2 - عهد خدا برآدم(ع) - سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم - نسخه متنی

عین الله ارشادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


2 - عهد خدا برآدم(ع)

* و لقد عهد نا الى آدم من قبل فنسى و لم نجدله عزماً(62)

ترجمه: و ما با آدم عهدى بستيم و در آن عهد، او را استوار و ثابت قديم نيافتيم.

ترجمه منظوم:




  • ببستيم با آدم عهد و قرار
    نديديم او را، ولى استوار



  • نديديم او را، ولى استوار
    نديديم او را، ولى استوار



تدبر و
تفكر:

بيش از 43 مرتبه واژه «عهد و مشتقاتش در قرآن ذكر
شده» و در ميان آن آيات، تنها آيه فوق الذكر در مورد حضرت آدم(ع) است. در اين
آيه از پيمان خدا با آدم سخن مى‏گويد، و مى‏فرمايد: پيش از اين از آدم پيمان
گرفته بوديم اما او فراموش كرد و عزم استوارى براى او نيافتيم. منظور از «عهد»
فرمان خدا مبنى برنزديك نشدن به‏درخت ممنوع است، و بدون شك آدم(ع) مرتكب گناهى
نشد، بلكه تنها ترك اولايى از او سرزد و در اصل دوران سكونت آدم در بهشت يك
دوران آزمايشى و آمادگى جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسئووليت و تكاليف بود(63).

و شايد با استناد به‏آيه شريفه «الم اعهد اليكم يا بنى آدم ان لا تعبدوا
الشيطان...(64)»

«اى فرزندان آدم! آيا با شما عهد نبستم كه
شيطان را نپرستيد!...» و با توجه به‏اين‏كه اطاعت هم نوعى عبادت و پرستش است
بتوان گفت عهدى كه خدا با آدم(ع) داشت علاوه برنهى از نزديك شدن به‏درخت
ممنوع(65)، نهى از متابعت و اطاعت شيطان(66) نيز باشد. اما حضرت آدم(ع) دچار
فراموشى شد و فراموش كرد كه شيطان دشمن اوست. و شيطان با استفاده از اين
فراموشى توانست از درخت ممنوعه، درخت خلد و جاويد ارائه دهد و سعادت آدم و حوا
را در گرو نزديك شدن به‏آن درخت نشان دهد. شيطان آنها را توجيه كرد كه اگر از
اين درخت بخوريد دو فرشته مى‏شويد و يا جاودان در بهشت خواهيد ماند و سپس قسم
ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم.

علامه طباطبايى(ره)
مى‏فرمايد در مورد عهدى كه از سوى خدا برآدم(ع) بود سه احتمال وجود داشت.

الف) مقصود از عهد نزديك نشدن به‏درخت ممنوعه باشد.

ب)
اعلان دشمنى ابليس با آدم و همسرش بوده.(67) و عهد اين بود كه فريب دشمن را
نخوريد.

ج) عهد به‏معناى ميثاق عمومى است كه از همه
انسان‏ها عموماً و از انبياء خصوصاً و به‏وجهى مؤكد گرفته شده اما احتمال اول
ودوم را علامه(ره) به‏دلايلى ردّ مى‏كند و احتمال سوم را (كه عهدمعناى ميثاق
برربوبيت خدا و عبوديت آدم است) مناسب‏تر از دو احتمال اول و دوم مى‏داند. زيرا
با انسان عهد و ميثاق بسته شده كه هرگز خدا را فراموش نكند، فراموش نكند كه
مملوك طلق خداست و خود را مالك هيچ چيز نداند و فراموش نكند كه هيچ نفع و ضررى
و نه مرگ و حيات به‏دستش نيست. و خطيئه و گناه آدم در مقابل اين ميثاق بود، آدم
از مقام پروردگارش غفلت ورزيد و به‏خود سرگرم شد بنابراين گرفتار تعب و شقاوت
دنيا گشت(68).

و اگرچه آدم توبه كرد و خداوند توبه‏اش را
پذيرفت اما توبه سبب زايل شدن تعب و سختى و عواقب كار آدم و حوا نمى‏شد و تنها
ظلمى را كه در حق خدا كرده بودند (فراموش كردن عهد خدا) به‏وسيله توبه بخشوده
شد، نه ظلمى را كه در حق خودشان كرده بودند. مثل اين است كه پدرى به‏فرزندش
بگويد پاى برهنه راه نرو پايت صدمه مى‏بيند. و بچه حرف پدر را نشنيده، گرفت و
پايش مصدوم شد، وى مورد عتاب پدر قرار مى‏گيرد كه چرا پاى برهنه رفتى؟ مگر
به‏تو نگفتم،! فرزند عذرخواهى مى‏كند، اين عذرخواهى، حق ناشناسى نسبت به‏پدر را
از بين مى‏برد، اما رنج و تعب مصدوميت را كم نمى‏كند و التيام نمى‏بخشد.

در
مورد حضرت آدم(ع) نيز چنين است كه خداوند فرمود «لاتقربا هذه الشجرة(69)» و نيز
فرمود «اِنَّ هذا عدوٌلك و لزوجك(70)» اما آدم دشمنى شيطان را فراموش كرد و
حرفش را شنيد و حرف خدا را نشنيده گرفت و نزديك درخت ممنوعه رفت و از آن خورد و
به‏تعب و سختى و شقاوت افتاد. مضافاً براين‏كه حرف خدا را هم كه نشنيده گرفته
بود، توبه كرد و توبه‏اش پذيرفته شد و قبح مخالفت با خدا با توبه زايل گشت. اما
تعب و رنج اين عمل با توبه زايل نشد و اگرچه خدا توبه‏اش را پذيرفت و حتى او را
برگزيد و منتخب خود قرار داد و هدايتش كرد، اما آدم نمى‏توانست ديگر به‏بهشت
برگردد و هدايتش كرد، اما آدم نمى‏توانست ديگر به‏بهشت و اين سرانجام و عاقبتى
حتمى براى عملش بود، و اراده خدا براين تعلق گرفته، كه‏علتى معلولى داشته باشد.
[در پايان باز متذكر مى‏شويم فراموش كردن ميثاق، شقاوت در زندگى دنيا را
به‏دنبال دارد يعنى شقاوت دنيوى از فروع فراموشى ميثاق است.]

3 - توبه حضرت آدم(ع)

*
فتلقّى آدم من ربه كلمات فتاب عليه انه هو التّواب الرحيم(71).

ترجمه: پس آدم از خداى خود كلماتى آموخت (كه آن كلمات) سبب پذيرفتن توبه او
گرديد همانا خداوند توبه‏پذير و مهربان است.

ترجمه منظوم:




  • بياموخت آدم زپروردگار

    پذيرد از او توبه را از خطا
    خداى رحيمست توبه پذير
    بسى مهربان است آن بى‏نظير



  • كلام و سخن‏هاى بس استوار
    كه گرديد باعث كه يكتا خدا

    بسى مهربان است آن بى‏نظير
    بسى مهربان است آن بى‏نظير



تدبر و تفكر:

«تلقى» عبارت است
از، گرفتن كلام با درك مضمون آن و اين تلقى براى‏حضرت آدم(ع) راه توبه را سهل و
آسان كرد. اما در مورد ماهيت كلمات، احتمالاتى وجود دارد:

الف) همان دعاى است كه آدم و حوا با خداوند گفتند(72).

ب)
مقصود از تعليم كلمات، علم الاسماء باشد. [شايد] در موضوع تعليم اسماء چيزى
بوده كه به‏درد جبران معاصى و گناهان مى‏خورده و شايد كلماتى را كه آدم تلقى
كرد مربوط به‏همين قسمت بوده است. اما احتمال اول ضعيف مى‏شود به‏اين‏كه اين
دعا (حضرت آدم و حوا) قبل از هبوط بوده درحالى‏كه تلقى كلمات بعد از هبوط بوده
است(73).

علاوه برآيه مذكور آيات ديگرى نيز به‏گناه و توبه
آدم(ع) تصريح يا اشاره نموده‏اند كه يك موردش را متذكر مى‏شويم:

... و عصى آدم ربه فغوى ثم اجتباه ربه فتاب عليه و هدى(74)

ترجمه: و آدم نافرمانى خداى خود كرد و گمراه شد. سپس خدا توبه او را پذيرفت و
هدايتش فرمود و به‏مقام نبوتش برگزيد.

ترجمه منظوم:




  • چو آدم به‏يزدان خود كرد پشت‏

    هدايت بفرمود و كردش رسول‏
    هدايت بفرمود و كردش رسول‏



  • زدست ضلالت براو خورد مشت‏
    خدا توبه‏اش را نمودى قبول‏
    هدايت بفرمود و كردش رسول‏



كلمه «غوى» در آيه شريفه از نظر معنا نقطه مخالف «رشد» است و رشد به‏معناى
اصابت به‏واقع است. بنابراين، غوايت غير از «ضلالت» است زيرا ضلالت به‏معناى
بيرون شدن از راه راست است كه مقابلش هدايت است، البته در مقابل غوايت هم
استعمال مى‏شود. اما هدايت در اينجا به‏معناى ارشاد است. و هدايت در مقابل
ضلالت به‏معناى راه نشان دادن و يا به‏راه رساندن و سوار كرا كردن است.
بنابراين نافرمانى حضرت آدم(ع) در مقابل يك امر ارشادى بوده نه مولوى تا با
عصمت آدم(ع) منافات داشته باشد، زيرا انگيزه و هدف در امر ارشادى خيرخواهى و
رسيدن به‏منفعت است.

(اگر آدم(ع) مخالفت اين امر را كرد
معنايش اين است كه به‏آن خير و منعفت نرسيده.)

اما كلمه
«اجتباه» به‏معناى جمع كردن به‏منظور برگزيدن است، خداوند بنده‏اش را براى خود
جمع كرد به‏طورى‏كه كسى غير خدا در او شريك نباشد و او را از مخلصين قرار داد.
در هرصورت آيه شريفه دلالت مى‏كند براين‏كه خداوند بعد از توبه و هدايت (هم در
مورد امر مولوى و هم ارشادى) به‏حضرت آدم(ع) عصمت عنايت نمود و او را، هم در
امر دنيا و هم در امر دين از خطا مصونيت مرحمت نمود(75).

ره‏جو: توبه از مخالفت با امر ارشادى چه ضرورتى دارد؟ آن هم به‏اين صورت كه
خداوند به‏او ياد دهد و تلقى كلمات از خداوند داشته باشد؟

رهنما: توبه به‏معناى رجوع و بازگشت است، همان‏طورى‏كه بنده متمرد و سركش
مى‏تواند توبه كند تا به‏مقام اولش در نزد مولايش باز گردد، همچنين بيمارى هم
كه نسبت به‏دستورات طبيب كه براى حفظ سلامتى او داده بود و عمل نكرده و بيماريش
شدت يافته مى‏تواند دوباره به‏طبيب مراجعه نمايد (يعنى همان توبه) تا دستور
ديگرى به‏او بدهد بدين‏وسيله سلامتى را براى او تجديد نمايد و ممكن است دستور
جديد اين باشد كه بيمار مدتى تحمل زحمت و رنج و تعب نمايد و كارهاى دشوارى
انجام دهد تا به‏وضع اول يا بهتر از آن وضع اول بازگردد. بنابراين توبه از امر
ارشادى هم، عقلاً ضرورى است و مى‏تواند در جلب منفعت جديد مؤثر باشد(76).

زمان و مكان توبه


(از رديف نزول آيات) چنين استفاده
مى‏شود كه آدم و حوا هنگام توبه كردن هنوز از بهشت خارج نشده بودند. اگرچه در
جاى سابقشان، در بهشت هم نبودند، زيرا وقتى از آن درخت ممنوعه خوردند تكويناً
از آن موقعيت سقوط كردند (مانند خوردن سمّ كه اثر تكوينى دارد) عمل آدم و حوا
مانند اين بود كه طبيبى به‏كسى مى‏گويد آن غذا را نخور كه دچار مشكل مى‏شوى اما
آن شخص غذا را خورد و به‏مشكل افتاد و نزد طبيب رفت تا برايش رفع مشكل نمايد.
ما معتقديم امر خدا «لاتقربا هذه الشجرة» به‏مانند امر طبيب (ارشادى) بوده،
بنابراين مجازات آن تشريعى نبود (مثل مجازاتى كه مثلاً براى ترك نماز وضع شده)
بلكه تكوينى بوده مانند خوردن غذاى مضرى كه مشكل آفرين است(77).

ره‏جو: با توجه به‏مطالبى كه قرآن بيان مى‏فرمايد: «كه حضرت آدم فريب شيطان را
خورد و عملى را مرتكب شد كه سبب خروجش از بهشت گشت و سپس به‏زمين آمد و از عمل
خود نادم و پشيمان گشت و توبه نمود كه منجر به‏پذيرش آن از سوى خدا شد.» آيا در
مجموع، اين مسائل به نفع حضرت آدم تمام شد؟ يا نه اگر چنين نمى‏كرد و به‏زمين
نمى‏آمد به‏نفعش بود؟

رهنما: اگرچه آدم(ع) به‏خود ستم كرد
چنان‏كه فرمود «ربنا ظلمنا انفسنا» و خود را لب پرتگاه هلاكت و دو راهى سعادت و
شقاوت يعنى (دنيا) كشانيد كه اگر در آن توقف كند هلاك مى‏شود و اگر از آن بگذرد
به‏سعادت اول برگردد باز هم بخود زحمت داده و به‏خود ستم كرده، ولى در عين حال
با آمدن به‏اين دنيا يكى از درجات سعادت و منازل كمال و ترقى را براى خود فراهم
ساخت كه اگر اصلاً به‏اين عالم نمى‏آمد و يا مى‏آمد ولى خطا نمى‏كرد هرگز آن را
درك نمى‏كرد. يعنى اين‏كه آدم بدون اين حادثه، چگونه مى‏توانست سعادت‏ها و
راحتى‏هايى كه در عالم قدس و جوار رحمت خداى عالم در مقابل زحمات و رنج‏ها و
مشقت‏هاى اين دنيا به‏او داده مى‏شود به‏دست بياورد؟ [در نتيجه بايد گفت اين
حوادث قضاى الهى بودكه تحققش براى آدم(ع) تلخ و شيرينى‏هاى داشته است‏].

4 - امر و نهى خداوند به‏حضرت آدم(ع) يا نخستين تشريع دين.

* قال اهبطا منها جميعاً بعضكم لبعض عدوفاما يأتيّنكم منّى هدىً فمن اتَّبع
هداى فلايضلّ و لايشقى‏و من اعرض عن ذكرى فانّ له معيشة ضنكاً و نحشره يوم
القيامة اعمى.(78)

ترجمه: آنگاه (خدا به‏آدم و حوا) فرمود:
اكنون از رتبه عالى خود در بهشت فرود آييد كه برخى از شما با برخى ديگر دشمنيد،
تا چون از جانب من براى شما راهنمايى بيايد، (آن هنگام) هركه از راه من پيروى
كند نه هرگز گمراه شود و نه شقى و بدبخت گردد. و هركس از ياد من اعراض كند
همانا معيشتش تنگ شود و در روز قيامت نابينا محشورش كنيم.

ترجمه منظوم:




  • پس آنگاه يزدان خطابش نمود
    كه در نسل انسان فتد دشمنى‏
    چو از جانب من رسد رهنما
    هرآنكس بگرديد پيروز وى‏
    نه بدبخت گردد، نه هرگز شقى‏
    هر آن كس زيادم اكند احتراز
    چو محشور گردد به‏پيش خدا
    بود ديده‏اش كور، روز جز



  • كه از جنت آييد اينك فرود
    بود ريشه‏اش نيز ما و منى‏
    بگويد ره راست را برشما
    نسازد ره گمرهى هيچ طى‏
    همانا شود رستگار و تقى‏
    نگردد به‏رويش در رزق باز
    بود ديده‏اش كور، روز جز
    بود ديده‏اش كور، روز جز



تدبر و
تفكر:

آيه شريفه مى‏فرمايد هركس پيروى كند هدايت گرى را كه
به‏هدايت من هدايت مى‏كند، در طريق خود گمراه، و در رسيدن به‏نتيجه‏اى كه در
عاقبت امرش هست شقى نمى‏شود.

«هدايت الهى» دين فطرى است كه
خداوند به‏لسان انبيائش به‏سوى آن دعوت فرمود، و دين فطرى عبارت است از: مجموع
اعتقادات و اعمالى كه فطرت آدمى آن را اقتضا مى‏كند و جهازاتى كه خلقتش بدان
مجهز است و به‏سوى آن دعوت مى‏نمايد. معلوم است كه سعادت هرچيزى، رسيدن به‏همان
اهدافى است كه خلقتش و جهازات خلقتش تقاضاى آن را دارد و به‏غير آن سعادتى ديگر
ندارد چنان‏كه مى‏فرمايد «فاقم وجهك للدين حنيفاً فطرة اللَّه التى فطره الناس
عليها لاتبديل لخلق اللَّه ذلك الدين القيم...(79)»

اما
كلمه «عيش»(80) به‏معناى زندگى است كه مخصوص حيوان است و «ضنكاً» به‏معناى تنگ
است و مقصود از «ذكر» يا به‏معناى «يادآوردن خدا» است و يا به‏معناى «قرآن» است
و يا «مطلق كتب آسمانى» است، كسى كه از ذكر، اعراض نمايد زندگى براو تنگ
مى‏شود، زيرا كسى كه خدا را فراموش كند و با او قطع رابطه نمايد ديگر چيزى غير
دنيا نمى‏ماند كه وى به‏آن دل ببندد و آن را مطلوب يگانه خود قرار دهد. در
نتيجه همه كوشش خود را منحصر به‏آن مى‏كند و روز به‏روز به‏توسعه آن مى‏پردازد
و به‏تمتّع از آن سرگرم مى‏شود، اما اين معيشت و زندگى او را آرام نمى‏كند (چه
كم باشد يا زياد) براى اين‏كه هرچه به‏دست آورد به‏آن حدّ قانع نيست و دائماً
به‏اضافه‏تر آن چشم دوخته است و اين حرص و تشنگى به‏جاى منتهى نمى‏شود،
بنابراين چنين كسى هميشه در فقر و تنگنا بسر مى‏برد، صرف‏نظر از اضطراب‏ها و
ناملايمات و حوادثى كه در انتظارش بسر مى‏برد. درحالى‏كه اگر مقام پروردگار خود
را مى‏شناخت و به‏ياد او بود و او را فراموش نمى‏كرد، يقين پيدا مى‏كرد كه نزد
پروردگار خود حياتى دارد كه آميخته با مرگ نيست، و ملكى دارد كه زوال‏پذير
نيست، و عزتى دارد كه همراه با ذلت نيست. و دنيا، دار مجاز است و حيات و زندگى
دنيا، در مقابل آخرت پشيزى بيش نيست. اگر انسان اين را بشناسد دلش به‏آنچه خدا
برايش تقدير كرده قانع مى‏شود و زندگيش هرچه باشد برايش فراخ گشته و ديگر روى
تنگى را در زندگى نمى‏بيند(81).

در تفسير كلمه «معيشتاً
ضنكاً» بعضى گفته‏اند مقصود عذاب قبر و شقاوت‏هاى زندگى برزخى است، اما اين نظر
صحيح نيست زيرا مى‏توان گفت عذاب قبر هم يكى از مصاديق ضنك است(82).

در ادامه اين بحث مى‏توان به‏اين آيه شريفه نيز استدلال نمود:

قلنا اهبطوا منها جميعاً فامّا يأتينّكم منى هدى فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و
لا هم يحزنون(83).

ترجمه: گفتم فرودآييد از بهشت همه شماها
(آدم و حوا و شيطان) تا آن‏كه از جانب من راهنمايى سوى شما آيد، پس هركس پيروى
كند راهنماى مرا هرگز (در دنيا و آخرت) بيمناك و اندوهگين نخواهد گشت.

ترجمه منظوم:




  • بگفتيم حقاً يكايك برون‏
    پس آنگه كه از لطف يكتا خدا
    هر آن كس كند پيروى از رسول‏
    نخواهد شود هيچگه بيمناك‏
    نه اندوه دارد زچيزى نه باك‏



  • بياييد از باغ جنت كنون‏
    رسولى فرستد براى شما
    كند دين و آيين او را قبول‏
    نه اندوه دارد زچيزى نه باك‏
    نه اندوه دارد زچيزى نه باك‏



تدبر
و تفكر

اين نخستين تشريع دين است كه خداوند براى آدم و
فرزندان او نموده و تمام حقيقت و روح دين را در دو جمله كوتاه خلاصه كرده كه تا
قيامت چيزى برآن افزوده نمى‏شود «كسانى كه از راهنمايى من پيروى كنند نه ترسى
برآنهاست و نه غمى دارند و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را به‏دروغ گرفتند اهل
آتش‏اند همواره. اگر در آيات قرآن(84) قضيه بهشت حضرت آدم(ع) را ملاحظه نماييم
مى‏بينيم كه اين جريان موجب شد خداوند دو موضوع را درباره آدم و فرزندان او
مقرر فرمايد:

نخست اين‏كه، آدم از درخت تناول كرد و اين
عمل باعث شد كه خداوند او را به‏زمين فرودآورد كه در آن زندگى كند و مشقت‏ها و
مشكلات آن را تحمل نمايد.

دوم اين‏كه، آدم توبه كرد و همين
امر باعث حكم و قضاء ديگرى شد، و آن اين‏كه خدا آدم و فرزندانش را به‏وسيله
هدايت به‏بندگى و عبوديت اكرام نمايد. بنابراين در مرحله اول، زندگى مادى زمينى
مقرر شد، سپس براثر پذيرفتن توبه آدم، زندگى مزبور را به‏وسيله هدايت به‏مقام
بندگى خود، پاكيزه كرد و با آن آميخت در نتيجه يك زندگى مركب از زمينى و آسمانى
به‏وجود آورد(85).

نگاه چهارم: دشمن حضرت آدم(ع)

1 - شيطان‏

* فقلنا يا
آدم اِنّ هذا عدولك و لِزوجك فلايخرجنكما من الجنة فتشقى(86).

ترجمه: آنگاه گفتيم اى آدم محققاً اين شيطان با تو و همسرت دشمن است مبادا شما
را از بهشت بيرون آرد و از آن پس به‏شقاوت و بدبختى گرفتار شويد.

ترجمه منظوم:




  • به آدم خطاب آمد آنگه زدوست‏
    مبادا شما را زباغ بهشت‏
    اگر هم نماييد اينگونه كار
    بگرديد خود برشقاوت دچار



  • كه شيطان ، تو و همسرت ‏را عدوست‏
    برود آورد با عمل‏هاى زشت‏
    بگرديد خود برشقاوت دچار
    بگرديد خود برشقاوت دچار



تدبر و
تفكر:

خداوند به‏آدم و حوا اعلان داشت كه شيطان دشمن شماست
و درصدد است امتيازات شما را از بين ببرد، او مى‏خواهد شما را از آسايش بهشت
خارج و به‏تعب و سختى بياندازد مواظب او باشيد.

اما شيطان
راه ورود به‏انسان را پيدا كرد و توانست به‏وسيله آن انسان را به‏رنج، مشقت و
لغزش مبتلا سازد. چنان‏كه در آيه ذيل به‏اين راه اشاره مى‏نمايد.

2 - وسوسه و غفلت


*
فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل اَدُلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى(87).

ترجمه: پس شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم، آيا تو را به‏درخت جاودانگى و
ملكى كه زايل نمى‏شود راهنمايى كنم؟»

ترجمه منظوم:




  • ولى باز شيطان فريبش بداد

    كز آن ملك جاويد يا بى و بخت‏
    كز آن ملك جاويد يا بى و بخت‏



  • بسى وسوسه در دلش در نهاد
    بگفتا نشانت دهم آن درخت‏
    كز آن ملك جاويد يا بى و بخت‏



تدبر و تفكر:

شيطان راه موفقيت
خود را پيدا كرد. و با كمك دستيارش (نفس) به درون آدم نفوذ كرد. به‏عبارت ديگر
دشمن باطنى و دشمن خارجى انسان (نفس) دست به‏يكى كردند و برآدم پيروز شدند.
چنان‏كه از آيات استفاده مى‏شود، شيطان به‏سراغ «طمع و آرزوى» آدم نيز رفت، طمع
به‏جاودانگى و ملكى زايل نشدنى و نيز به‏سراغ «غفلت» آدم رفت، بنابراين دشمنان
داخلى با تحرك دشمن خارجى يعنى «ابليس و شيطان» تجهيز شدند و حمله‏اى برعليه
«عقل» آغاز كردند و او را به‏زانو درآوردند و خودشان حاكم بركشور بدن آدم شدند.
البته شيطان ظاهرفريبى نمود و قسم ياد كرد كه خيرخواه آدم و حوا باشد و كاملاً
مسئله را براى آنها توجيه كرد. و همين توجيه سبب شد آدم و حوا با اختيار خودشان
به‏سراغ درخت ممنوعه بروند و به‏آن مشقت مبتلا شوند. چنان‏كه در اين آيه
مى‏فرمايد:

فأكلا منها فبدت لهما سَؤاتهما و طفقا يخصفان
عليهما من ورق الجنة و عصى آدم ربه فغوى(88).

ترجمه: پس از
آن [درخت ممنوع‏] خوردند و برهنگى آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند
به‏چسبانيدن برگ‏هاى بهشت برخود. [و اينگونه‏] آدم پروردگار خود را عصيان ورزيد
و بيراهه رفت [به عبارت ديگر «آدم ارشاد و راهنمايى پروردگارش را نافرمانى كرد
و گرفتار شد».(89)]

ترجمه منظوم:




  • بخوردند زآن ميوه‏هاى جنان‏

    بشد زشت اندامشان آشكار
    همى خواستندى به‏برگ شجر

    زدست ضلالت براو خورد مشت‏
    زدست ضلالت براو خورد مشت‏



  • كه ممنوع گرديده بود از آن‏
    چو خوردند زآن ميوها در كنار

    بپوشند اندام خود را دگر
    چو آدم به‏يزدان خود كرد پشت‏
    زدست ضلالت براو خورد مشت‏



بالاخره سرانجام اين وسوسه‏ها و خيرخواهى‏هاى شيطان و طمع‏ورزى‏ها، آرزوها و
غفلت‏هاى حضرت آدم(ع) اين شد كه آسايش بهشت را از دست دادند و گرفتار سختى‏ها و
مشقت‏هاى دنيا شد چنان‏كه در اين آيه نيز بدان اشاره مى‏فرمايد:

فأَزلّهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانافيه و قلنا اهبطوا بعضكم لبعضٍ عدوٌ و
لكم فى الارض مستقر و متاعٌ الى حين(90).

ترجمه: و شيطان
ايشان را از نعمت‏هاى بهشت بينداخت و از آن زندگى آسوده كه داشتند بيرونشان
كرد، و گفتيم: با همين وضع كه دشمن يكديگيرند پايين رويد كه تا مدتى در زمين
قرارگاه و بهره داريد(91).

3 - عبرت نگرفتن از گذشته


* و اذقلنا
للملائكة اسجدوا لِأدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن، فَفَسقَ عن امر، ربه
افتتخذونه و ذريتَه اولياء من دونى و هم لكم عدو بئسَ للظالمين بدلاً(92).

ترجمه: (اى رسول ياد كن وقتى را كه به‏فرشتگان فرمان داديم كه برآدم همه سجده
كنيد و آنها تمام سربه سجده فرود آوردند جز شيطان كه از جنس جن بود، بدين جهت
از اطاعت خدا سرپيچيد (آيا شما فرزندان آدم) مرا فراموش كرده و شيطان و
فرزندانش را دوست خود گرفتيد درصورتى‏كه آنها شما را سخت دشمنند و ظالمان را كه
به‏جاى خدا شيطان را به‏طاعت برگزيدند بسيار بد مبادله‏اى كردند.

ترجمه منظوم:




  • به يادآر وقتى به‏جمع ملك‏
    نماييد سجده براين آدمى‏
    همه سجده كردند جز اهرمن‏
    فراموش كرديد من را كنون؟
    زشيطان و فرزندهايش چرا
    چو ابليس باشد شما را عدو
    پس اين ظالمان زدرگاه رد
    تجارت نمودند با خود چه بد



  • بداديم فرمان، كنون يك به‏يك‏
    كه از خود دميدم به‏خاكش‏دمى‏
    كه پيچيد ناگه سر از حكم من‏
    بخواهيد يارى زشيطان دون‏
    گرفتيد ياور به‏راه خطا
    چگونه بخواهيد يارى از او
    تجارت نمودند با خود چه بد
    تجارت نمودند با خود چه بد



تدبر و
تفكر:

از اين آيه استفاده مى‏شود خداوند براى روشن شدن
هويت شيطان براى آدم، سابقه سوءشيطان را يادآور شده كه او فرمان خدا را نقص
كرده و حاضر به‏سجده برآدم نگشت، و با اين عمل از درگاه حق رانده گشت و از زمره
دوستان خدا خارج شد و با دوستان خدا دشمنى كرد. بنابراين شاسته نيست. آدم و
فرزندانش، دشمن خود و دشمن خدا يعنى (شيطان و فرزندان شيطان را) به‏دوستى
برگزيند و خدا را رها كنند و يا از خدا غافل شوند، اين درس عبرتى است براى
انسان كه هرگز نبايد فراموشش كند كه دوستى با دشمن خود و دشمن خدا نكند.

نگاه پنجم: فرزندان حضرت آدم(ع)

در هشت آيه از قرآن كريم به«بنى آدم» تصريح شده است و با موضوعات متعددى در
مورد آنان سخن گفته و آنان رامورد خطاب قرار داده است(93).

به علاوه ذكر داستان بهشت آدم با همه خصوصياتش، مثالى است كه سرنوشت آينده
يكايك فرزندان او را تا قيامت ممَثَّلْ مى‏كند.

و نيز با
نهى آدم از نزديك شدن به‏درخت ممنوعه، دعوت‏هاى دينى و هدايت الهى بعد از آدم
را مُمَثَّل كرده. و با نافرمانى آدم كه آن را «نسيان عهد» خوانده، نافرمانى
فرزندانش را كه ناشى از نسيان ياد خدا و ياد آيات اوست مُمَثَّل فرموده، و تنها
فرق ميان آدم و بنى آدم اين است كه آزمايش آدم(ع) قبل از تشريع شرايع بود، در
نتيجه نهى كه متوجه آدم(ع) شد نهى ارشادى بود كه مخالفتش «ترك اولى» محسوب
مى‏شد، ولى آزمايش فرزندان آدم(ع) بعد از تشريع دين و مخالفتش نافرمانى نسبت
به‏امر مولوى است كه مجازات تشريعى دارد(94).

1 - تقرب به‏قربانى


* و
اتل عليهم نبأ بنى آدم بالحق اذقربا قرّباناً فتقبل من احدهما و لم يتقبل من
الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل اللَّه من المتقين(95).

ترجمه: و بخوان برآنها به‏حقيقت و راستى حكايت دو پسر آدم [هابيل و قابيل‏] را
كه تقرب به‏قربانى جستند از يكى پذيرفته شد و از آن ديگرى پذيفته نشد [قربانى
هابيل پذيرفته شد و قربانى قابيل پذيرفته نشد ](قابيل به‏هابيل) گفت من تو را
البته خواهم گشت. (هابيل) گفت (مرا گناهى نيست) كه خدا قربانى متقيان را خواهد
پذيرفت.

ترجمه منظوم:




  • بگو ماجراى دو فرزند را
    كه بهر تقرب به‏وجهى نكو
    زهابيل، حاجت پذيرفته گشت‏
    بگفتا گنهكار هرگز نيم‏
    كه قربانى متقين را خدا
    به رغبت پذيرد به‏شوق و رضا



  • كن آويزه گوش اين پند را
    به قربان نمودن نهادند روى‏
    به قابيل نامد، چنين سرگذشت‏
    پذيرد خداوند قربانيم‏
    به رغبت پذيرد به‏شوق و رضا
    به رغبت پذيرد به‏شوق و رضا



تدبر و تفكر:

حكايت تولد، ازدواج و مرگ فرزندان حضرت آدم(ع)

حوا در دو نوبت چهار فرزند
به‏دنيا آورد نوبت اول: قابيل و خواهرش «لوزا»، و نوبت دوم هابيل و خواهرش
«اقليما». هرچهار فرزند پس از گذراندن دوران كودكى و نوجوانى و رسيدن به‏سن
بلوغ و جوانى، غرايز جنسى و ميل به‏همسر در آنها بيدار شده بود. قابيل كشاورزى
و برادرش هابيل دامپرورى مى‏كرد و گوسفند دارى را پيشه خود ساخته بود.
به‏آدم(ع) وحى شد كه هريك از پسران با خواهر همزاد برادرش ازدواج كند [در آن
روزگار حرمت ازدواج با محارم تشريع نشده بود] حضرت آدم(ع) فرمان خدا را
به‏فرزندانش ابلاغ كرد و اميد داشت گفته‏اش بى‏چون و چرا اجراء شود. اما قابيل
ناراحت شد [زيرا خواهر هابيل به‏زيبايى خواهر همزاد خودش نبود] و از اراده پدر
و فرمان خدا سرپيچى كرد و به‏برادرش حسد برد و به‏اين تقسيم راضى نشد.

حضرت آدم(ع) از اين اختلاف ناراحت و در فكر چاره‏اى بود تا اين‏كه خداوند اين
راه حل را به‏او ارائه نمود كه هريك از پسران را بگو به‏پيشگاه خدا قربانى
تقديم نمايند، قربانى هركس كه پذيرفته شد به‏مراد دلش برسد و حق با او باشد.
هابيل كه مردى با فضيلت و پاك بود از ميان دام‏هاى خود شترى را آورد و قابيل از
محصول زراعت خود دسته‏اى (شايد دسته‏اى گندم و يا چيز ديگر باشد) را تقديم كرد.
اما خداوند قربانى هابيل را پذيرفت و هديه قابيل را رد كرد زيرا قابيل به‏حكم
خدا و حكم پدر سرفرود نياورد و در نيت نيز خالص نبود، قابيل سرگشته شد و آتش
كينه در او شعله‏ور گرديد و ناپاكيش برانگيخته شد و برادر را تهديد به‏مرگ كرد.
هابيل به‏او گفت: برادر جان «اگر تو به‏كشتن من دست برآوردى من هرگز به‏كشتن تو
دست دراز نخواهم كرد كه من از خداى جهانيان مى‏ترسم من مى‏خواهم گناه كشتن و
گناه مخالفت امر خدا، هردو به‏تو بازگردد، تا تو اهل آتش جهنم شوى كه آتش جزاى
ستمكاران است».

آنگاه پس از اين گفتگو، هواى نفس او را
(قابيل) بركشتن برادرش (هابيل) ترغيب نمود تا او را به‏قتل رساند، و بدين سبب
از زيان‏كاران گرديد. آنگاه خداوند كلاغى را برانگيخت كه زمين را بچنگال گود
نمايد تا به‏او بنمايد كه چگونه جسد برادش را زير خاك دفن سازد. قابيل با خود
گفت اى واى برمن آيا از آن (كلاغ) عاجزترم كه تا جسد برادرم را زير خاك پنهان
كنم. پس برادر را به‏خاك سپرد و از اين كار سخت پشيمان شد.

ترجمه منظوم(96):




  • اگر دستى آرى سوى كشتنم‏
    كه مى‏ترسم از كردگار جهان‏
    بخواهم كه گردى از اصحاب نار
    گناه تخلف زامر خدا
    بلى ظالمان را ببايست سوز
    چو پايان پذيرفت اين گفتگو
    به‏قتلش رسانيد و خونش بريخت‏
    به‏طور يقين و فراتر زظن‏
    كلاغى برانگيخت آنگه خدا
    مگر تا بياموزد او را چسان‏
    تأسف كنان كرد برخود خطاب‏
    كه سازم جسد را نهان زيرخاك‏
    به خاكش سپرد و از اين كارسخت‏
    پشيمان بگرديد آن تيره‏بخت»31



  • نه برقتل تو هيچ دستى زنم‏
    كنم آشكارا، نسازم نهان» 28
    گناهان تو را، افتد اندر شمار
    دوم هم گناهى كه كشتى مرا
    در آن شعله آتش پرفروز» 29
    بگرديد راغب به‏كشتار او
    كجا ازعقوبت تواند گريخت‏
    زيان‏ها رساندست ‏بر خويشتن» 30
    كه گودال سازد همان خاك را
    كند زيرخاك آن جسد را نهان‏
    كه آيا من عاجزترم از غراب‏
    نهم جسم پاكش به‏تيره مغاك‏
    پشيمان بگرديد آن تيره‏بخت»31
    پشيمان بگرديد آن تيره‏بخت»31



2 - عهد خدا بربنى‏آدم


* الم اعهد اليكم يا بنى
آدم انْ لا تعبدوا الشيطان انّه لكم عدوٌ مبين. و ان اعبدونى هذا صراطٌ
مستقيم(97).

ترجمه: اى فرزندان آدم، آيا با شما عهد نبستم
كه شيطان را نپرستيد، زيرا روشن است كه او دشمن بزرگ شماست. و مرا پرستش كنيد[
امر مرا اطاعت كنيد] كه اين راه مستقيم (و سعادت ابدى) است.

ترجمه منظوم:




  • پس آنگاه آيد ندا از خدا
    نبستم قرارى به‏روز الست‏
    مگيريد آن ريسمان‏هاى سست‏
    همانا همين است، راه درست‏



  • كه‏اى نسل آدم مگر با شما
    مبادا پرستيد شيطان پست‏
    همانا همين است، راه درست‏
    همانا همين است، راه درست‏



تدبر و
تفكر:

چنان‏كه به‏روشنى در دو آيه فوق خداوند تصريح
مى‏فرمايد دو عهد از سوى خداوند برانسان مقرر شده است.

الف) متابعت و اطاعت از شيطان نكنند [از آنجا كه متابعت، پيروى و اطاعت نوعى
عبادت است مى‏فرمايد «لاتعبدوا الشيطان».]

ب) فقط خدا را
پرستش، عبادت و اطاعت كنند كه راه مستقيم و مطمئن اين است. (هر اطاعتى كه در
راستاى اطاعت خدا باشد مثل اطاعت والدين و اطاعت برگزيده‏گان خدا، در واقع
اطاعت خداست و برگشت به‏اطاعت خدا دارد).

3 - عبرت‏انگيزى


* يا بنى آدم لايفتنَّنكم
الشيطان كما اخرج ابويكم من الجّنة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سؤاتهما انه
يراكم هو و قبيله من حيث لاترونهم انّا جعلنا الشياطين اولياء للذين
لايؤمنون(98).

ترجمه: اى فرزندان آدم، مبادا شيطان شمارا
فريب دهد، چنان‏كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد، جامه عزت از تن آنان
بركند و قبايح آنان را در نظرشان پديد آورد. همانا آن (شيطان) و بستگانش، شما
را مى‏بينند درصورتى‏كه شما آنها را نمى‏بينيد. ما شياطين را دوستان آنان كه
ايمان نمى‏آورند قرار داده‏ايم.

ترجمه منظوم:




  • الا اى بنى آدم اين بشنويد
    همان ‏سان كه شيطان به‏ روز نخست‏
    فريبيدهم مادر و هم پدر
    به اغوا پدر مادر خلق را
    بشد آنگاه عوراتشان آشكار
    شما گر چه او را به ‏چشمان خويش‏
    هر آنكس كه ايمان نياورده است‏
    شياطين بخواهند با او نشست



  • مبادا كه مفتون شيطان شويد
    به نيرنگ خام و به ‏تدبير سست‏
    ز فردوس يزدان براندى بدر
    بُرون راند از باغ سبز خدا
    نمودند عصيان به ‏پروردگار
    نبينيد هرگز فراروى پيش‏
    شياطين بخواهند با او نشست
    شياطين بخواهند با او نشست



تدبر و تفكر:

در اين آيه شريفه به‏فرزندان آدم مى‏فرمايد
چشم عبرت بين خود را باز كنيد و ببينيد كه شيطان چه برسر پدر و مادرتان آورد،
مبادا فريب او را بخوريد. و با او رابطه دوستانه‏اى برقرار كنيد، كسى كه به‏خدا
ايمان دارد دوست شيطان و مطيع فرمان او نخواهد شد اما كسانى كه به‏درستى ايمان
نياورده‏اند و مؤمن به‏حق نشده‏اند با شياطين دوستى خواهند داشت و آنها را
متابعت مى‏كنند.

4 - راه نجات


* يا بنى آدم امّا ياتينّكم رسلٌ
منكم يقصون عليكم اياتى فمن اتّقى و اصلح فلا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون. و
الذين كذّبوا باياتنا و استكبروا عنها اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون(99).

ترجمه: اى فرزندان آدم، چون پيامبرانى از جنس شما بيايند و آيات مرا براى
شمابيان كنند. پس هركه تقوى پيشه كرد و به‏كار شايسته شتاف هيچ ترس و اندوهى
برآنها نخواهد بود. و آنان‏كه آيات خدا را تكذيب و از اطاعت او سركشى و تكبر
نمودند آنها اهل دوزخند و در آن جاويد و معذب خواهند بود.

ترجمه منظوم:




  • الا آدمى چون زسوى خدا
    نمايند آيات من را بيان‏
    هرآن‏كس كه برسوى تقوى‏شتافت‏
    بفرمود اعمال نيك و نكو
    هر آن كس برآيات يزدان خويش‏
    تكبر نمايد زامر خدا
    كه جاويد سوزند در آن عذاب‏
    رهايى ندارند از آن عقاب‏



  • رسولانى آيند سوى شما
    برانند دائم به‏روى زبان‏
    ره نيك و شايسته‏اى را بيافت‏
    نه ترس و نه اندوه باشد براو
    ره كذب و انكار بگرفت پيش‏
    همانا به‏دوزخ گزيند سرا
    رهايى ندارند از آن عقاب‏
    رهايى ندارند از آن عقاب‏



تدبر و
تفكر:

از آنجا كه دنيا، دار تكليف است و انسان رها و آزاد
نيست كه هرنوع كارى كه خواست بكند، پس نيازمند راهنماى است كه نوع كار و شكل آن
را برايش مشخص نمايد. از اين‏رو خداوند راهنماى درونى مثل عقل، و بيرونى مثل
انبياء و اولياءاش را معين و از انسان خواسته كه متابعت از راهنمايان الهى
بنمايد، تا هيچ ترس و اندوهى براى حال و آينده‏اش نداشته باشد. اين است راه
نجات و راه مستقيم كه خداوند به‏وسيله پيامبران به‏انسان ارائه نموده است. و
چنانچه انسان تكذيب كند اين راهنمايان را و از ارشاد و راهنمايى آنها استفاده
نكند گرفتار عذاب هميشگى خداوند خواهد شد. و نيز از آيه شريفه استفاده مى‏شود
كه خداوند و فرستادگانش، انسان را به‏تقوى و اصلاح، امر مى‏كنند، و انسان با
متابعت اوامر آنها مى‏تواند نگرانى خود نسبت به‏آينده را از بين ببرد.

5 - توصيه به‏پوشيدن لباس تقوى


* يا بنى آدم قد انزلنا عليكم لباساً يوارى سوءاتكم و ريشا و لباس التقوى ذلك
خيرٌ ذلك من آيات اللَّه لعلكم يذكرون(100).

ترجمه: اى
فرزندان آدم ما لباسى كه ستر عورات شما كند و جامه‏هاى زيبا و نرم براى شما
فرستاديم. و برشما باد، به‏لباس تقوى كه اين نيكوترين جامه شماست. اين سخنان
همه از آيات خداست كه شايد خدا را ياد آريد.

ترجمه منظوم:




  • الا اى بنى آدم از لطف و مهر

    بپوشيد تا عورت خويشتن‏
    شما را زتقوى لباسى سزاست‏

    همه زآيه‏هاى يگانه خداست‏
    كه شايد خدا را به‏ياد آوريد
    ره شكر او را به‏پايان بريد



  • يگانه خداوند ناهيد و مهر
    لباسى فرستاد برجان و تن‏

    لباسى كه نيكوترين جامه‏هاست‏
    پس اين نيك گفتار بى‏كم وكاست‏

    ره شكر او را به‏پايان بريد
    ره شكر او را به‏پايان بريد



تدبر و تفكر:

خداوند در اين آيه
بنى آدم را سفارش مى‏كند به‏استفاده از بهترين پوشش‏ها و پوشيدن لباس زيباى
تقوى، همان لباسى كه ضررهاى كوچك و بزرگ را از انسان دفع مى‏كند و انسان را از
گزند خطرات و حوادث حفظ مى‏كند، و سبب آرامش، راحتى و آسايش انسان مى‏شود. زيرا
با پوشيدن اين لباس غفلت از ياد خدا نخواهد داشت و دائماً در حال ذكر است، و
اين حالت منافع كثيرى را براى انسان به‏دنبال دارد. «لباس التقوى... خيرٌ».

6 - توصيه به‏استفاده از زيورها هنگام عبادت


* يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد و كلوا و اشربوا و لاتسرفوا. انه لايحبُّ
المسرفين(101).

ترجمه: اى فرزندان آدم زيورهاى خود در مقام
عبادت خود برگيرد و هم از نعمت‏هاى خدا بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه خدا
مسرفان را دوست نمى‏دارد.

ترجمه منظوم:




  • بنى آدمى چون عبادت كنيد

    خوريد و بنوشيد در روزگار
    نورزيد اسراف اما در آن‏
    كه نَبْوَد خدا دوست با مسرفان‏



  • همه زيور آلات را بركُنيد
    زدرياى الطاف پروردگار

    كه نَبْوَد خدا دوست با مسرفان‏
    كه نَبْوَد خدا دوست با مسرفان‏



تدبر و تفكر:

خداوند در اين آيه
شريفه فرزندان آدم را به‏استفاده از زينت‏هاهنگام عبادت توصيه مى‏نمايد،
چنان‏كه براساس حديث شريفى كه از امام صادق(ع) نقل شده است «ان اللَّه جميل و
يحب الجمال» مى‏فرمايد: خدا زيباست و زيبا را دوست دارد. بنابراين انسان موظف
است هنگام عبادت لباس زيبا و تميز بپوشد و خود را معطر و خشبو نمايد. با
استفاده و استناد به‏حديث شريف، قسمت اول آيه را بهتر مى‏توان تحليل و درك
نمود.

و نيز در پايان آيه، توجه انسان را به‏بهره‏مندى از
خوردنى‏ها و آشاميدنى‏ها به‏دور از اسراف و زياده‏روى سفارش مى‏نمايد.

7 - اكرام و برترى فرزندان آدم


* ولقد كرّمنا بنى آدم و حملنا هم فى الّبر و البحر و رزقناهم من الّطيّبات و
فضّلناهم على‏ كثير ممن خلقنا تفضيلاً(102).

ترجمه: و ما
فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را به‏مركب آبى و خشكى سوار كرديم و
از عذاى لذيذ و پاكيزه آنها را روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و
فضيلت بزرگ بخشيديم.

ترجمه منظوم:




  • بنى آدمى را خود اندر زمين‏

    به خشكى و دريا شدند رهسپار
    به آنها بداديم روزى پاك‏

    فضيلت بداديم ما بربشر
    فضيلت بداديم ما بربشر



  • بسى منزلت داد جان آفرين‏
    به مركب بگشتند ايشان سوار

    از آنچه بروييد از بطن خاك‏
    كه نسبت به‏مخلوق‏هاى دگر
    فضيلت بداديم ما بربشر



تدبر و تفكر:

از لحن آيه شريفه
استفاده مى‏شود كه خداوند تمامى فرزندان آدم (اعم از مؤمن و كافر) را اكرام
نموده و مصاديقى از اكرام را نيز «مانند بهره‏مندى از وسيله نقليه درياى و
خشكى، بهره‏مندى از غذاهاى لذيذى و پاكيزه» ذكر نموده است و در پايان تصريح
مى‏كند كه فرزندان آدم را بربسيارى از مخلوقاتمان برترى داديم. (در مورد برترى
انسان برموجودات نظراتى وجود دارد كه براى اطلاع بيشتر بايد به‏صفحه 33-40 همين
كتاب و نيز به‏تفاسير مختلف در ذيل اين آيه شريفه مراجعه نمود).

8 - پيمان فطرى برتوحيد

*
و اذاخذ ربك من بنى آدم من ظهور هم ذريتهم و اشهدهم على انفسهم الست بربكم
قالوا بلى شهدنا ان تقولوا يوم القيامة اناكنا عن هذا غافلين(103).

ترجمه: و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم،
ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه برخويشتن ساخت (و فرمود) آيا من پروردگار
شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى مى‏دهيم (چنين كرد تا مبادا) روز رستاخيز بگوييد:
ما از اين غافل بوديم (و از پيمان فطرى توحيدى بى‏خبر مانديم).

ترجمه منظوم:




  • زپشت بنى آدم بوالبشر
    گرفت از ذرارى انسان گواه‏
    بگفتند آرى گواهى دهيم‏
    از اين روى يزدان بالا و پست‏
    كه روز قيامت نگوييد ما
    نبوديم آگاه از اين ماجرا



  • زعهد الست آن شه‏دادگر
    كه آيا نباشم شما را اله‏
    به يكتائيت نيز سر مى‏نهيم‏
    گواهى گرفت از شما در ألست‏
    نبوديم آگاه از اين ماجرا
    نبوديم آگاه از اين ماجرا



تدبر و تفكر:

اين آيه شريفه مسأله پيمان گرفتن از فرزندان
آدم، برربوبيت پروردگار يكتا را ذكر مى‏كند و درصدد بيان اين مطلب است كه با
اخذ ميثاق، حجت خدا برانسان در روز قيامت تمام است و جاى هيچ‏گونه عذر و
بهانه‏اى نيست.

در اين آيه بين مفسرين بحث‏هاى مفصلى صورت
گرفته مخصوصاً، بحثى كه در نحوه سؤال و پرسش خداوند از بنى آدم شده كه كميت و
كيفيتش چگونه بوده؟ در چه زمان و در چه عالمى اتفاق افتاده؟ عالم دنيا يا عالم
ذر؟ آيا اين سؤال و پرسش‏ها از همه انسان‏ها بوده؟ آيا سؤال و پرسشى حقيقى
بوده؟ و يا به‏زبان حال بوده؟ و اين‏كه چرا هيچ انسانى چنين گفتگوى را به‏خاطر
نمى‏آورد؟ و مسائلى ديگر از همين قبيل...

علامه
طباطبايى(ره) ضمن نقل و بررسى اقول مفسرين مى‏فرمايد: نشأتى كه انسان در آن
سؤال و پرسش شد نشأتى قبل از نشأت دنيا است اما به‏لحاظ زمان هيچ انفكاكى از آن
ندارد بلكه با آن و محيط برآن است و تقدمش برآن مانند تقدم «كن» بر«فيكون» است
و اما كيفيت گفتگو هم «به زبان حال نبوده و بلكه گفتگوى حقيقى بوده است»(104).

سخن آخر

در پايان اين بحث ضمن سپاس و امتنان
به‏پيشگاه با عظمت ايزد منان، از قصور و نقايص كار خود به‏درگاهش عذر تقصير
مى‏طلبم و نيز از شما خوانندگان معزز و گرامى. و اميدوارم با بذل عنايت خاص
خود، نقاط ضعف اين مجموعه را به‏عنوان هديه‏اى گران‏بها و ارزشمند متذكر شويد
تا با رفع آن معايب، در تدوين سلسله بحث‏هاى ديگرى كه در آتيه نزديك
انشاءاللَّه در باب سيماى ديگر انبياء عظام(ع) تقديم مى‏گردد كوشا باشم و از
رهنمايى‏ها و ارشادات شما عزيزان در آنها استفاده نمايم.

والسلام على عباداللَّه الصالحين.

19/5/1378 برابر با 27
ربيع الثانى 1420

تهران - عين اله ارشادى‏

فهرست آيات


سوره بقره 29، 30، 31، 34، 35،
36، 37، 239

سوره آل عمران 33، 59

سوره نساء 1

سوره مائده 27، 28، 29، 30، 31

سوره انعام 91، 165

سوره اعراف 22، 23، 26، 27، 31، 35،
36، 69، 172

سوره اسراء 61، 62، 70

سوره حجر 21، 26، 28، 29، 30

سوره كهف 50

سوره طه 115 تا 124

سوره مؤمنون 14

سوره نمل 62

سوره روم 21، 30

سوره يس
60، 61

سوره ص 71، 72، 73، 74، 75، 76

سوره سجده 7، 8، 9

سوره حجرات 13

سوره
شورا 11

سوره نحل 72

سوره الرحمن 1،
2، 4، 14

سوره زمر 6

سوره يونس 14

سوره علق 4، 5

سوره زاريات 49

فهرست منابع


تفسيرالميزان علامه طباطبايى‏

تفسير نمونه آية اللَّه مكارم شيرازى‏

تفسير اثنى عشرى
حسين شاه عبدالعظيمى‏

تفسير مجمع البيان مرحوم طبرسى‏

مفردات محمدحسين راغب اصفهانى‏

برگزيده تفسير نمونه احمد
على بابايى‏

تفسير روح المعانى آلوسى‏

قصص قرآن سيدمحمد صحفى‏

ترجمه منظوم قرآن كريم اميد مجد

فهرست موضوعى قرآن راميار

ترجمه قرآن كريم آية اللَّه
مكارم شيرازى‏

قاموس قرآن سيدعلى اكبر قرشى‏

اصول كافى مرحوم كلينى‏

62) طه / 115.

63) برگزيده تفسير نمونه ج 3 ص 146.

64) يس / 60.

65) بقره / 34 لاتقربا هذه الشجرة.

66) يس / 6 «و لا تعبدوا الشيطان...»

67) طه / 116 «فقلنا
يا آدم اِنَّ هذا عدوٌ لك و لزوجك».

68) با مختصرى تغيير
الميزان ج 1، ص 203-194.

69) بقره / 34.

70) طه / 116.

71) بقره / 37.

72) قالا
ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين. «گفتند:
پروردگارا ما به‏خويشتن ستم كرديم، اگر ما را نبخشى و برما رحم نكنى از
زيان‏كاران خواهيم بود». اعراف / 22.

73) الميزان ج 1 ص
174-176.

74) طه / 122 - 121.

75)
الميزان، ج 14 ص 311- 312.

76) الميزان ج 1 ص 177-181.

77) الميزان، ج 1، ص 181-177.

78) طه / 124-123.

79) سوره روم / 30، «پس تو (اى رسول) مستقيم رو به‏جانب آئين پاك اسلام آور و
پيوسته از طريق دين خدا كه فطرت خلق را برآن آفريده است پيروى كن كه هيچ تغييرى
در خلقت خدا نبايد داد اين است آيين استوار حق...»

80) طه /
124.

81) الميزان (با مختصرى تغيير).

82) مجمع البيان، ج 7، ص 34، به‏نقل از ابن مسعود و روح المعانى، ج 16، ص 277.

83) بقره / 38.

84) سوره طه و بقره كه ذكر آن گذشت‏

85) با استفاده از تفسير الميزان.

86) طه / 117.

87) طه / 120.

88) طه / 121.

89)
الميزان ج 1 ص 195.

90) بقره / 36.

91)
ترجمه از الميزان ج 1، ص 193.

92) كهف / 50.

93) تقرب به‏قربانى، مائده / 27 - عهد، يس / 60، 61 - عبرت انگيزى، اعراف / 27
- راه نجات، اعراف / 35، 36 - تقوى، اعراف / 26 - استفاده از زينت، اعراف / 31
- برترى برساير مخلوقات، اسراء / 70 - پيمان فطرى برتوحيد، اعراف / 172.

94) الميزان ج / 14 / ص 318.

95) مائده / 27.

96) مائده / 28-31.

97) يس / 60 / 61.

98) اعراف / 27.

99) اعراف / 35-36.

100) اعراف / 26.

101) اعراف / 31.

102)
اسراء / 70.

103) اعراف / 172.

104)
براى اطلاع بيشتر به‏تفسير الميزان، ج 8، ص 399-431 مراجعه نماييد.

/ 49