دنیای محبوب و دنیای مذموم از منظر امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دنیای محبوب و دنیای مذموم از منظر امام علی (ع) - نسخه متنی

حسین رفیعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




دنياي محبوب و دنياي مذموم از منظر امام علي (عليه السلام)








زکرياي رازي- شماره17، پاييز 79






حسين رفيعي





مقدمه




امام المتقين حضرت اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) در بيانات بي بديلِ خويش، چه آن چه مرحوم سيد رضي قدس سرُّه در نهج البلاغه گرد آورده و چه آن چه مرحوم آمِدي در غرر الحکم و درر الکلم گلچين نموده و چه سخنانِ ديگر آن حضرت در مجموعه هاي روايي همچون بحارالانوار، تحف العقول و ، همه و همه جملاتي هستند قرآن گونه و مستفاد از کتاب آسماني پيامبر خدا.





همان طور که قرآن به دليل اين که از جانب خداوند متعال نازل شده و هيچ مخلوقي را ياراي آوردن آيه اي مشابه آن نيست، نهج البلاغه نيز که در اوج قل فصاحت و بلاغت نشسته «کتاب وحي گونه اي است که توسط کاتب وحي انشاء گرديده و درياي بي کراني است که هر چه غوّاصان علم و معرفت در آن بيشتر غور کنند، از گوهرهاي ناياب و خفته در اعماق آن بيشتر بهره مند مي گردند و ديگران را هم بهره مند مي سازند. اين دايرةالمعارف عظيم فصاحت و بلاغت و حماسه و جهان بيني و ايدئولوژي و قضاء و حکومت و را هر چه دقيق تر کنکاشگراني تازه نفس تر مي طلبد.»





نهج البلاغه کهکشاني است که در موضوعات عديده سياراتي با ستارگان درخشان در آن مشغول تلألؤ و نورافشاني هستند. در هر موضوعي که محقق قصد تحقيق نمايد، مي تواند با مختصر بررسي مطالبي عميق در نهج البلاغه بيايد. آن چه که در اين مقال بدان پرداخته مي شود، بررسي واژ دنيا است در کلام اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام). يعني اين که نظر امام در مورد دنيا چيست؟ دنيا با هم آن چه در آن است مطرود و مذموم است؟ يا بالعکس دنيا و مافيها محبوب است و مطلوب؟ و يا الامر بين الامرين؟





معني دنيا




«کلم دنيا، ممکن است از ماد «دنو» باشد به معناي قرب و نزديکي، و ممکن است از ماد دني به معناي پست باشد. اگر از دنو باشد يعني اين زندگي کنوني نزديک تر است به ما، و قهراً معناي آخرت يعني زندگاني دورترِ ما. و اگر از ماد «دني» باشد، يعني اين زندگي که نسبت به آن ديگري در سطح پايين تر است و آخرت يعني آن که در سطح بالاتر قرار دارد.»





در همين مورد اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايد:





اِنَّما سُمِّيَتِ الدُّنْيا دُنْيا لِاَنَّها اَدْنَي مِنْ کُلِّ شَيْءٍ وَ سُمِّيَتِ الا خِرَةُ آخِرَةً لِاَنَّ فِيهَا الْجَزاءَ وَ الثَّوابَ.





دنيا از آن رو دنيا نام گرفته که پست ترين (با نزديکترين) چيزهاست. و آخرت از آن رو آخرت ناميده شده که سزا و پاداش در آن جاست.





«جناب محقق خبير و محدث بي نظير، مولانا مجلسي، عليه الرحمة مي فرمايد: بدان آن چه از مجموع آيات و اخبار ظاهر مي شود به حسب فهم ما، اين است که دنيا و آخرت با هم متقابل اند. هر چه باعث رضاي خداي سبحان و قرب او مي شود، از آخرت است اگر چه به حسب ظاهر از دنيا باشد؛ مثل تجارات و زراعات و صناعاتي که مقصود از آنها معيشت عيال باشد براي اطاعت امر خدا، و صرف کردن آنها در مصارف خيريه و اعانت کردن به محتاجان و صدقات و باز ايستادن از سؤال از مردم، و غير آن، و اينها همه از آخرت است گر چه مردم آن را از دنيا دانند و رياضات مبتدعه و اعمال رياييه، گر چه با تزهّد و انواع مشقت باشد، از دنياست؛ زيرا که باعث دوري از خدا شود و قرب به سوي او نياورد؛ مثل اعمال کفار و مخالفان.»





دو دنياي موجود




در نگاه امام علي (عليه السلام) دو دنيا وجود دارد، دنيايي که بود و نبود، زيبايي و زشتي، هستي و نيستي خود را بروز مي دهد و آن چه دارد را عيان مي سازد که دنياي ممدوح است و دنياي ديگري که انسان را مي فريبد، زشتي ها را ظاهر نمي سازد ولي زيبايي هايش را با غلوّ بسيار نمايان مي کند و انسانهاي ضعيف النفس را جذب مي نمايد. اين دنيا، چنين افرادي را عاشق و شيداي خويش مي سازد و آنان را به پرستش خود وا مي دارد.





«از براي انسان دو دنياست: يکي ممدوح و يکي مذموم. آن چه ممدوح است حصول در اين نشئه که دارالتربية و دارالتحصيل و محلّ تجارت مقامات و اکتساب کمالات و تهي زندگاني سعادتمند ابدي است که بدون ورود در اين جا امکان پذير نيست پس، عالم مُلک، که مظهر جمال و جلال است و حضرتِ شهادتِ مطلقه است، به يک معني مذمتي ندارد؛ و آن چه مذموم است دنياي خود انسان است، به معني وجه قلب به طبيعت و دلبستگي و محبت آن است که آن منشأ تمام مفاسد و خطاهاي قلبي و قالبي است.»





قال علي عليه السلام: اَلدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلُ باعَ فيها نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهَ فَأَعْتَقَها.





دنيا محل عبور است نه محل ماندن، و مردم در آن دو گروهند: کسي که خود را در دنيا بفروشد دنيا اسيرش مي کند و کسي که خود را در دنيا بخرد، دنيا آزادش مي کند.





«در اسلام، دنيا و آخرت به هم آميخته است. اسلام غير از مسيحيت است. در مسيحيت، حساب دنيا از حساب آخرت جداست. مسيحيت مي گويد که هر يک از دنيا و آخرت به دنياي جداگانه اي تعلق دارد. يا اين، يا آن. اما در اسلام اين طور نيست. اسلام آخرت را در متن دنيا و دنيا را در متن آخرت قرار داده است.»





دنياي ممدوح




«تعليقات جامع و همه جانب اسلامي در مسايل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي بر اساس محترم شمردن زندگي و روي آوردن به آن است نه پشت کردن به آن.»





قال الله تعالي: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتي اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.





بگو چه کسي زينتهايي که خدا براي بندگانش آفريده و همچنين روزيهاي پاکيزه را تحريم کرده است؟





علاقه به دنيا، همچون بسياري از علايق و تمايلات انساني، فطري است نه اکتسابي. و آن چه فطري است قطعاً ممدوح و مطلوب است. استفاده از دنيا و بهره وري از آن در حدّ معقول، متفاوت است با غرق شدن و غوطه خوردن در آن. دنياي ممدوح دنيايي است که انسان براي کمال خويش يا رفع احتياج خود و خانواده اش تلاش کند، با مشکلات دست و پنجه نرم نمايد، خستگي را به جان بخرد، به تنبلي و سهل انگاري پشت پا زند تا به آن چه خداي متعال آفريده و روزي او قرار داده دست پيدا کند. پس دنيا و هر چه که در آن است بد نيست بلکه نحو استفاده از آن و چگونگي پرداختن به آن موجب مي شود که دنياي ممدوح تبديل به دنياي مذموم شود.





در مورد اين که دنيا و علاق به آن فطري است به دو روايت اشاره مي کنيم:





قال علي عليه السلام: اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعُ عَل ي حُبِّ اُمِّهِ.





مردم فرزندان دنيا هستند و علاق فرزند به مادر در درون آدمي است.





قال علي عليه السلام: اَلنّاسُ اَبْناءُ الدُّنْيا وَ ل ا ايُلامُ الرَّجُلُ عَل ي حُبِّ اُمِّهِ.





مردم فرزندان دنيا هستند و کسي بر دوست داشتن مادر خود ملامت نمي شود.





براي اثبات دنياي ممدوح به روايات زيادي مي توان تمسک نمود، ولي چون در اين نوشته بنا بر اختصار مي باشد، لذا تنها به نقل چند روايت از علي بن ابي طالب عليه السلام اکتفا مي کنيم.





شايد مهمترين و صريح ترين روايتي که در اين مورد نقل شده و امام خطاب به کسي که دنيا را مذمت کرد، آن را بيان نموده، حديث زير باشد:





قال علي عليه السلام: اِنَّ الدُّنْيا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَها، وَ دارُ عافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْها، وَ دارُ غِنيً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْها، وَ دارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِها، مَسْجِدُ اَحِبّاءِ اللهِ، وَ مُصَلّ ي مَلائِکَةِ اللهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللهِ، وَ مَتْجَرُ اَوْلِياءِ اللهِ، اِکْتَسِبُوا فِيَها الرَّحْمَةَ، وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ، فَمَنْ ذ ا يَذُمُّها وَ قَدْ أذَنَتْ بَبَيْنِها، وَ نادَتْ بِفِراقِها، وَ نَعَتْ نَفْسَها وَ اَهْلَها. فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلائِهَا الْبَلاءَ، وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِها اَلَي السُّرُورِ.





دنيا خان راستي است براي کسي که آن را راستگو انگاشت، و خان تندرستي است براي کسي که شناختش و باور داشت، و خان بي نيازي است براي کسي که از آن توشه اندوخت، و خان پند است براي آن که از آن پند آموخت. مسجدِ محبان خداست، و محلِّ نماز فرشتگان او، و محل فرود آمدنِ وحي خدا و تجارتخان دوستان او. در آن آمرزش خدا را به دست آوردند و در آنجا بهشت را سود بردند. چه کسي دنيا را مذمت مي کند، در حالي که (خودِ دنيا) بانگ برداشته است که جدا شدني است، و فرياد کرده است که ناماندني است و گفته است که خود و اهلش خواهند مرد. با محنت خود، از محنت براي آنان نمونه ساخت، و با شادماني اش آنان را به شوق شادماني انداخت.





با مختصر دقّتي در متن اين کلام عميق امام عليه السلام، به توجه دادن امام المتقين بر دنياي ممدوح پي مي بريم:





دنيا محلّ تجارت اولياء خداست: آنان که با خداي خويش عهد و پيمان دارند، دنيا را بيهوده و آسان از دست نمي دهند. با دست و زبان و تمامي اعضاء براي کسب آخرت به تجارت بر مي خيزند و از سود فراوان آن بهره هاي مادي و معنوي مي برند. البته نه تجارت به معني کسب و کار در بازار اقتصاد، بلکه تجارتي بس بزرگتر و کلان تر از آن که به ذهن قاصر مادي انديشان پول پرست بيايد. تجارتي بسيار عظيم که در ضمن آن براي امرار معاش خويش و خانواده و برآوردن حاجات ديگران، از تلاش روزمر اقتصادي نيز دريغ ندارند.





دنيا محل عبادت دوستان خداست: واقعاً تعبيري بالاتر از اين براي دنياي ممدوح مي توان يافت؟ سرتاسر دنيا مسجد است، محل عبادت است، سجده گاه است، آن هم براي دوستان خدا، آنان که شبانه بر مي خيزند و از خواب شيرين کوتاه مي کنند تا شيريني عبادت معبود را دريابند. دنيا براي ايشان زشت نيست، کدر و تيره و تار نيست، بلکه بر عکس بسيار مطلوب است چرا که آن را محل عبادت مي دانند، محل ذخيره سازي حسنات براي دنياي باقي يافته اند، آن را مزرعه و کشتگاه آخرت قرار داده اند.





دنيا محلِّ نماز فرشتگان خداست: اين دنيا، جايي است که فرشتگان الهي ـ همانها که امکان گناه ندارند و فقط عبادت خدا مي کنند ـ در آن به نماز مي ايستند بلکه بالاتر، آن را مصلّي و جايگاه نماز خويش قرار مي دهند. چرا که نفرمود اقام نماز مي کنند بلکه فرمود دنيا مصلّاي فرشتگان خداست.





دنيا محل نزول وحي خداست: دنياي ممدوح، دنيايي است که پيامبران الهي در آن نشو نما کرده اند، در آن زندگي نموده اند، در آن از تنعمات الهي متنعم شده اند و در عين حال وحي خدا را دريافت کرده اند و به عنوان رسولان باريتعالي، همان وحي را به مردم ابلاغ داشته اند.





اِکْتَسِبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ: اين سخن علي عليه السلام است. امام تقوا پيشگان حقيقي، رهبر زاهدان واقعي، او که خود در عسرت و سختي زندگي مي کرد. او است که مي فرمايد از دنيا رحمت را بخواهيد. چگونه؟ با استفاد معمول و معقول از نعمتهاي الهي و غرق نشدن در ماديات. با «وسيله» دانستن دنيا و هدف قرار ندادن آن. از همين دنياست که بايد آخرت را آباد کرد. با همين دنيا بايد بهشت برين را ابتياع کرد. حداکثر سود را از اين «وسيله» براي رسيدن به آن «هدف» بايد برد.











  • آن يکي در پيش شير دادگر
    هست دنيا بر مثال کشتزار
    تخم امروزينه فردا بَر دهد
    تو به دنيا در، مشو مشغول خويش
    پس براي اين، تو دنيا دار دوست
    بد تويي زيرا که دوري از خرد
    جمله از دنيا توان برد اي پسر
    زان که دنيا توش عقباي توست
    پس براي اين، تو دنيا دار دوست
    پس براي اين، تو دنيا دار دوست



  • حيدرش گفتا که دنيا نيست بد
    زان که عزّ و دولت و دين سر به سر
    پس نکوتر جاي تو دنياي توست
    چون چنين کردي تو را دنيا نکوست
    ذمّ دنيا کرد بسياري مگر
    هم شب و هم روز بايد کشت و کار
    ور نکارد «اي دريغا» بَر دهد
    ليک در وي کار عقبي گير پيش
    پس براي اين، تو دنيا دار دوست
    پس براي اين، تو دنيا دار دوست






بحث دنياي ممدوح را با نقل روايتي ديگر از امام علي (عليه السلام) به پايان مي بريم:





قال علي عليه السلام: وَ لَنِعْمَ دارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِها دارَاً وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْها مَحَلاًّ.





دنيا چه جاي خوبي است براي کسي که آن را خانه (دائمي) خود نداند و چه جاي خوبي است براي کسي که آن را وطن خود قرار ندهد.





دنياپرستي




آن چه از روايات و سير ائمه به دست مي آيد، که شمّه اي از آن را در صفحات قبل عرض کرديم، ممدوح بودن دنيا است، امّا فقط در حدّي که نيازهاي انسان تأمين شود، نه به آن اندازه که وابستگي به امور مادي پيدا کند و به اصطلاح دنياپرست شود. دنياپرستي، تجاوز از حدّ خواستن معمول و معقول و علاق وافر به دنيا پيدا کردن است. اين جاست که انسان از حدّ دنياي ممدوح خارج شده و به دنياي مذموم ملحق مي گردد. دنياپرستي از ديدگاه امام علي (عليه السلام) مذموم و زشت است. اين دنياست که «منشأ هم آفات است» و «ماي تباهي دين و سلب يقين و رأس فتنه ها و ريش رنجها و محنتها» است.





«بدان که انسان چون وليد همين عالم طبيعت است و مادر او همين دنياست و اولاد اين آب و خاک است، حبّ اين دنيا در قلبش از اوّلِ نشو و نما مغروس است؛ و هر چه بزرگتر شود، اين محبت در دل او نمو مي کند. و به واسط اين قواي شهويه که خداوند به او مرحمت فرموده براي حفظ شخص و نوع، محبت او روز افزون شود و دلبستگي او رو به ازدياد گذارد و چون اين عالم را محل التذاذات و تعيشات خود مي پندارد و مردن را اسباب انقطاع از آنها مي داند، و اگر به حسب برهان حکما يا اخبار انبياء، صلوات الله عليهم، عقيده مند به عالم آخرت شده باشد و به کيفيّات و حيات و کمالات آن، قلبش باز از آن بيخبر است و قبول ننموده، چه رسد به آن که به مقام اطمينان رسيده باشد؛ لهذا حُبّش به اين عالم خيلي زياد مي شود.





و نيز چون فطرتاً انسان حبّ بقاء دارد و از فنا و زوال متنفر و گريزان است، و مردن را فنا گمان مي کند، گر چه عقلش هم تصديق کند که اين عالم دار فنا و گذرگاه است و آن عالم باقي و سرمدي است، ولي عمده ورود در قلب است؛ بلکه مرتب کمال آن اطمينان است؛ پس چون قلوب يا ايمان به آخرت ندارند، مثل قلوب ما گر چه تصديق عقلي داريم، يا اطمينان ندارند، حب بقاء در اين عالم را دارند و از مرگ و خروج از اين نشئه گريزان اند. و اگر قلوب مطلع شوند که اين عالم دنيا پست ترين عوالم است و دار فنا و زوال و تصرم (ناپايداري) و تغيّر است و عالم هلاک و نقص است، و عوالم ديگر که بعد از موت است هر يک باقي و ابدي و دار کمال و ثبات و حيات و بهجت و سرور است، فطرتاً حبّ آن عالم را پيدا مي کنند و از اين عالم گريزان گردند و اگر از اين مقام بالا رود و به مقام شهود و وجدان رسد و صورت باطني اين عالم را و علاق به اين عالم را و علاق به آن را ببيند، اين عالم براي او سخت و ناگوار شود و تنفر از آن پيدا کند؛ و اشتياق پيدا کند که از اين محبس ظلماني و غل و زنجير زمان و تصرم خلاص شود.





چنان که در کلمات اولياء اشاره به اين معني شده است:





حضرت مولي الموالي مي فرمايد: وَ اللهِ لاَبْنُ أَبِي طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوتُ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ اُمِّهِ.





به خدا قسم که پسر ابوطالب مأنوستر است به مردن از بچه به پستان مادرش.





زيرا که آن سرور حقيقت اين عالم را مشاهده کرده به چشم ولايت، و جوار رحمت حق تعالي را به هر دو عالم ندهد.»





علي (عليه السلام) در مقابل دو تفکر




امام (عليه السلام) همان طور که مذمّت کنندگان دنيا را ملامت مي کند، دنياپرستان را نيز مورد ملامت قرار مي دهد. حديث زير برخورد ايشان را با دو برادر، که دو تفکر کاملا مغاير داشتند، بيان مي دارد:





وَ مِنْ کَلامٍ لَهُ عَليه السلام بِالْبَصْرَةِ وَ قَدْ دَخَلَ عَلَي الْعَلاءِ بْنِ زِيادٍ الْحارِثِيِّ وَ هُوَ مِنْ أَصْحابِهِ يَعَودَهَ فَلَمّا رَأَي سِعَةَ دَارِهِ قالَ:





مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدّارِ فِي الدُّنْيا. اَمَا اَنْتَ اِلَيْهَا فِي الأ خِرَةِ کُنْتَ اَحْوَجَ، وَ بَلي اِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الا خِرَةَ تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطالِعَها، فَاِذاً اَنْتَ قَْد بَلَغْتَ بِهَا الاخِرَةَ.





فَقالَ لَهُ الْعَلاءُ يا اَميرَالمُؤمِنينَ اَشْکُو اِلَيْکَ اَخِي عاصِمَ بْنَ زِيادٍ. قال: وَ ما لَهُ؟ قالَ: لَبِسَ الْعَباءَةَ وَ تَخَلّي عَنِ الدُّنْيا. قالَ: عَلَيَّّ بِهِ. فَلَمّا جاءَ قالَ:





يا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهامَ بِکَ الْخَبيثُ، اَما رَحِمْتَ اَهْلَکَ وَ وَلَدَکَ. اَتَرَي اللهَ اَحَلَّ لَکَ الطَّيِّباتِ وَ هُوَ يَکْرَهُ اَنْ تَأخُذَها؟ اَنْتَ اَهْوَنُ عَلَي اللهِ مِنْ ذلِکَ.





قالَ: يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ هذا اَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ. قالَ: وَ يْحَکَ اِنّي لَسْتُ کَاَنْتَ، اِنَّ اللهَ فَرَضَ عَلي اَئِمَّةِ الْعَدْلِ اَنْ يُقَدِّرُوا اَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النّاسِ کَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقيرِ فَقْرُهُ.





امام (عليه السلام) در شهر بصره جهت عبادت يکي از ياران خود، به نام علاء بن زياد، به منزل او مي رود. وقتي بزرگي خان او را مي بيند، به او مي گويد:





تو با فراخي اين منزل در دنيا چه مي کني؟ در حالي که در روز قيامت به اين خانه نيازمندتر مي باشي؟ آري، اگر بخواهي باز اين خانه را در آخرت نيز دارا بشوي آن را از مهمان فزون گردان، و در آن خويشانت را بازديد کن، و حقوق خدا و مردم را، آن چه بايد پرداخته شود، بپرداز. در اين صورت است که خان آخرت خود را نيز آماده کرده اي.





علاءبن زياد گفت: اي اميرمؤمنان! من از برادرم عاصم بن زياد به شما شکايت مي کنم. امام فرمود: براي چه؟ علاء گفت: لباس زبري پوشيده و از دنيا دوري گزيده است. امام فرمود: او را نزد من بياوريد. وقتي عاصم آمد، امام گفت: اي دشمن جان خود! مي بينم که شيطان به درون تو راه يافته است، آيا به زن و فرزندت ترحم نمي کني؟ آيا مي پنداري که خدايي که خوشي ها را بر تو حلال کرده است بيزار است که تو از آن بهره مند گردي؟ تو نزد خدا پست تر از اين مي باشي که خدا نعمتي را برايت حلال کند و نخواهد که تو از آن بهره ببري.





عاصم گفت: يا اميرالمؤمنين! شما هم لباس خشن مي پوشي و غذاي غيرمطبوع مي خوري.





امام فرمود: واي بر تو! من همانند تو نيستم، زيرا خداوند بر رهبران واقعي واجب کرده است که خود را با ضعيف ترين مردم بسنجند، تا مبادا فقير از فقر خود به تنگ بيايد.





از ابتداي حديث بر مي آيد که علي بن ابي طالب (عليه السلام) وقتي به ملاقات علاء بن زياد که از ياران او بوده مي رود، و خان بزرگ و وسيع او را مي بيند، بر نمي گردد، خشم نمي کند، با عصبانيت در مقابل او نمي ايستد، بلکه با زباني نرم و ليّن به او توصيه مي کند: در اين خانه مهمانداري کن، فاميل را پذيرايي کن و حقوق شرعي خود را انجام بده تا با حفظ آن، خان بزرگي هم در آخرت داشته باشي. ولي در مقابل، با برادر او عاصم، با تندي سخن مي گويد، يعني با کسي که روي از دنيا تافته و به خيال خود يکسره به آخرت رو آورده است.





در اين زمينه، يعني کسي که دنيا را به خاطر آخرت يا بالعکس ترک مي کنند، روايات زيادي هست که به دليل اختصار مقال از آنها مي گذريم.





فرق بين حاکم و مردم




در بخش پاياني جملات امام (عليه السلام) ملاحظه کرديد که عاصم بن زياد به امام گفت اگر بريدن از دنيا و دور شدن از آن بد است چرا خود شما اين گونه هستيد؟ چرا لباس زبر و خشن مي پوشيد و غذاي دلچسب ميل نمي کنيد؟





اين تنها عاصم بن زياد نبود که چنين ذهنيتي پيدا کرده و آن را به امام بيان داشت، در طول تاريخ شيعه بسياري بوده اند که به خيا خود به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و علي مرتضي (عليه السلام) تمسّک کرده و زندگي زاهدانه اي را در پيش گرفته اند، بدون اينکه به علت واقعي زندگي آن چناني پيامبر و امام واقف باشند.





امام علي در پاسخ به اين فرد، صريحا به مسؤوليّت خود و پيشوايي خويش بر مردم اشاره مي کند و فرق خود را با يک شهروند عادي بيان مي دارد.





وقتي در سير ائمه سير مي کنيم، ملاحظه مي نماييم که ائم اطهار وقتي حاکميت را در دست داشتند شيو زندگيشان با ايام ديگر فرق مي کرد. يعني کاملا بر خلاف دنياپرستاني که تا قبل از رياست خود مال ومنالي ندارند وهمچون مردم عادي زندگي مي کنند اما پس از به رياست رسيدن، ناگاه و يا آرام آرام تغيير مي کنند و زندگي آنچناني مي سازند، ائم اطهار وقت حاکم بودند کاملا عادي زندگي مي کردند. مثلا امام صادق (عليه السلام) هميشه جام خوب مي پوشيد و از غذاي دلچسب استفاده مي کرد و به همين دليل گاهي مورد اعتراض ظاهربينان قرار مي گرفت، اما ايشان پاسخ درخور مي داد. ولي همين امام بزرگوار خود مي فرمايد: «اگر ما حاکم بوديم، براي ما جز نگهباني شبانه و تلاش روزانه و پوشاک زبر و خشن و خوراک سخت و نامطبوع، چيز ديگري نبود.»





اميرالمؤمنين در هنگام خلافت مسلمين مي شنود که يکي از امراي منصوب ايشان، يعني عثمان بن حنيف حاکم بصره، به مهماني مجللي رفته، نامه اي شديد اللحن براي او مي نگارد و به شدت به او حمله ور مي شود که چرا چنين کاري را کرده است؛ و از خود مي گويد که: «من اگر مي خواستم مي توانستم به عسل ناب و مغز گندم و لباس ديبا استفاده کنم، ولي هيهات که مغلوب هواي نفسم شوم و حرص و آز مرا به انتخاب غذاهاي لذيذ بکشاند، در حالي که شايد در قلمرو حکومت من کسي باشد که اميد قرص ناني داشته باشد.» و قبل از آن مي فرمايد: آگاه باش که هر پيروي کننده را پيشوايي هست که از او پيروي مي کند... بدان که پيشواي شما از دنياي خود اکتفا کرده به دو لباس کهنه و از غذايش به دو قرص نان. البته شما نمي توانيد اين طور باشيد، ولي مرا ياري کنيد به پرهيزگاري و تلاش و پاکدامني و درستکاري.»





وقتي اين جملات امام و توبيخ ايشان را که در مورد يک حاکم اسلامي ـ حاکم شهر بصره ـ با جملات قبلي ايشان در منزل علاءبن زياد، که در صفحات قبل نقل شد، مقايسه مي کنيم، تفاوت حاکم با مردم عادي کاملا روشن مي شود.





دنياي مذموم




قال علي (عليه السلام) اَلْوَلَهُ بِالدُّنْيا اَعْظَمُ فِتْنَةٍ.





دل به جهان باختن بالاترين گرفتاري است.





دنياي مذموم، دنياپرستي است. عشق ورزيدن به دنيا است. دنيا را «هدف» قرار دادن است. دنياي مال و مقام و ريا و کبر و عُجب و غرور است. اين دنياست که در بيان اميرالمؤمنين به شدت نهي گرديده است و ايشان به تأکيد و با بياني صريح و شيوا و مکرّر به پرهيز و دوري از اين دنيا، نصيحت و امر فرموده اند.





تنها نقلِ بدون تحليل و تفسير بيانات حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) دربار دنياي مذموم مجالي وسيع مي خواهد و قطعاً از حوصل مقاله اي کوتاه خارج است، اما فقط اشاراتي به بعضي از تعابير ايشان را لازم مي دانم.





دنيا مذموم از نظر امام علي (عليه السلام) دنيايي است که:





«به دست آوردن اندک چيزي از آن، موجب خوشحالي شود، اما از دست دادن بسياري از نعمتهاي آخرت موجب ناراحتي نشود.»





«انسان را در چنگال گرفتاريها وا مي گذارد و او را ياري نمي کند»





«انسان را خوار مي سازد.» و «به گمراهي مي کشاند.»





«درگذر است و دوام ندارد.» «همچون يک سايه نابود شونده است.»





«به انسان زيان مي رساند»، «بلکه بازار خسران است.»





«مزرع شرّ است.»





«سراي اندوه و محنت است.»





«سراي بدبختان است.»





«مي فريبد، ضرر مي زند و فرار مي کند.»





«انسانهاي زيرک آن را رها مي کنند.»





«جايگاه گرفتاريها است.»





«نهايت آرزوي بدبختان است.»





«محل به زمين خوردن عقلهاست.»





«غنيمت احمقان است.»





«همچون روزي است که برود و ماهي است که سر آيد.»





«سراي غريبان و محل ماندن بدبختان است.»





«سرمايه هايش منقطع و عاريه هايش برگشتني است.»





«همچون خوابي است شيرين و دل باختن به آن پشيماني مي آورد.»





«زهري است کشنده، هر کس آن را نشناسد، مي نوشد.»





«مرکز زشتي و مکر و فريب است.»





«زندان مؤمن و بهشت کافر است.»





«دام براي مردم و جايگاه هر زيان و بدبختي است.»





«فريبنده اي است رنگارنگ و سرابي است زائل شونده و تکيه گاهي غيرقابل اعتماد است.»





«وارونه و واژگونه است؛ خوشي هايش تيرگي مي آورد و بخششهايش اندوه زاست. زندگي در آن رنج است و بقايش فنا، با جويند خود سرکشي مي کند و سوار خود را به خاک هلاکت مي افکند، به کسي که بر آن اعتماد کند خيانت مي ورزد و کسي را که در آن جا خوش کند از خود دور مي کند، جمعيّت آن به پراکندگي مي انجامد و پيوند آن به جدايي.»





«سرايي است آکنده از بلا، شناخته شده به بي وفايي، احوال آن نپايد و ساکنان آن به سلامت نرهند، حالاتش گوناگون نوبتهايش در حال تغيير است. زندگي در آن نکوهيده است و امنيت و آسايش در آن يافت نمي شود.»





«سرايي جنگ و تاراج و خرابي و هلاکت است. مردمش آماد رفتن و يا رفتني اند و در حال پيوستن (به گذشتگان) و جدا شدن (از ماندگان). راههايش گيج کننده و حيرت زاست.»





«سراي کيفر و زوال و نيستي و گرفتاري است؛ روشنايي آن تاريکي است و خوشي آن مکدّر و توانگر آن تهيدست و تندرستش بيمار و ارجمندش خوار.»





حسن ختام




قال علي (عليه السلام) : عِبادَ اللهِ اُوصِيکُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْيا التّارِکَةِ لَکُمْ، وَ اِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْکَها. وَ الْمُبْلِيَةِ لِاَجْسامِکُمْ وَ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَها فَلا تَنافَسُوا فِي عِزِّ الدُّنْيا وَ فَخْرِها، وَ لا تَعْجَبُوا بِزينَتَها وَ نَعِيمِها، وَ لا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرّائِها وَ يُؤسِها، فَاِنَّ عِزَّها وَ فَخْرَها اِلَي انْقِطاعِ وَ اِنَّ زِينَتَها وَ نَعِيمَها اِلي زَوالٍ، وَ ضَرّاءَها وَ يُؤسَهَا اِلَي نَفادٍ، وَ کُلُّ مُدّةٍ فِيها اِلَي انْتِهاءٍ، وَ کُلُّ حَيٍّ فِيهَا اِلَي فَناءٍ. اَوَ لَيْسَ لَکُمْ فِي آثارِ الأوَّلينَ مُزْدَجَرٌ؟ وَ فِي آبائِکُمُ الْماضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ اِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟ اَوَ لَمْ تَرَوْا اِلَي الْماضِينَ مِنْکُمْ لا يَرْجِعُونَ؟ وَ اِلَي الْخَلْفِ الْباقِينَ لا يَبْقُونَ؟





بندگان خدا! شما را سفارش مي کنم اين دنيا را که وانهند شماست واگذاريد، هر چند وانهادن آن را دوست نمي داريد. دنيايي که تن ها را کهنه مي کند، هر چند نو شدن آن را خوش داريد پس در عزّت و ناز دنيا بر يکديگر پيشدستي مکنيد، و به آرايش و آسايش آن شادمان مشويد، و از زيان و سختي آن ناشکيبا مباشيد. که عزت و نازش پايان يافتني است، و آرايش و آسايش آن سپري شدني، و زيان و سختي آن تمام شدني، و هر مدتي از آن سر آمدني و هر زند آن مردني. آيا نشانه ها که از گذشتگان به جاي مانده، شما را از دوستي دنيا باز نمي دارد؟ و اگر خردمنديد مرگ پدرانتان که درگذشته اند، جاي بينايي و پند گرفتن ندارد؟ نمي بينيد گذشتگان شما باز نمي آيند و ماندگان نمي پايند؟













/ 1