2 - عهد خدا برآدم(ع)
* و لقد عهد نا الى آدم من قبل فنسى و لم نجدله عزماً(62)ترجمه: و ما با آدم عهدى بستيم و در آن عهد، او را استوار و ثابت قديم نيافتيم.
ترجمه منظوم:
ببستيم با آدم عهد و قرار
نديديم او را، ولى استوار
نديديم او را، ولى استوار
نديديم او را، ولى استوار
تفكر:
بيش از 43 مرتبه واژه «عهد و مشتقاتش در قرآن ذكر
شده» و در ميان آن آيات، تنها آيه فوق الذكر در مورد حضرت آدم(ع) است. در اين
آيه از پيمان خدا با آدم سخن مىگويد، و مىفرمايد: پيش از اين از آدم پيمان
گرفته بوديم اما او فراموش كرد و عزم استوارى براى او نيافتيم. منظور از «عهد»
فرمان خدا مبنى برنزديك نشدن بهدرخت ممنوع است، و بدون شك آدم(ع) مرتكب گناهى
نشد، بلكه تنها ترك اولايى از او سرزد و در اصل دوران سكونت آدم در بهشت يك
دوران آزمايشى و آمادگى جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسئووليت و تكاليف بود(63).
و شايد با استناد بهآيه شريفه «الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا
الشيطان...(64)»
«اى فرزندان آدم! آيا با شما عهد نبستم كه
شيطان را نپرستيد!...» و با توجه بهاينكه اطاعت هم نوعى عبادت و پرستش است
بتوان گفت عهدى كه خدا با آدم(ع) داشت علاوه برنهى از نزديك شدن بهدرخت
ممنوع(65)، نهى از متابعت و اطاعت شيطان(66) نيز باشد. اما حضرت آدم(ع) دچار
فراموشى شد و فراموش كرد كه شيطان دشمن اوست. و شيطان با استفاده از اين
فراموشى توانست از درخت ممنوعه، درخت خلد و جاويد ارائه دهد و سعادت آدم و حوا
را در گرو نزديك شدن بهآن درخت نشان دهد. شيطان آنها را توجيه كرد كه اگر از
اين درخت بخوريد دو فرشته مىشويد و يا جاودان در بهشت خواهيد ماند و سپس قسم
ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم.
علامه طباطبايى(ره)
مىفرمايد در مورد عهدى كه از سوى خدا برآدم(ع) بود سه احتمال وجود داشت.
الف) مقصود از عهد نزديك نشدن بهدرخت ممنوعه باشد.
ب)
اعلان دشمنى ابليس با آدم و همسرش بوده.(67) و عهد اين بود كه فريب دشمن را
نخوريد.
ج) عهد بهمعناى ميثاق عمومى است كه از همه
انسانها عموماً و از انبياء خصوصاً و بهوجهى مؤكد گرفته شده اما احتمال اول
ودوم را علامه(ره) بهدلايلى ردّ مىكند و احتمال سوم را (كه عهدمعناى ميثاق
برربوبيت خدا و عبوديت آدم است) مناسبتر از دو احتمال اول و دوم مىداند. زيرا
با انسان عهد و ميثاق بسته شده كه هرگز خدا را فراموش نكند، فراموش نكند كه
مملوك طلق خداست و خود را مالك هيچ چيز نداند و فراموش نكند كه هيچ نفع و ضررى
و نه مرگ و حيات بهدستش نيست. و خطيئه و گناه آدم در مقابل اين ميثاق بود، آدم
از مقام پروردگارش غفلت ورزيد و بهخود سرگرم شد بنابراين گرفتار تعب و شقاوت
دنيا گشت(68).
و اگرچه آدم توبه كرد و خداوند توبهاش را
پذيرفت اما توبه سبب زايل شدن تعب و سختى و عواقب كار آدم و حوا نمىشد و تنها
ظلمى را كه در حق خدا كرده بودند (فراموش كردن عهد خدا) بهوسيله توبه بخشوده
شد، نه ظلمى را كه در حق خودشان كرده بودند. مثل اين است كه پدرى بهفرزندش
بگويد پاى برهنه راه نرو پايت صدمه مىبيند. و بچه حرف پدر را نشنيده، گرفت و
پايش مصدوم شد، وى مورد عتاب پدر قرار مىگيرد كه چرا پاى برهنه رفتى؟ مگر
بهتو نگفتم،! فرزند عذرخواهى مىكند، اين عذرخواهى، حق ناشناسى نسبت بهپدر را
از بين مىبرد، اما رنج و تعب مصدوميت را كم نمىكند و التيام نمىبخشد.
در
مورد حضرت آدم(ع) نيز چنين است كه خداوند فرمود «لاتقربا هذه الشجرة(69)» و نيز
فرمود «اِنَّ هذا عدوٌلك و لزوجك(70)» اما آدم دشمنى شيطان را فراموش كرد و
حرفش را شنيد و حرف خدا را نشنيده گرفت و نزديك درخت ممنوعه رفت و از آن خورد و
بهتعب و سختى و شقاوت افتاد. مضافاً براينكه حرف خدا را هم كه نشنيده گرفته
بود، توبه كرد و توبهاش پذيرفته شد و قبح مخالفت با خدا با توبه زايل گشت. اما
تعب و رنج اين عمل با توبه زايل نشد و اگرچه خدا توبهاش را پذيرفت و حتى او را
برگزيد و منتخب خود قرار داد و هدايتش كرد، اما آدم نمىتوانست ديگر بهبهشت
برگردد و هدايتش كرد، اما آدم نمىتوانست ديگر بهبهشت و اين سرانجام و عاقبتى
حتمى براى عملش بود، و اراده خدا براين تعلق گرفته، كهعلتى معلولى داشته باشد.
[در پايان باز متذكر مىشويم فراموش كردن ميثاق، شقاوت در زندگى دنيا را
بهدنبال دارد يعنى شقاوت دنيوى از فروع فراموشى ميثاق است.]
3 - توبه حضرت آدم(ع)
*فتلقّى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التّواب الرحيم(71).
ترجمه: پس آدم از خداى خود كلماتى آموخت (كه آن كلمات) سبب پذيرفتن توبه او
گرديد همانا خداوند توبهپذير و مهربان است.
ترجمه منظوم:
بياموخت آدم زپروردگار
پذيرد از او توبه را از خطا
خداى رحيمست توبه پذير
بسى مهربان است آن بىنظير
كلام و سخنهاى بس استوار
كه گرديد باعث كه يكتا خدا
بسى مهربان است آن بىنظير
بسى مهربان است آن بىنظير
«تلقى» عبارت است
از، گرفتن كلام با درك مضمون آن و اين تلقى براىحضرت آدم(ع) راه توبه را سهل و
آسان كرد. اما در مورد ماهيت كلمات، احتمالاتى وجود دارد:
الف) همان دعاى است كه آدم و حوا با خداوند گفتند(72).
ب)
مقصود از تعليم كلمات، علم الاسماء باشد. [شايد] در موضوع تعليم اسماء چيزى
بوده كه بهدرد جبران معاصى و گناهان مىخورده و شايد كلماتى را كه آدم تلقى
كرد مربوط بههمين قسمت بوده است. اما احتمال اول ضعيف مىشود بهاينكه اين
دعا (حضرت آدم و حوا) قبل از هبوط بوده درحالىكه تلقى كلمات بعد از هبوط بوده
است(73).
علاوه برآيه مذكور آيات ديگرى نيز بهگناه و توبه
آدم(ع) تصريح يا اشاره نمودهاند كه يك موردش را متذكر مىشويم:
... و عصى آدم ربه فغوى ثم اجتباه ربه فتاب عليه و هدى(74)
ترجمه: و آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد. سپس خدا توبه او را پذيرفت و
هدايتش فرمود و بهمقام نبوتش برگزيد.
ترجمه منظوم:
چو آدم بهيزدان خود كرد پشت
هدايت بفرمود و كردش رسول
هدايت بفرمود و كردش رسول
زدست ضلالت براو خورد مشت
خدا توبهاش را نمودى قبول
هدايت بفرمود و كردش رسول
اصابت بهواقع است. بنابراين، غوايت غير از «ضلالت» است زيرا ضلالت بهمعناى
بيرون شدن از راه راست است كه مقابلش هدايت است، البته در مقابل غوايت هم
استعمال مىشود. اما هدايت در اينجا بهمعناى ارشاد است. و هدايت در مقابل
ضلالت بهمعناى راه نشان دادن و يا بهراه رساندن و سوار كرا كردن است.
بنابراين نافرمانى حضرت آدم(ع) در مقابل يك امر ارشادى بوده نه مولوى تا با
عصمت آدم(ع) منافات داشته باشد، زيرا انگيزه و هدف در امر ارشادى خيرخواهى و
رسيدن بهمنفعت است.
(اگر آدم(ع) مخالفت اين امر را كرد
معنايش اين است كه بهآن خير و منعفت نرسيده.)
اما كلمه
«اجتباه» بهمعناى جمع كردن بهمنظور برگزيدن است، خداوند بندهاش را براى خود
جمع كرد بهطورىكه كسى غير خدا در او شريك نباشد و او را از مخلصين قرار داد.
در هرصورت آيه شريفه دلالت مىكند براينكه خداوند بعد از توبه و هدايت (هم در
مورد امر مولوى و هم ارشادى) بهحضرت آدم(ع) عصمت عنايت نمود و او را، هم در
امر دنيا و هم در امر دين از خطا مصونيت مرحمت نمود(75).
رهجو: توبه از مخالفت با امر ارشادى چه ضرورتى دارد؟ آن هم بهاين صورت كه
خداوند بهاو ياد دهد و تلقى كلمات از خداوند داشته باشد؟
رهنما: توبه بهمعناى رجوع و بازگشت است، همانطورىكه بنده متمرد و سركش
مىتواند توبه كند تا بهمقام اولش در نزد مولايش باز گردد، همچنين بيمارى هم
كه نسبت بهدستورات طبيب كه براى حفظ سلامتى او داده بود و عمل نكرده و بيماريش
شدت يافته مىتواند دوباره بهطبيب مراجعه نمايد (يعنى همان توبه) تا دستور
ديگرى بهاو بدهد بدينوسيله سلامتى را براى او تجديد نمايد و ممكن است دستور
جديد اين باشد كه بيمار مدتى تحمل زحمت و رنج و تعب نمايد و كارهاى دشوارى
انجام دهد تا بهوضع اول يا بهتر از آن وضع اول بازگردد. بنابراين توبه از امر
ارشادى هم، عقلاً ضرورى است و مىتواند در جلب منفعت جديد مؤثر باشد(76).
زمان و مكان توبه
(از رديف نزول آيات) چنين استفاده
مىشود كه آدم و حوا هنگام توبه كردن هنوز از بهشت خارج نشده بودند. اگرچه در
جاى سابقشان، در بهشت هم نبودند، زيرا وقتى از آن درخت ممنوعه خوردند تكويناً
از آن موقعيت سقوط كردند (مانند خوردن سمّ كه اثر تكوينى دارد) عمل آدم و حوا
مانند اين بود كه طبيبى بهكسى مىگويد آن غذا را نخور كه دچار مشكل مىشوى اما
آن شخص غذا را خورد و بهمشكل افتاد و نزد طبيب رفت تا برايش رفع مشكل نمايد.
ما معتقديم امر خدا «لاتقربا هذه الشجرة» بهمانند امر طبيب (ارشادى) بوده،
بنابراين مجازات آن تشريعى نبود (مثل مجازاتى كه مثلاً براى ترك نماز وضع شده)
بلكه تكوينى بوده مانند خوردن غذاى مضرى كه مشكل آفرين است(77).
رهجو: با توجه بهمطالبى كه قرآن بيان مىفرمايد: «كه حضرت آدم فريب شيطان را
خورد و عملى را مرتكب شد كه سبب خروجش از بهشت گشت و سپس بهزمين آمد و از عمل
خود نادم و پشيمان گشت و توبه نمود كه منجر بهپذيرش آن از سوى خدا شد.» آيا در
مجموع، اين مسائل به نفع حضرت آدم تمام شد؟ يا نه اگر چنين نمىكرد و بهزمين
نمىآمد بهنفعش بود؟
رهنما: اگرچه آدم(ع) بهخود ستم كرد
چنانكه فرمود «ربنا ظلمنا انفسنا» و خود را لب پرتگاه هلاكت و دو راهى سعادت و
شقاوت يعنى (دنيا) كشانيد كه اگر در آن توقف كند هلاك مىشود و اگر از آن بگذرد
بهسعادت اول برگردد باز هم بخود زحمت داده و بهخود ستم كرده، ولى در عين حال
با آمدن بهاين دنيا يكى از درجات سعادت و منازل كمال و ترقى را براى خود فراهم
ساخت كه اگر اصلاً بهاين عالم نمىآمد و يا مىآمد ولى خطا نمىكرد هرگز آن را
درك نمىكرد. يعنى اينكه آدم بدون اين حادثه، چگونه مىتوانست سعادتها و
راحتىهايى كه در عالم قدس و جوار رحمت خداى عالم در مقابل زحمات و رنجها و
مشقتهاى اين دنيا بهاو داده مىشود بهدست بياورد؟ [در نتيجه بايد گفت اين
حوادث قضاى الهى بودكه تحققش براى آدم(ع) تلخ و شيرينىهاى داشته است].
4 - امر و نهى خداوند بهحضرت آدم(ع) يا نخستين تشريع دين.
* قال اهبطا منها جميعاً بعضكم لبعض عدوفاما يأتيّنكم منّى هدىً فمن اتَّبعهداى فلايضلّ و لايشقىو من اعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكاً و نحشره يوم
القيامة اعمى.(78)
ترجمه: آنگاه (خدا بهآدم و حوا) فرمود:
اكنون از رتبه عالى خود در بهشت فرود آييد كه برخى از شما با برخى ديگر دشمنيد،
تا چون از جانب من براى شما راهنمايى بيايد، (آن هنگام) هركه از راه من پيروى
كند نه هرگز گمراه شود و نه شقى و بدبخت گردد. و هركس از ياد من اعراض كند
همانا معيشتش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش كنيم.
ترجمه منظوم:
پس آنگاه يزدان خطابش نمود
كه در نسل انسان فتد دشمنى
چو از جانب من رسد رهنما
هرآنكس بگرديد پيروز وى
نه بدبخت گردد، نه هرگز شقى
هر آن كس زيادم اكند احتراز
چو محشور گردد بهپيش خدا
بود ديدهاش كور، روز جز
كه از جنت آييد اينك فرود
بود ريشهاش نيز ما و منى
بگويد ره راست را برشما
نسازد ره گمرهى هيچ طى
همانا شود رستگار و تقى
نگردد بهرويش در رزق باز
بود ديدهاش كور، روز جز
بود ديدهاش كور، روز جز
تفكر:
آيه شريفه مىفرمايد هركس پيروى كند هدايت گرى را كه
بههدايت من هدايت مىكند، در طريق خود گمراه، و در رسيدن بهنتيجهاى كه در
عاقبت امرش هست شقى نمىشود.
«هدايت الهى» دين فطرى است كه
خداوند بهلسان انبيائش بهسوى آن دعوت فرمود، و دين فطرى عبارت است از: مجموع
اعتقادات و اعمالى كه فطرت آدمى آن را اقتضا مىكند و جهازاتى كه خلقتش بدان
مجهز است و بهسوى آن دعوت مىنمايد. معلوم است كه سعادت هرچيزى، رسيدن بههمان
اهدافى است كه خلقتش و جهازات خلقتش تقاضاى آن را دارد و بهغير آن سعادتى ديگر
ندارد چنانكه مىفرمايد «فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرة اللَّه التى فطره الناس
عليها لاتبديل لخلق اللَّه ذلك الدين القيم...(79)»
اما
كلمه «عيش»(80) بهمعناى زندگى است كه مخصوص حيوان است و «ضنكاً» بهمعناى تنگ
است و مقصود از «ذكر» يا بهمعناى «يادآوردن خدا» است و يا بهمعناى «قرآن» است
و يا «مطلق كتب آسمانى» است، كسى كه از ذكر، اعراض نمايد زندگى براو تنگ
مىشود، زيرا كسى كه خدا را فراموش كند و با او قطع رابطه نمايد ديگر چيزى غير
دنيا نمىماند كه وى بهآن دل ببندد و آن را مطلوب يگانه خود قرار دهد. در
نتيجه همه كوشش خود را منحصر بهآن مىكند و روز بهروز بهتوسعه آن مىپردازد
و بهتمتّع از آن سرگرم مىشود، اما اين معيشت و زندگى او را آرام نمىكند (چه
كم باشد يا زياد) براى اينكه هرچه بهدست آورد بهآن حدّ قانع نيست و دائماً
بهاضافهتر آن چشم دوخته است و اين حرص و تشنگى بهجاى منتهى نمىشود،
بنابراين چنين كسى هميشه در فقر و تنگنا بسر مىبرد، صرفنظر از اضطرابها و
ناملايمات و حوادثى كه در انتظارش بسر مىبرد. درحالىكه اگر مقام پروردگار خود
را مىشناخت و بهياد او بود و او را فراموش نمىكرد، يقين پيدا مىكرد كه نزد
پروردگار خود حياتى دارد كه آميخته با مرگ نيست، و ملكى دارد كه زوالپذير
نيست، و عزتى دارد كه همراه با ذلت نيست. و دنيا، دار مجاز است و حيات و زندگى
دنيا، در مقابل آخرت پشيزى بيش نيست. اگر انسان اين را بشناسد دلش بهآنچه خدا
برايش تقدير كرده قانع مىشود و زندگيش هرچه باشد برايش فراخ گشته و ديگر روى
تنگى را در زندگى نمىبيند(81).
در تفسير كلمه «معيشتاً
ضنكاً» بعضى گفتهاند مقصود عذاب قبر و شقاوتهاى زندگى برزخى است، اما اين نظر
صحيح نيست زيرا مىتوان گفت عذاب قبر هم يكى از مصاديق ضنك است(82).
در ادامه اين بحث مىتوان بهاين آيه شريفه نيز استدلال نمود:
قلنا اهبطوا منها جميعاً فامّا يأتينّكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و
لا هم يحزنون(83).
ترجمه: گفتم فرودآييد از بهشت همه شماها
(آدم و حوا و شيطان) تا آنكه از جانب من راهنمايى سوى شما آيد، پس هركس پيروى
كند راهنماى مرا هرگز (در دنيا و آخرت) بيمناك و اندوهگين نخواهد گشت.
ترجمه منظوم:
بگفتيم حقاً يكايك برون
پس آنگه كه از لطف يكتا خدا
هر آن كس كند پيروى از رسول
نخواهد شود هيچگه بيمناك
نه اندوه دارد زچيزى نه باك
بياييد از باغ جنت كنون
رسولى فرستد براى شما
كند دين و آيين او را قبول
نه اندوه دارد زچيزى نه باك
نه اندوه دارد زچيزى نه باك
و تفكر
اين نخستين تشريع دين است كه خداوند براى آدم و
فرزندان او نموده و تمام حقيقت و روح دين را در دو جمله كوتاه خلاصه كرده كه تا
قيامت چيزى برآن افزوده نمىشود «كسانى كه از راهنمايى من پيروى كنند نه ترسى
برآنهاست و نه غمى دارند و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را بهدروغ گرفتند اهل
آتشاند همواره. اگر در آيات قرآن(84) قضيه بهشت حضرت آدم(ع) را ملاحظه نماييم
مىبينيم كه اين جريان موجب شد خداوند دو موضوع را درباره آدم و فرزندان او
مقرر فرمايد:
نخست اينكه، آدم از درخت تناول كرد و اين
عمل باعث شد كه خداوند او را بهزمين فرودآورد كه در آن زندگى كند و مشقتها و
مشكلات آن را تحمل نمايد.
دوم اينكه، آدم توبه كرد و همين
امر باعث حكم و قضاء ديگرى شد، و آن اينكه خدا آدم و فرزندانش را بهوسيله
هدايت بهبندگى و عبوديت اكرام نمايد. بنابراين در مرحله اول، زندگى مادى زمينى
مقرر شد، سپس براثر پذيرفتن توبه آدم، زندگى مزبور را بهوسيله هدايت بهمقام
بندگى خود، پاكيزه كرد و با آن آميخت در نتيجه يك زندگى مركب از زمينى و آسمانى
بهوجود آورد(85).
نگاه چهارم: دشمن حضرت آدم(ع)
1 - شيطان
* فقلنا ياآدم اِنّ هذا عدولك و لِزوجك فلايخرجنكما من الجنة فتشقى(86).
ترجمه: آنگاه گفتيم اى آدم محققاً اين شيطان با تو و همسرت دشمن است مبادا شما
را از بهشت بيرون آرد و از آن پس بهشقاوت و بدبختى گرفتار شويد.
ترجمه منظوم:
به آدم خطاب آمد آنگه زدوست
مبادا شما را زباغ بهشت
اگر هم نماييد اينگونه كار
بگرديد خود برشقاوت دچار
كه شيطان ، تو و همسرت را عدوست
برود آورد با عملهاى زشت
بگرديد خود برشقاوت دچار
بگرديد خود برشقاوت دچار
تفكر:
خداوند بهآدم و حوا اعلان داشت كه شيطان دشمن شماست
و درصدد است امتيازات شما را از بين ببرد، او مىخواهد شما را از آسايش بهشت
خارج و بهتعب و سختى بياندازد مواظب او باشيد.
اما شيطان
راه ورود بهانسان را پيدا كرد و توانست بهوسيله آن انسان را بهرنج، مشقت و
لغزش مبتلا سازد. چنانكه در آيه ذيل بهاين راه اشاره مىنمايد.
2 - وسوسه و غفلت
*
فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل اَدُلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى(87).
ترجمه: پس شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم، آيا تو را بهدرخت جاودانگى و
ملكى كه زايل نمىشود راهنمايى كنم؟»
ترجمه منظوم:
ولى باز شيطان فريبش بداد
كز آن ملك جاويد يا بى و بخت
كز آن ملك جاويد يا بى و بخت
بسى وسوسه در دلش در نهاد
بگفتا نشانت دهم آن درخت
كز آن ملك جاويد يا بى و بخت
شيطان راه موفقيت
خود را پيدا كرد. و با كمك دستيارش (نفس) به درون آدم نفوذ كرد. بهعبارت ديگر
دشمن باطنى و دشمن خارجى انسان (نفس) دست بهيكى كردند و برآدم پيروز شدند.
چنانكه از آيات استفاده مىشود، شيطان بهسراغ «طمع و آرزوى» آدم نيز رفت، طمع
بهجاودانگى و ملكى زايل نشدنى و نيز بهسراغ «غفلت» آدم رفت، بنابراين دشمنان
داخلى با تحرك دشمن خارجى يعنى «ابليس و شيطان» تجهيز شدند و حملهاى برعليه
«عقل» آغاز كردند و او را بهزانو درآوردند و خودشان حاكم بركشور بدن آدم شدند.
البته شيطان ظاهرفريبى نمود و قسم ياد كرد كه خيرخواه آدم و حوا باشد و كاملاً
مسئله را براى آنها توجيه كرد. و همين توجيه سبب شد آدم و حوا با اختيار خودشان
بهسراغ درخت ممنوعه بروند و بهآن مشقت مبتلا شوند. چنانكه در اين آيه
مىفرمايد:
فأكلا منها فبدت لهما سَؤاتهما و طفقا يخصفان
عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى(88).
ترجمه: پس از
آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند
بهچسبانيدن برگهاى بهشت برخود. [و اينگونه] آدم پروردگار خود را عصيان ورزيد
و بيراهه رفت [به عبارت ديگر «آدم ارشاد و راهنمايى پروردگارش را نافرمانى كرد
و گرفتار شد».(89)]
ترجمه منظوم:
بخوردند زآن ميوههاى جنان
بشد زشت اندامشان آشكار
همى خواستندى بهبرگ شجر
زدست ضلالت براو خورد مشت
زدست ضلالت براو خورد مشت
كه ممنوع گرديده بود از آن
چو خوردند زآن ميوها در كنار
بپوشند اندام خود را دگر
چو آدم بهيزدان خود كرد پشت
زدست ضلالت براو خورد مشت
غفلتهاى حضرت آدم(ع) اين شد كه آسايش بهشت را از دست دادند و گرفتار سختىها و
مشقتهاى دنيا شد چنانكه در اين آيه نيز بدان اشاره مىفرمايد:
فأَزلّهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانافيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعضٍ عدوٌ و
لكم فى الارض مستقر و متاعٌ الى حين(90).
ترجمه: و شيطان
ايشان را از نعمتهاى بهشت بينداخت و از آن زندگى آسوده كه داشتند بيرونشان
كرد، و گفتيم: با همين وضع كه دشمن يكديگيرند پايين رويد كه تا مدتى در زمين
قرارگاه و بهره داريد(91).
3 - عبرت نگرفتن از گذشته
* و اذقلنا
للملائكة اسجدوا لِأدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن، فَفَسقَ عن امر، ربه
افتتخذونه و ذريتَه اولياء من دونى و هم لكم عدو بئسَ للظالمين بدلاً(92).
ترجمه: (اى رسول ياد كن وقتى را كه بهفرشتگان فرمان داديم كه برآدم همه سجده
كنيد و آنها تمام سربه سجده فرود آوردند جز شيطان كه از جنس جن بود، بدين جهت
از اطاعت خدا سرپيچيد (آيا شما فرزندان آدم) مرا فراموش كرده و شيطان و
فرزندانش را دوست خود گرفتيد درصورتىكه آنها شما را سخت دشمنند و ظالمان را كه
بهجاى خدا شيطان را بهطاعت برگزيدند بسيار بد مبادلهاى كردند.
ترجمه منظوم:
به يادآر وقتى بهجمع ملك
نماييد سجده براين آدمى
همه سجده كردند جز اهرمن
فراموش كرديد من را كنون؟
زشيطان و فرزندهايش چرا
چو ابليس باشد شما را عدو
پس اين ظالمان زدرگاه رد
تجارت نمودند با خود چه بد
بداديم فرمان، كنون يك بهيك
كه از خود دميدم بهخاكشدمى
كه پيچيد ناگه سر از حكم من
بخواهيد يارى زشيطان دون
گرفتيد ياور بهراه خطا
چگونه بخواهيد يارى از او
تجارت نمودند با خود چه بد
تجارت نمودند با خود چه بد
تفكر:
از اين آيه استفاده مىشود خداوند براى روشن شدن
هويت شيطان براى آدم، سابقه سوءشيطان را يادآور شده كه او فرمان خدا را نقص
كرده و حاضر بهسجده برآدم نگشت، و با اين عمل از درگاه حق رانده گشت و از زمره
دوستان خدا خارج شد و با دوستان خدا دشمنى كرد. بنابراين شاسته نيست. آدم و
فرزندانش، دشمن خود و دشمن خدا يعنى (شيطان و فرزندان شيطان را) بهدوستى
برگزيند و خدا را رها كنند و يا از خدا غافل شوند، اين درس عبرتى است براى
انسان كه هرگز نبايد فراموشش كند كه دوستى با دشمن خود و دشمن خدا نكند.
نگاه پنجم: فرزندان حضرت آدم(ع)
در هشت آيه از قرآن كريم به«بنى آدم» تصريح شده است و با موضوعات متعددى درمورد آنان سخن گفته و آنان رامورد خطاب قرار داده است(93).
به علاوه ذكر داستان بهشت آدم با همه خصوصياتش، مثالى است كه سرنوشت آينده
يكايك فرزندان او را تا قيامت ممَثَّلْ مىكند.
و نيز با
نهى آدم از نزديك شدن بهدرخت ممنوعه، دعوتهاى دينى و هدايت الهى بعد از آدم
را مُمَثَّل كرده. و با نافرمانى آدم كه آن را «نسيان عهد» خوانده، نافرمانى
فرزندانش را كه ناشى از نسيان ياد خدا و ياد آيات اوست مُمَثَّل فرموده، و تنها
فرق ميان آدم و بنى آدم اين است كه آزمايش آدم(ع) قبل از تشريع شرايع بود، در
نتيجه نهى كه متوجه آدم(ع) شد نهى ارشادى بود كه مخالفتش «ترك اولى» محسوب
مىشد، ولى آزمايش فرزندان آدم(ع) بعد از تشريع دين و مخالفتش نافرمانى نسبت
بهامر مولوى است كه مجازات تشريعى دارد(94).
1 - تقرب بهقربانى
* و
اتل عليهم نبأ بنى آدم بالحق اذقربا قرّباناً فتقبل من احدهما و لم يتقبل من
الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل اللَّه من المتقين(95).
ترجمه: و بخوان برآنها بهحقيقت و راستى حكايت دو پسر آدم [هابيل و قابيل] را
كه تقرب بهقربانى جستند از يكى پذيرفته شد و از آن ديگرى پذيفته نشد [قربانى
هابيل پذيرفته شد و قربانى قابيل پذيرفته نشد ](قابيل بههابيل) گفت من تو را
البته خواهم گشت. (هابيل) گفت (مرا گناهى نيست) كه خدا قربانى متقيان را خواهد
پذيرفت.
ترجمه منظوم:
بگو ماجراى دو فرزند را
كه بهر تقرب بهوجهى نكو
زهابيل، حاجت پذيرفته گشت
بگفتا گنهكار هرگز نيم
كه قربانى متقين را خدا
به رغبت پذيرد بهشوق و رضا
كن آويزه گوش اين پند را
به قربان نمودن نهادند روى
به قابيل نامد، چنين سرگذشت
پذيرد خداوند قربانيم
به رغبت پذيرد بهشوق و رضا
به رغبت پذيرد بهشوق و رضا
حكايت تولد، ازدواج و مرگ فرزندان حضرت آدم(ع)
حوا در دو نوبت چهار فرزندبهدنيا آورد نوبت اول: قابيل و خواهرش «لوزا»، و نوبت دوم هابيل و خواهرش
«اقليما». هرچهار فرزند پس از گذراندن دوران كودكى و نوجوانى و رسيدن بهسن
بلوغ و جوانى، غرايز جنسى و ميل بههمسر در آنها بيدار شده بود. قابيل كشاورزى
و برادرش هابيل دامپرورى مىكرد و گوسفند دارى را پيشه خود ساخته بود.
بهآدم(ع) وحى شد كه هريك از پسران با خواهر همزاد برادرش ازدواج كند [در آن
روزگار حرمت ازدواج با محارم تشريع نشده بود] حضرت آدم(ع) فرمان خدا را
بهفرزندانش ابلاغ كرد و اميد داشت گفتهاش بىچون و چرا اجراء شود. اما قابيل
ناراحت شد [زيرا خواهر هابيل بهزيبايى خواهر همزاد خودش نبود] و از اراده پدر
و فرمان خدا سرپيچى كرد و بهبرادرش حسد برد و بهاين تقسيم راضى نشد.
حضرت آدم(ع) از اين اختلاف ناراحت و در فكر چارهاى بود تا اينكه خداوند اين
راه حل را بهاو ارائه نمود كه هريك از پسران را بگو بهپيشگاه خدا قربانى
تقديم نمايند، قربانى هركس كه پذيرفته شد بهمراد دلش برسد و حق با او باشد.
هابيل كه مردى با فضيلت و پاك بود از ميان دامهاى خود شترى را آورد و قابيل از
محصول زراعت خود دستهاى (شايد دستهاى گندم و يا چيز ديگر باشد) را تقديم كرد.
اما خداوند قربانى هابيل را پذيرفت و هديه قابيل را رد كرد زيرا قابيل بهحكم
خدا و حكم پدر سرفرود نياورد و در نيت نيز خالص نبود، قابيل سرگشته شد و آتش
كينه در او شعلهور گرديد و ناپاكيش برانگيخته شد و برادر را تهديد بهمرگ كرد.
هابيل بهاو گفت: برادر جان «اگر تو بهكشتن من دست برآوردى من هرگز بهكشتن تو
دست دراز نخواهم كرد كه من از خداى جهانيان مىترسم من مىخواهم گناه كشتن و
گناه مخالفت امر خدا، هردو بهتو بازگردد، تا تو اهل آتش جهنم شوى كه آتش جزاى
ستمكاران است».
آنگاه پس از اين گفتگو، هواى نفس او را
(قابيل) بركشتن برادرش (هابيل) ترغيب نمود تا او را بهقتل رساند، و بدين سبب
از زيانكاران گرديد. آنگاه خداوند كلاغى را برانگيخت كه زمين را بچنگال گود
نمايد تا بهاو بنمايد كه چگونه جسد برادش را زير خاك دفن سازد. قابيل با خود
گفت اى واى برمن آيا از آن (كلاغ) عاجزترم كه تا جسد برادرم را زير خاك پنهان
كنم. پس برادر را بهخاك سپرد و از اين كار سخت پشيمان شد.
ترجمه منظوم(96):
اگر دستى آرى سوى كشتنم
كه مىترسم از كردگار جهان
بخواهم كه گردى از اصحاب نار
گناه تخلف زامر خدا
بلى ظالمان را ببايست سوز
چو پايان پذيرفت اين گفتگو
بهقتلش رسانيد و خونش بريخت
بهطور يقين و فراتر زظن
كلاغى برانگيخت آنگه خدا
مگر تا بياموزد او را چسان
تأسف كنان كرد برخود خطاب
كه سازم جسد را نهان زيرخاك
به خاكش سپرد و از اين كارسخت
پشيمان بگرديد آن تيرهبخت»31
نه برقتل تو هيچ دستى زنم
كنم آشكارا، نسازم نهان» 28
گناهان تو را، افتد اندر شمار
دوم هم گناهى كه كشتى مرا
در آن شعله آتش پرفروز» 29
بگرديد راغب بهكشتار او
كجا ازعقوبت تواند گريخت
زيانها رساندست بر خويشتن» 30
كه گودال سازد همان خاك را
كند زيرخاك آن جسد را نهان
كه آيا من عاجزترم از غراب
نهم جسم پاكش بهتيره مغاك
پشيمان بگرديد آن تيرهبخت»31
پشيمان بگرديد آن تيرهبخت»31
2 - عهد خدا بربنىآدم
* الم اعهد اليكم يا بنى
آدم انْ لا تعبدوا الشيطان انّه لكم عدوٌ مبين. و ان اعبدونى هذا صراطٌ
مستقيم(97).
ترجمه: اى فرزندان آدم، آيا با شما عهد نبستم
كه شيطان را نپرستيد، زيرا روشن است كه او دشمن بزرگ شماست. و مرا پرستش كنيد[
امر مرا اطاعت كنيد] كه اين راه مستقيم (و سعادت ابدى) است.
ترجمه منظوم:
پس آنگاه آيد ندا از خدا
نبستم قرارى بهروز الست
مگيريد آن ريسمانهاى سست
همانا همين است، راه درست
كهاى نسل آدم مگر با شما
مبادا پرستيد شيطان پست
همانا همين است، راه درست
همانا همين است، راه درست
تفكر:
چنانكه بهروشنى در دو آيه فوق خداوند تصريح
مىفرمايد دو عهد از سوى خداوند برانسان مقرر شده است.
الف) متابعت و اطاعت از شيطان نكنند [از آنجا كه متابعت، پيروى و اطاعت نوعى
عبادت است مىفرمايد «لاتعبدوا الشيطان».]
ب) فقط خدا را
پرستش، عبادت و اطاعت كنند كه راه مستقيم و مطمئن اين است. (هر اطاعتى كه در
راستاى اطاعت خدا باشد مثل اطاعت والدين و اطاعت برگزيدهگان خدا، در واقع
اطاعت خداست و برگشت بهاطاعت خدا دارد).
3 - عبرتانگيزى
* يا بنى آدم لايفتنَّنكم
الشيطان كما اخرج ابويكم من الجّنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سؤاتهما انه
يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم انّا جعلنا الشياطين اولياء للذين
لايؤمنون(98).
ترجمه: اى فرزندان آدم، مبادا شيطان شمارا
فريب دهد، چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، جامه عزت از تن آنان
بركند و قبايح آنان را در نظرشان پديد آورد. همانا آن (شيطان) و بستگانش، شما
را مىبينند درصورتىكه شما آنها را نمىبينيد. ما شياطين را دوستان آنان كه
ايمان نمىآورند قرار دادهايم.
ترجمه منظوم:
الا اى بنى آدم اين بشنويد
همان سان كه شيطان به روز نخست
فريبيدهم مادر و هم پدر
به اغوا پدر مادر خلق را
بشد آنگاه عوراتشان آشكار
شما گر چه او را به چشمان خويش
هر آنكس كه ايمان نياورده است
شياطين بخواهند با او نشست
مبادا كه مفتون شيطان شويد
به نيرنگ خام و به تدبير سست
ز فردوس يزدان براندى بدر
بُرون راند از باغ سبز خدا
نمودند عصيان به پروردگار
نبينيد هرگز فراروى پيش
شياطين بخواهند با او نشست
شياطين بخواهند با او نشست
در اين آيه شريفه بهفرزندان آدم مىفرمايد
چشم عبرت بين خود را باز كنيد و ببينيد كه شيطان چه برسر پدر و مادرتان آورد،
مبادا فريب او را بخوريد. و با او رابطه دوستانهاى برقرار كنيد، كسى كه بهخدا
ايمان دارد دوست شيطان و مطيع فرمان او نخواهد شد اما كسانى كه بهدرستى ايمان
نياوردهاند و مؤمن بهحق نشدهاند با شياطين دوستى خواهند داشت و آنها را
متابعت مىكنند.
4 - راه نجات
* يا بنى آدم امّا ياتينّكم رسلٌ
منكم يقصون عليكم اياتى فمن اتّقى و اصلح فلا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون. و
الذين كذّبوا باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون(99).
ترجمه: اى فرزندان آدم، چون پيامبرانى از جنس شما بيايند و آيات مرا براى
شمابيان كنند. پس هركه تقوى پيشه كرد و بهكار شايسته شتاف هيچ ترس و اندوهى
برآنها نخواهد بود. و آنانكه آيات خدا را تكذيب و از اطاعت او سركشى و تكبر
نمودند آنها اهل دوزخند و در آن جاويد و معذب خواهند بود.
ترجمه منظوم:
الا آدمى چون زسوى خدا
نمايند آيات من را بيان
هرآنكس كه برسوى تقوىشتافت
بفرمود اعمال نيك و نكو
هر آن كس برآيات يزدان خويش
تكبر نمايد زامر خدا
كه جاويد سوزند در آن عذاب
رهايى ندارند از آن عقاب
رسولانى آيند سوى شما
برانند دائم بهروى زبان
ره نيك و شايستهاى را بيافت
نه ترس و نه اندوه باشد براو
ره كذب و انكار بگرفت پيش
همانا بهدوزخ گزيند سرا
رهايى ندارند از آن عقاب
رهايى ندارند از آن عقاب
تفكر:
از آنجا كه دنيا، دار تكليف است و انسان رها و آزاد
نيست كه هرنوع كارى كه خواست بكند، پس نيازمند راهنماى است كه نوع كار و شكل آن
را برايش مشخص نمايد. از اينرو خداوند راهنماى درونى مثل عقل، و بيرونى مثل
انبياء و اولياءاش را معين و از انسان خواسته كه متابعت از راهنمايان الهى
بنمايد، تا هيچ ترس و اندوهى براى حال و آيندهاش نداشته باشد. اين است راه
نجات و راه مستقيم كه خداوند بهوسيله پيامبران بهانسان ارائه نموده است. و
چنانچه انسان تكذيب كند اين راهنمايان را و از ارشاد و راهنمايى آنها استفاده
نكند گرفتار عذاب هميشگى خداوند خواهد شد. و نيز از آيه شريفه استفاده مىشود
كه خداوند و فرستادگانش، انسان را بهتقوى و اصلاح، امر مىكنند، و انسان با
متابعت اوامر آنها مىتواند نگرانى خود نسبت بهآينده را از بين ببرد.
5 - توصيه بهپوشيدن لباس تقوى
* يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوءاتكم و ريشا و لباس التقوى ذلك
خيرٌ ذلك من آيات اللَّه لعلكم يذكرون(100).
ترجمه: اى
فرزندان آدم ما لباسى كه ستر عورات شما كند و جامههاى زيبا و نرم براى شما
فرستاديم. و برشما باد، بهلباس تقوى كه اين نيكوترين جامه شماست. اين سخنان
همه از آيات خداست كه شايد خدا را ياد آريد.
ترجمه منظوم:
الا اى بنى آدم از لطف و مهر
بپوشيد تا عورت خويشتن
شما را زتقوى لباسى سزاست
همه زآيههاى يگانه خداست
كه شايد خدا را بهياد آوريد
ره شكر او را بهپايان بريد
يگانه خداوند ناهيد و مهر
لباسى فرستاد برجان و تن
لباسى كه نيكوترين جامههاست
پس اين نيك گفتار بىكم وكاست
ره شكر او را بهپايان بريد
ره شكر او را بهپايان بريد
خداوند در اين آيه
بنى آدم را سفارش مىكند بهاستفاده از بهترين پوششها و پوشيدن لباس زيباى
تقوى، همان لباسى كه ضررهاى كوچك و بزرگ را از انسان دفع مىكند و انسان را از
گزند خطرات و حوادث حفظ مىكند، و سبب آرامش، راحتى و آسايش انسان مىشود. زيرا
با پوشيدن اين لباس غفلت از ياد خدا نخواهد داشت و دائماً در حال ذكر است، و
اين حالت منافع كثيرى را براى انسان بهدنبال دارد. «لباس التقوى... خيرٌ».
6 - توصيه بهاستفاده از زيورها هنگام عبادت
* يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لاتسرفوا. انه لايحبُّ
المسرفين(101).
ترجمه: اى فرزندان آدم زيورهاى خود در مقام
عبادت خود برگيرد و هم از نعمتهاى خدا بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خدا
مسرفان را دوست نمىدارد.
ترجمه منظوم:
بنى آدمى چون عبادت كنيد
خوريد و بنوشيد در روزگار
نورزيد اسراف اما در آن
كه نَبْوَد خدا دوست با مسرفان
همه زيور آلات را بركُنيد
زدرياى الطاف پروردگار
كه نَبْوَد خدا دوست با مسرفان
كه نَبْوَد خدا دوست با مسرفان
خداوند در اين آيه
شريفه فرزندان آدم را بهاستفاده از زينتهاهنگام عبادت توصيه مىنمايد،
چنانكه براساس حديث شريفى كه از امام صادق(ع) نقل شده است «ان اللَّه جميل و
يحب الجمال» مىفرمايد: خدا زيباست و زيبا را دوست دارد. بنابراين انسان موظف
است هنگام عبادت لباس زيبا و تميز بپوشد و خود را معطر و خشبو نمايد. با
استفاده و استناد بهحديث شريف، قسمت اول آيه را بهتر مىتوان تحليل و درك
نمود.
و نيز در پايان آيه، توجه انسان را بهبهرهمندى از
خوردنىها و آشاميدنىها بهدور از اسراف و زيادهروى سفارش مىنمايد.
7 - اكرام و برترى فرزندان آدم
* ولقد كرّمنا بنى آدم و حملنا هم فى الّبر و البحر و رزقناهم من الّطيّبات و
فضّلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلاً(102).
ترجمه: و ما
فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را بهمركب آبى و خشكى سوار كرديم و
از عذاى لذيذ و پاكيزه آنها را روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و
فضيلت بزرگ بخشيديم.
ترجمه منظوم:
بنى آدمى را خود اندر زمين
به خشكى و دريا شدند رهسپار
به آنها بداديم روزى پاك
فضيلت بداديم ما بربشر
فضيلت بداديم ما بربشر
بسى منزلت داد جان آفرين
به مركب بگشتند ايشان سوار
از آنچه بروييد از بطن خاك
كه نسبت بهمخلوقهاى دگر
فضيلت بداديم ما بربشر
از لحن آيه شريفه
استفاده مىشود كه خداوند تمامى فرزندان آدم (اعم از مؤمن و كافر) را اكرام
نموده و مصاديقى از اكرام را نيز «مانند بهرهمندى از وسيله نقليه درياى و
خشكى، بهرهمندى از غذاهاى لذيذى و پاكيزه» ذكر نموده است و در پايان تصريح
مىكند كه فرزندان آدم را بربسيارى از مخلوقاتمان برترى داديم. (در مورد برترى
انسان برموجودات نظراتى وجود دارد كه براى اطلاع بيشتر بايد بهصفحه 33-40 همين
كتاب و نيز بهتفاسير مختلف در ذيل اين آيه شريفه مراجعه نمود).
8 - پيمان فطرى برتوحيد
*و اذاخذ ربك من بنى آدم من ظهور هم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم
قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامة اناكنا عن هذا غافلين(103).
ترجمه: و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم،
ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه برخويشتن ساخت (و فرمود) آيا من پروردگار
شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى مىدهيم (چنين كرد تا مبادا) روز رستاخيز بگوييد:
ما از اين غافل بوديم (و از پيمان فطرى توحيدى بىخبر مانديم).
ترجمه منظوم:
زپشت بنى آدم بوالبشر
گرفت از ذرارى انسان گواه
بگفتند آرى گواهى دهيم
از اين روى يزدان بالا و پست
كه روز قيامت نگوييد ما
نبوديم آگاه از اين ماجرا
زعهد الست آن شهدادگر
كه آيا نباشم شما را اله
به يكتائيت نيز سر مىنهيم
گواهى گرفت از شما در ألست
نبوديم آگاه از اين ماجرا
نبوديم آگاه از اين ماجرا
اين آيه شريفه مسأله پيمان گرفتن از فرزندان
آدم، برربوبيت پروردگار يكتا را ذكر مىكند و درصدد بيان اين مطلب است كه با
اخذ ميثاق، حجت خدا برانسان در روز قيامت تمام است و جاى هيچگونه عذر و
بهانهاى نيست.
در اين آيه بين مفسرين بحثهاى مفصلى صورت
گرفته مخصوصاً، بحثى كه در نحوه سؤال و پرسش خداوند از بنى آدم شده كه كميت و
كيفيتش چگونه بوده؟ در چه زمان و در چه عالمى اتفاق افتاده؟ عالم دنيا يا عالم
ذر؟ آيا اين سؤال و پرسشها از همه انسانها بوده؟ آيا سؤال و پرسشى حقيقى
بوده؟ و يا بهزبان حال بوده؟ و اينكه چرا هيچ انسانى چنين گفتگوى را بهخاطر
نمىآورد؟ و مسائلى ديگر از همين قبيل...
علامه
طباطبايى(ره) ضمن نقل و بررسى اقول مفسرين مىفرمايد: نشأتى كه انسان در آن
سؤال و پرسش شد نشأتى قبل از نشأت دنيا است اما بهلحاظ زمان هيچ انفكاكى از آن
ندارد بلكه با آن و محيط برآن است و تقدمش برآن مانند تقدم «كن» بر«فيكون» است
و اما كيفيت گفتگو هم «به زبان حال نبوده و بلكه گفتگوى حقيقى بوده است»(104).
سخن آخر
در پايان اين بحث ضمن سپاس و امتنانبهپيشگاه با عظمت ايزد منان، از قصور و نقايص كار خود بهدرگاهش عذر تقصير
مىطلبم و نيز از شما خوانندگان معزز و گرامى. و اميدوارم با بذل عنايت خاص
خود، نقاط ضعف اين مجموعه را بهعنوان هديهاى گرانبها و ارزشمند متذكر شويد
تا با رفع آن معايب، در تدوين سلسله بحثهاى ديگرى كه در آتيه نزديك
انشاءاللَّه در باب سيماى ديگر انبياء عظام(ع) تقديم مىگردد كوشا باشم و از
رهنمايىها و ارشادات شما عزيزان در آنها استفاده نمايم.
والسلام على عباداللَّه الصالحين.
19/5/1378 برابر با 27
ربيع الثانى 1420
تهران - عين اله ارشادى
فهرست آيات
سوره بقره 29، 30، 31، 34، 35،
36، 37، 239
سوره آل عمران 33، 59
سوره نساء 1
سوره مائده 27، 28، 29، 30، 31
سوره انعام 91، 165
سوره اعراف 22، 23، 26، 27، 31، 35،
36، 69، 172
سوره اسراء 61، 62، 70
سوره حجر 21، 26، 28، 29، 30
سوره كهف 50
سوره طه 115 تا 124
سوره مؤمنون 14
سوره نمل 62
سوره روم 21، 30
سوره يس
60، 61
سوره ص 71، 72، 73، 74، 75، 76
سوره سجده 7، 8، 9
سوره حجرات 13
سوره
شورا 11
سوره نحل 72
سوره الرحمن 1،
2، 4، 14
سوره زمر 6
سوره يونس 14
سوره علق 4، 5
سوره زاريات 49
فهرست منابع
تفسيرالميزان علامه طباطبايى
تفسير نمونه آية اللَّه مكارم شيرازى
تفسير اثنى عشرى
حسين شاه عبدالعظيمى
تفسير مجمع البيان مرحوم طبرسى
مفردات محمدحسين راغب اصفهانى
برگزيده تفسير نمونه احمد
على بابايى
تفسير روح المعانى آلوسى
قصص قرآن سيدمحمد صحفى
ترجمه منظوم قرآن كريم اميد مجد
فهرست موضوعى قرآن راميار
ترجمه قرآن كريم آية اللَّه
مكارم شيرازى
قاموس قرآن سيدعلى اكبر قرشى
اصول كافى مرحوم كلينى
62) طه / 115.
63) برگزيده تفسير نمونه ج 3 ص 146.
64) يس / 60.
65) بقره / 34 لاتقربا هذه الشجرة.
66) يس / 6 «و لا تعبدوا الشيطان...»
67) طه / 116 «فقلنا
يا آدم اِنَّ هذا عدوٌ لك و لزوجك».
68) با مختصرى تغيير
الميزان ج 1، ص 203-194.
69) بقره / 34.
70) طه / 116.
71) بقره / 37.
72) قالا
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين. «گفتند:
پروردگارا ما بهخويشتن ستم كرديم، اگر ما را نبخشى و برما رحم نكنى از
زيانكاران خواهيم بود». اعراف / 22.
73) الميزان ج 1 ص
174-176.
74) طه / 122 - 121.
75)
الميزان، ج 14 ص 311- 312.
76) الميزان ج 1 ص 177-181.
77) الميزان، ج 1، ص 181-177.
78) طه / 124-123.
79) سوره روم / 30، «پس تو (اى رسول) مستقيم رو بهجانب آئين پاك اسلام آور و
پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را برآن آفريده است پيروى كن كه هيچ تغييرى
در خلقت خدا نبايد داد اين است آيين استوار حق...»
80) طه /
124.
81) الميزان (با مختصرى تغيير).
82) مجمع البيان، ج 7، ص 34، بهنقل از ابن مسعود و روح المعانى، ج 16، ص 277.
83) بقره / 38.
84) سوره طه و بقره كه ذكر آن گذشت
85) با استفاده از تفسير الميزان.
86) طه / 117.
87) طه / 120.
88) طه / 121.
89)
الميزان ج 1 ص 195.
90) بقره / 36.
91)
ترجمه از الميزان ج 1، ص 193.
92) كهف / 50.
93) تقرب بهقربانى، مائده / 27 - عهد، يس / 60، 61 - عبرت انگيزى، اعراف / 27
- راه نجات، اعراف / 35، 36 - تقوى، اعراف / 26 - استفاده از زينت، اعراف / 31
- برترى برساير مخلوقات، اسراء / 70 - پيمان فطرى برتوحيد، اعراف / 172.
94) الميزان ج / 14 / ص 318.
95) مائده / 27.
96) مائده / 28-31.
97) يس / 60 / 61.
98) اعراف / 27.
99) اعراف / 35-36.
100) اعراف / 26.
101) اعراف / 31.
102)
اسراء / 70.
103) اعراف / 172.
104)
براى اطلاع بيشتر بهتفسير الميزان، ج 8، ص 399-431 مراجعه نماييد.