراغ مهر وى را تا آخر عمر فروزان نگاه‏داشت. او دوستداران خديجه را دوست مى‏داشت. عايشه مى‏گويد: روزى خواهر خديجه خواست‏خدمت پيامبر بيايد. تا رسول‏خدا نام خديجه را شنيد، چشمانش برق‏زد. گفتم: چقدر زياد به فكرش هستى. پيرزنى بود كه مرد و خدا بهتر از آن را به تو رسانده‏است.

پيامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر از خديجه روزى من نشده‏است. وقتى مردم مرا تكذيب كردند به من ايمان‏آورد و زمانى كه مردم از انفاق ثروت خويش خوددارى مى‏كردند مال خود را انفاق‏كرد. [82]

پيامبر چنان شخصيت‏خديجه را بزرگ مى‏شمرد كه گفتارش ديگران را به شگفتى وامى‏داشت. عايشه مى‏گويد: به هيچ‏كس به اندازه خديجه حسرت نبردم، به خاطر يادكرد پيامبر از او. [83]رسول‏خدا از خديجه چنان يادمى‏كرد كه گويا جز او زنى در عالم نبود. [84]هيچ‏گاه پيامبر از خانه نمى‏رفت مگر خديجه را مى‏ستود. [85]

پيامبر در سالگرد وفاتش اشك‏ريخت و او را دعاكرد. [86]او به زنانش مى‏فرمود: فكرنكنيد مقامتان بالاتر از اوست زمانى كه كافر بوديد ايمان‏آورد و مادر فرزندانم است. [87]آن بزرگوار روزى چهار خط بر زمين كشيد و پرسيد: مى‏دانيد چيست؟ حاضران اظهار بى‏اطلاعى كردند. حضرت فرمود: بافضيلت‏ترين زنان بهشت چهار نفرند: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمد(ص)، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم، همسر فرعون. [88]

روزى به اصحاب فرمود: از مردان بسيارى به كمال رسيدند و از ميان زنان به كمال نرسيدند مگر مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم زن فرعون، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد. [89]

سالها بعد وقتى خواستند خبر خواستگارى على(ع) از فاطمه(ع) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدر و مادرهايمان فدايت‏شويم اى رسول‏خدا، براى كارى جمع‏شده‏ايم كه اگر خديجه زنده‏بود چشمش روشن مى‏شد. تا نام خديجه برده‏شد، پيامبر گريست. ام‏سلمه پرسيد براى چه مى‏گرييد؟ فرمود:

«خديجه و اين مثل خديجه صدقتنى حين يكذبنى الناس وايدتنى على دين الله واعانتى عليه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خديجه بيت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فيه ولانصب.»

خديجه! و كجاست مثل خديجه؟ زمانى كه مردم تكذيبم كردند تصديقم كرد. بر دين خدا ياريم نمود. و با مالش به كمكم شتافت. خدا به من فرمان‏داد تا او را به قصرى زمردين بهشتى كه سختى و محنت در آن نيست‏بشارت‏دهم. [90]

[1] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج‏2، ص‏480; الكامل فى التاريخ، ج‏2، ص‏37; تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏213.

[2] - اسلام و عقايد و آراء بشرى يا «اسلام و جاهليت‏»، ص‏605و608و612.

[3] - اسلام و عقايد و آراء بشرى يا «اسلام و جاهليت‏»، ص‏605و608و612.

[4] - صعصعه به ديدار رسول(ص) موفق‏شد و پيامبر به وى فرمود: «هذا لك باب من البر ولك اجره اذ من الله عليك بالاسلام; اين كار تو خود درى از نيكى برايت‏بوده و از جانب خدا نيز ماجور خواهى‏بود چون به شرف اسلام توفيق يافتى‏» گروهى معتقدند پيامبر چنين فرمود: «لاينفك ذالك لانك لم‏تبغ به وجه‏الله وان تعمل فى اسلامك عملا صالحا تثب به‏» كه ظاهرا با توجه به آيه (لانضيع اجر من احسن عملا) روايت اول مقبولتر است. به قصص‏العرب، ج‏2، ص‏31 و اسلام و عقايد و آراء بشرى ص 60 رجوع كنيد.

[5] - تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏343 وفات وى را در 65سالگى و ازدواجش را در چهل‏سالگى مى‏داند و چون وفاتش سه‏سال قبل از هجرت بوده بنابراين تولدش شصت‏وهشت‏سال قبل از هجرت است.

[6] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏109; تاريخ الخميس; ج‏1، ص‏263.

[7] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏1817; سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏111.

[8] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج‏7، ص‏602; طبقات كبرى ابن‏سعد، ج‏1، ص‏132 «هذا المجتمع عليه عند اصحابنا ليس بينهم اختلاف‏».

[9] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏187.

[10] - تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏263; «هى ممن كمل من النساء كانت عاقلة جليلة دينة مصونة كريمه من اهل الجنة‏» سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏109.

[11] - اسدالغابه، ج‏7، ص‏80; سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏187.

[12] - طبقات كبرى ابن‏سعد، ج‏1، ص‏131و133; ج‏4، ص‏28; تاريخ‏الخميس، ج‏1، ص‏263.

[13] - گروهى عمده با اين موضوع مخالفند جهت اطلاع از آراء گوناگون به اعيان‏الشيعه ماده خدج رجوع‏كنيد.

[14] - اسدالغابة، ج‏7، ص‏80; تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏280و281. همچنين در جلد ششم بحارالانوار در باب زنان پيامبر از احمد بلاذرى، ابوالقاسم كوفى، مرتضى و ابوجعفر روايتى آورده است كه: در حالى كه خديجه دوشيزه بود پيامبر با او ازدواج كرد. به خديجه(س) على محمد على دخيل، ترجمه دكتر فيروز حريرچى، ص 11 رجوع كنيد.

[15] - «كانت‏خديجه امراة عاقله شريفة مع ما ارادالله بها من الكرامة والخير وهى يومئذ افضلهم نسبا واعظمهم شرفا واكثرهم مالا»، تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏263.

[16] - خديجه زيباترين زنان قريش بود، الصحيح من سيرة‏النبى، ج‏1، ص‏210.

[17] - اسدالغابة، ج‏3، ص‏21; نهاية‏الارب، ج‏18، ص‏171; ج‏5 ص 435; سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 82; الاصابة، ج‏4، ص‏273.

[18] - «كانت‏خديجه تدعى فى الجاهلية الطاهرة‏» سيره اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏111; نهاية‏الارب، ج‏18، ص‏171.

[19] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏109.

[20] - تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏263; سيره ابن‏هشام، ج 1، ص 200.

[21] - اسدالغابة، ج‏3، ص‏21; الاصابة فى تمييز الصحابة، ج‏7، ص‏600.

[22] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏189.

[23] - «كل قومها حريص على ذالك منها لو يقدر عليه‏» سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏189; الكامل فى التاريخ، ج‏2، ص 14.

[24] - بحارالانوار، ج‏16، ص‏22.

[25] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏1817.

[26] - بحارالانوار، ج‏16، ص‏18.

[27] - بحارالانوار، ج‏16، ص‏104.

[28] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏188.

[29] - تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏280و277; سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏191، 194،189.

[30] - اسدالغابة، ج‏7، ص‏80; تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏263.

[31] - الصحيح من سيرة‏النبى، ج‏1، ص‏112.

[32] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏189و237.

[33] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏189; تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏280-281; الفصول المهمة، ص‏133.

[34] - تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏263.

[35] - تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏66و67. همچنين بنابر قول مشهور خديجه(س) در اين زمان چهل‏سال داشت‏براى مطالعه به تاريخ الخميس، ج‏1، ص‏264; بحارالانوار، ج‏16، ص‏12و19; البداية والنهاية، ج‏2، ص‏295 رجوع‏كنيد.

[36] - سيره حلبيه، ج‏1، ص‏123; به خديجه، على محمد على دخيل، ص‏19 رحوع كنيد.

[37] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج‏1، ص‏545 و ج‏4، ص 275; اسدالغابة، ج‏2، ص‏224.

[38] - «فانها كانت نعم القرين‏» سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏109. در باره كمكهاى اقتصادى، زهرى گفته است: خديجه به رسول‏خدا چهل‏هزار چهل‏هزار انفاق كرد.(تذكرة الخواص، ص 314).

[39] - الاستغاثة، ج‏1، ص‏70.

[40] - امالى صدوق، ج‏1، ص‏475.

[41] - تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏161; سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏189.

[42] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏187و191; اسدالغابة، ج‏7، ص‏81و80; الاستيعاب، ج‏4، ص‏1818.

[43] - اسدالغابة، ج‏7، ص‏113; طبقات كبرى ابن‏سعد، ج‏8، ص‏36.

[44] - برخى زينب را اولين دختر مى‏دانند، طبقات كبرى ابن‏سعد، ج‏8، ص‏30-36.

[45] - سير و مغازى، ص‏245.

[46] - درباره تولد و سخن‏گفتن و سجده او به: منتهى‏الامال، ج‏1، ص‏248 و بحارالانوار، ج‏43، ص‏3 و ذخايرالعقبى، ص‏45 رجوع‏كنيد.

[47] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏109.

[48] - بنات النبى ام‏ربائبه اختصاصا در اين موضوع است.

[49] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏119.

[50] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏269و239; نهاية‏الارب، ج‏16، ص‏170 «ابشر يابن عمى واثبت فوالذى نفس خديجه بيده انى لارجوا ان تكون نبى هذه الامة‏».

[51] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏269و239; نهاية‏الارب، ج‏16، ص‏170 «ابشر يابن عمى واثبت فوالذى نفس خديجه بيده انى لارجوا ان تكون نبى هذه الامة‏».

[52] - سوره روم، آيه‏21.

[53] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏249; استيعاب، ج‏4، ص‏1820 با اندك تفاوت.

[54] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏416.

[55] - تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏344 و467 و 468 سخن از فرزندان خديجه و اختلافات عمده‏اى كه در اين باب وجود دارد از حوصله اين مقاله خارج‏است.

[56] - تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏467.

[57] - سير اعلام النبلاء، ج‏2، ص‏112; المستدرك على صحيحين، ج‏3، ص 184.

[58] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏1820.

[59] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏241.

[60] - صحيح مسلم (2435); ترمذى (3875).

[61] - تاريخ طبرى، ج‏2، ص‏467.

[62] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏109; الكامل ابن‏اثير، ج‏2، ص‏57; سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏38.

[63] - نهاية‏الارب، ج‏18، ص‏171.

[64] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏112.

[65] - اسدالغابة، ج‏3، ص‏414; الاصابة فى تمييز الصحابه، ج‏2، ص‏480; خصائص اميرالمؤمنين(ع)، ص 45.

[66] - نهج‏البلاغه، خطبه قاصعة.

[67] - مجالس‏المؤمنين، ج‏1، ص‏163.

[68] - مجالس‏المؤمنين، ج‏1، ص‏163.

[69] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏111; ج 2، ص‏719. جريان فوق را به طور كامل در اسدالغابة، ج 5، ص 438 ببينيد.

[70] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏2، ص‏103; سير و مغازى، ص‏160.

[71] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏2، ص‏103.

[72] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏353و354.

[73] - اسدالغابه، ج‏7، ص‏80; الاستيعاب، ج‏4، ص‏1817.

[74] - سيره حلبيه، ج‏2، ص‏40.

[75] - سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏11; كشف‏الغمه، ج‏1، ص‏511.

[76] - به طور مفصل به كتاب نساءالنبى، بنت الشاطى نگاه كنيد.

[77] - تاريخ طبرى، ج‏4، ص‏593.

[78] - تاريخ طبرى، ج‏4، ص‏593; سير اعلام‏النبلاء، ج‏2، ص‏111.

[79] - نهاية‏الارب، ج‏18، ص‏171.

[80] - «در ماه رمضان سال ده از بعثت وفات‏يافت‏» تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏343; اسدالغابة، ج‏7، ص‏85.

[81] - تاريخ اماكن زيارتى مكه معظمه و مدينه منوره، چاپ سازمان حج و اوقاف، بخش مربوط به قبور حجون.

[82] - الاصابة فى تمييز الصحابة، ج‏2، ص‏217 و 218، از كتاب ذريه طاهره دولابى، به طور كامل ماجراى برخورد عايشه با پيامبر را در الاصابة فى تمييز الصحابة، ج 4، ص 275 ببينيد.

[83] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏1823.

[84] - السيره الحلبيه، ج‏3، ص‏401.

[85] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏1824و1823; سفينة‏البحار، ج‏1، ص‏380; نهاية‏الارب، ج‏18، ص‏171.

[86] - سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏199.

[87] - مناقب آل ابى‏طالب، ج‏1، ص‏159; سيره نبوى ابن‏هشام، ج‏1، ص‏199.

[88] - الاستيعاب، ج‏4، ص‏1822; ج 2، ص 720.

[89] - قال(ص) كمل من الرجال كثير و لم يكمل من النساء الا مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم امراة فرعون و خديجه بنت‏خويلد و فاطمه بنت محمد.(الفصول المهمة، ص‏129).

[90] - سفينة‏البحار، ج‏1، ص‏381.

/ 1