امام حسین‌(ع) در آیینه شعر و ادب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام حسین‌(ع) در آیینه شعر و ادب - نسخه متنی

ابراهیم‌ بابائی‌ آملی‌

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


امام‌ حسين‌(ع) در ايينة‌ شعر و ادب‌

ابراهيم‌ بابائي‌ املي‌

مقدمه‌

«ادبيات‌ هر قوم‌، گنجينة‌ نثر و شعر آن‌ قوم‌ است‌، يعني‌ نتايج‌ عقول‌ آنان‌ وپرورده‌هاي‌ قريحه‌ آفريده‌هاي‌ خيال‌ و نمونه‌هاي‌ بيان‌ ايشان‌. و همينهاست‌ كه‌ نفس‌ راتهذيب‌ مي‌كند و مي‌پيرايد و عقل‌ را پخته‌ مي‌كند و زبان‌ را استوار مي‌دارد.»

استاد حكيمي‌، در كتاب‌ پر ارج‌ ادبيات‌ و تعهد در اسلام‌ مي‌نويسد:

«هر فكر و فرهنگي‌ كه‌ زبان‌ شعر را به‌ كار نگيرد، در حق‌ خود كوتاهي‌ عظيم‌ كرده‌است‌. شعر از قديمترين‌ آفريده‌هاي‌ روح‌ بشري‌ است‌ براي‌ نه‌ تنها بيان‌، بلكه‌ القاي‌احساس‌ و درك‌ و تلقي‌. انسان‌ روزي‌ كه‌ خواست‌ سخن‌ را به‌ رسالت‌ بفرستد شعر را اختراع‌كرد، طبع‌ شعر و لطافت‌ شعور، وديعة‌ الهي‌ است‌».

شاعران‌ متعهد شيعي‌، تاريخ‌ سرخ‌ تشيع‌ را در قالب‌ زيباترين‌ عبارات‌ به‌ نظم‌كشيده‌اند و با ذوق‌ سليم‌ و طبع‌ لطيف‌ خويش‌، همنوايي‌ و همراهي‌ خود را با عاشوراييان‌اعلان‌ داشته‌اند.

«ادبيات‌ عاشورا» از كنار گاهوارة‌ حماسه‌ آفرين‌ عاشورا آغاز شد و با خون‌ دل‌داغديدگان‌ اين‌ ماتم‌ ـ كه‌ هيچ‌ گاه‌ كهنه‌ نمي‌شودـ تداوم‌ يافت‌. خون‌ دلي‌ كه‌ با اشك‌ چشم‌مي‌آميخت‌ و در حالي‌ كه‌ بغض‌ ساليان‌ و قرن‌ها، راه‌ صدا را بر گلو بسته‌ و جوهر قلم‌خشكانيده‌ از سينه‌اي‌ به‌ سينة‌ ديگر منتقل‌ مي‌شد.

و اين‌ آتش‌ هيچ‌ گاه‌ خاموش‌ نشد. هنوز خاك‌ آن‌ تربت‌ آسماني‌ تازه‌ بود كه‌ «عقبة‌بن‌ عمرو سهمي‌» به‌ كربلا رفت‌ و سرود:

مررت‌ علي‌ قبر الحسين‌ بكربلافقاضت‌ عليه‌ من‌ دموعي‌ غزيرها

و بكيت‌ من‌ بعد الحسين‌ عصائباً أطاعت‌ به‌ من‌ جانبيه‌ قبورهاو پس‌ از او، «سليمان‌ بن‌ قته‌» در رثاء حسين‌ (ع) غمنامه‌اش‌ را به‌ نظم‌ كشيد:

مررت‌ علي‌ أبيات‌ آل‌ محمدفَلَم‌ أرَ أمثالاً لَها يَوم‌َ حَلّت‌ِ

اَلَم‌ تَرَ أن‌َّ الأرض‌ أضحَت‌َ مريضة‌ًلِفَقدِ حسين‌ و البِلادُ اقشَعَرّت‌ِ

و كانوا رَجاءً ثم‌َّ صاروا رزيّة‌ً لقد عَظُمَت‌ تلك‌َ الرّزايا وَ جَلَّت‌.

به‌ خانه‌هاي‌ آل‌ محمد (ص) گذر كردم‌ و خانه‌ و كاشانه‌اي‌ همانند آنها نديدم‌ كه‌روزي‌ داراي‌ اهل‌ و ساكن‌ بود و امروز خالي‌ و وحشتزا است‌.(و در منابع‌ ديگر، به‌ جاي‌ أن‌لأرض‌، أن‌ الشمس‌ نوشته‌اند).

نبيني‌ كه‌ چگونه‌ زمين‌ خورشيد به‌ خاطر فقدان‌ حسين‌ بيمار گشته‌ و شهرهادگرگون‌ گشته‌ است‌.

آنها ماية‌ اميد (مردم‌) بودند سپس‌ ماية‌ مصيبت‌ (و اندوه‌) گشتند. به‌ راستي‌ كه‌ اين‌مصيبت‌ها بس‌ بزرگ‌ و سنگين‌ بود.




  • زمين‌ كربلا همچون‌ مِن'ي‌ شد
    هواي‌ كربلا را غم‌ گرفته
    ‌ زمين‌ كربلا، ماتم‌ گرفته‌



  • به‌ ذكر يا رب‌ خون‌ خدا شد
    ‌ زمين‌ كربلا، ماتم‌ گرفته‌
    ‌ زمين‌ كربلا، ماتم‌ گرفته‌



تاريخ‌ با همان‌ حافظه‌اي‌ كه‌ در اين‌ موارد، بسيار ضعيف‌ و فراموش‌ كار است‌ - به‌ياد دارد كه‌ يكي‌ از تابعين‌ بنام‌، «ابوالرميح‌ خزاعي‌» (متوفي‌ حدود 100 هجري‌) بيشترتلاش‌ ادبي‌ خود را در مسير احياي‌ نام‌ و ياد شهيدان‌ دشت‌ خونرنگ‌ طف‌ به‌ كار برد. آن‌همه‌ اشعار او، در هجوم‌ مخالفان‌ به‌ دست‌ فراموشي‌ سپرده‌ شدند، اما تاريخ‌ به‌ ياد دارد كه‌روزي‌ ابوالرميح‌ نزد فاطمه‌ يادگار سيدالشهداء رفت‌ و مرثيه‌اي‌ چنين‌ سرود:




  • تبكّي‌ علي‌ آل‌ النبّي‌ محمّدٍ
    وِان‌ قتيل‌ الطّف‌ّ من‌ آل‌ هاشم
    ‌أذل‌ رقاباً من‌ قريش‌َ فَذَلَّت‌



  • و ما اكثرت‌ في‌ الدّمع‌ بَل‌ أقلّت‌
    ‌أذل‌ رقاباً من‌ قريش‌َ فَذَلَّت‌
    ‌أذل‌ رقاباً من‌ قريش‌َ فَذَلَّت‌



«كربلا يك‌ جوهرة‌ مقدس‌ تاريخي‌ دارد كه‌ اصل‌ رخداد و كيفيت‌ اتفاق‌ آن‌ واهداف‌ تاريخي‌ آن‌ است‌. دوم‌ يك‌ صورت‌ دارد كه‌ ارائة‌ آن‌ در قالب‌ آداب‌ و رسوم‌، مناسك‌ويژه‌ و آميخته‌ كردن‌ با احساسات‌ و عواطف‌ و مسائل‌ هنري‌ و نمايشي‌ است‌. به‌ سخن‌ديگر اصل‌ حادثه‌ يك‌ تاريخي‌ مقدس‌ است‌ و شعائر امروزين‌، نمودِ تكرارپذير آن‌.

عاشوراي‌ عقلاني‌ و فكري‌ بايد پشتوانة‌ عاشوراي‌ احساسي‌ باشد، به‌ طوري‌ كه‌هيچ‌ كدام‌ اينها بدون‌ ديگري‌ كارساز نيست‌. شعائر ياد شده‌، روح‌ و حيات‌ را در عاشوراي‌فكري‌ مي‌دمد، و سبب‌ رواج‌ آن‌ ميان‌ عامة‌ مردم‌ و متن‌ زندگي‌ آنها مي‌شود.»

شارح‌ بزرگ‌ نهج‌البلاغه‌ و مثنوي‌، مرحوم‌ محمد تقي‌ جعفري‌ در كتاب‌ با عظمت‌«امام‌ حسين‌ (ع) شهيد فرهنگ‌ پيشرو انسانيت‌» در بحث‌ «احساسات‌ برين‌ حسيني‌»نگاشته‌ است‌:

«به‌ هر حال‌، اين‌ داستان‌ چون‌ مربوط‌ به‌ احساست‌ برين‌ است‌، ميدان‌ بزرگي‌ براي‌هنرهاست‌. هم‌ چنين‌، مي‌توان‌ گفت‌ تا حدودي‌ عنصر ادبي‌، مخصوصاً جنبة‌ شعري‌، چه‌عربي‌، چه‌ فارسي‌، چه‌ تركي‌ و چه‌ اردويي‌ و به‌ ميدان‌ آمده‌اند. خلاصه‌ آن‌ زبان‌هايي‌ كه‌اطلاعي‌ از اين‌ جريان‌ داشته‌اند - مخصوصاً آنان‌ كه‌ معتقد بوده‌اند و در جوامعي‌ زندگي‌كرده‌اند كه‌ حسين‌ براي‌ آن‌ها مطرح‌ بوده‌ است‌ - جداً تا حدودي‌ خوب‌ به‌ ميدان‌ آمدند،ولي‌ مسأله‌ هنوز تمام‌ نيست‌. ما اشعار محتشم‌ كاشاني‌ را مي‌بينيم‌ خدايش‌ رحمت‌ كند.مراثي‌ و شعرهاي‌ او خيلي‌ عالي‌، بسيار خوب‌، و از نظر ادبي‌ واقعاً تكان‌ دهنده‌ است‌. براي‌ارزش‌ اشعار محتشم‌ مطلبي‌ به‌ شما عرض‌ ميكنم‌:

در ايام‌ عاشورا، يا در غير ايام‌ عاشورا كه‌ ما طلبه‌ها مسير نجف‌ تا كربلا را پياده‌ طي‌مي‌كرديم‌، در طي‌ مسير، اين‌ عشاير مضيفهاي‌ (مهمانسراهايي‌) داشتند و وقتي‌ مامي‌رسيديم‌. عجيب‌ به‌ ما احترام‌ نموده‌ و آن‌ اصول‌ فطري‌ اولية‌ انساني‌ را شديداً مراعات‌مي‌كردند. اگر سفر ما در ايام‌ عاشورا بود، مي‌ديديم‌ آن‌ها اشعار محتشم‌ را در مضيف‌ وحسينية‌ خود نصب‌ كرده‌اند. اشعار محتشم‌ فارسي‌ است‌ و آن‌ها عرب‌ اند. مي‌پرسيديم‌ كه‌چرا اين‌ اشعار را اينجا نصب‌ كرده‌ايد؟ مي‌گفتند ما نمي‌دانيم‌ اين‌ چيست‌، اما نورانيت‌ ويك‌ حالي‌ در اين‌ اشعار احساس‌ مي‌كنيم‌. گاهي‌ هم‌ از امسال‌ شما طلبه‌ها كه‌ از اين‌ مسيرعبور مي‌كنيد معناي‌ اشعار را مي‌پرسيم‌، ولي‌ دقيقاً نمي‌دانيم‌ كه‌ معناي‌ كلمات‌ چيست‌؟آن‌ لطافت‌ و لذتي‌ كه‌ شما به‌ فارسي‌ از اين‌ اشعار مي‌بريد، ما نمي‌بريم‌ اما اين‌ مقدارمي‌دانيم‌ كه‌ اين‌ يك‌ شعر عادي‌ نيست‌.

به‌ هر حال‌، شعر تا حدودي‌ به‌ ميدان‌ آمده‌ است‌. در عربي‌ هم‌ مضامين‌ بسيار عالي‌و سازنده‌اي‌ آمده‌ است‌: يابن‌ النبي‌ المصطفي‌ «اي‌ پسر پيغمبر مصطفي‌ (ع) يابن‌ الولي‌المرتضي‌ يابن‌ البتول‌ الزاكيه‌ «اي‌ پسر علي‌ مرتضي‌، اي‌ پسر بتول‌ پاك‌» تبكيك‌ اعيني‌لا لِأجل‌ِ مثوبة‌ «چشمم‌ براي‌ تو گريه‌ مي‌كند. ولي‌ نه‌ براي‌ ثواب‌ و پاداش‌» لكنما عيني‌لاجلك‌ باكية‌ «لكن‌ چشمم‌ فقط‌ براي‌ تو گريه‌ ميكند».

مضمون‌ شعري‌ ابيات‌ مذكور خيلي‌ بالاست‌، يعني‌ بحث‌ ثواب‌ و بحث‌ پاداش‌گرفتن‌ نيست‌. پاداش‌ همين‌ مقدار بس‌ كه‌ لطف‌ خدا شامل‌ حال‌ من‌ بوده‌ است‌ تا تو رابشناسم‌ و براي‌ تو گريه‌ كنم‌ و احساساتم‌ براي‌ تو به‌ حركت‌ در آيد. آيا بالاتر از اين‌ پاداش‌؟

شعر ديگري‌ است‌ از شيخ‌ كاظم‌ الازري‌ كه‌ مي‌گويد:




  • قَد غَيَّرَ الطَّعن‌ُ مِنهُم‌ كُل‌َّ جارِحَة
    ‌ٍاءلاَّ المَكارِم‌َ في‌ أَمن‌ٍ مِن‌َ الغِيَرِ



  • ‌ٍاءلاَّ المَكارِم‌َ في‌ أَمن‌ٍ مِن‌َ الغِيَرِ
    ‌ٍاءلاَّ المَكارِم‌َ في‌ أَمن‌ٍ مِن‌َ الغِيَرِ



«ضربة‌ شمشير، همة‌ اعضاي‌ شهداي‌ دشت‌ خونين‌ نينوا را تغيير داد و متلاشي‌كرد، مگر آن‌ شرف‌ و حيثيت‌ و كرامت‌ و ارزش‌ انساني‌ آن‌ها را كه‌ براي‌ ابد تازه‌ كرد (براي‌هميشه‌ ماندگار كرد) كرم‌، شرافت‌ و عزت‌ آنان‌ را ابديت‌ داد.

در بعضي‌ از اشعار، مطالب‌ فوق‌ العاده‌ عالي‌ وجود دارد كه‌: من‌ نمي‌دانم‌ كه‌ اين‌شمشير چه‌ طور از روي‌ تو اي‌ حسين‌ خجالت‌ نكشيد؛(ما اَنصَفَت‌ كَزُّبا يا لَيث‌َ غابَتِها).

«اي‌ شير بيشة‌ شجاعت‌ و خويشتن‌ داري‌، چه‌ طور اين‌ نيزه‌ها و شمشيرها انصاف‌نكردند كه‌ به‌ شما اصابت‌ كردند؟»

اين‌ ابيات‌ بسيار زياد است‌. از اين‌ جهت‌، ادبيات‌ ما از موقعي‌ كه‌ در شعاع‌ حسين‌قرار گرفته‌، ترقي‌ خاصي‌ داشته‌ است‌ اگر كسي‌ واقعاً بخواهد كه‌ شعر او، شعر باشد و ماندگاربماند، به‌ جاذبيت‌ امام‌ حسين‌(ع) سوق‌ پيدا كند. خدا «محمد حسين‌ شهريار» را رحمت‌كند! نمي‌دانم‌ آيا شما با تمام‌ ديوان‌ او سر و كار داريد يا نه‌؟ اما بيشتر همان‌ شعر «علي‌ اي‌هماي‌ رحمت‌» در دلهاي‌ شما مانده‌ است‌، يا آن‌ چند بيتي‌ كه‌ براي‌ كربلا مي‌گويد:




  • دوستــانش‌ بــي‌ وفا و دشمنانش‌ پـر جفا
    با كدامين‌ سر كند؟ مشكل‌ دو تا دارد حسين‌



  • با كدامين‌ سر كند؟ مشكل‌ دو تا دارد حسين‌
    با كدامين‌ سر كند؟ مشكل‌ دو تا دارد حسين‌



شهريار از آن‌ جا مانده‌ است‌، و الاّ بعضي‌ از اشعار او از نظر ادبي‌، بسيار خوب‌ وبعضي‌ ديگر در حد متوسط‌ است‌... بقا و ابديت‌ يك‌ اثر هنري‌، وابسته‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ آن‌چه‌ موضوع‌ آن‌ هنر است‌، چيست‌؟ بقا و جاودانگي‌ يك‌ اثر هنري‌، بسته‌ به‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌كدام‌ اصل‌ ثابت‌ بشر تكيه‌ كرده‌ است‌؟

و در «فرهنگ‌ عاشورا» چنين‌ مي‌خوانيم‌:

«سبك‌ شاعران‌ در سرودن‌ شعر عاشورا نيز متفاوت‌ بوده‌ است‌. برخي‌ در قالب‌سوزناكترين‌ مرثيه‌ها، عواطف‌ را بر انگيخته‌اند و به‌ جنبه‌هاي‌ عاطفي‌ و روحي‌ بيشتر تكيه‌داشته‌اند، برخي‌ حالت‌ مقتل‌ و واقعه‌ نگاري‌ و ثبت‌ قضايا را دارد، برخي‌ هم‌ بخصوص‌ ازشاعران‌ متأخر و معاصر، چه‌ عرب‌ چه‌ فارس‌، در سروده‌هاي‌ خويش‌ حالت‌ نقد نسبت‌ به‌عزاداري‌ و گرية‌ صرف‌ دارند و عاشورا را از زاوية‌ حماسي‌ و انقلابي‌اش‌ نگريسته‌ و مطرح‌ساخته‌اند، تا الگويي‌ باشد براي‌ مبارزه‌ با ستم‌ و ستمگران‌ و فقر آفرينان‌ و دفاع‌ از حق‌ وعدل‌ و انسانيت‌ و آزادگي‌».

به‌ هر حال‌، در گذر زمان‌، هنرنمايي‌هاي‌ شاعران‌ متعهد براي‌ پاستاري‌ ازارزش‌هاي‌ حماسة‌ جاويد كربلا ستودني‌ است‌.

ويژگي‌هاي‌ شعر كربلا

شعر كربلا، فرياد بلند و جانگذار مظلوميت‌ خاندان‌ نور و اهل‌ بيت‌رسول‌الله‌(ص)است‌.

شعر كربلا، وصف‌ وسيعترين‌ مصيبت‌ همة‌ اعصار است‌ كه‌ «لا يوم‌ كيومك‌ يااباعبدالله‌».

شعر كربلا، جلوة‌ «مودّت‌ ذي‌ القربي‌» از زبان‌ صاحبان‌ دل‌هاي‌ به‌ درد آمده‌ است‌.

شعر كربلا، جوابي‌ بر استغاثة‌ «هل‌ من‌ ناصر ينصرني‌» آن‌ امام‌ مظلوم‌ است‌.

شعر كربلا، پرتو پر جلاي‌ حيات‌ خون‌ كربلا و بيان‌ كربلاست‌.

شعر كربلا، صداي‌ قدم‌هاي‌ رهروان‌ راه‌ منتهي‌ به‌ كربلاست‌.

شعر كربلا، وصف‌ چهرة‌ كريه‌ نفاق‌ است‌، تا غافلان‌ بدانند كه‌ چگونه‌ حقيقت‌ انكارولايت‌ الهي‌، كفر است‌.

شعر كربلا، حامل‌ لواي‌ تولي‌ و تبري‌ است‌، كه‌ قوام‌ فروع‌ دين‌ و دوام‌ شرع‌ مديون‌اين‌ دو اصل‌ اصيل‌ است‌.

شعر كربلا، فرياد عدالتخواهي‌ انسان‌ در طول‌ قرون‌ و اعصار است‌

شعر كربلا، آميزه‌اي‌ است‌ از كلمات‌ آتشين‌، پاره‌هاي‌ جگر گوينده‌ و خواننده‌ وشنونده‌ كه‌ سرخي‌ خود را از بيرق‌ خوني‌ سرور مظلومان‌ به‌ وام‌ دارد. و تا آن‌ بيرق‌ خوني‌برفراز قبه‌ آن‌ امام‌ مظلوم‌ در اهتراز است‌، دل‌هاي‌ محبان‌ در سوز و گداز است‌.

سازمان‌ تبليغاتي‌ خودكار (ادبيات‌ عرب‌)

«شعرا و نويسندگان‌ اسلامي‌ با ملاحت‌ و عواطف‌ مخصوص‌، خون‌ حسين‌ (ع) واثر عميق‌ آن‌ را در اجتماع‌ بشريت‌ ستودند.

همه‌ مي‌دانيم‌: زماني‌ كه‌ حسين‌ (ع) كشته‌ شد، روزنامه‌ و دستگاههاي‌ تبليغاتي‌امروز، مانند راديو تلويزيون‌ وجود نداشت‌.

دستگاههاي‌ فرستنده‌ و گيرنده‌ آن‌ زمان‌ شعرا و احساسات‌ مردم‌ بود اين‌ ابتكارنخست‌ از بانوان‌ اهلبيت‌ (ع) مايه‌ گرفت‌.

همان‌ بانوان‌ كه‌ انصاف‌ تاريخ‌ انسان‌، زناني‌ عاقلتر و مهربانتر و با عاطفه‌تر از آنان‌به‌ ياد ندارد و شايد سرّ همسفر شدن‌ بانوان‌ نيز با امام‌ (ع) همين‌ نكته‌ بود كه‌ از ديده‌ بازگوكنند، نه‌ از شنيده‌!

پس‌ از آن‌، روح‌ مظلوم‌ دوستي‌ و حقيقت‌ جوئي‌ شاعران‌ عرب‌، باهتزاز در آمد، بي‌آنكه‌ حقوق‌ وصله‌اي‌ دريافت‌ كنند، با احساسات‌ و عواطف‌ شاعرانه‌، معنويت‌ و اهميت‌خون‌ حسين‌ (ع) را در دفاتر و اوراق‌ تاريخ‌ اسلام‌ ثبت‌ كردند اينك‌ براي‌ اثبات‌ اين‌مطلب‌، نمونه‌اي‌ از اين‌ اشعار را كه‌ كمتر از نيم‌ در هزار است‌، از نظر خوانندگان‌ ميگذرانيم‌.

1ـ(رباب‌) زوجه‌ طاهره‌ آن‌ حضرت‌ در اشعار سوزناك‌ خود چنين‌ گفت‌:

ان‌ الذي‌ كان‌ نوراً يستضاء به‌ بكربلا قتيل‌ غير مدفون‌

من‌ لليتا مي‌ و من‌ للسائلين‌ و من‌يعْني‌ و يأوي‌ اليه‌ كل‌ مسكين‌

يعني‌: «آن‌ كسي‌ كه‌ پناه‌گاه‌ بيچارگان‌ و يتيمان‌ و مساكين‌ بود جهان‌ اسلام‌ از نوروجودش‌ روشن‌ ميشد، در كربلا شهيد شده‌ و بي‌ دفن‌ مانده‌ است‌». اين‌ بانوي‌ محترم‌،مي‌خواهد بگويد: كسي‌ كه‌ براي‌ اسلام‌ نور و براي‌ ضعفا و بيچارگان‌ پناهگاه‌ بود، چرا بايدكشته‌ شود و چرا بايد بدنش‌ بي‌ دفن‌ بماند؟

شكي‌ نيست‌ كه‌ در شرايط‌ حكومت‌ ستم‌ پرور يزيد، اظهارات‌ اين‌ بانوي‌ بزرگواربراي‌ بزرگداشت‌ فداكاري‌ حسين‌ (ع) يك‌ تابلو بسيار ارزنده‌ و فرستندة‌ مؤثري‌ بوده‌ است‌.

2ـ(سكينه‌) دختر دانشمند امام‌ (ع) پيوسته‌ با شعر و سخن‌ سازي‌، خون‌ مقدس‌حسين‌ (ع) و شهيدان‌ اهل‌ بيت‌ خود را رنگين‌ نگه‌ مي‌داشت‌ در آن‌ زمان‌ كه‌ حكومت‌اسلامي‌ در چنگ‌ مخالف‌ بود، راهي‌ بهتر از ابتكار حضرت‌ سكينه‌ موجود نبود. اين‌ بانو،مقدم‌ تمام‌ شاعراني‌ كه‌ در مصائب‌ پدر بزرگوارش‌ شعر مي‌سرودند، گرامي‌ مي‌داشت‌بعلاوه‌ خود نيز يكي‌ از بانوان‌ فاضل‌ و اديب‌ عرب‌ بود. سكينه‌ ضمن‌ اشعار خود گفته‌ است‌:

يا امة‌ السوء هاتوا ما احتجاجكم‌ غدا و جلكم‌ بالسيف‌ قد صفقه‌

بكف‌ شر عباد الله‌ كلهم‌ نسل‌ البغايا و جيش‌ المرق‌ الفسقة‌ يعني‌ اي‌ بدكاران‌ امت‌! كه‌ با همراهي‌ و همكاري‌ بدترين‌ مخلوقات‌ و نسل‌ زنا و قشون‌ستمگران‌ فاسق‌، به‌ روي‌ پيامبر صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌ شمشير زده‌ (حسين‌ راكشته‌ايد) فردا كه‌ روز رستاخيز و انتقام‌ است‌، حجت‌ شما نزد خدا چه‌ خواهد بود؟

بيست‌ سال‌ بعد از شهادت‌ حسين‌ (ع) بود كه‌ شاعر بزرگ‌ عرب‌ (فرزدق‌) با سرودن‌چكامه‌ ميميه‌ خود در مدح‌ زين‌ العابدين‌، وصي‌ حسين‌ (ع) چنان‌ تو دهني‌ محكمي‌ به‌دستگاه‌ زورگويي‌ امويان‌ نواخت‌ كه‌ براي‌ سال‌هاي‌ متمادي‌ ورد زبان‌ها شده‌ بود كه‌ از آن‌جمله‌ است‌:




  • من‌ معشر حبهم‌ دين‌ و بغهضم‌
    مقدم‌ بعد ذكر الله‌ ذكر هم‌
    في‌ كل‌ بدء و مختوم‌ به‌ الكلم‌



  • كفر و قربهم‌ منح‌ و معتصم‌
    في‌ كل‌ بدء و مختوم‌ به‌ الكلم‌
    في‌ كل‌ بدء و مختوم‌ به‌ الكلم‌



يعني‌ ايشان‌ از بقاياي‌ هماي‌ جماعت‌ (پيغمبران‌) هستند كه‌ دوستيشان‌ با اساس‌ايمان‌ و دشمنيشان‌ با كفر آميخته‌ است‌. بعد از نام‌ خدا نام‌ ايشان‌ بر همه‌ كس‌ مقدم‌ و درابتدا و انتهاي‌ هر سخن‌ ذكر مي‌شود.

«دعبل‌ بن‌ علي‌ خزاعي‌» شاعر نامي‌ عرب‌، اشعار بلندي‌ در عظمت‌ خون‌ فرزندان‌فاطمه‌3 سرود و از جمله‌ گفته‌:




  • بنات‌ زياد في‌ القصور مصونة‌
    بنات‌ رسول‌ الله‌ في‌ الفلوات‌



  • بنات‌ رسول‌ الله‌ في‌ الفلوات‌
    بنات‌ رسول‌ الله‌ في‌ الفلوات‌



و آل‌ رسول‌ الله‌ تدمي‌ نحورهم‌ و آل‌ زياد ربة‌ الحجلات‌! الخ‌ دعبل‌ گفته‌ مادامي‌ كه‌ عمر دنيا باقي‌ است‌، اگر من‌ زنده‌ باشم‌ مي‌گريم‌ چرا نگريم‌؟ با اين‌كه‌ مي‌بينم‌ خانه‌هاي‌ فرزندان‌ پيامبر (ص) ويران‌ شد و از گلوگاه‌ آنان‌ پيوسته‌ خون‌ ريخت‌ ودختران‌ رسول‌ الله‌ در بيابان‌ها اسير و در بدر شدند، آل‌ زياد و دختران‌ او در قصرهاي‌ عالي‌در كمال‌ راحتي‌ حجلة‌ عيش‌ و عشرت‌ داشته‌اند.

ابراهيم‌ بن‌ عباس‌ (دوست‌ صميمي‌ دعبل‌) اشعار غرائي‌ سرود كه‌ مطلعش‌اين‌است‌:

ازلت‌ عزاء القلب‌ بعد التجلد مصارع‌ اولاد النبي‌ محمد (ص) يعني‌ غم‌ هايي‌ كه‌ از كشتارگاه‌ اولاد پيامبر بر دل‌ نشسته‌، همة‌ مصائب‌ و غم‌ها را مندك‌نموده‌ است‌.

حميري‌ به‌ گفتة‌ ابوالفرج‌ در اغاني‌، بيت‌ ذيل‌ و ضميمة‌ آن‌ را سروده‌ است‌:




  • و اذا مررت‌ بقبره‌ فاطل‌ به‌ وقف‌ المطيه‌
    و ابك‌ المطهر للمطهر و المطهرة‌ النقية‌



  • و ابك‌ المطهر للمطهر و المطهرة‌ النقية‌
    و ابك‌ المطهر للمطهر و المطهرة‌ النقية‌



يعني‌ هنگامي‌ كه‌ بر آرامگاه‌ شهيد كوي‌ حق‌ حضرت‌ حسين‌ (ع) گذشتي‌، وقوف‌ واقامت‌ خويش‌ طولاني‌ كن‌. بعد از آن‌ مردان‌ پاكدل‌ و بانوان‌ پاكيزه‌ نهاد را به‌ خاطر عزاي‌پاكبازان‌ كربلا (حسين‌ انصارش‌) بگريان‌! بنا بگفتة‌ اين‌ شاعر عدم‌ دوستي‌ حسين‌ (ع) ازبد دلي‌ و پستي‌ ذاتت‌ مايه‌ گرفته‌ است‌ و كسي‌ كه‌ پاكدل‌ و پاكيزه‌ دين‌ است‌، بايد براي‌حسيني‌ كه‌ پاك‌ و پاكيزه‌ بود، سوگواري‌ كند.

با اين‌ بيان‌ كساني‌ كه‌ دوستدار پاكيزگي‌ روح‌ و ايمانند، بايد حسيني‌ شوند و باپيروي‌ از روش‌ حسين‌ (ع) ريشه‌ ظلم‌ تبهكاري‌ را متزلزل‌ سازند. «عبدالله‌ بن‌ كثير»يكي‌ از شعراي‌ زبر دست‌ بود. وي‌ در چكامة‌ غراي‌ خود به‌ عظمت‌ خون‌ حسين‌ (ع) اشاره‌كرده‌، كارگردانان‌ حزب‌ اموي‌ را به‌ باد انتقاد گرفته‌ و گفته‌ است‌:

لعن‌ الله‌ من‌ يسب‌ علياً و حسيناً من‌ سوقه‌ و امام‌ يعني‌ در نزد خداوند، مردود و ملعون‌ باد، كسي‌ كه‌ به‌ شخصيتي‌ مانند علي‌ و حسين‌«عليهماالسلام‌» نسبت‌ ناروا مي‌دهد، خواه‌ امير باشد، خواه‌ رعيت‌. «ابو نواس‌» در تأييدهمين‌ موضوع‌ و مقايسة‌ حق‌ و باطل‌ چنين‌ سرود:

ينشي‌ التلاوة‌ في‌ ابياتهم‌ ابداً و في‌ بيوتهم‌ الوطار و النعم‌!يعني‌ پيوسته‌ از خانه‌هاي‌ اهلبيت‌ (علي‌ و فرزندانش‌) تلاوت‌ قرآن‌ شنيده‌ مي‌شد اما درخانه‌هاي‌ طرف‌ مقابلش‌، يعني‌؛ بني‌ اميه‌ و بني‌ عباس‌، صداي‌ تار و طنبور و ساز و آواز به‌گوش‌ مي‌رسيد.

«شيخ‌ مفلح‌ صميري‌» ضمن‌ اشعار خود گفته‌:




  • و اعظم‌ من‌ كل‌ الرّزايا رزيه‌
    مصارع‌ يوم‌ الطف‌ ادهي‌ واشنع‌



  • مصارع‌ يوم‌ الطف‌ ادهي‌ واشنع‌
    مصارع‌ يوم‌ الطف‌ ادهي‌ واشنع‌



يعني‌ بزرگترين‌ صحنه‌هاي‌ مصيبت‌ دنيا، مصيبت‌ حسين‌ (ع) (كشتارگاه‌ كربلا) است‌ كه‌از هر فاجعه‌اي‌ شنيع‌تر و دردناكتر مي‌باشد.

سيد نصرالله‌ حائري‌ گفته‌:

من‌ اي‌ّ جرم‌ الحسين‌ يقتل‌؟ و العلم‌ فيه‌ و الكتاب‌ المنزل‌! يعني‌ حسين‌ (ع) كه‌ معدن‌ علم‌ و كتاب‌ بود، چه‌ گناه‌ داشت‌ كه‌ او را كشته‌اند؟ اين‌ شاعر بااين‌ سؤال‌ مي‌خواهد بگويد اگر كشندگان‌ حسين‌ (ع) پيرو قرآن‌ و دوستدار علم‌ و دانش‌بودند، حسين‌ (ع) را نمي‌كشتند. بنابر اين‌ هر كسي‌ كه‌ پيرو دين‌ و دانش‌ است‌، بايد بغض‌خود را نسبت‌ به‌ كشندگان‌ حسين‌ (ع) اظهار نمايد. ابن‌ ابي‌ الحديد گفته‌:

ولقد بكيت‌ُ لقتل‌ آل‌ محمدٍ بالطف‌ّ حتي‌ كل‌ عضو مَدمَع‌ُ

تا الله‌ لاانسي‌َ الحسين‌ و شِلوه‌ تحت‌ السنابك‌ بالعراء مُوزَّع‌ُ يعني‌ من‌ براي‌ كشته‌ شدن‌ فرزندان‌ پيامبر در صحنة‌ عاشورا نيز اشك‌ها ريخته‌ام‌، آن‌سان‌ كه‌ گويي‌ هر عضو از اعضاي‌ من‌ چشمي‌ اشك‌ فشان‌ شده‌. به‌ خدا، نمي‌توانم‌ حسين‌و اعضاء بدنش‌ را كه‌ زير سم‌ اسبان‌ خرد شده‌ و برهنه‌ و جدا مانده‌ بود فراموش‌ كنم‌.

ميرسيد شريف‌ كاظمي‌ گفته‌:

اسفي‌ بصدر حاز علم‌ المصطفي‌ اضحف‌ تجول‌ عليه‌ خيل‌ بن‌ الدعي‌ يعني‌ افسوس‌ و اسف‌ من‌ براي‌ آن‌ سينه‌اي‌ است‌ كه‌ حامل‌ علوم‌ محمد «صلي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌» بود، در حالي‌ كه‌ مركب‌هاي‌ لشكر حرام‌ زاده‌ (ابن‌ زياد) بر آن‌ سينه‌ تاخت‌ و تازمي‌كردند. ناسخ‌ نوشته‌: هنگامي‌ كه‌ زيد مصري‌، درباريان‌ متوكل‌ را به‌ خاطر مرگ‌ كنيزك‌او عزادار ديد، اين‌ شعر را انشاد نمود:

ايحرث‌ بالطف‌ قبر الحسين‌ و يعمر قبر بني‌ الزانية‌؟

لعل‌ الزمان‌ يعود لهم‌ وياتي‌ بهم‌ دولة‌ ثانيه‌ سازندة‌ شعر از روي‌ تعجب‌ مي‌پرسد: آيا بايد قبر حسين‌ (ع) فرزند پيامبر را ويران‌ كرد؟ ودر عوض‌ قبر فرزندان‌ زنا را تعمير نمود؟ آيا فكر نمي‌كنند كه‌ شايد دولت‌ ستمگران‌ سپري‌شده‌، دوباره‌ حكومت‌ عدل‌ پرور فرزندان‌ حسين‌ «عليه‌ السلام‌» باز گردد؟

اديب‌ ماهر عرب‌ (ديك‌ الجن‌) گفته‌ است‌:




  • يا عين‌ كربلا مقابر
    قد تر كن‌ قلبي‌ مقاب‌ الكرب‌



  • قد تر كن‌ قلبي‌ مقاب‌ الكرب‌
    قد تر كن‌ قلبي‌ مقاب‌ الكرب‌



يعني‌ اي‌ ديدگان‌ اشكبار! در زمين‌ كربلا عزيزاني‌ به‌ خاك‌ خفته‌اند كه‌ دلم‌ را گورستان‌اندوه‌ و درد كرده‌اند.

كميت‌ اسدي‌، شاعر انقلابي‌ عرب‌ در نتيجة‌ فداكاري‌ حسين‌ (ع) دل‌ به‌ بني‌ هاشم‌باخت‌ و از امويان‌ رو بر تافته‌ چنين‌ گفت‌:




  • بني‌ هاشم‌ رهط‌ النبي‌ فانني‌
    فمالي‌ الا آل‌ احمد شيعة
    ‌و مالي‌ الا مذهب‌ الحق‌ مذهب‌



  • بهم‌ ولهم‌ ارضي‌ مراراً و اغضب‌
    ‌و مالي‌ الا مذهب‌ الحق‌ مذهب‌
    ‌و مالي‌ الا مذهب‌ الحق‌ مذهب‌



يعني‌ بني‌ هاشم‌ قبيلة‌ پيامبرند، و من‌ حقاً به‌ خاطر رضاي‌ آنان‌ راضي‌ و براي‌غضبشان‌، غضبناك‌ هستم‌. من‌ جز از آل‌ پيامبر از احدي‌ پيروي‌ نمي‌كنم‌. من‌ جز مذهب‌حق‌؛ يعني‌ مذهب‌ بني‌ هاشم‌ مذهبي‌ ندارم‌...

حلّي‌ يكي‌ از شعراي‌ عراق‌ گفته‌:




  • و يضيق‌ الدنيا علَي‌ بن‌ محمد
    و يقدم‌ الاُموي‌ و هو مؤخر
    و يؤخر العلوي‌ و هو مقدم‌



  • فكانما المأوي‌ عليه‌ محرم‌
    و يؤخر العلوي‌ و هو مقدم‌
    و يؤخر العلوي‌ و هو مقدم‌



يعني‌ كار بجايي‌ رسيده‌ بود كه‌ دنيا بر حسين‌ (ع) فرزند پيامبر (ص) تنگ‌ گرديد. گوياسكونت‌ بر پشت‌ زمين‌ بر آن‌ حضرت‌ حرام‌ شده‌ است‌. امويان‌ كه‌ مي‌بايد مؤخر باشندپيشتاز، و علويان‌ كه‌ مي‌بايد مقدم‌ باشند، از پس‌ قرار گرفته‌اند!

«شيخ‌ صالح‌ كواز» فرزندان‌ فاطمه‌ (س‌) را مخاطب‌ قرار داده‌ چنين‌ گفت‌:




  • قوموا فقد عصفت‌ بالطف‌ عاصفة‌
    ولتذهل‌ اليوم‌ فيكم‌ كل‌ مرضعة‌
    فطفله‌ من‌ دماء او داجه‌ رضعا



  • مالت‌ بارجاء طور العز فانصدعا
    فطفله‌ من‌ دماء او داجه‌ رضعا
    فطفله‌ من‌ دماء او داجه‌ رضعا



يعني‌ برخيزيد كه‌ تند باد مخالف‌ مي‌خواست‌ در صحراي‌ كربلا پايه‌ها عزت‌ شما رامتزلزل‌ سازد. بايد زنان‌ شيرده‌ شما از يم‌ ستمگران‌، كودكان‌ خود را پنهان‌ دارند، مبادامانند داستان‌ كربلا، كاري‌ كنند كه‌ كودكان‌ بيگناه‌ شما عوض‌ پستان‌ مادران‌، با رگ‌هاي‌خون‌ آلود پدران‌، لب‌ خود راتر كنند!!

«اين‌ چكامه‌هاي‌ غراكه‌ از صد دانشور و شعراي‌ اسلامي‌ براي‌ نمونه‌ به‌ نظرخوانندگان‌ رسيد، به‌ خوبي‌ مي‌رساند كه‌ خون‌ مقدس‌ سالار شهيدان‌ چه‌ اثر گرانمايه‌اي‌ درميان‌ ادباء و شعراء و اهل‌ ذوق‌ و هنر باقي‌ گذاشته‌ است‌. علاوه‌ بر نكته‌هاي‌ دقيق‌ ادبي‌ واستعارات‌ و كنايات‌ و يادداشت‌هاي‌ عظيم‌ تاريخي‌، اين‌ شاعران‌ زبردست‌ عرب‌، بااحساسات‌ شاعرانه‌، حس‌ عدالت‌ خواهي‌ مسلمانان‌ را بيدار كرده‌، آنان‌ را پيوسته‌ عليه‌ ظلم‌بسيج‌ كردند.

يك‌ تن‌ از اين‌ شاعران‌، «كميت‌ اسدي‌» است‌ كه‌ با اشعار سوزناكش‌ با بني‌ اميه‌جنگيد و سرانجام‌ آنان‌ را رسوا و مفتضح‌ نمود. كميت‌ با اشعار خود دل‌هاي‌ ستمكاران‌ رابلرزه‌ در آورد. محدث‌ قمي‌ نوشته‌: عبدالله‌ بن‌ حسن‌ آن‌ چنان‌ تحت‌ تأثير چكامة‌ كميت‌قرار گرفت‌ كه‌ قباله‌ ملكه‌ خود را به‌ او بخشيد و زنان‌ بني‌ هاشم‌ آن‌ چه‌ توانستند اززيورهاي‌ خود به‌ او بذل‌ نمودند، ولي‌ كميت‌ كه‌ واقعاً روح‌ انقلابي‌ داشت‌ ، ديناري‌ از آن‌بخشش‌ها را قبول‌ نكرد و گفت‌: اين‌ سخنان‌ را فقط‌ به‌ خاطر حق‌ و رضاي‌ خداوند گفته‌ام‌.

سرانجام‌ همين‌ چكامه‌هاي‌ انقلابي‌ كميت‌، باعث‌ مرگ‌ او شد. يعني‌ به‌ امر حاكم‌كوفه‌ 8 نفر بر سر او ريختند و آن‌ شاعر پاك‌ نهاد را شهيد كردند.»

ارزش‌ معنوي‌ شعر عاشورايي‌

«آيت‌ الله‌ شيخ‌ محمد حسن‌ نجفي‌»، مؤلف‌ دائرة‌ المعارف‌ فقه‌ شيعه‌ «كتاب‌ جواهركلام‌»، با وجود آن‌ كه‌ براي‌ تأليف‌ اين‌ اثر گران‌ سنگ‌ يك‌ ربع‌ قرن‌ زحمت‌ كشيده‌ ومرارت‌ها و سختي‌هاي‌ فراواني‌ را تحمل‌ نموده‌ است‌، تمنا داشته‌ كه‌ «اي‌ كاش‌ قصيدة‌هائيه‌ اُزري‌ شيخ‌ محمد كاظم‌ اديب‌ شيعه‌» در نامة‌ عمل‌ من‌ بود و كتاب‌ جواهر من‌ در نامة‌عمل‌ اُرزي‌.

مرحوم‌ خياباني‌ در وقايع‌ الايام‌، ص‌ 494 مي‌گويد:

«عالم‌ جليل‌ سيد نبيلي‌ از فضلاي‌ عرب‌ براي‌ اين‌ احقر نقل‌ كرد كه‌ شاعري‌ ازمعاصرين‌ ازري‌ از راه‌ جسد چنانچه‌ دأب‌ بعضي‌ از قاصرين‌ معاصرين‌ است‌، بروي‌ تعييب‌مي‌كرد و پيوسته‌ در مجامع‌ مردم‌ از غايت‌ جهل‌ بروي‌ نقص‌ وارد مي‌نمود كه‌ قصايد وابيات‌ ازري‌ چندان‌ اهميتي‌ و تعريفي‌ ندارد كه‌ اين‌ قدر بين‌ الناس‌ معروف‌ شده‌. شبي‌حضرت‌ صديقه‌ طاهره‌ «عليها السلام‌» را در واقعه‌اي‌ ديد كه‌ او را خطاب‌ عتاب‌ نمودفرمود: مالك‌ ولولدي‌ الكاظم‌ لو لم‌ يقل‌ الّا شعراً و احداً لكفاه‌ و هو هذا ؛ چه‌ كاري‌ داري‌ باپسرم‌ كاظم‌؟ اگر نمي‌گفت‌ مگر يك‌ شعر را، در حق‌ او كافي‌ بود و آن‌ اين‌ است‌:

قَد غيّر الطّعن‌ منهم‌ كُل‌َّ جارِحَة‌ٍاِلّا المكارم‌ في‌ امن‌ٍ من‌ الغير يعني‌ اگر چه‌ طعن‌ نيزه‌ و زخم‌ دشمن‌ محلي‌ از اعضاء و جوارح‌ جوانان‌ بني‌ هاشم‌ راسلامت‌ نگذاشت‌ و جاي‌ درستي‌ نماند، اما مكارم‌ اخلاق‌ و محاسن‌ اوصاف‌ ايشان‌ را ابداًتصرف‌ نتوانست‌ داد و آنها همچنان‌ مصون‌ و محفوظ‌ ماند.

«سيد بحر العلوم‌، او را بر عالمان‌ جليل‌، به‌ هنگامي‌ كه‌ بر او وارد مي‌شد، مقدم‌مي‌داشت‌. «ازري‌» را به‌ همان‌ چشم‌ مي‌نگريست‌ كه‌ امام‌ صادق‌ (ع) هشام‌ بن‌ حكم‌ رامي‌نگريست‌. چون‌ ازري‌ با مخالفان‌ به‌ خوبي‌ مناظره‌ مي‌كرد (هم‌ چنان‌ كه‌ هشام‌ بن‌حكم‌ در مناظره‌ با مخالفين‌ شهرت‌ دارد) و شعر او در مرتبه‌اي‌ بلند جاي‌ داشت‌.»

«موقعي‌ كه‌ مولانا محتشم‌ كاشاني‌ در مرثية‌ برادرش‌ عبدالغني‌ كه‌ در سفر مكه‌فوت‌ نموده‌ نوحه‌ گري‌ مي‌كرد، شبي‌ در عالم‌ رؤيا امير المؤمنين‌ (ع) را ديد. حضرت‌ به‌ اومي‌فرمايد: چرا در مصيبت‌ برادرت‌ مرثيه‌ مي‌گويي‌ و براي‌ فرزندم‌ حسين‌ (ع) مرثيه‌نمي‌گويي‌؟ عرض‌ كرد: يا علي‌! مصيبت‌ حضرت‌ حسين‌ (ع) خارج‌ از حدود حصر بوده‌ ومن‌ نمي‌دانم‌ كه‌ از كدام‌ مصائب‌ او شروع‌ كنم‌. آن‌ وقت‌ حضرت‌ علي‌ (ع) مي‌فرمايد بگو:«باز اين‌ چه‌ شورش‌ است‌ كه‌ در خلق‌ عالم‌ است‌» محتشم‌ از خواب‌ بيدار شده‌ و بقيه‌ رامي‌گويد تا مي‌رسد به‌ اين‌ شعر:

«هست‌ از ملال‌ گر چه‌ بري‌ ذات‌ ذوالجلال‌» و در مصرع‌ بعد باز متحيّر بوده‌ كه‌ چه‌بگويد كه‌ شايستة‌ مقام‌ حضرت‌ ربوبي‌ باشد، ولي‌ باز به‌ مدد او رسيده‌ و در خواب‌ حضرت‌ولي‌ عصر «عج‌ الله‌ تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌» را مي‌بيند و به‌ او مي‌فرمايد بگو: كو در دل‌ است‌ وهيچ‌ دلي‌ بي‌ ملال‌ نيست‌، پس‌ بيدار شده‌ و آن‌ بند را به‌ پايان‌ مي‌رساند.»

و داستان‌ محمد حسين‌ شهريار كه‌ شهره‌ هر شهر و ديار است‌، و هر كه‌ طالب‌ است‌به‌ بخش‌ پاياني‌ وصيت‌ نامة‌ مرحوم‌ آيت‌ الله‌ العظمي‌ نجفي‌ مرعشي‌ مراجعه‌ فرمايد.بيش‌ از اين‌ در مقدمه‌ نمانيم‌ و خلاصة‌ آنچه‌ گفته‌ شد، اين‌ است‌: «قبول‌ خاطر و لطف‌سخن‌ خداداد است‌»

الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌

بابائي‌ آملي‌

رؤيت‌ هلال‌ غم‌




  • هلال‌ ماه‌ محرم‌ گشوده‌ آغوشش‌
    عجب‌ عزاي‌ غريبي‌ بود كه‌ صدها سال
    خيمة‌ ماه‌ محرم‌ زده‌ شد در دل‌ ما
    جز غم‌ عشق‌ تو ما را نبود سودائي‌
    همه‌ جا شور عزاي‌ تو بپا مي‌بينم‌
    همه‌ جا نام‌ دل‌ آراي‌ تو را مي‌شنوم
    در هواي‌ تو چنان‌ ديدة‌ دل‌ صافي‌ شد
    تو حسيني‌ و محمد تو حسيني‌ و علي
    اي‌ ديده‌ خون‌ بباركه‌ ماه‌ محرم‌
    فرمود شاه‌ دين‌ كه‌ منم‌ كشته‌ سرشك‌
    روز زاري‌گه‌ ماتم‌ مه‌ اندوه‌ و غم
    گر به‌ دامن‌ برود خون‌ دل‌ از ديده
    اين‌ هلالست‌ مگر خنجر كاري‌
    كز طلوعش‌ ز افق‌ جان‌ جهان‌ پر الم‌ است‌
    ماه‌ محرم‌ دميد از افق‌ نيل‌ فام‌شاه
    گشته‌ زغم‌ روزگار تيره‌تر از شام‌
    اين‌ هلال‌ نو كز افق‌ دميد
    هم‌ به‌ ديد خورد هم‌ به‌ دل‌ رسيد
    تابيد هلال‌ افق‌ ماه‌ محرم‌
    بر بام‌ جنان‌ گشت‌ بسي‌ رايت‌ غم‌ راست
    اي‌ ماه‌ محرم‌ تو چه‌ ماهي‌ كه‌ هلالت‌
    در ياد تو از سينه‌ دمد آه‌ پياپي‌
    پرسيدم‌ از هلال‌ كه‌ قدت‌ چرا خم‌ است‌
    گفتم‌ به‌ چرخ‌ بهر چه‌ پوشيده‌اي‌ كبود
    گفتم‌ كه‌ اي‌ سپهر بگو كاين‌ عزاي‌ كيست‌
    ماه‌ عزا و ماتم‌ شاهي‌ است‌ كز غمش‌
    اي‌ دل‌ بنال‌ زار كه‌ هنگامه‌ ماتم‌ است
    هر جا كه‌ بنگري‌همه‌ اوضاع‌ اندوه‌ است
    اين‌ خود چه‌ ماجراست‌ كه‌ از گفتگوي‌ آن
    عالم‌ اگر بود به‌ تزلزل‌بعيد نيست‌
    اي‌ دل‌ به‌ ناله‌ كوش‌ كه‌ ماه‌ محرم‌ است‌
    تنها نه‌ فرشيان‌ به‌ عزايش‌ علم‌ زدند
    گلزار دهر گشته‌ خزان‌ از سموم‌ قهر
    ماه‌ تجلّي‌ مه‌ خوبان‌ بود به‌ عشق‌
    عزيران‌ باز ايام‌ عزا شد
    محرم‌ آمد و ذرات‌ عالم‌
    در اين‌ مه‌ به‌ ابرو فرق‌ اكبر
    گلوي‌ اصغر بي‌ شير پرخون‌
    دو دست‌ حضرت‌ عباس‌ از تن‌
    چو ني‌ نالد صغير از اين‌ ستم‌ ها
    كه‌ بر آل‌ نبي‌ در نينواشد



  • مگر ز وصف‌ حسينم‌ كه‌ گفته‌ در گوشش‌
    ‌گذشته‌ است‌ و، جهاني‌ بود سيه‌ پوشش‌
    باز نام‌ تو شده‌ زينت‌ هر محفل‌ ما
    عشق‌ سوزان‌ تو آغشته‌ به‌ آب‌ و گل‌ ما
    عالم‌ اندر غم‌ تو غرق‌ عزا مي‌بينم‌
    ‌جلوه‌ روي‌ تو را در همه‌ جا مي‌بينم‌
    هر كجا مي‌نگرم‌كرب‌ و بلا مي‌بينم‌
    ‌بر رخت‌ هاله‌اي‌ از نور خدا مي‌بينم‌
    نزد خداي‌ ديدة‌ گريان‌ مكرّم‌ است‌
    بر زخمهاي‌ شاه‌ سرشك‌ تو مرهم‌ است‌
    ‌ است‌ماه‌ اندوه‌ و غم‌ است‌
    ‌ كم‌ است‌ ماه‌ اندوه‌ و غم‌ است‌
    كه‌ دريد دل‌ عالم‌ چو دميد
    ماه‌ اندوه‌ و غم‌ است‌
    ‌ مصيبت‌ رسيد صبح‌ طرب‌ گشت‌ شام‌
    تاركرده‌ به‌ هر رهگذر شور قيامت‌ قيام‌
    همچو خنجرست‌ كاسمان‌ كشيد
    آب‌ از آن‌ بريخت‌ خون‌ از اين‌ چكيد
    گرديده‌ دو عالم‌ همه‌ يك‌ خيمة‌ ماتم‌
    ‌در باغ‌ جنان‌ سرو قد فاطمه‌ شد خم‌
    بر آل‌ علي‌ كرب‌ و بلا كرده‌ فراهم‌
    با نام‌ تو از ديده‌ چكد اشك‌ دمادم‌
    گفتا خميدن‌ قدم‌ از بار ماتم‌ است‌
    آهي‌ كشيد و گفت‌ كه‌ ماه‌ محرم‌ است‌
    گفتا عزاي‌ اشرف‌ اولاد آدم‌ است‌
    غم‌ها تمام‌ در دل‌ و دل‌ جمله‌ در غم‌ است‌
    ‌وزديده‌ اشك‌ بار كه‌ ماه‌ محرم‌ است‌
    ‌هر سو كه‌ بگذري‌همه‌ اسباب‌ ماتم‌ است‌
    ‌ يك‌ شهر در مصيبت‌ و يك‌ ملك‌ در غم‌ است‌
    كاين‌ خود عزاي‌ ماية‌ ايجاد عالم‌ است‌
    آفاق‌ باژگونه‌ و ايام‌ درهم‌ است‌
    از اين‌ الم‌ علم‌ بر سر عرش‌ اعظم‌ است‌
    گويا ربيع‌ ماتم‌ و ماه‌ محرم‌ است‌
    روز بروز جذبة‌ جانباز عالم‌ است‌
    لواي‌ شاه‌ دين‌ از نو بپا شد
    عزادار شهيد كربلا شد
    ز تيغ‌ منقذ بي‌ دين‌ دو تا شد
    به‌ روي‌ دست‌ بابش‌ از جفا شد
    براي‌ جرعة‌ آبي‌ جدا شد
    كه‌ بر آل‌ نبي‌ در نينواشد
    كه‌ بر آل‌ نبي‌ در نينواشد



كربلا؛ فرودگاه‌ خوبان‌

كربلا، نام‌ آشنايي‌ است‌ كه‌ قبل‌ از شهادت‌ حسين‌ (ع) بر سر زبان‌ها بود و انبياءبراي‌ آنچه‌ در اين‌ سرزمين‌ روي‌ خواهد داد، مرثيه‌ سرايي‌ كردند و پس‌ از شهادتش‌، رنگ‌و بوي‌ ديگري‌ به‌ خود گرفت‌.

فرهنگ‌ نويسان‌ و لغت‌ دانان‌ و سفرنامه‌ نگاران‌، هر چه‌ مي‌خواهند از طول‌ وعرض‌ جغرافيايي‌ و آب‌ و هوا و منابع‌ طبيعي‌ و ريشة‌ لفظ‌ و معاني‌ آن‌ سخن‌ بگويند، سخن‌از آب‌ و خاك‌ است‌. اما كربلا يك‌ نام‌ دارد و آن‌ «سرزمين‌ عشق‌» است‌، عشق‌ وارستگان‌به‌ خون‌ غلطيده‌ از آل‌ محمد (ص) .

عشق‌ نارالله‌ و نورالله‌ بودكي‌ كسي‌ از سرّعشق‌ آگه‌ بود.و يا بگو «سرزمين‌ مشتاقان‌» است‌ كه‌ «من‌ أحَب‌ّ لقاء أحَب‌ِّ الله‌ُ لقاءَه‌ُ»

در مصباح‌ المتهجّد طوسي‌ آمده‌ است‌: امام‌ صادق‌ (ع) به‌ صفوان‌ جمّال‌ فرمود:هنگامي‌ كه‌ بر فرات‌ وارد شدي‌ بگو: «اَلّلهم‌ أنت‌َ خَيرُ مَن‌ وُفِدَ» پس‌ كربلا «فرودگاه‌خوبان‌است‌».

«گروهي‌ از مورخان‌ معتقدند كه‌ «كربلا» از دو واژة‌ آشوري‌ «كرب‌» و «ايلا» به‌معني‌ حرم‌ خدا، تركيب‌ يافته‌ است‌. گروهي‌ ديگر مي‌گويند: اين‌ كلمه‌ در اصل‌، فارسي‌است‌ و از دو واژة‌ «كار» و «بالا» به‌ معني‌ كار ارزشمند و آسماني‌، يا به‌ عبارت‌ ديگر، جايگاه‌نيايش‌ و نماز، گرفته‌ شده‌ است‌»

«آري‌، كربلا سرزمين‌ خاطره‌ هاست‌. سرزميني‌ است‌ كه‌ هرگز از يادها نمي‌رود ونامش‌ از صفحة‌ تاريخ‌ محو نمي‌شود. سرزميني‌ است‌ كه‌ خاطره‌هايش‌ هرگز كهنه‌نمي‌گردد و شعله‌هاي‌ برخاسته‌ از آن‌ هيچ‌ گاه‌ به‌ خاموشي‌ نمي‌گرايد.»

خلاصه‌ بر اين‌ سرزمين‌ هر نام‌ زيبا و شكوهمندي‌ برازنده‌ است‌ و چه‌ زيبافرموده‌است‌، امام‌ به‌ حق‌ جعفر صادق‌ (ع) : «جايگاه‌ قبر حسين‌ (ع) از روزي‌ كه‌ او در آن‌دفن‌ گرديد، همواره‌ بوستان‌هاي‌ بهشت‌ است‌».

كربلا، قبلة‌ اهل‌ حقيقت‌

قبلة‌ اهل‌ حقيقت‌، كربلاست‌ كربلا، او قبلة‌ اهل‌ ولايت‌

گر چه‌ دارد كعبه‌، مروه‌ با صفاليك‌، كي‌ دارد مناي‌ كربلا؟

كعبه‌ را گر زمزم‌ است‌ آب‌ حيات
‌كربلا را آب‌ خضر آمد فرات‌

رو نما عارف‌، صلات‌ ركعتين‌ در خم‌ ابروي‌ محراب‌ حسين‌.

نشان‌ عشق‌ و ايمان‌ و نثار جان‌

الا... اي‌ كربلا،

اي‌ قبلة‌ دل‌هاي‌ حقجويان‌ آزاده‌،

الا... اي‌ مظهر تابان‌ و جاويد شهادت‌ها،

نشان‌ عشق‌ و ايمان‌ و نثار جان‌،

تجليگاه‌ شورانگيز فكر امتي‌ آگاه‌

الا... اي‌ كربلاي‌ خون‌،

الا... اي‌ شوق‌ جانبازان‌ دين‌ را، بهترين‌ كانون‌،

تو، مغناطيس‌ ميليون‌ها دل‌ روييده‌ از خوني‌،

تو نبض‌ زندگي‌ را، بهترين‌ معيار و قانوني‌،

«كربلا» در بردارندة‌ حسين‌ شهيد است‌، كه‌ «زيباترين‌ حماسة‌ عالم‌ بيافريد»

در راه‌ كربلا




  • شاه‌ سوي‌ كربلا آيد همي
    كربلا دام‌ بلا و ماتم‌ است‌
    گرگ‌ طبع‌ خولي‌ و چاه‌ تنو
    كربلا گهواره‌ و بر دامنش‌
    اكبر و اسماعيل‌ و ليلا هاجر است
    تا «حسان‌» بر لب‌ بود نام‌ حسين‌
    اشك‌ و خون‌ از ديده‌ها آيد همي‌



  • بوي‌ خون‌ از دشت‌ها آيد همي‌
    صيد بين‌ سوي‌ بلا آيد همي‌
    ريوسفي‌ بنگر كجا آيد همي‌
    كودكي‌ سيمين‌ لقا آيد همي‌
    ‌هاجر اينجا با فدا آيد همي‌
    اشك‌ و خون‌ از ديده‌ها آيد همي‌
    اشك‌ و خون‌ از ديده‌ها آيد همي‌



مرحبا اي‌ خاك‌ پاك‌ كربلا




  • مرحبا اي‌ خاك‌ پاك‌ كربلا
    مرحبا اي‌ گلستان‌ خوش‌ شميم‌
    آستانت‌ قبلة‌ اهل‌ جهان‌
    بر غبار و رويت‌ روح‌ الامين‌
    محفل‌ ديدار و خلوتگاه‌ عشق
    مي‌رسد اينك‌ زره‌ سلطان‌ دين‌
    خاص‌ تو شد اين‌ شرافت‌ اي‌ زمين
    ‌كز تو تا بد نور رب‌ العالمين‌



  • از حرم‌ برتر ز عزو اعتلا
    اي‌ به‌ رتبت‌ برتر از عرش‌ عظيم‌
    آستان‌ بوست‌ همه‌ كرّ و بيان‌
    از سر تعظيم‌ مي‌سايد جبين‌
    خوابگاه‌ ناز شاهنشاه‌ عشق‌
    راز دارد خلوت‌ حق‌ اليقين‌
    ‌كز تو تا بد نور رب‌ العالمين‌
    ‌كز تو تا بد نور رب‌ العالمين‌



كعبه‌ همين‌ جاست‌ در ايمان‌ عشق‌




  • زنگ‌ شتر ناله‌ زد بر كشيد
    زنگ‌ شتر زد به‌ شهيدان‌
    صلاگفت‌ كه‌ نزديك‌ بود كربلا



  • قافلة‌ عشق‌ به‌ منزل‌ رسيد
    صلاگفت‌ كه‌ نزديك‌ بود كربلا
    صلاگفت‌ كه‌ نزديك‌ بود كربلا



موكب‌ حضرت‌ نزديك‌ قصر بني‌ مقاتل‌ به‌ صحراي‌ كربلا رسيد. از نام‌ آن‌ سرزمين‌جويا گشت‌ ؛ پاسخ‌ دادند كه‌ اين‌ جا را غاضريه‌، نينوا، ارض‌ طف‌ و ارض‌ كربلا مي‌خوانند.حضرت‌ فرمود: آخرين‌ منزل‌ ما همين‌ جاست‌ ؛ فرود آمد و دستور داد بر زمين‌ بلندي‌لشگرگاه‌ كرده‌ و خيمه‌ها بر پا كنند.




  • بار گشاييد به‌ فرمان‌ عشق‌
    بار گشاييد كه‌ شام‌ فراق‌
    بار گشاييد كه‌ بس‌ ماه‌ و سال
    بار گشاييد شهيدان‌ عشق‌
    نيست‌ جز اين‌ جا صف‌ ميدان‌ عشق‌



  • كعبه‌ همين‌ جاست‌ در ايمان‌ عشق‌
    رفت‌ و در آمد سحر اشتياق‌
    ‌بود دلم‌ در پي‌ صبح‌ و صال‌
    نيست‌ جز اين‌ جا صف‌ ميدان‌ عشق‌
    نيست‌ جز اين‌ جا صف‌ ميدان‌ عشق‌



بار بگشاييد اين‌ جا كربلاست‌




  • بار گشاييد اين‌ جا كربلاست‌
    السلام‌، اي‌ سرزمين‌ كربلا
    السلام‌، اي‌ وادي‌ دلجوي‌ عشق‌وه‌
    السلام‌، اي‌ خيمه‌ گاه‌ خواهرم
    ‌قتلگاه‌ جان‌ گداز اكبرم‌



  • آب‌ و خاكش‌ با دل‌ و جان‌ آشناست‌
    السلام‌، اي‌ منزل‌ نور خدا
    چه‌ خوش‌ مي‌آيد بوي‌ عشق‌
    ‌قتلگاه‌ جان‌ گداز اكبرم‌
    ‌قتلگاه‌ جان‌ گداز اكبرم‌



كربلا، گهوارة‌ اصغر تويي‌ مقتل‌ عباس‌ مه‌ پيكر توئي‌ كربلا، گلزار خزان‌ زدة‌ عشق‌ و ايمان‌ است‌، در آن‌ جا گل‌هاي‌ هميشه‌ بهار رسالت‌ و ثمرة‌آفرينش‌ پايكوب‌ بي‌ رحم‌ترين‌ و پست‌ترين‌ فرزندان‌ آدم‌ شده‌ است‌

امشب‌ شهادت‌ نامة‌ عشاق‌ امضاء مي‌شود

(شب‌ عاشورا)

نزديك‌ شب‌ بود و هوا كم‌ كم‌ تاريك‌ مي‌شد. امام‌ حسين‌ (ع) اصحاب‌ خود را جمع‌كرد. جدي‌ترين‌ لحظات‌ اولاد آدم‌، موقع‌ نزديكي‌ شهادت‌ با شرافت‌ اوست‌. حسين‌ براي‌اين‌ كه‌ پسر حضرت‌ علي‌ (ع) بود، يك‌ لحظه‌ از عمرش‌ بدون‌ جدي‌ بودن‌ نگذشت‌ به‌خصوص‌ حادثه‌اي‌ بزرگ‌ كه‌ فردا در پيش‌ است‌.

امام‌ سجاد (ع) مي‌فرمايد: من‌ بيمار بودم‌. ولي‌ نزديك‌ شدم‌ تا ببينم‌ چه‌ مي‌گويد.ديدم‌ پدرم‌ به‌ يارانش‌ اين‌ طور مي‌فرمود: «اثني‌ علي‌ الله‌ أحسن‌ الثناء و اَحمَدُه‌ُ علي‌ السّراءو الضّراّء» من‌ شكر خداوندي‌ را به‌ جاي‌ آوردم‌ (بهترين‌ ثنا و شكر) ستايش‌ او را مي‌گويم‌براي‌ هر شادي‌ و اندوهي‌ (براي‌ هر گونه‌ گشايش‌ و گرفتاري‌)




  • اين‌ شب‌ از زيباترين‌ شب‌هاي‌ ماست
    بعد از اين‌ شب‌ روز ما را شام‌ نيست
    با نگار دلستان‌ ميعاد ماست‌
    سوي‌ محراب‌ نيايش‌ رو كنيد
    فاني‌ اندر بحر عاشورا شدم‌
    چيست‌ عاشورا بهاري‌ بي‌ خزان‌
    چيست‌ عاشورا فروغي‌ بي‌ زوال
    چيست‌ عاشورا تجلي‌ گاه‌ عشق‌
    عرصة‌ اشراف‌ شاهنشاه‌ عشق‌



  • ليلة‌ القدر و شب‌ اسراي‌ ماست‌
    ‌تا به‌ كوي‌ وصل‌ جز يك‌ گام‌ نيست‌
    امشب‌ اي‌ ياران‌ شب‌ ميلاد ماست‌
    با زلال‌ اشك‌ شست‌ و شو كنيد
    قطره‌ بودم‌ حاليا دريا شدم‌
    جايگاهي‌ برتر از وهم‌ و گمان‌
    ‌خلوت‌ ديدار و ميعاد وصال‌
    عرصة‌ اشراف‌ شاهنشاه‌ عشق‌
    عرصة‌ اشراف‌ شاهنشاه‌ عشق‌






  • شب‌ عاشورا بود امروز نه‌ روز محشر است‌
    شام‌ عاشورا بود امشب‌ كه‌ خيل‌ كوفيان
    نوجوانان‌ ز جان‌ بگذشته‌ امشب‌ در وداع‌
    آن‌ يكي‌ با خواهر و آن‌ ديگري‌ با مادر است‌



  • شور امشب‌ شور محشر نيست‌ شور ديگر است‌
    حلقه‌ سان‌ دور خيام‌ عترت‌ پيغمبر است‌
    آن‌ يكي‌ با خواهر و آن‌ ديگري‌ با مادر است‌
    آن‌ يكي‌ با خواهر و آن‌ ديگري‌ با مادر است‌






  • امشب‌ شب‌ وصال‌ است‌ روز فراق‌ فرداست‌
    امشب‌ نواي‌ تسبيح‌ از شش‌ جهت‌ بلند است
    امشب‌ نشسته‌ مولا بر رفرف‌ عبادت‌
    امشب‌ شه‌ شهيدان‌ آمادة‌ رحيل‌ است‌
    ديدار روي‌ جانان‌ يوم‌ التلاق‌ فرداست‌



  • در پردة‌ حجازي‌ شور عراق‌ فرداست‌
    ‌فرياد و احسينا تا نُه‌ رواق‌ فرداست‌
    پيمودن‌ ره‌ عشق‌ روي‌ براق‌ فرداست‌
    ديدار روي‌ جانان‌ يوم‌ التلاق‌ فرداست‌
    ديدار روي‌ جانان‌ يوم‌ التلاق‌ فرداست‌



آب‌ و عطش‌

سالار شهيدان‌ حضرت‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) فرمود:«اَما تَرون‌ الي‌ ماء الفرات‌ يَموُح‌ُكأنَّه‌ُ بطون‌ الحيتان‌ِ، يَشرَبَه‌ُ اليهودُي‌ و النّصاري‌ ، و آل‌ الرّسول‌ (ص) يموُتون‌َ عطشاً».

آيا مي‌بينيد كه‌ چگونه‌ آب‌ فرات‌ موج‌ مي‌زند، گويي‌ سينه‌ و شكم‌ ماهيان‌ است‌، واين‌ آب‌ را يهود و نصاري‌ مي‌آشامند، ولي‌ فرزندان‌ پيامبر (ص) از تشنگي‌ هلاك‌مي‌شوند.

وقتي‌ آن‌ حضرت‌ (ع) در عاشورا به‌ تفصيل‌ خودش‌ را معرفي‌ كرد، تا عكس‌ العمل‌كوفيان‌ را ببيند، در پاسخ‌ حضرت‌ (ع) چنين‌ گفتند: ماهمه‌ اينها را (فضائلي‌ را كه‌ برشمردي‌) مي‌دانيم‌، ولي‌ تو را رها نخواهيم‌ كرد تا طعم‌ مرگ‌ را بالب‌ تشنه‌ بچشي‌.(و نحن‌غير تار كيك‌ حتّي‌ تذوق‌ الموت‌ عطشاً)

سرودة‌ شاعر عرب‌ «خالد بن‌ معدان‌» در ترسيم‌ چهرة‌ ناجوانمردانه‌ جنود ابليس‌(لشكريان‌ يزيد) خواندني‌ است‌:




  • جاؤوا برأسك‌ يابن‌ بنت‌ محمد
    و كأنّما بك‌ ياابن‌َ بِنت‌ِ محمد
    فتلوك‌ عطشاناً ولَمّا يَرقبوا
    في‌ قتلك‌ التّأويل‌َ والاتّنزياً



  • مُتَرَمَّلاً بِدِمائِه‌ِ تَرميلاً
    قتلوا جِهاراً عامدين‌ رسولاً
    في‌ قتلك‌ التّأويل‌َ والاتّنزياً
    في‌ قتلك‌ التّأويل‌َ والاتّنزياً



و بُكيرَّون‌َ بِأن‌ قُتِلت‌َ وَ اِنّماقَتَلوا بك‌َ التكبيرَ و التَّهليلاً«اي‌ پسر دختر پيغمبر، سر بريدة‌ تو را غلتيده‌ به‌ خون‌ آوردند. و گويي‌ با اين‌ كارشان‌،پيامبري‌ (يا پيامبر اكرم‌ (ص) ب‌) را آشكارا و عمداً كشتند.

تو را با لب‌ تشنه‌ به‌ قتل‌ رساندند و در اين‌ باره‌، به‌ ظاهر و باطن‌ قرآن‌ - كه‌ به‌رعايت‌ حق‌ اهل‌ بيت‌ (ع) سفارش‌ مي‌كند - توجهي‌ نكردند.

آنان‌ قتل‌ تو را كار بزرگي‌ مي‌پندارند، و توجه‌ ندارند كه‌ با كشتن‌ تو، صداي‌ تكبير وتهليل‌ (لا اله‌ الله‌) را كشتند.»




  • بخواب‌ اي‌ نو گل‌ پژمان‌ پرپر
    نترس‌ اي‌ كودك‌ ششماهة‌ من‌
    مگر باز از اعطش‌ مي‌سوزي‌ اي‌ گل
    ‌كه‌ از خون‌ گلولب‌ مي‌كني‌تر



  • بخواب‌ اي‌ غنچة‌ افسرده‌ اصغر
    كه‌ اين‌ جا خفته‌ هم‌ قاسم‌ هم‌ اكبر
    ‌كه‌ از خون‌ گلولب‌ مي‌كني‌تر
    ‌كه‌ از خون‌ گلولب‌ مي‌كني‌تر






  • غرقه‌ در خون‌ شه‌ بطحا و امام‌
    داد جان‌ تشنه‌ لب‌ از كين‌ به‌ لب‌
    آب‌ فرات‌كشتي‌ اهل‌ نجات‌



  • حرم‌ است‌ ماه‌ اندوه‌ و غم‌ است‌
    آب‌ فرات‌كشتي‌ اهل‌ نجات‌
    آب‌ فرات‌كشتي‌ اهل‌ نجات‌



ضَيف‌ُ ألَم‌ بِأرض‌ٍ وِردُها شَرَع‌ُ قَضي‌ بِها وَ هُوَ ظامي‌ القَلب‌ِ حائِمه‌ُ

لَهفي‌ عَلي‌ ماجِدٍ أربَت‌ أنا مِلُه‌ عَلَي‌ السّحاب‌ِ غَدا سُقياه‌ُ خاتِمُه‌ُ«جان‌ عالم‌ به‌ فداي‌ مهماني‌ كه‌ وارد شد در زمين‌ كربلا، و مهمانداري‌ كردند او را به‌ آبي‌ كه‌بر همه‌ كس‌ مباح‌ بود، حتي‌ جانوران‌ صحرا از آن‌ مي‌خوردند، روي‌ او و عيالش‌ بستند وشهيد كردند، او را در حالتي‌ كه‌ تشنه‌ بود و جگرش‌ از شدت‌ عطش‌ مي‌سوخت‌.»

«اندوه‌ من‌ بر بزرگواري‌ است‌ كه‌ ريخت‌ انگشت‌هاي‌ آن‌ بزرگوار، آب‌ را براَبر ؛ يعني‌آب‌ ابر، از دست‌ آن‌ جناب‌ است‌. و گرديد آخر الامر آبخور آن‌ حضرت‌، يا باراني‌ كه‌ از آن‌سيراب‌ شود انگشتري‌ وي‌.»




  • از آب‌ هم‌ مضايقه‌ كردند كوفيان
    ‌ خوش‌ داشتند حرمت‌ مهمان‌ كربلا



  • ‌ خوش‌ داشتند حرمت‌ مهمان‌ كربلا
    ‌ خوش‌ داشتند حرمت‌ مهمان‌ كربلا






  • فرزند نبي‌ حسين‌ مظلوم‌
    جان‌ داده‌ به‌ زير خنجر تيز
    لب‌ تشنة‌ ساغر شهادت
    در حيرتم‌ كه‌ آب‌ مگر آبرو نداشت‌
    جان‌ فداي‌ آن‌ كه‌ ز راه‌ وفا نمود
    خوبي‌ به‌ خلق‌ كرد و بدي‌ ديد در عوض
    ‌ از جان‌ گذشت‌ آن‌ شه‌ خوبان‌ و تشنه‌ بود



  • دلبند علي‌ جهان‌ ادراك‌
    با حنجر خشك‌ و چشم‌ نمناك‌
    دل‌ خستة‌ تير قوم‌ بي‌ باك‌
    گر آبروي‌ داشت‌ چرا روبه‌ او انداخت‌
    جان‌ را براي‌ دوست‌ به‌ قربان‌ و تشنه‌ بود
    ‌ از جان‌ گذشت‌ آن‌ شه‌ خوبان‌ و تشنه‌ بود
    ‌ از جان‌ گذشت‌ آن‌ شه‌ خوبان‌ و تشنه‌ بود






  • زن‌ و كودك‌ پريشان‌ از غم‌
    لب‌ شط‌ّ فرات‌ و لب‌ بسوزد
    عطش‌ لبهاي‌ شه‌ بر هم‌ بدوزد



  • اووجوديَم‌، نبودنَم‌ غم‌ او
    عطش‌ لبهاي‌ شه‌ بر هم‌ بدوزد
    عطش‌ لبهاي‌ شه‌ بر هم‌ بدوزد



خانه‌ و خيمه‌ سوخته‌

خانه‌اي‌ در مدينه‌ به‌ آتش‌ قهر و كينة‌ عدو سوخت‌ و در امتداد همان‌ خط‌ عداوت‌عليه‌ ولايت‌ و خاندان‌ رسالت‌، خيمه‌اي‌ در كربلا به‌ آتش‌ كشيده‌ شد.




  • آتش‌ به‌ آشيانة‌ مرغي‌ نمي‌زنند
    مجمع‌ پيغمبران‌ در قتلگاه‌ كربلاست
    گيرم‌ كه‌ خيمه‌، خيمة‌آل‌ عبا نبود
    تار عزاست‌ كربلا ماتم‌ سراست‌



  • خيمه‌ها مي‌سوزد و شمع‌ شب‌
    ‌كربلا ماتم‌ سراست‌
    تار عزاست‌ كربلا ماتم‌ سراست‌
    تار عزاست‌ كربلا ماتم‌ سراست‌



و آنگاه‌ كه‌ خيام‌ حسيني‌ به‌ آتش‌ كشيده‌ شد، دختركي‌ از امام‌ حسين‌ (ع) دامنش‌آتش‌ گرفت‌. او مي‌دويد تا شايد آتش‌ دامنش‌ خاموش‌ شود و سواره‌اي‌ به‌ دنبال‌ او!




  • ناگه‌ از ره‌ به‌ شتاب‌ آمد كسي‌
    مهرباني‌ كرد با او مرد راه‌
    گفته‌ بودش‌، گو به‌ من‌ راه‌ نجف
    پيش‌ جدم‌ شكوه‌ از دونان‌ كنم‌
    گوش‌ جان‌ بسپار وصي‌ مصطفي
    كربلا يكپارچه‌ بود اندوه‌ و غم‌
    جان‌ جانانت‌ لب‌ِ عطشان‌ شهيد
    ديدم‌ آنجا زينب‌ خونين‌ جگر
    آري‌ آري‌ اي‌ امير المؤمنين
    داغ‌ يارانش‌ به‌ دل‌، لب‌ تشنه‌ بود
    ناگه‌ از دور سنگ‌ سختي‌ سر رسيد
    دامنش‌ بالا كه‌ تا خون‌ پاك‌ كرد
    آفتاب‌ كربلا را غم‌ كدر
    آسمانش‌ ابرو باد و تيره‌ شد
    جبرئيل‌ وحي‌ بر او خيره‌ شد



  • ديد مي‌نالد مهي‌ از بي‌ كسي‌
    پرسشي‌ كرد آن‌ عزيز مصطفي‌
    ‌تا بگويم‌ دردهاي‌ شهر طف‌
    ماجراي‌ كربلا عنوان‌ كنم‌
    ‌ من‌ چه‌ ديدم‌ در زمين‌ كربلا
    مي‌ نبودست‌ قطره‌ آبي‌ هم‌ نه‌ نم‌
    نيزه‌ و شمشيرها جسمش‌ دريد
    ناله‌ مي‌زد قول‌ يا جدا پدر
    ‌كشته‌ گشته‌ كربلا سالار دين‌
    دشمنان‌ دين‌ حق‌ را كشته‌ بود
    فرق‌ مولا همچو فرقت‌ خون‌ جكيد
    تير كين‌ همه‌ سينه‌اش‌ را چاك‌ كرد
    نور او از زخم‌ مولا منكسر
    جبرئيل‌ وحي‌ بر او خيره‌ شد
    جبرئيل‌ وحي‌ بر او خيره‌ شد



اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌

همچنان‌ كه‌ بر يك‌ كتاب‌ مهم‌ علمي‌ و ديني‌ مانند «اصول‌ كافي‌» يا «رسائل‌ ومكاسب‌» شيخ‌ انصاري‌ و «كفاية‌ الأصول‌» آخوند خراساني‌، شروح‌ زيادي‌ نوشته‌ شده‌است‌، در استقبال‌ از «تركيب‌ بند محتشم‌ كاشاني‌» هم‌ شعرهايي‌ سروده‌ شده‌ است‌ كه‌ درحقيقت‌ شرح‌ و حاشيه‌اي‌ است‌ بر سروده‌هاي‌ جان‌ سوز اين‌ شاعر دل‌ سوخته‌ شيعي‌. واينك‌ نمونه‌هايي‌ از آن‌ را كه‌ مانند، بند نهم‌ از دوازده‌ تركيب‌ بند محتشم‌ به‌ نظم‌كشيده‌اند، زمزمه‌ مي‌كنيم‌:




  • اين‌ كشتة‌ فتاده‌ به‌ هامون‌ حسين‌ توست‌
    اين‌ ماهي‌ فتاده‌ به‌ درياي‌ خون‌ كه‌ هست‌
    اين‌ رفته‌ سر به‌ نيزة‌ اعدا حسين‌ توست
    اين‌ آهوي‌ حرم‌ كه‌ تن‌ پاره‌ پاره‌اش‌
    اين‌ لاله‌گون‌ عمامه‌ كه‌ در خلد بهر او
    اين‌ لاله‌ زار ساخته‌ هامون‌، حسين‌ توست
    اين‌ نوح‌ كشتي‌ امده‌ نزديك‌ جوديش
    اين‌ يوسف‌ فتاده‌ به‌ چنگال‌ گرگ‌
    اين‌ كشته‌ نهان‌ شده‌ در خون‌ حسين‌ توست
    اين‌ تشنة‌ فرات‌ كه‌ شد تشنه‌ لب‌ شهيد
    اين‌ رهنماي‌ با دل‌ و دانش‌ كه‌ عقل‌ پير
    اين‌ پاره‌ پاره‌ پيكر بي‌ سر، حسين‌ توست
    اين‌ سرخ‌ رو ز خون‌ شهادت‌ كه‌ در غمش‌
    اين‌ فخر سرروان‌، كه‌ به‌ قهر از قفا
    اين‌ لؤلؤتر و دُر گلگون‌ حسين‌ توست
    اين‌ هادي‌ عقول‌ كه‌ در وادي‌ غمش‌
    اين‌ صيد خون‌ تپيده‌ به‌ صحرا حسين‌ توست
    اين‌ مرهم‌ جراحت‌ دل‌ها كه‌ از ستم‌
    اين‌ سرو باغ‌ فاطمه‌ كز تيشة‌ ستم‌
    اين‌ شاه‌ صبر پيشه‌ غم‌ پرور شكيبا
    اين‌ بندة‌ خدا و عاشق‌ بي‌ چون‌ حسين‌ توست
    سردار سر به‌ نيزه‌ و تن‌ به‌ دير و تنور
    زخم‌هاي‌ قلب‌ او شده‌ از تن‌ برون‌ حسين‌ توست‌



  • وين‌ صيد دست‌ و پا زده‌ در خون‌ حسين‌ توست‌
    زخم‌ ستاره‌ بر تنش‌ افزون‌ حسين‌ توست‌
    ‌اين‌ مانده‌ بر زمين‌ تن‌ تنها حسين‌ توست‌
    در خون‌ كشيده‌ دامن‌ صحرا حسين‌ توست‌
    معجر كبود ساخته‌ زهرا حسين‌ توست‌
    ‌اين‌ كرده‌ خاك‌، ماريه‌ گلگون‌، حسين‌ توست‌
    ‌ بشكسته‌ و نيامده‌ بيرون‌، حسين‌ توست‌
    غم‌پيراهنش‌ دريده‌ و پر خون‌، حسين‌ توست‌
    ‌وين‌ جسم‌ چاك‌ ناشده‌ مدفون‌، حسين‌ توست‌
    وز ديده‌ راند دجله‌ و جيحون‌، حسين‌ توست‌
    اندر مصيبتش‌ شده‌ مجنون‌، حسين‌ توست‌
    ‌اين‌ كشته‌ كومراست‌ برادر، حسين‌ توست‌
    زهرا سياه‌ ساخته‌ معجر، حسين‌ توست‌
    سرش‌ببريده‌ شمر شوم‌ بد اختر، حسين‌ توست‌
    ‌وين‌ خشك‌ لعل‌ غرقه‌ در خون‌ حسين‌ توست‌
    عقل‌ جهانيان‌ شده‌ مجنون‌ حسين‌ توست‌
    ‌وين‌ مرغ‌ تير خورده‌ بر اعضاء حسين‌ توست‌
    بگذشته‌ درد او زمداوا حسين‌ توست‌
    افتاده‌ نخل‌ قامتش‌ از پا حسين‌ توست‌
    كز ما ربوده‌ صبر و شكيبا حسين‌ توست‌.
    ‌قلبش‌ دريده‌ و غرقة‌ دريا خون‌ حسين‌ توست‌
    زخم‌هاي‌ قلب‌ او شده‌ از تن‌ برون‌ حسين‌ توست‌
    زخم‌هاي‌ قلب‌ او شده‌ از تن‌ برون‌ حسين‌ توست‌



همداستان‌ قيام‌ حسيني‌

(درس‌ هايي‌ از رويداد غم‌انگيز كربلا)

حادثة‌ غم‌انگيز كربلا، يا به‌ عبارت‌ ديگر سرگذشت‌ حسين‌ به‌ علي‌ (ع) نمونة‌ بي‌نظيري‌ از والاترين‌ مرحلة‌ انسانيت‌ را براي‌ ما مجسّم‌ مي‌كند و به‌ جهان‌ اسلام‌، درس‌مبارزه‌، آزادگي‌ و ايستادگي‌ و شرافت‌ مي‌دهد»

«آيا فلسفه‌ بالاتر از اين‌ عمل‌ «حسين‌ بن‌ علي‌ (ع) سراغ‌ داريد؟ حركت‌حسين‌(ع) موج‌ فلسفه‌ و موج‌ حيات‌ است‌.

هيهات‌ منّاالذّلة‌،(پايداري‌ جوانان‌ مسلمان‌ ايران‌ در 8 سال‌ دفاع‌ مقدس‌، وانتفاضة‌ فائزين‌ فلسطين‌ و جنبش‌ حزب‌ الله‌ لبنان‌، پيروي‌ از حماسه‌ حسيني‌ و استمرارحركت‌ مقدس‌ آن‌ سردار شهيدان‌ همة‌ تاريخ‌ است‌).




  • رگ‌ رگ‌ است‌ اين‌ آب‌ شيرين‌ و آب‌ شور
    در خلايق‌ مي‌رود تا نفخ‌ صور



  • در خلايق‌ مي‌رود تا نفخ‌ صور
    در خلايق‌ مي‌رود تا نفخ‌ صور



نام‌ حسين‌ و رسم‌ حسين‌ «جاودانه‌»




  • تا گردش‌ زمانه‌ و ليل‌ و نار هست
    اين‌ نام‌ پر شكوه‌ بر اوراق‌ روزگار
    تا عدل‌ هست‌، رايت‌ او هر طرف‌ بپاست‌
    تا در زمانه‌ رسم‌ يزيد است‌ برقرار
    اي‌ برترين‌ شهيد كه‌ هر كس‌ خداي‌ را
    هرگز مباد خاطر ما خالي‌ از غمت‌
    تا گردش‌ زمانه‌ و ليل‌ و نهار هست‌



  • نام‌ حسين‌ هست‌ و حسيني‌ شعار هست‌
    جاويد هست‌ تا ورق‌ روزگار هست‌
    تا ظلم‌ هست‌، نهضت‌ او استوار هست‌
    سوداي‌ دادخواهي‌ او برقرار هست‌
    با چشم‌ دل‌ شناخت‌ ترا دوستدار هست‌
    تا گردش‌ زمانه‌ و ليل‌ و نهار هست‌
    تا گردش‌ زمانه‌ و ليل‌ و نهار هست‌






  • اي‌ كه‌ آميخته‌ مهرت‌ با دل‌
    بذر عشقي‌ كه‌ به‌ دل‌ كاشته‌ام‌
    اي‌ مي‌ عشق‌ تو عاقل‌ مجنون‌
    كربلا سر زد و پيدا شد حق‌
    تويي‌ آن‌ كشتي‌ درياي‌ حيات‌
    گر شود كار جهان‌ زير و زبر
    دارم‌ اميد كه‌ گردد روزي
    ‌ قابل‌ لطف‌ تو اين‌ ناقابل‌



  • كرده‌ عشق‌ تو مرا دريا دل‌
    جز هواي‌ تو ندارد حاصل‌
    وز خُم‌ِ مهر تو مجنون‌، عاقل‌
    جلوه‌اي‌ كرده‌ و گم‌ شد باطل‌
    هر كه‌ رامانده‌ جدا از ساحل‌
    نشود عشق‌ تو از دل‌، زايل‌
    ‌ قابل‌ لطف‌ تو اين‌ ناقابل‌
    ‌ قابل‌ لطف‌ تو اين‌ ناقابل‌






  • اي‌ چراغ‌ راه‌ انسان‌ يا حسين‌
    اي‌ طراز عرش‌ اعظم‌ نام‌ تو
    اي‌ فروغ‌ جاوداني‌ كيستي‌
    از تو نام‌ عشق‌ عالم‌ گير شد
    خون‌ تو پيروز بر شمشير شد



  • جو هر دين‌ روح‌ قرآن‌ يا حسين‌
    آب‌ حيوان‌ رشحه‌اي‌ از جام‌ تو
    برتر از لفظ‌ و معاني‌ كيستي؟
    خون‌ تو پيروز بر شمشير شد
    خون‌ تو پيروز بر شمشير شد






  • هر كه‌ زند جرعة‌ جام‌ بلا
    كرب‌ و بلا درس‌ وفا مي‌دهد
    مهبط‌ جبريل‌ امين‌ كربلاست
    هر كه‌ سرانداخت‌ در اين‌ آستان‌
    گشت‌ سرافراز به‌ هر دو جهان‌



  • بارگشايد به‌ صف‌ كربلا
    تربت‌ عشق‌ است‌ شفا مي‌دهد
    ‌كعبه‌ ارباب‌ يقين‌ كربلاست‌
    گشت‌ سرافراز به‌ هر دو جهان‌
    گشت‌ سرافراز به‌ هر دو جهان‌



«حسين‌ (ع) وارث‌ آدم‌ و عالم‌ است‌. حسين‌ كشتي‌ نوح‌ و وسيلة‌ نجات‌ و قطب‌نماي‌ هدايت‌ است‌. امام‌ حسين‌ (ع) تزريق‌ خون‌ خداوند به‌ رگ‌هاي‌ تاريخ‌ است‌.حسين‌(ع) علامت‌ مذهب‌ تشيع‌ است‌. شيعيان‌ از حسين‌ خون‌ مي‌گريند و با حسين‌تنفس‌ مي‌كنند»

سوگواري‌ و عزاداري‌ براي‌ حسين‌ بن‌ علي‌ (ع)

گريستند در مصيبت‌ او سماوات‌ و سكانش‌، جنت‌ و رضوانش‌، جحيم‌ و خزانش‌،جنان‌ و غلمانش‌، ايمان‌ و برهانش‌، ايقان‌ و عرفانش‌، فرقان‌ و بنيانش‌، جبل‌ و بنيانش‌،بحار و حيتنانش‌، مكه‌ واركانش‌




  • اي‌ قوم‌ در اين‌ عزا بگرييد
    از خون‌ جگر سرشك‌ سازيد
    دل‌ خستة‌ ماتم‌ حسن‌ايداي
    تا شسته‌ شود كدورت‌ از دل‌
    اي‌ ديده‌ خون‌ ببار كه‌ محرم‌ است‌
    فرمود شاه‌ دين‌ كه‌ منم‌ كشتة‌ سرشك
    منهم‌ به‌ داغ‌ لاله‌ رخان‌ گريه‌ كرده‌ام‌
    آتش‌ فكنده‌ بر دل‌ و جانم‌ اميد عشق‌
    هر جا كه‌ ديده‌ام‌ لب‌ عطشان‌ كنار آب‌
    در ماتم‌ خزان‌ زدة‌، گل‌هاي‌ كربلا
    چون‌ بلبلي‌ به‌ آه‌ و فغان‌، گريه‌ كرده‌ام‌



  • بر كشته‌ كربلا بگرييد
    بهر دل‌ مصطفي‌ بگرييد
    خسته‌ دلان‌ هلابگرييد
    يك‌ دم‌ ز سر صفا بگرييد
    نزد خداي‌، ديدة‌ گريان‌ مكرم‌ است‌
    ‌بر زخم‌هاي‌ شاه‌، سرشك‌ تو مرهم‌ است‌
    بر غنجه‌هاي‌ گشته‌ خزان‌ گريه‌ كرده‌ام‌
    از ياد او به‌ ديدة‌ جان‌، گريه‌ كرده‌ام‌
    اشكم‌ ز ديده‌ گشته‌ روان‌، گريه‌ كرده‌ام‌
    چون‌ بلبلي‌ به‌ آه‌ و فغان‌، گريه‌ كرده‌ام‌
    چون‌ بلبلي‌ به‌ آه‌ و فغان‌، گريه‌ كرده‌ام‌



ادبيات‌ عاشورايي‌ بر مذاق‌ عارفان‌

«جذبة‌» شاعر در وداع‌ سالار شهيدان‌ «آن‌ مقتداي‌ اولياء و سالار اصفيا با عقيله‌بني‌ هاشم‌، عصمت‌ صغري‌، زينب‌ كبري‌ چنين‌ سرود:




  • ذولجناح‌ سدره‌ پيما همچو باد
    آفتاب‌ حسن‌ در اشراق‌ بود
    گشته‌ عاري‌ از لباس‌ ممكنات‌
    محو فاني‌ بود در انوار ذات‌



  • سوي‌ معراج‌ شهادت‌ رونهاد
    شاه‌ مست‌ از جام‌ استغراق‌ بود
    محو فاني‌ بود در انوار ذات‌
    محو فاني‌ بود در انوار ذات‌



روح‌ آزادي‌ رها از جسم‌ بودوان‌ مسّما عاري‌ از هر اسم‌ بودشاعر، به‌ بيان‌ِ گفت‌ و شنود اين‌ دو برادر و خواهر وارستة‌ از تعلقات‌ پرداخته‌، و در ستايش‌زينب‌ كبري‌، از بهترين‌ مضامين‌ شعري‌ بهره‌ جست‌:




  • گفت‌ زينب‌ خواهر غمديده‌ام‌
    اي‌ تو در اوج‌ معارف‌ شاهباز
    اي‌ تو بنت‌ العزّواي‌ ام‌ّ الشرف
    ‌وي‌ گرامي‌ دخت‌ سلطان‌ نجف‌



  • راحت‌ جان‌ و فروغ‌ ديده‌ام‌
    وي‌ به‌ ميدان‌ حقايق‌ يكه‌ تاز
    ‌وي‌ گرامي‌ دخت‌ سلطان‌ نجف‌
    ‌وي‌ گرامي‌ دخت‌ سلطان‌ نجف‌



اي‌ مقام‌ قدر تو فوق‌ عقول‌ عصمت‌ حق‌ دخت‌ زهراي‌ بتول‌ از همين‌ جا با ما همراهي‌ كنيد، تا از مقتداي‌ اين‌ شاعران‌ در وادي‌ عشق‌ و عرفان‌؛ مرغ‌دلمان‌ را به‌ پرواز در آوريم‌ و از «گنجينة‌ اسرار» عمان‌ ساماني‌ جرعه‌اي‌ بنوشم‌:




  • پا نهاد از روي‌ همت‌ در ركاب‌ كرد
    اي‌ سماوي‌ جلوة‌ قدسي‌ خرام‌
    رو به‌ كوي‌ دوست‌، منهاج‌ من‌ است‌
    بُد به‌ شب‌ معراج‌ آن‌ گيتي‌ فروز
    اي‌ عجب‌! معراج‌ من‌ باشد به‌ روز



  • با اسب‌ از سر شفقت‌، خطاب‌
    اي‌ ز مبدأ تا معادت‌، نيم‌ گام‌
    ديده‌ واكن‌ وقت‌ معراج‌ من‌ است‌
    اي‌ عجب‌! معراج‌ من‌ باشد به‌ روز
    اي‌ عجب‌! معراج‌ من‌ باشد به‌ روز



تو براق‌ آسماني‌ پيماي‌ من‌ روز عاشورا، شب‌ اسراي‌ من‌ در بيان‌ تجلي‌ جمال‌ بي‌ مثال‌ حسيني‌ از روي‌ معني‌ در آئينه‌ وجود زينب‌ خاتون‌ «سلام‌الله‌ عليها» از راه‌ شهود به‌ طور اجمال‌ گويد:




  • قابل‌ اسرار ديد آن‌ سينه‌ را
    معني‌ اندر لوح‌ صورت‌، نقش‌ بست
    آفتابي‌ كرد در زينب‌ ظهور
    شد عيان‌ در طور جانش‌ رايتي‌
    عين‌ زينب‌ ديد زينب‌ را به‌ عين
    گفت‌ گو كردند با هم‌ متصل‌
    ديگر اين‌ جا گفت‌ گو را راه‌ نيست‌پرده‌ افكندند
    بار گشاييد كه‌ اين‌ جايگاه‌
    بار گشاييد به‌ فرمان‌ عشق‌
    بار گشاييد كه‌ شام‌ فراق
    بار گشاييد كه‌ شهيدان‌ عشق‌
    نيست‌ جز اينجا صف‌ ميدان‌ عشق‌



  • مستعد جلوه‌، آن‌ آيينه‌ را
    ‌آنچه‌ از جان‌ خواست‌ اندر دل‌ نشست‌
    ذره‌اي‌ زآن‌، آتش‌ وادي‌ طور
    خَرَّ موسي‌ صعقا زآن‌ آيتي‌
    ‌بلكه‌ با عين‌ حسين‌ عين‌ حسين‌
    اين‌ به‌ آن‌ و آن‌ به‌ اين‌، از راه‌ دل‌
    و كس‌ آگاه‌ نيست‌بزم‌ ألست‌ و عرفات‌ بلا
    خيمه‌ زند شاهد سرّ اِلاه‌
    كعبه‌ همين‌ جاست‌ در ايمان‌ عشق‌
    رفت‌ و درآمد سحر اشتياق‌
    نيست‌ جز اينجا صف‌ ميدان‌ عشق‌
    نيست‌ جز اينجا صف‌ ميدان‌ عشق‌






  • كرب‌ و بلا قبله‌ اهل‌ صفاست
    كرب‌ و بلا عرش‌ الهي‌ بود
    كرب‌ و بلا مدفن‌ اهل‌ ولاست‌
    كرب‌ و بلا وادي‌ سينا
    مهبط‌ جبريل‌ امين‌ كربلاست
    كلبة‌ احزان‌ من‌ دارد نوايت‌ يا حسين
    شرحه‌ شرحه‌ قلب‌ من‌ را غم‌ احاطه‌ مي‌كند
    در مسلخ‌ عشق‌ بي‌ مثالان‌ رفتند
    آن‌ لاله‌ رخان‌ فاني‌ در ره‌ دوست‌
    رخشنده‌ گوهر صدف‌ مصطفي‌،
    قرباني‌ مناي‌ تمناي‌ وصل‌ دوست
    لنگر ز دست‌ دادة‌ طوفاني‌ ستم‌
    سلطان‌ كشور الم‌ و شاه‌ ملك‌
    دلبند مصطفي‌ و جگر گوشة‌ علي‌
    مردان‌ حق‌ كه‌ فاني‌ مطلق‌ به‌ حق‌
    عشاق‌ را ز شور مخالف‌ چه‌ ترس‌ و بيم‌؟
    خوشبخت‌ آن‌ گروه‌ كه‌ در دشت‌ كربلا
    در زير ساية‌ علَم‌ِ او ز روي‌ عِلم‌
    اندر وفاي‌ وعدة‌ قالوا بلي‌،
    قلم‌ بر حرف‌ «لا» ز گفتن‌ حرف‌ نعم‌ زدند



  • ‌ بارگه‌ عز شهيد وفاست‌
    بر شرفش‌ عرش‌ گواهي‌ دهد
    بزم‌ اَلست‌ و عرفات‌ بلاست‌
    ستي‌ بارقة‌ طور تجلاستي‌
    ‌ كعبة‌ ارباب‌ يقين‌ كربلاست
    ‌ طور سيناي‌ دلم‌ نقش‌ لوايت‌ يا حسين‌
    چون‌ كه‌ خوانم‌ مَقتلي‌ از كربلايت‌ يا حسين‌
    چون‌ سرور و سالار شهيدان‌ رفتند
    پيران‌ و جوان‌ و نوجوان‌ رفتندكعبة‌ كوي‌ وفا
    حسين‌ تابنده‌ اختر فلك‌ مرتضي‌، حسين‌
    ‌ذبح‌ عظيم‌ كعبة‌ كوي‌ وفا حسين‌
    كشتي‌ به‌ خون‌ نشستة‌ موج‌ فنا حسين‌
    غم‌ سالار كاروان‌ ديار بلا حسين‌
    روح‌ و روان‌ حضرت‌ خير النساء حسين‌
    شدنداز عرصة‌ حدوث‌ قَدم‌ تا قِدم‌ زدند
    كاندر ره‌ حسين‌ حجازي‌ قدم‌ زدند
    پا در ره‌ سلوك‌ شه‌ محتشم‌ زدند
    يكسر عَلَم‌ به‌ عرصه‌ ملك‌ عدم‌ زدند
    قلم‌ بر حرف‌ «لا» ز گفتن‌ حرف‌ نعم‌ زدند
    قلم‌ بر حرف‌ «لا» ز گفتن‌ حرف‌ نعم‌ زدند



/ 1