تفسير سوره فلق -2 - [درس هایی از قرآن] : تفسیر سوره فلق (02) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

[درس هایی از قرآن] : تفسیر سوره فلق (02) - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفسير سوره فلق -2

بسم الله الرحمن الرحيم

سوره فلق را با هم گفتگو مي‌کنيم چون بينندها بحث را در ماه رمضان مي‌بينند و ماه رمضان ثواب يک ختم قرآن را دارد اين سوره را با هم بخوانيم.

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» الفلق/1-5

اين ما خلق مي‌تواند طبيعت باشد مي‌تواند نفس باشد مي‌تواند انسانها باشند مي‌تواند شيطان باشد مي‌تواند نفس شيطان انسان طبيعت و حالا هر چيز ديگر و همه را هم داريم که مثلاً در دعاها داريم پناه مي‌برم از شر درنده، گزنده، درد، امراض، اسقام، چيزهاي طبيعي که پيش مي‌آيد.

نفس باز حالات زيادي دارد. هر يک از اينها حرف دارد يک مناجاتي داريم مناجات شاکين شکايت ميکند خدايا پناه مي‌برم از نفسي که، از نفسي که، از نفسي که، ده دوازده خطر براي نفس. نفسي که ميل به سوء دارد، نفسي که اماره به سوء است نفسي که، قناعت نداره، نفسي که، نفسي که، خود نفس يک دريايي است گرايشهاي بد نفس که نفس به چه چيزهايي ميل دارد انسانها چقدر آدم بد داريم سلطان سوء در دعاي سمات هست و جارسوء و سلطان سوء و قرين سوء همسر بد فرزند بد عروس بد داماد بد همسايه بد شريک بد استاد بد معلم بد شاگرد بد کارگر بد کارفرماي بد.

1- چرا خداوند شيطان را آفريد؟

انسانها خودش. . . شيطان حالا در اينجا يک شبهه‌اي رو جواب بدم سؤال خدا چرا شيطان را آفريد گاهي ممکن است کسي بپرسه. خدا چيز بد نيافريد شيطان سالها عبادت مي‌کرد و بعد هم يک دستور به او دادند انجام نداد بعد هم پررويي کرد ببين دو تا دستور به دو نفر صادر شد دو فرمان: (لاتقربا)، (اسجدوا)

به آدم و حوا گفتند(لا تقربا هذه الشجره) دور اين يکي رو نخور تازه وقتي هم مي‌گويند اين يکي را غذا را نخور مي‌گويد(کلا منهما رغدا حيث شئتما) هر چي مي‌خواهي بخور اين يکي اين يکي‌اي. . . سر سفره چهل رقم غذاست اين يکي را نخور آدم و حوا هم همان يکي را خورد. بس به فرشته‌ها گفتند سجده کنيد به آدم ابليس سجده نکرد پس آدم و ابليس هر دو نافرماني کردند منتها آدم عذرخواهي کرد عذر خواست گفت ببخشيد ابليس پررويي کرد.

2- پشيماني و عذر خواهي، رمز آمرزش الهي

اگر يک گنهکاري حالا ماه رمضان است اين را بگويم يک گناهکاري پررو نباشد خدا مي‌بخشدش ديدي گاهي وقتها من يک سنگ نيم کيلويي پرت مي‌کنم به شما مي‌خورد به سينه شما بدن شما درد مي‌گيرد مي‌گويم آقا من بد کردم حلال کن ببخش غلط کردم با اين که نيم کيلو بود و بدن شما درد گرفت بگويم غلط کردم شما مي‌بخشي اما گاهي يک چيز ده گرمي را پرت مي‌کنم مي‌گويي چرا پرت کردي مي‌گويم مي‌خواستم پرت کنم خوب کردم که پرت کردم همين کار من درست بود شما ممکنه اون ده گرمي را چون پررو هستم نبخشي اون نيم کيلو را ببخشي.

مسئله پررويي است گنهکار اگر پررو نباشد خدا مي‌بخشدش آقا من بد کردم خداوند ابليس را موجودي آفريد داراي عقل شعور درک فهم و سالها هم عبادت مي‌کرد بعد هم خلاف کرد در مقابل خلاف خودش با اراده خودش پررويي کرد بنابراين ابليس خودش رو ابليس کرد. ابليس با اراده با پرروگري خودش، خودش رو خراب کرد.

اگر يک کسي از يک کسي يک ميليون طلب دارد مي‌گويد آقا طلبت را بده مي‌گويد ببينيد من ندارم صبر کنيد انشاءا. . مي‌دهم اين را به کسي که طلب دارد مي‌گويم مي‌گويد خيلي خوب ايشان حالا اما يک کسي مي‌گويد برو بابا اين همه پول داري حالا يک ميليون را از ما نگير مگه چه مي‌شود. اين همه پول داري يک ميليونش را هم ما بخوريم طوري نيست اين را براي او چکش را برگه مي‌زنند زندانيش مي‌کنند چون هم بدهکاره پررو هم هست.

3- مهلت دادن به بدهکاران طبيعي

گاهي بدهکارکه عذرخواهي مي‌کند که آقا صبر کنيد قرآن مي‌گويد اگر صبر کنيد به بازاري‌ها هم مي‌گويم اگر بدهکارتان چک داد اما پول ندارد اگر يک بازاري پاي تلويزيون نشسته يک کلمه حفظ کند چه اشکالي دارد(فنظره الي ميسره) قرآن مي‌گويد که اگر و(ان کان ذوعسره) اگر بدهکار نمي‌تواند بدهد زندانيش نکن. نظر يعني منتظر باش صبر کن منتظر باش(الي ميسره) تا ميسور بشود نگو آقا سر وعده نداده است برگه بده زندانيش کنيم(ان کان ذوعسره) اگر طرف ندارد آخر گاهي وقتها هم پول بر مي‌دارند عياشي مي‌کنند بعد هم مي‌گويند صبر کن تو عياشي کردي تو صبر کن.

مي‌گويند آقاي امير المؤمنين رفت دکان قصابي گوشت بخرد همينطور که ايستاده بود گوشت بخرد يک مرتبه متوجه شد پول جيبش نيست ديد پول ندارد گفت آقا گوشت نمي‌خواهم خداحافظ رفت. قصاب گفت آقا چرا نخريدي گفت همينطور که داشتي گوشت را ميکشيدي من متوجه شدم پول جيبم نيست گفت باشه بعد گفت آقا خواهش مي‌کنم مغازه متعلق به خودتون است شما گوشت بردار بعداً پول بدهيد گفت بجاي اينکه بگويم فردا پولت مي‌دهم به شکمم مي‌گويم فردا گوشتت مي‌دهم چرا به تو بگويم فردا پول به شکمم مي‌گويم فردا گوشت.

حالا اين اگر(ان کان ذوعسره) عسره يعني واقعاً ندارد نه که حالا(فنظره الي ميسره) زود بعضي بدهکارها بدهکار هستند امينند سالمند معتقدند که بايد پول مردم را بدهند تلاش مي‌کند منتها نشده تلاش کرده نشده نشده، خوب اين را برگه به چکش نزنيد حساب اين بدهکار با حساب بدهکاري که پول را گرفته عياشي کرده حالا پررويي مي‌کنه کرکري مي‌خواند اين حسابش فرق مي‌کند خوب با هم بخوانيم(قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاسات في العقد و من شر حاسد اذا حسد.)

(شرّ ما خلق) ببينيد اگر گفتند خدا چرا شيطان را آفريد مي‌گوييم شيطان را خدا خوب آفريد خودش با اراده خودش خودش را بد کرد اگر هم خلاف کرده بود باز پررويي نمي‌کرد خدا مي‌بخشيدش مثل اين که حضرت آدم فرمان را انجام نداد ولي عذرخواهي کرد.

4- شناخت درست خير و شرّ

(ربنا ظلمنا) خدايا ما ظلم کرديم به خودمان(فاغفرلنا) مثلاً خوب(من شرّ ما خلق) من راجع به شرور انشاءا. . . صحبتي خواهم کرد که اين شرور فلسفه شرور چيه. بسياري از قضاوت‌هايي که مي‌گوييم چرا اين شره مي‌بينيم اين خير بوده ما ازش استفاده شر کرديم يا يک جمع بندي بايد حساب بکنيم خيلي چيزها به ديد ما شره واقعا خير مي‌تواند باشد اين هم هست مثلا يک سفره‌اي که پهن است بچه دو ساله دست مي‌کند شيريني بخورد مي‌بيند خوشمزه است دو مرتبه بر مي‌دارد بخورد شيريني پهلوي بچه دو ساله توي سفره خير است اما دست مي‌زند به فلفل دور مي‌اندازد ديگه دور فلفل نمي‌رود اگر مصاحبه کنند با بچه دو ساله بچه جون خير کدام است مي‌گويد اون شيريني مي‌گوييم شر چيه مي‌گويد اين فلفل. اما مادر بچه چي مادر بچه هم فلفل را خير مي‌بيند يعني پهلوي مادر بچه، مربا و ترشي هر دو خير است اما پهلوي بچه مربا خير است ترشي شر.

بعضي چيزها را هم ما شر مي‌دانيم در قرآن هم داريم مي‌گويد(عصي ان تحبوا شيئاً) گاهي چيزها را شما خير مي‌بينيد دوست داريد ولي شر است.

خوب(نفلسات في العقد) داشتيم صحبت مي‌کرديم تبليغات سوء(نفاسات في العقد) گفتيم(نفاسات في العقد) در جلسه قبل يعني اونايي که در عقدها در گره‌ها مي‌دمند.

حالا دميدن هم لازم نيست با بيان ممکن است يک دختري خودش رو آرايش کند و با اين قيافش بدمد در دل آن جوان که اين دل او را جذب کند نفاسات في العقد ممکن آرايشگاه آرايشهاي نابجاي دخترها باشد اين دخترها که خودشون را آرايش مي‌کنند تو خيابانها راه مي‌روند اينها نفاسات في العقدند يعني جوان دارد رانندگي مي‌کند حواسش هم جمع است توجه دارد خودش فکرش با رانندگي عقد شده است عقد يعني گره خورده. تمرکز دارد در رانندگي ديگر يک مرتبه يک خانم مي‌بيند تصادف مي‌کند اين شکل نفاسات في العقد مي‌شود يا جوان دارد درس مي‌خواند فکرش با مطلب کتاب قلاب شده است. تمرکز دارد توي دانشگاه يک خانمي با جلوه گري يک دختري مي‌ياد از بغلش بره فو. . . . اين نفاسات في العقد است. يعني اين دختر مانع شد بين اين خوب. . . قيافه گاهي ممکن است نفاسات في العقد باشد ممکن است انگشتر من نفاسات في العقد باشد. يعني شما داري حرف اون را گوش مي‌دهي يک مرتبه من دستت را همچين مي‌کنم انسان در اين زمينه. . . اوه چه انگشتري اين انگشتر باعث شد که حواسش شما از قال صادق رفت سمت انگشتر نفاسات في العقد اون کسي که مي‌دمه در گره‌ها مي‌دمه تيتر روزنامه، سايتهاي اينترنتي، تشکيک قرآن مي‌گفت: که

5- تشکيک مخالفان در حقانيت قرآن و پيامبر

قرآن مي‌فرمايد گاهي وقتها با سؤالهاي مختلفي مثلاً حضرت صالح پيغمبر بود آمدند گفتند که «أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ» الأعراف/75 «تَعْلَمُو» آيا علم داري واقعاً حضرت صالح پيغمبره واقعاً اين پيغمبره «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» الفلق/4 تشکيک مي‌کند.

يک وقتي آيت ا. . . مشکيني حفظه ا. . . يک نامه‌اي داد به ما سر يکي از عالماي شهرستان که اين شيخ قرائتي مي‌آيد زمان شاه بود سي سال پيش تقريباً يا بيشتر مي‌آيد براش جوانها را دعوت کنيد ايشان براي جوانها صحبت کند من نامه آيت ا. . . مشکيني را دستم دادند آقاي اون شهر را ديد و گفت از کجا امضاء جعلي نباشه ممکن است امضاء جعلي باشد از کجا بهفمم اين نامه مال آيت ا. . . مشکيني است گفتم آقا اگر شک داري بده من نامه را گرفتم خودم رفتم تو بازار تو خيابان به جوانها مي‌گفتم فردا بيايد فلان مسجد يک برنامه‌اي ببينيد هيچي راه افتاديم تو بازار تو خيابان خودمون جوانها را دعوت کرديم و يک تخته سياه هم گرفتيم و خودم کارها را انجام دادم بعد که جلسه درس ما گل کرد و هفته‌هاي بعد خيلي شلوغ شد اون آقا گفت من معذرت مي‌خوام تشکيک کردم گفتم من کاري به تشکيک تو ندارم وقتي يک چيزي را يقين داري گوش به حرف بيخودي ندي ببين ماه شما فردا ديدي اگر خودت ماه ديدي فردا عيد فطره گرچه هي بگويند ماه ثابت نشده کسيکه چيزي را با چشم خودش ديد ديگه نبايد منتظر احدي باشه باز يک قصه‌اي که مي‌گويم مال سي و پنج سال پيش رفتم خانه بزرگواري گفتم که ما پزشک اطفال داريم چرا آخوند اطفال نداشته باشيم من مي‌خواهم بشوم آخوند اطفال گفت آخوند اطفال چي چيه! گفتم بچه‌هاي ده دوازده ساله را جمع مي‌کنم براشون قصه‌هاي قرآن را مي‌گويم گفت اين کارها چيه مسخره بازي. برو ملا بشو برو درست را بخوان آخوند اطفال چي چيه؟ حال درس خواندن نداري خودت را زدي به اين کارها يک سي چهل دقيقه من را تحقير کرد اين بزرگوار ما خيلي له شديم آمديم بيرون باز ديدم توي کوچه که مي‌آمدم اين بچه‌ها بازي مي‌کنند اين فکر کرده بودم بچه‌هاي ده دوازده ساله اينها ناس نيستند ناس يعني مردمند ديگر.

قرآن مي‌گويد هذا يعني اين قرآن «بَيَانٌ لِلنَّاسِ» آل عمران/138 اين قرآن مال اين بچه‌هاي دوازده ساله هم هست تفسيرهاي سنگين و کتابهاي سنگين مال خواص اين بچه‌ها چي بايد ياد بگيرند اين قرآن مال بچه نيست براي بچه‌ها هم بايد حرف زد اين آقا چي مي‌گويد قرآن چي مي‌گويد بالاخره گفتم آقا من خودم فهميدم ديگر خودم تصميم خودم را گرفتم براي بچه‌ها صحبت مي‌کنم سالها گذشت انقلاب شد ما رفتيم توي تلويزيون سالها هم توي تلويزيون. . . يکبار ديگه اين بزرگوار من را ديد منتها چون حدود بيست و چند سال گذشته بود شک کرد که من کي هستم گفت شما فلاني هستي گفتم بله يادش رفته بود که من بيست سال پيش رفته بودم خونش چقدر من را له مي‌کرد گفت هذا. . . هذا من بله هذا من فضل الله نمي‌دونم يک آيه‌اي خواند که اين لطف خدا شامل حال شده گفتم بهش نگفتم چه حالي از من گرفتي پدري از ما در آوردي اميرالمؤمنين مي‌فرمايد اگر يک کاري حق است انجام بده گرچه طرفدار ندارد کار حق را انجام بدهيد اگر امروز طرفدار نداريد در آينده طرفدار پيدا خواهي کرد. «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» الفلق/4 ممکن است در قالب اصلاً ممکن است از طريق سبحان الله باشد سبحان الله مي‌گويد ولي گناه دارد چطور؟

6- ذکر خدا، يا دعوت به گناه

شما مي‌آيي پهلوي من مي‌گويي فلاني چنين کرد چنان کرد چنين کرد چنان کرد چنين کرد چنان کرد داري غيبتش را ميکني حرفات که با من تمام شد مي‌گويم عجب سبحان الله سبحان الله سبحان الله مي‌گويم يعني بقيه‌اش بگو ببينم چي چيه باز يک خورده ديگر مي‌گويي فلاني چه کرد چه کرد عجب الله اکبر خدا عاقبتمون رو به خير کند سبحان الله هي با خدا عاقبتون رو به خير کنه سبحان الله شما رو تحريک مي‌کنم که بقيه‌اش را بگويي اين سبحان الله است لفظ سبحان الله است اما «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» الفلق/4 اين شيطان حتي وسط قرآن آدم را ول
نمي کند يک قاري بود قرآن مي‌خواند مي‌گفت وحور العين فوري مي‌بوسيد بعد مي‌گفت کن لولواً مکنون يعني تا به حورالعين مي‌رسيد وسط قرآن هم اين شيطنت خودش رو. . . نفاسات في العقد با عکس با نصيحت سبحان الله خيلي مسئله مهميه بايد مواظب باشيم که چه حرفي را مثلاً مي‌گوييم اين را بگوييم اين يعني همين الاني که من صحبت مي‌کنم ممکنه همين حرفم نفاسات في العقد باشه خدا رحمت کنه آيت ا. . . شهيد دستغيب را کتاب استعاذه نوشته بود ايشون نقل مي‌کرد حالا نمي‌دونم از خودشون شنيدم يا تو کتابش ديدم که يک عالمي قبلاً کتاب استعاذه نوشته بود «أَعُوذُ»، «رَبِّ الْفَلَقِ»، «بِرَبِّ النَّاسِ» الناس/1 اعوذ يعني پناه مي‌برم استعاذه يعني پناه مي‌برم به خدا کتاب استعاذه يعني راههاي پناهندگي يعني به خدا پناه ببرم که شيطان حريفمون نشود مي‌گفت قبل از سالهاي قبل يک کسي يک کتابي نوشته بود پناهندگي به خدا استعاذه يک کسي به شيطان گفت شيطان ديگه حناي تو رنگي نداره پيازت ريشه نمي‌کنه کارت نمي‌گيره گفت چرا گفت فلان بزرگوار کتاب استعاذه نوشته مردم مي‌خوانند به خدا پناه مي‌برند وقتي به خدا پناه بردند وسوسه‌هاي تو در آنها اثر بگيرد نمي‌گذارد شيطان گفت خودم وادارش کردم که اين کتاب استعاذه را بنويسد يعني حتي ممکنه مثل آدمي که لجن بر مي‌دارد به ديوار سفيد مي‌نويسند نظافت را مراعات کنيد که همان سفارش نظافت را مراعات کنيد همان کثافت کاريه با لجن مثلاً زغال بر مي‌دارد ديوار به اين زيبايي را با خط بد مي‌نويسد نظافت را مراعات کنيد يعني همان سفارشش کثافت کاري است اين «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» خيلي ظريفه يک پيرهني مي‌پوشم که همه مردم نگاه کنند تو عروسي اين نفاسات في العقد قيافمو يک جوري درست مي‌کنم.

رانندگي يک جوري ميکنم مثلاً سر موتور و بلند مي‌کنم که مثلاً حالا تو خيابون هر کاري که يک تصميمي رو متزلزل کنه حالا اين ممکنه توي عقائد باشه مثلاً ايمان داره به حضرت صالح مي‌آمدند مي‌گفتند «أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُرْسَلٌ» الأعراف/75 يقين داري حضرت صالح پيغمبر از کجا مي‌گفتند از کجا تشخيص مي‌دهد يا مثلاً مثال خانوادگي زن و شوهر با هم دوستند «يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ» البقرة/102 مي‌ياد يک چيزي مي‌گه که بين عروس و داماد بين زن و شوهر فتنه بندازه جامعه‌اي متحدند جاسوس‌هايي مي‌آيند «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» البته خيلي از اين رؤساي اين کشورها که مي‌روند اين ور و انور نفاسات في العقد ممکن است رئيس کشوري برود اين کشور اون کشور اون کشور در گوش اونها يه چيزهايي بگه که مثلاً توطئه بشه يا وزير امور خارجه «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» بعد هم يکبار نيست نفاسات نگفته نافسات، نافسات يعني يکبار مي‌گويد نفاسات يعني هي مي‌گه مي‌گه مثل چوب سفتي که هي تبر مي‌زنند مي‌زنند تا بشکنه نفاس مثل بقال، بقل يعني سبزي بقال يعني سبزي فروش خباز بقال حداد نفاس يعني هي پشت سر هم مي‌گه «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ» الناس/4 خناس يعني هي مي‌ره بر مي‌گرده مي‌ره برمي گرده مي‌ره برمي گرده يعني اونقدر هي چيز مي‌کنه تا اين کارشو رو انجام بده نفاسات يعني دويدنهاي پي در پي پيگير خوب گفتيم مي‌گويند «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» الفلق/1 نگفته(قل اعوذ بالله) چون مي‌خواهم شرهايي را که مثل غل و زنجير بشکنيم.

مي‌گويد پناه مي‌برم به خدايي که قفل شکن در قرآن، رسم دعا اين است که آدم وقتي يه چيزي را مي‌گويد لقب مناسب را بگويد مثلاً من ديدم توي معجم مثلاً مي‌گويد که(افتح بيننا) خدايا فتح کن باد کن بعد مي‌گويد(خير الفاتحين) چون گفتيم(افتح)، (خيرالفاتحين) يا مي‌گن(فاغفر لنا) بعد مي‌گه(خير الغافرين) يا مي‌گه(وارزقنا)، (خير الرازقين)، (وارحمنا)، (خيرالراحمين) يعني(خيرالراحمين) مال(وارحمنا خيرالرزاقين) مال رزق(خير الفاتحين) مال فتح يعني مي‌خواهم بگويم اون کلمه بايد با اون دعا تناسب داشته باشه که در جلسه قبل هم يک گوشه‌اش را عرض کردم. در مقابل «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» مؤمنينند.

7- دستورات اسلام در جهت تقويت پيوند‌ها و علاقه‌ها

يک سوره که همه ايرانيها تقريباً حفظند با هم بخوانيم.

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

«وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» العصر/1-3.

اين تفاسيرها «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» که براي گره زدن «تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» يعني همديگر رو سفارش مي‌کنند به جوش دادن به پايداري به حق به چيز ثابت نفاسات يعني او مي‌دمد که پاره کند او مي‌دمد که وصل کند و لذا مي‌گويند دروغي که در آن آشتي کردن باشد اون درسته راست گفتني که در آن فتنه باشد درست نيست گاهي يک کلمه حق راسته اما اين راست فتنه به وجود مي‌آورد گاهي وقتها يک کلمه دروغه اما اين دروغ افراد را به هم جوش مي‌ده اسلام خيلي تمام کارهايي که علاقه‌ها را قفل مي‌کند در اسلام سفارش شده سوغاتي، هديه، سلام کردن، مهماني، استقبال، بدرقه، لبخند، حسن ظن، تمام چيزهايي را که علاقه‌ها را جوش مي‌دهد اسلام گفته يا واجب يا مستحب تمام چيزهايي که علاقه‌ها را سست مي‌کند سوءظن، تجسس بالاخره وقتي من تجسس کردم تو کار شما يه عيبي پيدا مي‌کنم اگر خاله وارسي کردم يک عيبي پيدا مي‌کنم ديگه عيب کسي نيست تجسس الان علاقه من به شما شانزده است تجسس مي‌کنم عيب شما را پيدا مي‌کنم علاقه من مي‌شود ده سوءظن مي‌شود يازده غيبت مي‌شود دوازده تجسس حرام، غيبت حرام، سوءظن حرام، جاسوسي حرام، سخن چيني حرام، آنچه علاقه‌ها را گسترش مي‌دهد سبب گسستن بشود حرام، آنچه علاقه‌ها را به هم پيوند بدهد يا واجب يا مستحب، نماز جماعت يکي به يکي اقتدا کند يک مرتبه يک رکعت مي‌شود هفتاد و پنج برابردوتا شدند سه تا شدند تا ده تا به ده تا که رسيدند که هيچ کس حسابش را نداره مثل انگشت شما يک انگشت داشته باشي تلفن مي‌گيري دوتا داشته باشي سطل ماست را بر مي‌داري سه تا داشته باشي پرتغال و سيب زميني بر مي‌داري چهار تا داشته باشي سطل آب بر مي‌داري پنج تا داشته باشي آمپول مي‌زني همينطور اين ده تا به ده تا که رسيد بي نهايت داره يعني انسان نداريم پيدا نکرديم که من يک کاري پيش آمد يازده تا انگشت مي‌خواست متأسفانه چون من ده تا انگشت داشتم منو استخدام نکردند.

يعني به ده تا که رسيد تا بي نهايت مي‌شود نماز جماعت هم که ده تا که رسيد ديگه بي نهايت مي‌شود يکي به يکي يک رکعت هفتاد و پنج رکعت دوتا بيشتر سه تا بيشتر هي همينطور بيشتر مي‌شود به ده تا که رسيد بي نهايت مي‌شود از ده تا که رد شد آنچه جامعه را جوش مي‌دهد جمع جماعت هديه سوغاتي ديد و بازديد آنچه جامعه را متشدد مي‌کند. . .

8- نزاع و نافرماني، عامل شکست در جنگ احد

رمز شکست در احد اين که به پيغمبر گفتند يا رسول الله چرا در احد شکست خوردي مگه در قرآن نگفتند ما مؤمنين را پيروز مي‌کنيم اگر مؤمنين پيروزه «إِنْ تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ» محمد/7 چرا شکست خوردي تو احد قرآن مي‌گويد تقصير خودشونه «فَشِلْتُمْ» آل عمران/152 شل شديد تَنَازَعْتُمْ نزاع کرديد عَصَيْتُمْ معصيت کردي فرموده که اونجا بايستيد رفتي اونجا ايستادي رمز شکست چيه «فَشِلْتُمْ»، «تَنَازَعْتُمْ»، «عَصَيْتُمْ» قرآن گفته گناه کليدي کليد شکست اينه اميرالمؤمنين مي‌فرمود که لشگر معاويه در باطنشان محکمند اما لشگر من در حقشان شلند و من حاضرم شما را ده تا بدهم يکي از اونها را بگيرم چون اونها در اطاعت سفتند يک روز معاويه چهارشنبه خواست نماز جمعه بخواند همه حاضر شدند يعني حتي مي‌دانستند که چهارشنبه است ولي شما حق روشن را قبول نمي‌کنيد آنها باطل قطعي را قبول مي‌کنند خوب وقتمان تمام شد. در پايان يکبار ديگه سوره را بخوانيم. بسم الله الرحمن الرحيم قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاسات في العقد و من شر حاسد اذا حسد خدايا از شر دميده‌هايي که وقتي در گوش آدم مي‌دمند نظام خانوادگي نظام سياسي نظام اجتماعي اين که دستور دادند در جمهوري اسلامي مسائل سياسي نبايد وارد قواي مسلح بشود تو ارتش و سپاه و بسيج و اينها بخاطر اينکه ارتش اسلحه دستش بايد تحت امر بزند يا نزند اگر خط سياسي و سياسي بازي وارد ارتش بشود نظام از هم مي‌پاشد اون کسي که بايد يک کار قاطع بکند نبايد خطوط سياسي «النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» بشه خدايا ما را از همه نفاسات في العقد و از همه حسادتها و شر ما خلق همه ما و جامعه ما و امت ما را حفظ بفرما

والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته

/ 1