معیارهای انتخاب و گزینش از دیدگاه امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معیارهای انتخاب و گزینش از دیدگاه امام علی (ع) - نسخه متنی

جهانبخش ثواقب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

معيارهاي انتخاب و گزينش

از ديدگاه امام علي (ع)

دکتر جهانبخش ثواقب

عضو هيئت علمي دانشگاه شيراز

مقدمه

امام علي(ع) در دو محور عمده، معيارهايي را براي انتخاب و گزينش ارائه داده
است:

1ـ در بعد حکومتي: شامل گزينش واليان و فرمانداران، فرماندهان نظامي، وزيران
و مشاوران، قضات، مأموران مالي، کارمندان اداري و ...

2ـ در اخلاق فردي و آداب اجتماعي: اموري مانند همنشيني و مجالست، دوستي،
مشورت، معاشرت و رفت و آمد و ....

محور اول به لحاظ اهميت حکومت و ضرورت استقرار آن براساس عدالت است که از اصول
مهم انديشه‌ آن حضرت مي‌باشد. از شاخصه‌هاي مهم يک نظام حکومتي، نيروي انساني
مناسب و صالح و کارآمد جهت تصدي مناصب و مشاغل گوناگون آن است. حسن اجراي امور
حکومت اسلامي به حسن انتخاب عوامل و نيروهاي شايسته بستگي دارد. از اين رو،
انتخاب اصلح و گزينش مناسب نيروها و رعايت اولويتها براساس ويژگيهاي ملحوظ در
کتاب (قرآن) و سنت نبوي و علوي و در نظر گرفتن اوضاع و شرايط سياسي ـ اجتماعي
جامعه ضرورت مي‌يابد. امام علي(ع) به دليل حساسيتي که به امر حکومت و سلامت
اداره آن داشت، در انتخاب عناصر انساني در ارکان مديريتي بر معيارهايي تأکيد
داشته و در سخنان خود به اين موارد اشاره نموده است.

در محور دوم نيز چون ايشان به سازندگي و تعالي افراد جامعه و آداب اجتماعي
سالم در راستاي اصلاح کلي جامعه اهتمام داشتند، به معيارهايي اشاره نموده که
رعايت آنها در تعالي فردي و اصلاح عمومي جامعه تأثير مثبت خواهد گذشت.

از ديدگاه آن حضرت، پس از رعايت معيارهاي مربوطه در دو محور فوق، با ابزارهاي
نظارتي مانند: نظارت همگاني و امر به معروف و نهي از منکر، سلامت فرد و ارکان
حکومت تضمين خواهد شد

در ذيل محورهاي مذکور را مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

1ـ معيارهاي گزينش کارگزاران

امام علي(ع)، کارگزاران خود را در مسئوليتهاي مختلف سياسي، نظامي، مالي،
قضايي و ... براساس معيارهايي متناسب با سمت آنان انتخاب مي‌کرد که اين معيارها
امروزه نيز مي‌تواند مورد توجه مديران نظام اسلامي در عزل و نصب نيروهاي
انساني قرار گيرد.

علاوه بر معيارهاي عمومي و مشترک در جنبه‌هاي عقيدتي و اخلاق فردي مانند
عقيده به اسلام، ايمان، تقوا، حسن سابقه و از اين قبيل ـ که در يک حکومت اسلامي
بايد رعايت گردد ـ معيارها و شاخصه‌هاي ديگري را در گزينش نيروها به دست داده
که با ملاحظه آنها مي‌توان کارگزاران دولت اسلامي را براساس«انتخاب اصلح»
برگزيد و مجموعه‌اي از عناصر شايسته را در نظام مديريتي کشور به خدمت گرفت.
بدين صورت با شکل گيري يک نظام مديريتي کارآمد و شايسته، امور مردم به بهترين
وجه انجام مي‌شود و رضايت عمومي حاصل مي‌گردد. حضرت با اين معيارها، دينداري و
تعهد را با فضيلت گرايي و شايسته سالاري توأم نموده و حکومت ديني مردم گرا را
تحقق بخشيده است.

براي تبيين معيارهاي گزينش، ضرروي است به گزيده‌هايي از سخنان ايشان استناد
شود تا از خلال آنها به شاخصه‌هاي ارائه شده دست يابيم.

الف) عاملان سياسي (واليان و فرمانداران)

حضرت علي(ع) در نامه‌اي به محمد بن ابي بکر که به سبب عزل شدنش از حکومت مصر،
دلگير شده بود، دلايل عزل او و انتخاب مالک اشتر را به جاي وي بيان مي‌کند، که
در آن به معيارهايي براي انتخاب مديران اشاره شده است. ايشان در ذکر عزل محمد بن
ابي بکر اشاره مي‌کند که به دليل سهل انگاري از انجام وظيفه با انتظار کوشش
بيشتر از وي نبوده، بلکه بدان جهت بوده که او را به اداره جايي که از عهده توان
وي بر مي‌آمده و حکومتش مناسبتر بوده، بگمارد. آنگاه در بيان ويژگيهاي مالک
مي‌فرمايد: «ان الرجل الذي کنت و ليته امر مصر کان رجلاً لنا ناصحاً و علي عدونا
شديداً ناقماً» (همانا مردي را فرماندار مصر قرار دادم که نسبت به ما خيرخواه و
به دشمنان ما سخت‌گير و درهم کوبنده بود.) [نهج البلاغه، نامه 34].

در اين نامه امام، موارد زير از جمله معيارهاي گزينش مالک براي مسئوليت
فرمانداري مصر بوده است:

1ـ خيرخواهي نسبت به رهبر و امام جامعه

2ـ صلابت و قدرت مقابله در برابر دشمن و عدم مسامحه و سازش با مخالفان

3ـ توانايي لازم براي انجام مسئوليت (واگذاري مسئوليت براساس توان و شايستگي
فرد)

پس از آنکه محمد بن ابي بکر به شهادت رسيد، حضرت در نامه‌اي به عبدالله بن
عباس، در بيان ويژگيهاي او، به مواردي اشاره کرده که مي‌تواند در معيارهاي
گزينش کارگزاران نظام اسلامي لحاظ شود: «... در پيشگاه خداوند، او را فرزندي
خيرخواه، و کارگزاري کوشا، و شمشيري برنده، و ستوني بازدارنده مي‌شماريم».[نهج
البلاغه، نامه 35]

خيرخواهي، تلاش و کوشش، شجاعت و توانايي، قدرت دفاع و پاسداري، از ويژگيهايي
است که در اين سخن براي محمد بن ابي بکر ذکر شده و طبيعي است که اين معيارها در
انتخاب او دخيل بوده است.

در نامه‌اي ديگر به مردم مصر، آنگاه که مالک اشتر را به سوي آنها اعزام
مي‌نمايد، او را با ويژگيهايي توصيف کرده و ستوده و همان ويژگيها را از
معيارهاي انتخاب وي براي وظيفه ولايتداري برشمرده است:«... فقد بعثت اليکم عبداً
من عبادالله لا ينام ايام الخوف و لا ينکل عن الاعداء ساعات الروع اشد علي
الفجار من حريق النار و هو مالک ابن الحارث اخو مذحج...» (من بنده‌اي از بندگان
خدا را به سوي شما فرستادم. که در روزهاي وحشت نمي‌خوابد و در لحظه‌هاي ترس از
دشمن روي نمي‌گرداند، بر بدکاران از شعله‌هاي آتش تندتر است، او مالک پسر حارث
مذحجي است. آنجا که با حق است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت کنيد، او شمشيري
از شمشيرهاي خداست که نه تيزي آن کند مي‌شود، و نه ضربت آن بي‌اثر است. اگر شما
را فرمان کوچ کردن داد، کوچ کنيد. و اگر گفت بايستيد، بايستيد؛ که او در پيشروي،
عقب نشيني و حمله بدون فرمان من اقدام نمي‌کند. مردم مصر! من شما را بر خود
برگزيدم که او را براي شما فرستادم، زيرا او را خيرخواه شما ديدم، و سر سختي او
را در برابر دشمنانتان پسنديدم.) [نهج البلاغه/ نامه 38]

در اين نامه، معيارهاي زير استنباط مي‌شود که مي‌توان آنها را در گزينش
مديران و کارگزاران حکومتي در نظر گرفت:

1ـ محافظت و حراست از مسئوليت (تعهد و احساس مسئوليت)

2ـ کوشا و فعال بودن

3ـ شجاعت و نترسيدن از دشمن

4ـ صلابت و شدت بر بدکاران

5ـ قاطعيت و برندگي در امور

6ـ اطاعت از رهبري و امام جامعه

7ـ خيرخواه مردم بودن

8ـ بر معيار حق عمل نمودن

9ـ برخورداري از تدبير و قدرت حل مشکلات

پس از شهادت محمد بن ابي بکر در سال 38 هـ ق، امام(ع) در سخني بيان مي‌کند که قصد
داشته هاشم بن عتبه را فرماندار مصر نمايد. در اين انتخاب به دو ويژگي مهم اين
شخص اشاره مي‌کند که براي اداره ايالتي مانند مصر، که مورد طمع معاويه و
سپاهيانش قرار داشت، مؤثر بود:

1ـ مقاومت و پايداري در برابر دشمن

2ـ شدت و صلابت بر دشمن به گونه‌اي که فرصت تاخت و تاز نيابد:

«مي‌خواستم هاشم بن عتبه را فرماندار مصر کنم، اگر او را انتخاب مي‌کردم
ميدان را براي دشمنان خالي نمي‌گذارد، و به عمر و عاص و لشکريانش فرصت
نمي‌داد، نه اينکه بخواهم محمد بن ابي بکر را نکوهش کنم، که او مورد علاقه و
محبت من بود و در دامنم پرورش يافته بود». [نهج البلاغه/ خطبه 68]

امام در نامه‌اي به محمد بن ابي بکر، هنگامي که او را در آغاز سال 37 هـ . ق به
سوي مصر فرستاد، سفارشهايي درباره اخلاق اجتماعي و رفتار با مردم نمود، که در
واقع معيارهايي است که در نظام مديريتي مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد. فروتني،
نرمخويي و مهرباني، گشاده‌رويي و خوشرويي، رفتار مبني بر مساوات با مردم، از
اين معيارهاست: «با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش،
در نگاههايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم، به تساوي رفتار کن، تا بزرگان در
ستمکاري تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند.»[نهج البلاغه/ نامه
27]

سپس خطاب به او، در برابر انتخابش به سرپرستي لشکر بزرگ مصر، بر رعايت اصولي
هشدار مي‌دهد که مديران اجرايي بايد بدين موارد توجه داشته باشند:

1ـ مخالفت با خواسته‌ها و تمنيات دل

2ـ دفاع از دين

3ـ به خشم نياوردن خدا به خاطر رضايت ديگران

4ـ برپاي داشتن نماز اول وقت

عثمان بن حنيف از طرف حضرت علي (ع) بر بصره حاکم بود. او در مهماني يکي از
توانگران و اشراف شرکت نمود و با خورشهاي رنگارنگ از وي پذيرايي کردند در حالي
که نيازمندان در آن مهماني راه نداشتند. چون حضرت از آن مهماني آگاه گرديد در
نامه‌اي به فرماندار خود، نکاتي را مطرح نمود که کارگزاران جامعه اسلامي
مي‌بايست بر اين معيارها عمل نمايند و در عزل و نصب مأموران خود به اين ويژگيها
توجه داشته باشند. اهم اين نکات عبارت است از:

1ـ رعايت حلال و حرام در طعام (عدل اکل حرام و غذاي شبهه ناک)

2ـ پيروي و متابعت از امام خود در شيوه زندگي

3ـ تلاش فراوان

4ـ پاکدامني

5ـ پرهيزکاري

6ـ راستي

7ـ اهتمام به ضعفا و مسکينان

8ـ کنترل خواهشهاي نفساني

9ـ قناعت و عدم اسراف

10ـ همدردي با مردم و ساده زيستي

11ـ حساسيت نسبت به دعوتها و مجالس پذيرايي

«... انديشه کن در کجايي؟ و سر کدام سفره مي‌خوري؟ پس آن غذايي که حلال و حرام
بودنش را نمي‌داني دور بيافکن و آنچه را به پاکيزگي و حلال بودنش يقين داري
مصرف کن. آگاه باش! هر پيروي را امامي است که از او پيروي مي‌کند و از نور دانشش
روشني مي‌گيرد. آگاه باش! امام شما از دنياي خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان
رضايت داده است، بدانيد که شما توانايي چنين کاري را نداريد اما با پرهيزکاري و
تلاش فراوان و پاکدامني و راستي، مرا ياري دهيد... آيا به همين رضايت دهم که مرا
اميرمؤمنان خوانند و در تلخيهاي روزگار با مردم شريک نباشم؟ و در سختيهاي زندگي
الگوي آنان نگردم». [نهج البلاغه، نامه 45]

امام(ع) در پايان همين نامه، ويژگيهايي را براي«حزب الله» برشمرده که در
تبيين معيارهايي براي انتخاب مي‌تواند مفيد باشد، که از آن جمله است:

1ـ انجام دادن مسئوليتهاي واجب در پيشگاه خدا

2ـ تحمل سختي و تلخي در راه خدا

3ـ شب زنده‌داري و انس با معبود

4ـ ساده زيستي و قناعت و عدم رغبت به دنيا

5ـ ترس از معاد

6ـ استغفار و ترک گناه

در نامه‌اي ديگر به يکي از فرمانداران خود در سال 38 هـ ق مسئوليتهاي
فرمانداري و اخلاق اجتماعي را براي وي بيان مي‌کند. اين ويژگيها براي يک حاکم
در قلمرو اسلامي ضروري است و امروزه در انتخاب فرمانداران و استانداران در
استانها مي‌تواند ملاک عمل قرار گيرد:

1ـ حفظ مرزهاي کشور اسلامي

2ـ ياري دين

3ـ توأم ساختن شدت با مدارا در رفتار اجتماعي

4ـ تواضع در برابر مردم

5ـ گشاده‌رويي و فروتني

6ـ تفاوت نگذاشتن در برخورد با مردم (يکسان نگري)

«همانا تو از کساني هستي که در ياري دين از آنها کمک مي‌گيرم و سرکشي و غرور
گناهکاران را درهم مي‌کوبم و مرزهاي کشور اسلامي را که در تهديد دشمن قرار
دارند حفظ مي‌کنم، پس در مشکلات از خدا ياري جوي و درشتخويي را با اندک نرمي
بياميز. در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن، و در جايي که جز با درشتي کار
انجام نگيرد، درشتي کن، پر و بالت را برابر رعيت بگستران، با مردم گشاده‌روي و
فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان يکسان باش
تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند». [نهج
البلاغه/ نامه 46]

در فرمان حضرت علي(ع) به مالک اشتر [نهج البلاغه/ نامه 53] که منشوري است مشتمل
بر آداب مملکت داري و شيوه حکمراني و مديريت نظام اسلامي، از ابعاد مختلفي که يک
حکمران مي‌بايست در قلمرو تحت اداره و فرمانروايي‌اش عمل نمايد، سخن به ميان
آمده است. ايشان درباره رفتار سياسي و شيوه سلوک حاکم با مردم و معيارهاي گزينش
افراد و مشاوران براي همکاري و مشورت، و حتي دوستي و مصاحبت، نکات ارزنده‌اي را
مطرح نموده که مسئولان و زمامداران يک کشور اسلامي لازم است به آنها اهتمام
ورزند و در حيطه وظايف خود، آن دستور العملها را به کار بندند.

ابتدا در ويژگيهاي شخصي، مالک را بر انجام و يا نهي از اموري دستور مي‌دهد،
سپس به نحوه ارتباط با مردم و اقشار مختلف اجتماعي، و رعايت معيارها در انتخاب
عوامل انساني مي‌پردازد. بسياري از خصلتهايي که حضرت در اين عهدنامه، مالک را
از آنها برحذر مي‌دارد و در واقع خود از معيارهايي است که در انتخاب کارگزاران
نظام اسلامي بايد دقت شود تا برگزيدگان، آن صفات مذموم را نداشته باشند و در
برابر، به خصايل نيکويي که به آنها نيز اشاره شده، متصف باشند.

اصلاح کار مردم، آباداني شهرها، نبرد با دشمنان و جمع‌آوري خراج،
مسئوليتهايي است که بر عهده يک فرماندار گذاشته شده است.

در ضرورت خودسازي، موارد زير مطرح شده است:

خداترسي و اطاعت از او، پيروي واجبات و سنتهاي الهي، ضايع نساختن و دستورات
الهي، ياري نمودن خدا به تمام وجود، بازداشتن نفس از هواها، آرزوها و سرکشي،
اعمال صالح، مهار کردن هواي نفس، اجتناب از محرمات.

در اخلاق اجتماعي و روش برخورد با مردم، اين موارد توصيه شده است: مهرباني و
دوستي با مردم، عفو و بخشش بر خطاهاي احتمالي آنان، عدم سختگيري و کيفر دادن
مردم، مهار کردن خشم و خشونت، عدم تکبر و خود بزرگ‌بيني در رفتار با مردم،
پرهيز از غرور و خودپسندي، رعايت انصاف با مردم و خويشان و نزديکان، حق گرايي و
عدالتخواهي و مردم گرايي، عدم تکيه بر خواص به بهاي خشم عمومي مردم، دور ساختن
عيبجويان از خود، پوشانيدن بديها و زشتيها، رفع دشمنيها و کينه‌ها و عدم تصديق
سخن‌چين.

سپس در انتخاب مشاوران و وزيران معيارهايي را به دست داده است. از ديدگاه
امام، مشاوران نبايد بخيل، ترسو و حريص باشند. زيرا فرد بخيل، زمامدار را از
نيکوکاري باز مي‌دارد و از تنگدستي مي‌ترساند. فرد ترسو در انجام کارها، روحيه
زمامدار را سست مي‌کند و فرد حريص، حرص را در نظرها زينت مي‌دهد. چون ريشه همه
اين خصلتها بدگماني به خداوند است، اين افراد از جنبه اعتقادي نيز ضعيف بود،
ويژگي لازم را براي مشورت ندارند.[نهج البلاغه/ نامه 53]

اما وزيران، نبايد سوء سابقه داشته و قبلاً در خدمت بدکاران و حکام ستمگر
بوده باشند. بلکه بايد از افراد خوشنام، داراي قدرت تفکر و رأي، صراحت بيان در
حق‌گويي و کساني که ستمکاران را ياري نکرده باشند، انتخاب گردند:«بدترين
وزيران تو، کسي است که پيش از تو وزير بدکاران بوده، و در گناهان آنان شرکت
داشته، پس مبادا چنين افرادي محرم راز تو باشند. زيرا که آنان ياوران گناهکاران
و ياري دهندگان ستمکارانند. تو بايد جانشيناني بهتر از آنان داشته باشي که قدرت
فکري امثال آنها را داشته، اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند. کساني
که ستمکاري را بر ستمي ياري نکرده، و گناهکاري را در گناهي کمک نرسانده باشند.
هزينه اين گونه از افراد بر تو سبک‌تر، و ياريشان بهتر، و مهربانيشان بيشتر، و
دوستي آنان با غير تو کمتر است. آنان را از خواص و دوستان نزديک و رازداران خود
قرار ده. سپس از ميان آنان، افرادي را که در حق گويي از همه صريح‌ترند و در آنچه
را که خدا براي دوستانش نمي‌پسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن؛ چه خوشايند
تو باشد يا ناخوشايند». [نهج البلاغه/ نامه 53]

امام، افراد عاقل، دانشمند، باتجربه، و محتاط را بهترين افراد براي مشورت
مي‌داند، پس در انتخاب مشاور اين معيارها بايد رعايت شود: «خير من شاورت ذوي
النهي و العلم و اولوا التجارب و الحزم». [آمدي، غررالحکم و درر الکلم، ج1، 389]

معيار ديگري را که در انتخاب مشاور ذکر کرده، «خداترسي» است:«شاور في امورک
الذين يخشون الله تر شد» (با افرادي که از خدا مي‌ترسند مشورت کن تا به حقيقت
برسي). [آمدي غررالحکم و دررالحکم، ج1، 448]

از مشاوره با فرد «نادان» پرهيز داده است زيرا رأي او انسان را به هلاکت
مي‌کشد:«رأي الجاهل يردي»[آمدي، غررالحکم، 423]

اصولاً امام مشورت کردن را پشتيبان نيکويي مي‌داند که زمامداران و
کارگزاران يک نظام بي‌نياز از آن نيستند، زيرا با اين عمل در عقول ديگران شريک
مي‌شوند و از استبداد رأي که موجب هلاکت است پرهيز مي‌کنند:«من استبد برأيه
هلک و من شاور الرجال شارکها في عقولها» [نهج البلاغه/ حکمت 161]، «نعم المظاهرة
المشاورة» .[آمدي، غررالحکم، 773 و 771]، «لا مظاهره اوثق من المشاورة»[نهج
البلاغه/ حکمت 3]، و «لا ظهير کالمشاورة» [نهج البلاغه/ حكمت 54]،

نكاتي راکه حضرت در اخلاق کارگزاران حکومتي بيان فرموده است مي‌تواند در
تعيين معيار براي انتخاب و گزينش نيروها مورد استفاده قرار گيرد. در نامه‌اي به
عبدالله بن عباس فرماندار بصره، او را به مدارا و رفتار نيک با مردم و زدودن وحشت
از دلهاي آنان سفارش مي‌کند.»[نهج البلاغه/ نامه 18]، در نامه‌اي ديگر به يکي از
فرمانداران خود که در فارس حکومت مي‌کرد، او را به رفتار توأم با شدت و نرمش
سفارش مي‌کند[نهج البلاغه/ نامه 19].

در سخني ديگر، موارد زير را در اخلاق کارگزاران حکومتي مطرح نموده است:

1ـ اهتمام به قرآن و عمل به احکام آن

2ـ عبرت گيري از حوادث تاريخ

3ـ توجه به خدا و معاد

4ـ سخن گفتن به حق

5ـ پرهيز از کاري که مسلمانان را ناخوشايند است

6ـ عدم ارتکاب خلاف در پنهاني

7ـ فرو خوردن خشم

8ـ بخشش هنگام قدرت

9ـ فروتني هنگام خشم

10ـ مدارا در حکومت

11ـ نيکو داشتن نعمتهاي خداوند

12ـ تباه نکردن نعمتهاي موجود

13ـ حفظ آبرو

14ـ راز نگهداري(بازگو نکردن همه شنيده‌ها)

15ـ پرهيز از دوستي با بي‌خردان و خلافکاران

16ـ پرهيز از گروههاي غافل، ستمگر و باطل

17ـ پرهيز از حضور و نشستن در مکانهاي بدسابقه و محل فتنه‌ها

18ـ برحذر بودن از همنشيني با فاسقان

19ـ گرامي داشتن خدا و اطاعت از او

20ـ دوست داشتن دوستان خدا

21ـ توجه به افراد ضعيف

22ـ مدارا با نفس در واداشتن به عبادت(عدم تحميل و اکراه بر آن) [نهج البلاغه/
نامه 69]

در نامه‌اي به عبدالله بن عباس، هنگامي که او را در سال 36 هـ . ق به فرمانداري
بصره منصوب نمود، در اخلاق فرماندهي بر«گشاده‌رويي» با مردم هنگام ديدار و
مجالس رسمي و در مقام داوري، و«پرهيز از خشم» تأکيد مي‌نمايد.[نهج البلاغه/
نامه 76]

ب) کارمندان دولتي

حضرت درباره کارمندان دولت سفارش مي‌نمايد که پس از آزمايش به کار گماشته
شوند و در انتصاب آنان حتماً با ديگران مشورت شود. ايشان توصيه مي‌نمايد که
کارمندان دولت با ويژگيهاي زير انتخاب شوند:

1ـ با تجربه باشند

2ـ باحيا باشند

3ـ از خاندان اصيل و باتقوا باشند که در مسلماني سابقه درخشاني دارند.

دليل انتخاب اين نوع افراد اين است که«اخلاق آنان گرامي‌تر، و آبرويشان
محفوظ‌تر، و طمع‌ورزي‌شان کمتر، و آينده‌نگري‌ آنان بيشتر است». [نهج
البلاغه/ نامه 53]

همين موارد؛ يعني اخلاق کريمه، حفظ آبرو، نداشتن طمع، و آينده‌نگري، از
معيارهايي هستند که کارمندان دولت بايد دارا باشند و در گزينش آنها بايد در نظر
گرفته شوند.

اما براي سلامت ماندن کارمندان پس از انتخاب و مصون ماندن دستگاه اداري کشور
نيز حضرت مواردي را توصيه مي‌نمايد که مؤثر است، مانند:

1ـ بررسي رفتار و عملکرد کارگزاران

2ـ گماشتن ناظران راستگو و اهل وفا براي نظارت بر اعمال آنان: اين بررسي و
نظارت سبب مي‌شود که آنها امانت‌دار و با مردم مهربان باشند.

3ـ پرداخت حقوق کافي به آنان: زيرا موجب بي‌نيازي و اصلاح آنان مي‌گردد، در
نتيجه به اموال بيت‌المال دست نمي‌زنند و در امانات خيانت نمي‌کنند.

4ـ مجازات و توبيخ شديد کساني که خيانت ورزند. [نهج البلاغه/ نامه 53]

ج) نويسندگان و منشيان

انتخاب اين قشر را با معيارهايي توصيه کرده که از آن جمله است: صالح بودن،
روحيه تجاوزگري و سرکشي نداشتن، گستاخ و پرده‌در نبودن، در انجام وظايف محوله
کوتاهي نکردن (عدم سهل‌انگاري)، فراموشکار نبودن، در تنظيم قرار داد سستي
نورزيدن، شناختن منزلت و قدر خويش، امانتداري، سابقه نيکو در ميان مردم، سابقه
خدمت براي زمامداران قبلي. [نهج البلاغه/ نامه 53]

د) مأموران امور مالي

يکي از دغدغه‌ها و حساسيتهاي خاص حضرت علي (ع) نسبت به کارگزاران بيت‌المال،
و مأموران خراج و زکات بود که با امور مالي مردم سروکار داشتند. زيرا در اين
مسئوليت، احتمال سخت‌گيري بر مردم براي جمع‌آوري ماليات، روا داشتن ستم و
اجحاف، گاهي نيز خيانت و تخلف در امانت وجود داشت. از اين رو ايشان در نامه‌هاي
متعدد، ضمن هشدار به مأموران خود، دستورالعمل کلي را در شيوه برخورد با مردم و
جمع‌آوري ماليات بيان نموده و از معيارهايي که مطرح کرده است مي‌توان اصولي را
استنباط کرد که بايد مديران و کارگزاران مالي به آن اوصاف متصف باشند و در گزينش
آنها رعايت شود.

در نامه‌اي به کارگزاران بيت‌المال، در اخلاق اجتماعي آنان موارد زير مطرح
شده است:

1ـ رعايت انصاف در روابط با مردم

2ـ شکيبايي در برآورده ساختن نيازهاي آنان

3ـ محروم ننمودن مردم از خواسته‌هاي مشروع

4ـ عدم فروش اموال مردم براي گرفتن ماليات

5ـ عدم به کارگيري خشونت و شکنجه براي جمع‌آوري ماليات

6ـ دست درازي نکردن به اموال مردم

7ـ پند و اندرز به نفس (خودسازي)

8ـ خوشرفتاري با سپاهيان

9ـ کمک به توده مردم

10ـ تقويت دين خدا

11ـ انجام واجبات الهي [نهج البلاغه/ نامه 51]

در نامه‌اي ديگر به برخي از مأموران ماليات [نهج البلاغه/ نامه 27]، مواردي را
از اخلاق کارگزاران مالياتي بدين صورت مطرح نموده است:

1ـ تطابق قول با عمل؛ يعني آشکار و پنهانش و گفتار و کردارش در تضاد نباشد.

2ـ امانت الهي را بپردازد.

3ـ عبادت را خالصانه انجام دهد.

4ـ با مردم تندخو نباشد.

5ـ به مردم دروغ نگويد.

6ـ به مردم بي‌اعتنايي نکند.

7ـ به حقوق مردم وفادار باشد.

8ـ امانت‌دار باشد.

امام در نامه‌اي به يکي از فرمانداران خود که اموال بيت المال را برداشته و
فرار مي‌نمايد ضمن نکوهش شديد او، علت انتخاب وي را در اين سمت، مورد اعتماد
بودن ذکر مي‌کند که از اين سخن چنين استنباط مي‌شود که در گزينش افراد براي
مسئوليتهاي مهم بويژه آنان که با مسائل مالي سروکار دارند بايد مورد اعتماد و
امانتدار باشند، در غير اين صورت ممکن است دچار وسوسه‌هاي نفساني شده، خيانت
بورزند.

حضرت خطاب به اين کارگزار مي‌فرمايد: «همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم
و همراز خود گرفتم و هيچ يک از افراد خاندانم براي ياري و مددکاري، و امانتداري،
چون تو مورد اعتمادم نبود. آن هنگام که ديدي روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته ...
پيمان خود را با پسر عمويت دگرگون ساختي و همراه با ديگراني که از او جدا شدند
فاصله گرفتي، تو هماهنگ با ديگران دست از ياري‌اش کشيدي و با ديگر خيانت
کنندگان خيانت کردي، نه پسر عمويت را ياري کردي، و نه امانتها را رساندي...». [نهج
البلاغه/ نامه 41]

در نامه ديگري منذرين جارود عبدي را که در فرمانداري خود خيانتي مرتکب شد،
سرزنش نموده، بدو مي‌گويد: «شايستگي پدرت مرا نسبت به تو خوشبين نمود و گمان
کردم همانند پدرت مي‌باشي و راه او را مي‌روي. ناگهان به من خبر دادند که در
هواپرستي چيزي فروگذار نکرده‌اي ... کسي که همانند تو باشد، نه لياقت پاسداري از
مرزهاي کشور را دارد، و نه مي‌تواند کاري را به انجام رساند، يا ارزش او بالا
رود، يا شريک در امانت باشد يا از خيانتي دور ماند ...» [نهج البلاغه/ نامه 71]

در نامه‌اي ديگر نيز يکي از فرمانداران خود را به سبب خيانت در بيت‌المال و
استفاده شخصي از آن نکوهش کرده است. [نهج البلاغه/ نامه 40] از اين گونه سخنان
دريافت مي‌شود که براي انتخاب مأموران مالي ويژگيهايي مانند: وثوق و اعتماد،
امانتداري، وفاداري و حفظ پيمان، حفظ بيت‌المال و ... لازم است.

در سال 36 هـ . ق در نامه‌اي به عمر بن ابي سلمه مخزومي فرماندار بحرين، او را
فرا مي‌خواند و به جاي وي، نعمان بن عجلان زُرقي را منصوب مي‌نمايد. حضرت در
ابتدا با تقدير از عمر بن ابي سلمه به سبب نيکو انجام دادن زمامداري و نيز
پرداخت امانت و اموال بيت‌المال، فراخواني او را به دليل نياز به حضورش در جنگ
با شاميان ذکر مي‌کند: «... دوست دارم در اين جنگ با من باشي، زيرا تو از دلاوراني
هستي که در جنگ با دشمن، و برپاداشتن ستون دين از آنان ياري مي‌طلبم». [نهج
البلاغه/ نامه 42]

از عهده برآمدن در انجام مسئوليت، امانتداري در وظيفه، دلاوري و جنگاوري و
حمايت از استقرار دين، از معيارهايي بوده که حضرت به واسطه آنها عمر بن ابي سلمه
را برگزيده است.

در نامه‌اي به زياد بن ابيه، هشدار مي‌دهد که مبادا در بيت المال مسلمين
خيانت نمايد. [نهج البلاغه/ نامه 20]

همين شخص را طي نامه ديگري، به ميانه روي و عدم اسراف سفارش مي‌کند. [نهج
البلاغه/ نامه 21] در نامه بيست و پنجم به تفصيل اخلاق اجتماعي کارگزاران اقتصادي
را تبيين نموده و سلوک و خوشرفتاري با مردم را به مأموران مالياتي توصيه نموده
است: «با ترس از خدايي که يکتاست و همتايي ندارد حرکت کن. در سر راه، هيچ مسلماني
را نترسان، يا با زور از زمين او نگذر، و افزون‌تر از حقوق الهي از او مگير.
هرگاه به آبادي رسيدي، در کنار آب فرو آي، و وارد خانه کسي مشو. سپس با آرامش و
وقار به سوي آنان حرکت کن تا در ميانشان قرار گيري. به آنها سلام کن، و در سلام و
تعارف و مهرباني کوتاهي نکن ...

آنگاه که وارد شدي مانند اشخاص سلطه‌گر و سختگير رفتار نکن. حيواني را رم مده
و هراسان مکن، و دامدار را مرنجان. حيوانات را به دو دسته تقسيم کن و صاحبش را
اجازه ده که خود انتخاب کند. پس از انتخاب اعتراض نکن ...، و در تحويل گرفتن
حيوانات ... به فردي که اطمينان نداري و نسبت به اموال مسلمين دلسوز نيست مسپار ...
آن را به دست چوپاني که خيرخواه و مهربان، امين و حافظ، که نه سختگير باشد و نه
ستمکار، نه تند براند و نه حيوانات را خسته کند، بسپار ـ تا آن را به پيشواي
مسلمين برساندـ ....»

هـ) فرماندهان نظامي

از ديدگاه حضرت علي(ع)، يکي از ارکان مهم حکومت نيروي نظامي است که موجب
برقراري نظم عمومي در جامعه، امنيت مردم، شکوه رهبران و عزت دين خواهد بود. يکي
از مسئوليتهاي مهم رهبران نيز رسيدگي به امور نظاميان است تا با خاطري آسوده از
حدود و ثغور جامعه اسلامي دفاع کنند. امام (ع) در سخنان خود به ابعاد مختلف نظامي
و از جمله گزينش فرماندهان سپاه پرداخته‌اند. در فرمان خود به مالک اشتر در اين
باره مي‌فرمايد:«براي فرماندهي سپاه کسي را برگزين که خيرخواهي او براي خدا و
پيامبر(ص) و امام تو بيشتر و دامن او پاکتر، شکيبايي او برتر باشد. از کساني که
دير به خشم آيد، و عذر پذيرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان با
قدرت برخورد کند. درشتي، او را به تجاوز نکشد، و ناتواني او را از حرکت باز
ندارد. سپس در نظاميان با خانواده‌هاي ريشه‌دار، داراي شخصيت حساب شده،
خانداني پارسا، داراي سوابقي نيکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلند
نظرند، روابط نزديک برقرار کن. آنان همه بزرگواري را در خود جمع کرده و نيکيها
را در خود گردآورده‌اند...

برگزيده‌ترين فرماندهان سپاه تو، کسي باشد که از همه بيشتر به سربازان کمک
رساند و از امکانات مالي خود بيشتر در اختيارشان گذارد؛ به اندازه‌اي که
خانواده‌هايشان در پشت جبهه و خودشان در آسايش کامل باشند، تا در نبرد با دشمن،
سربازان اسلام تنها به يک چيز بينديشند. همانا مهرباني تو نسبت به سربازان،
دلهايشان را به تو مي‌کشاند....» [نهج البلاغه/ نامه 53]

در اين سخن ويژگيهاي زير براي فرماندهي سپاه مطرح شده است:

خيرخواه، پاکدامني، شکيبا، صبور (دير به خشم آمدن)، عذرپذير، رحيم بر ناتوان،
شديد بر اقويا، عدم تجاوز هنگام شدت عمل، عدم سستي هنگام ناتواني، اصالت
خانوادگي، پارسايي خانواده، سوابق نيکو، دلاوري و سلحشوري و بخشندگي، شخصيت
متين و موجه، مهربان، کمک رسان به سربازان و ...

در يکي از مانورهاي نظامي، وقتي ميان دو تن از فرماندهان لشکر، زياد بن نصر و
شريح بن هاني، اختلاف بالا گرفت، اميرمؤمنان (ع) مالک اشتر را به سمت فرماندهي
کل برگزيد و به سوي آنان فرستاد. دلايل انتخاب او را چنين برمي‌شمارد:«من مالک
اشتر پسر حارث را بر شما و سپاهياني که تحت امر شما هستند فرماندهي دادم. گفته او
را بشنويد و از فرمان او اطاعت کنيد. او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد
زيرا که مالک، نه سستي به خرج مي‌دهد و نه دچار لغزش مي‌شود. نه در آنجايي که
شتاب لازم است کندي دارد، و نه آنجا که کندي پسنديده است، شتاب مي‌گيرد.» [نهج
البلاغه/ نامه 13]

عدم سستي و سهل انگاري، عدم لغزش، عدم افراط و تفريط در رفتار مالک از
ويژگيهايي است که به دليل دارا بودن آنها، از سوي حضرت به فرماندهي کل سپاه
انتخاب گرديده است.

امام در بيانات ديگر، در اخلاق فرماندهي و مسئوليتهاي فرماندهان نکاتي را
متذکر شده که هر کدام معياري است براي انتخاب و گزينش نيروها در رده‌هاي مختلف،
مواردي مانند:خداترسي، بيمناکي از وسوسه‌هاي دنيا، مواظبت بر نفس و خواهشهاي
آن، تسلط بر نفس هنگام خشم[نهج البلاغه/ نامه 56]، عدالت در رفتار با مردم، عدم
ارتکاب به ظلم و ستم، پرهيز از آنچه براي ديگران نمي‌پسندي، وادار ساختن نفس به
انجام واجبات الهي، تلاش در امور رعيت به حد توان[نهج البلاغه/ نامه 59]، آزار
نرساندن به مردم، پرهيز از شرارت و تجاوز[نهج البلاغه/ نامه 60]، عدم تخطي از حدود
خود، عدم پافشاري در کاري که از مسئوليت فرد خارج است. [نهج البلاغه/ نامه 61].

در نامه 50 نهج البلاغه، ويژگيهاي رفتاري و حقوق متقابل رهبري و نظاميان را
نسبت به يکديگر در موارد زير مطرح نموده است:

حق نظاميان بر رهبري:

1ـ مخفي نداشتن امور با نظاميان جز اسرار جنگي

2ـ مشورت با نيروها در امور (جز حکم شرع)

3ـ پرداخت حقوق آنان در موعد مقرر

4ـ رفتار کردن با آنها براساس مساوات

حق رهبري بر نظاميان:

1ـ عدم سرپيچي از فرمان رهبر

2ـ سستي نورزيدن در انجام وظايف

3ـ تلاش براي رسيدن به حق

4ـ پايداري در کارها

5ـ اطاعت از فرماندهان خود

اگرچه اين معيارها درباره فرماندهان و نظاميان بيان شده، ليکن مي‌توان اصول
آن را در ساير مديريتها و در خصوص واگذاري مسئوليت به کار بست، اصولي چون: تلاش،
مشورت، پايداري، اطاعت، عدم تنبلي و سستي، فرمان پذيري، صداقت، و رفتار مبتني
بر عدالت و مساوات.

و) قضاوت و داوران

يکي از اقشار اجتماعي که امام در تقسيم بندي مردم، از آن ياد مي‌کند قضات
دادگستر است. به لحاظ اهميت قضات در جامعه، هم در انتخاب آنها معيارهايي را مطرح
کرده و هم پس از انتخاب سفارشهايي را درباره آنان نموده است، تا از مسير حق و
انصاف خارج نگردند.

در انتخاب قاضي به رعايت اين معيارها توصيه شده است: برترين فرد در علم قضا،
پرحوصله و صبور، اشتباه‌پذير، اهل بررسي و تحقيق، داراي مناعت طبع (طماع
نبودن)، محتاط در شبهات، خستگي‌ناپذير، پي‌گير، شکيبا، قاطع در فصل خصومت،
استحکام اراده و ثبات رأي(در اثر مدح و ستايش، وسوسه نشود و با تملق ديگران
منحرف نگردد): «سپس از ميان مردم، برترين فرد نزد خود را براي قضاوت انتخاب کن.
کساني که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نياورد و برخورد مخالفان با يکديگر او
را خشمناک نسازد. در اشتباهاتش پافشاري نکند و بازگشت به حق پس از آگاهي براي او
دشوار نباشد. طمع را از دل ريشه کن کند و در شناخت مطالب با تحقيقي اندک رضايت
ندهد. در شبهات از همه با احتياط تر عمل کند و دريافتن دليل اصرار او از همه
بيشتر باشد. در مراجعه پياپي شاکيان خسته نشود و در کشف امور از همه شکيباتر و پس
از آشکار شدن حقيقت، در فصل خصومت از همه برنده‌تر باشد، کسي که ستايش فراوان او
را فريب ندهد و چرب زباني او را منحرف نسازد؛ و چنين کساني بسيار اندکند.

پس از انتخاب قاضي، هر چه بيشتر در قضاوتهاي او بينديش و آنقدر به او ببخش که
نيازهاي او برطرف گردد و به مردم نيازمند نباشد. از نظر مقام و منزلت آنقدر او را
گرامي‌دار که نزديکان تو، به نفوذ در او طمع نکنند، تا از توطئه آنان در نزد تو
در امان باشد.» [نهج البلاغه/ نامه 53]

حضرت در شناساندن مدعيان قضاوت، در خطبه‌اي ويژگيهاي اين نوع افراد را
برمي‌شمارد که در مسند قضاوت نشسته اما شايسته آن نيستند. او دو نفر را
دشمن‌ترين آفريده‌ها نزد خدا مي‌داند. يکي مردي که از اين صفات برخوردار
است:«خدا او را به حال خود واگذاشته، از راه راست دور افتاده، بدعتگر است. مردم
را به گمراهي و فتنه‌انگيزي مي‌کشاند، گرفتار زشتيهاي خود بوده، بار گناه
ديگران را بر دوش مي‌کشد».

و ديگر شخصي که اين ويژگيها را دارد:

1ـ عالم نماست: مجهولاتي به هم بافته و اطلاعات بيهوده‌اي فراهم آورده و در
اثر آن ميان عوام جايگاهي پيدا کرده است.

2ـ در تاريکيهاي فتنه فرو رفته و از مشاهده صلح و صفا کور است.

3ـ به نام قاضي با حرفهاي پوچ و تو خالي و رأي و نظر دروغين در ميان مردم به
داوري مي‌نشيند.

4ـ اظهارات پوچ و واهي را باور کرده است.

5ـ از روي علم و يقين سخن نمي‌گويد.

6ـ روايات را بدون آگاهي نقل مي‌کند و آنها را تحريف مي‌نمايد.

7ـ راه صدور حکم مشکلات را نمي‌داند.

8ـ براي منصب قضاوت اهليت ندارد.

9ـ جز راه و رسم خويش، مذهبي را حق نمي‌داند.

10ـ اگر حکمي را نداند آن را مي‌پوشاند تا ناداني او آشکار نشود.

11ـ با احکام ظالمانه، نارضايتي مردم را برمي‌انگيزاند. [نهج البلاغه/ خطبه
17]

با توجه به اين خصوصيات، در انتخاب قاضي بايد عالم واقعي قضا را از عالم نماي
دروغين و مدعي نادان تشخيص داد و به منصب قضاوت گماشت.

2: ويژگيهاي رهبر و زمامدار

حضرت علي(ع) در سخنان خود ويژگيها و شرايطي را براي رهبر اسلامي ذکر نموده که
از آنها معيارهاي مناسبي براي انتخاب زمامداران و رهبران مستفاد مي‌شود. از
ديدگاه ايشان انسانهاي بخيل، نادان، ستمکار، ناعادل، رشوه‌خوار و بدعتگرا
نمي‌توانند رهبر جامعه اسلامي باشند، زيرا دارنده هر کدام از اين صفات،
پيامدهاي زيانباري را براي جامعه به بار‌ خواهد آورد:

1ـ رهبر نبايد بخيل باشد؛ زيرا حريص به ناموس، جان و غنيمتها و اموال مسلمانان
مي‌گردد.

2ـ رهبر نبايد نادان باشد؛ زيرا با ناداني خود، مسلمانان را به گمراهي
مي‌کشاند

3ـ رهبر نبايد ستمکار باشد: زيرا با ستم، حق مردم را غصب و عطاهاي آنان را قطع
مي‌کند.

4ـ رهبر نبايد ناعادل باشد: زيرا در اموال و ثروت مردم حيف و ميل مي‌کند و
گروهي را بر گروهي مقدم مي‌دارد.

5ـ رشوه‌خوار در قضاوت نمي‌تواند امام باشد: زيرا که براي داوري با رشوه‌
گرفتن حقوق مردم را پايمال و حق را به صاحبان آن نمي‌رساند.

6ـ سنت پيامبر(ص) را نبايد ضايع کند: زيرا که امت اسلامي را به هلاکت مي‌کشاند.
[نهج البلاغه/ خطبه 131]

امام و راهنماي مردم بايد:

1ـ به مردم راست بگويد

2ـ راه خرد بپيمايد

3ـ اهل آخرت باشد [نهج البلاغه/ خطبه 154]

4ـ حافظ بيت المال باشد.

5ـ عدالت‌گرا باشد:«به خدا سوگند! بيت المال تاراج شده را هر کجا که بيابم به
صاحبان اصلي آن باز مي‌گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده يا کنيزاني خريده باشند.
زيرا در عدالت گشايش براي عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آيد، تحمل ستم
براي او سخت‌تر است». [نهج البلاغه/ خطبه 15]

6ـ قبل از هر کس به طاعات عمل نمايد و معصيتها را ترک گفته باشد:«اي مردم! سوگند
به خدا! من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي‌کنم مگر آنکه پيش از آن خود عمل
کرده‌ام. و از معصيتي شما را باز نمي‌دارم جز آنکه پيش از آن، ترک گفته‌ام. [نهج
البلاغه/ خطبه 175]

7ـ در تحقق حکومت نيرومندترين باشد.

8ـ به احکام و دستورات الهي داناترين باشد:«سزاوارترين اشخاص به خلافت آن کس
است که در تحقق حکومت نيرومندتر و در آگاهي از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر
آشوبگري به فتنه‌انگيزي برخيزد به حق بازگردانده شود، و اگر سرباز زد با او
مبارزه شود». [نهج البلاغه/ خطبه 173]

رهبر بايد کسي باشد که: با پرهيزکاران و راستگويان پيوند داشته باشد؛ خواهان
مدح و تمجيد و تشويق نابجاي مردم نباشد؛ بين نيکوکار و بدکار تفاوت قائل باشد؛
به مردم نيکي نمايد تا اعتماد او به مردم جلب شود. ماليات مردم را تخفيف داده و
آنان را به کاري که دوست ندارند اجبار ننمايد. به آداب پسنديده‌اي که موجب
اصلاح مردم شود عمل نمايد؛ از آدابي که به سنتهاي خوب زيان وارد مي‌سازد، برحذر
باشد؛ با دانشمندان حشر و نشر و گفتگوي زياد داشته باشد، و با حکيمان مباحثه کند.
[نهج البلاغه/ نامه 53]

رهبر بايد از ستمکاري و امتياز خواهي پرهيز نمايد[نهج البلاغه/ خطبه 224] و در
مصرف بيت المال احتياط روا دارد. [نهج البلاغه/ خطبه 232] از غرورزدگي در نعمتها
برحذر باشد. به عبارتي ديگر، احوال و رفتار او پيش از پذيرش مسئوليت و پس از آنکه
به منصبي دست يافت و نعمتها به او روي آورد، نبايد متفاوت باشد. بلکه بايد بيشتر
به مردم نزديکتر و با آنان مهربانتر باشد. از خوي و خصلتهاي ناپسند بويژه تکبر،
غرور و روگرداني از مردم بپرهيزد: «همانا بر زمامدار واجب است که اگر اموالي به
دست آورد، يا نعمتي مخصوص او شد، دچار دگرگوني نشود و با آن اموال و نعمتها
بيشتر به بندگان خدا نزديک گردد و به برادرانش مهرباني بيشتري روا دارد». [نهج
البلاغه/ نامه 50]

در جايي ديگر ضمن تأکيد بر مهرباني با مردم و گرايش به آنان، در ضرورت رازداري
هشدار مي‌دهد: «از رعيت، آنان را که عيب جوترند از خود دور کن، زيرا مردم عيوبي
دارند که رهبر امت در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است... پس چندان که
مي‌تواني زشتيها را بپوشان، ... گره هر کينه‌اي را در مردم بگشاي و رشته هر نوع
دشمني را قطع کن و از آنچه که در نظر روشن نيست کناره گير. در تصديق سخن چين شتاب
مکن، زيرا سخن چين گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر مي‌شود، اما خيانتکار است».
[نهج البلاغه/ نامه 53]

حضرت در جواب کساني که مي‌پنداشتند معاويه از آن حضرت باتدبيرتر و هوشمندتر
است سخني فرمود که در آن به بعضي از صفات نکوهيده که يک حاکم اسلامي نبايد داشته
باشد، اشاره مي‌کند:«سوگند به خدا! معاويه از من سياستمدارتر نيست، بلکه
حيله‌گر و جنايتکار است. اگر نيرنگ ناپسند نبود من زيرکترين افراد بودم. ولي هر
نيرنگي گناه، و هر گناهي نوعي کفر و انکار است. روز رستاخيز در دست هر حيله‌گري
پرچمي است که با آن شناخته مي‌شود. به خدا سوگند! من با فريبکاري غافلگير
نمي‌شوم و با سخت‌گيري ناتوان نخواهم شد». [نهج البلاغه/ خطبه 200] پس از اينکه
مردم مدينه در سال 35 هـ ق با امام علي(ع) بيعت کردند، ايشان در يک سخنراني ـ ضمن
اعلام سياستهاي حکومتي خود ـ مطالبي را در فضايل اخلاقي خويش و سرگرداني
دسته‌هايي از انسانها بيان کرده است که معيارهاي مناسبي براي زمامداران جامعه
از آن به دست مي‌آيد، از جمله:

1ـ پاي بندي به سياستهاي حکومتي و وعده‌هاي اعلام شده

2ـ عدم کتمان حق

3ـ راستگويي

4ـ عدم ارتکاب گناه

5ـ عدم افراط و تفريط در امور

6ـ تلاش و مجاهده

7ـ سرگردان نبودن در راههاي انحرافي (چپ و راست) و گام گذاشتن در راه مستقيم
الهي

8ـ شناخت قدر خويش

9ـ انجام عمل براساس تقوا (تقواگرايي) و خويشتن داري

«آنچه مي‌گويم به عهده مي‌گيرم و خود به آن پاي بندم... به خدا سوگند! کلمه‌اي
از حق را نپوشاندم و هيچگاه دروغي نگفته‌ام. آگاه باشيد، همانا گناهان چون
مرکبهاي بد رفتارند که سواران خود را عنان رها شده در آتش دوزخ مي‌اندازند. اما
تقوا چونان مرکبهاي فرمانبرداري هستند که سواران خود را ـ عنان بر دست ـ وارد
بهشت جاويدان مي‌کنند... آن کس که بهشت و دوزخ را پيش روي خود دارد، در تلاش است..
چپ و راست، گمراهي و راه ميانه، جاده مستقيم الهي است... ادعا کننده باطل نابود
شود و دروغگو زيان کند. هر کس با حق درافتد هلاک گردد. ناداني انسان همين بس که
قدر خويش نشناسد. آنچه براساس تقوا پايه‌گذاري شود نابود نگردد...» [نهج
البلاغه/ خطبه 16]

يک رهبر صالح نه تنها خود را نيازمند مدح و ثناي ديگران نمي‌بيند، بلکه از
مشورت و نظريات سودمند مردم استفاده مي‌کند:«از پست‌ترين حالات زمامداران در
نزد صالحان اين است که گمان برند آنها دوستدار ستايش‌اند، و کشورداري آنان بر
کبر و خودپسندي استوار باشد. خوش ندارم در خاطر شما بگذرد که من ستايش را دوست
دارم، و خواهان شنيدن آن مي‌باشم... .

من از شما مي‌خواهم که مرا با سخنان زيباي خود مستاييد تا از عهده وظايفي که
نسبت به خدا و شما دارم برآيم و حقوقي که مانده است بپردازم، و واجباتي که بر
عهده من است و بايد انجام گيرد، ادا کنم. پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن
مي‌گويند، حرف نزنيد. و چنانکه از آدمهاي خشمگين کناره مي‌گيرند دوري نجوييد و
با ظاهرسازي با من رفتار نکنيد... پس، از گفتن حق يا مشورت در عدالت خودداري
نکنيد...». [نهج البلاغه/ خطبه 216]

مردم و رهبري از ديدگاه حضرت علي(ع) داراي حقوق متقابلي هستند که برخي از آنها
عبارت است از:

حقوق مردم بر رهبري

1ـ خيرخواهي مردم

2ـ تقسيم عادلانه بيت‌المال

3ـ آموزش سواد و دانش به مردم

4ـ تربيت راه و رسم زندگي به آنان

حق رهبري بر مردم

1ـ وفاداري به بيعت

2ـ خيرخواهي براي رهبر در نهان و آشکار

3ـ اجابت دعوت

4ـ اطاعت فرمان [نهج البلاغه/ خطبه 131]

بهترين رهبر کسي است که صفاتي را داشته باشد که اميرمؤمنان (ع) در معيار الگوي
کامل ايمان بيان کرده است و خود آن ويژگيها را دارا بود:«و همانا من از کساني
هستم که در راه خدا از هيچ سرزنشي نمي‌ترسند کساني که سيماي آنها سيماي صديقان
و سخنانشان، سخنان نيکان است. شب زنده‌داران و روشني بخشان روزند. به دامن قرآن
پناه برده و سنتهاي خدا و رسولش را زنده مي‌کنند. نه تکبر و خودپسندي دارند و نه
بر کسي برتري مي‌جويند. نه خيانتکارند و نه در زمين فساد مي‌کنند. قلبهايشان در
بهشت و پيکرهايشان سرگرم اعمال پسنديده است». [نهج البلاغه/ خطبه 192]

3ـ ويژگيهاي فداکاران و پرهيزکاران

صفات و ويژگيهايي که اميرمؤمنان(ع) براي بندگان پرهيزگار، الگوهاي کامل
ايمان، توصيف ياران جهادگر و شهيد، بهترين بندگان خدا و زشت‌ترين انسانها ذکر
کرده است، معيارهاي ديگري را در امر انتخاب و گزينش ارائه مي‌کند که براساس
آنها مي‌توان به شناسايي انسانها پرداخت.

ايشان در تعريف و تمجيد از ياراني که به شهادت رسيدند، ويژگيهاي شاخص آنها را
در مواردي چون: نيک‌ انديشي، بردباري، حق‌گويي، ستم گريزي، قدم گذاشتن در راه
راست و طلب آخرت(آخرت گرايي) ذکر مي‌کند. [نهج البلاغه/ خطبه 116]

در سخني ديگر در وصف ياران شهيدي که وفادار بودند به اين صفات اشاره مي‌کند:
پذيرش سريع نسبت به دعوت اسلام؛ تلاوت قرآن و شناخت معاني آيات آن، مشتاق جهاد،
خداترس، اهل گريه، اهل ذکر و دعا، روزه‌دار، شب زنده‌دار و اهل خشوع و خضوع.
[نهج البلاغه/ خطبه 121]

در خطبه‌اي ديگر، در بيان صفات بنده پرهيزگار به نکات مهمي اشاره نموده است
که از اين معيارها مي‌توان در انتخاب چنين انسانهايي براي مسئوليتها استفاده
کرد. برخي از اين صفات عبارت است از: فراگيري سخن حکيمانه، هدايت پذيري، مراقبه
و خود نگهداري، ترس از گناهان خود، اخلاص درکار، انجام دادن عمل نيکو، فراهم
آوردن ذخيره آخرت، پرهيز از گناه، بي‌رغبتي به دنيا، جستن درجات آخرت، مبارزه
با خواستهاي دل، طرد آرزوهاي دروغين، استقامت، تقوا اندوزي، آماده سازي براي
مرگ.

در خطبه 93 (معروف به خطبه همام) به تفصيل سيماي پرهيزکاران و نشانه‌هاي آنها و
حالت شبانه و روزانه آنان، شرح داده شده است که از معيارهاي آن مي‌توان افراد
باتقوا، صالح و پرهيزکار را انتخاب کرد و اطمينان داشت که مسئوليتها را ضايع
نخواهند کرد. همانند اين خطبه، وصف انسان خردمند و الگوي پرهيزکاري در خطبه 183
است. در اين خطبه حدود 20 ويژگي براي انسان خردمند ذکر شده است که اهم آنها
عبارتند از: تفکر، خداترسي، شب زنده‌داري، پارسايي، رياضت، اهل ذکر، حق‌جويي،
خشنودي از وعده‌هاي خدا، بصيرت در مشکلات و شبهات، پرهيز از غرور، جمع‌آوري
توشه آخرت، پيشگامي در انجام اعمال صالح، اطاعت پروردگار، تلاش و مجاهده از روي
رغبت، فرار از زشتي‌ها، آينده‌نگري و برنامه‌ريزي و عبور از دنيا با بهترين
روش.

در خطبه 87 نهج البلاغه نيز به معرفي بهترين و بدترين انسان پرداخته است و به
تفصيل معيارهايي را مطرح نموده، که لازم است مديران و کارگزاران جامعه اسلامي
بر اين سخنان نظري از روي تأمل و دقت بيفکنند.

4ـ معيارهاي انتخاب در بعد رفتاري

امام علي(ع) در اخلاق فردي و آداب اجتماعي بويژه در انتخاب دوست و همنشين و طرف
مشورت و معاشرت ـ معيارهايي را براي انتخاب به دست داده، که با رعايت آنها در
زندگي، سازندگي و تعالي افراد و اصلاح عمومي جامعه محقق خواهد شد. بسياري از
انحرافات و ناهنجاريهاي اجتماعي به سبب دوستي با افراد ناباب و مجالست با
انسانهاي ناشايست و مشورت با اشخاص نادان و غيرصالح، پديد مي‌آيد. آشنايي
انسانها با ويژگيهاي دوست خوب، همنشين نيکو و مشاور امين، آنها را در انتخاب
بهترينها ياري مي‌کند. و در نتيجه از آسيب‌پذيري فردي و اجتماعي کاسته
مي‌شود.

امام در اندرزي به فرزندش امام حسن (ع) او را از دوستي با چهار کس(احمق، بخيل،
بدکار و دروغگو) برحذر مي‌دارد: «پسرم! چهار چيز از من يادگير (در خوبيها) و چهار
چيز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آنها عمل مي‌کني زياد نبيني:

الف) خوبيها:

1ـ همانا ارزشمندترين بي‌نيازي عقل است.

2ـ و بزرگترين فقر بي‌خردي است.

3ـ و ترسناکترين تنهايي خودپسندي است

4ـ و گرامي‌ترين ارزش خانوادگي، اخلاق نيکوست

ب) هشدارها

1ـ پسرم! از دوستي با احمق بپرهيز، چرا که مي‌خواهد به تو نفعي رساند اما دچار
زيانت مي‌کند.

2ـ از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا آنچه را که سخت به آن نياز داري از تو دريغ
مي‌دارد.

3ـ از دوستي با بدکار بپرهيز، که با اندک بهايي تو را مي‌فروشد.

4ـ از دوستي با دروغگو بپرهيز، که او به سراب ماند: دور را به تو نزديک، و نزديک
را دور مي‌نماياند. [نهج البلاغه/ حکمت 38]

ايشان در نامه‌اي به امام حسن (ع) به تفصيل، مراحل خودسازي، ضرورت توجه به
معنويات و آخرت گرايي و ارزشهاي اخلاقي را بيان نموده، در اخلاق اجتماعي و
روابط اجتماعي معيارهاي دقيقي را توصيه مي‌نمايند که رعايت آنها، سلامت جامعه
را تأمين خواهد کرد:«دلت را با اندرز نيکو زنده کن. هواي نفس را با بي اعتنايي به
حرام بميران و جان را با يقين نيرومند کن، و با نور حکمت روشنايي بخش و با ياد
مرگ آرام کن... به نيکيها امر کن و خود نيکوکار باش. و با دست و زبان بديها را
انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشي. و در راه خدا آن گونه که شايسته است
تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد... اي پسرم!
نفس خود را ميزان ميان خود و ديگران قرار ده، پس آنچه را که براي خود دوست داري
براي ديگران نيز دوست بدار، و آنچه را که براي خود نمي‌پسندي براي ديگران
مپسند. ستم روا مدار، آن گونه که دوست نداري به تو ستم شود. نيکوکار باش، آن گونه
که دوست داري به تو نيکي کنند. و آنچه را که براي ديگران زشت مي‌داري براي خود
نيز زشت بشمار و چيزي را براي مردم رضايت بده که براي خود مي‌پسندي، آنچه
نمي‌داني نگو... بدان که خود بزرگ بيني و غرور، مخالف راستي و آفت عقل است...» [نهج
البلاغه/ نامه 31]

نظير همين اندرزها، در يکي از حکمتها و در جواب مردي که از امام درخواست موعظه
نمود، آمده است و نکاتي عبرت‌آموز، رسا و نغز براي صاحبان انديشه و بصيرت به
ارمغان دارد: «از کساني مباش که بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با
آرزوهاي دراز به تأخير مي‌اندازد. در دنيا چونان زاهدان سخن مي‌گويد، اما در
رفتار همانند دنياپرستان است. اگر نعمتها به او برسد سير نمي‌شود، و در محروميت
قناعت ندارد. آنچه به او رسيد شکرگزار نيست و از آنچه مانده زياده طلب است.
ديگران را پرهيز مي‌دهد اما خود پروا ندارد. به فرمانبرداري امر مي‌کند، اما
خود فرمان نمي‌برد. نيکوکاران را دوست دارد، اما رفتارشان را ندارد. گناهکاران
را دشمن دارد، اما خود يکي از گناهکاران است...». [نهج البلاغه/ حکمت 150]

حضرت به کميل بن زياد نخعي مي‌فرمايد:«مردم سه دسته‌اند: دانشمند الهي، و
آموزنده‌اي بر راه رستگاري، و پشه‌هاي دستخوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، که
به دنبال هر سر و صدايي مي‌روند و با وزش هر بادي حرکت مي‌کنند؛ نه از روشنايي
دانش نور گرفتند و نه به پناهگاه استواري پناه بردند».

سپس در ادامه سخن، دانشمندان و عالمان را برگردآورندگان اموال برتري و فضيلت
مي‌دهد و تيز فهم نامطمئن، يار و مقلد نافهم و قشري‌نگر، خوش گذران شهوت ران، و
طالبان دنيا (اين چهار گروه) را افراد نامناسبي براي آموزش علوم فراواني که در
اختيار دارد، مي‌شمارد:«... اي کميل! ثروت اندوزان بي‌تقوا، مرده به ظاهر
زنده‌اند، اما دانشمندان تا دنيا برقرار است زنده‌اند. بدنهايشان گرچه در
زمين پنهان، اما ياد آنان در دلها هميشه زنده است. بدان که در اين جا(اشاره به
سينه خود) دانش فراواني انباشته است. اي کاش! کساني را مي‌يافتم که مي‌توانستند
آن را بياموزند. آري تيزهوشاني مي‌يابم اما مورد اعتماد نمي‌باشند. دين را
وسيله دنيا قرار داده، و با نعمتهاي خدا، بر بندگان و با برهانهاي الهي، بر
دوستان خدا فخر مي‌فروشند. يا گروهي که تسليم حاملان حق مي‌باشند، اما ژرف
انديشي لازم را در شناخت حقيقت ندارند که با اولين شبهه‌اي، شک و ترديد در
دلشان ريشه مي‌زند؛ پس نه آنها و نه اينها، سزاوار آموختن دانشهاي فراوان من
نمي‌باشند. يا فرد ديگري که سخت در پي لذت بوده اختيار خود را به شهوت داده است،
يا آنکه در ثروت اندوزي حرص مي‌ورزد، هيچ کدام از آنان نمي‌توانند از دين
پاسدار کنند، و بيشتر به چهارپايان چرنده شباهت دارند». [نهج البلاغه/ حکمت 147]

در سخني ديگر به همين يار خود چنين توصيه مي‌کند:

«کميل! در هر صنف، گروهي برتراند. مبادا با خسيسان و(فرومايگان) در افتي...
کميل! در هر حال حق بگو. با پرهيزکاران طرح دوستي افکن. از فاسقان دوري گزين. از
منافقان کناره‌گير و با خائنان رفاقت مکن. کميل! در خان? ستمگران را مکوب که با
آنها آميزش و يا کسب و کاري کني. مبادا تعظيم و احترامشان کني يا در مجالسشان
حاضر شوي که اين کار، خدا را به غضب آورد.[حراني، تحف العقول، 184]

نقل برخي از سخنان کوتاه امام در اين مبحث، نکات ارزنده‌اي را درباره انتخاب
و گزينش دوست، مشاور، همراه و همنشين و ... به دست مي‌دهد:

1ـ «احذر مصاحبه الفساق و الفجار و المجاهرين بمعاصي الله» [آمدي، غرر الحکم و
دررالکلم، 142] (از همنشيني با فاسقان و فاجران و کساني که آشکارا نافرماني و
معصيت خدا کنند، دوري کن.)

2ـ «احذروا اهل التفاق فانهم الضالون المضلون المزلون؛ قلوبهم روية و صحافهم
نقية». [آمدي، غررالحکم، 146]

(از مردمان منافق بترسيد و دوري کنيد که آنان گمراهان و گمراه کنندگان و
لغزانندگانند. دلهاي ناپاکشان پردرد و ليکن صفحات صورتشان پاک است.)

3ـ «اياكم و الجهال من المتعبدين و الفجار من العلماء فانهم فتنة كل
مفتون»[مجلسى، بحارالانوار، ج2، 109](پرهيز از متعبدين جاهل(مقدس مآب) و از
دانشمندان بدکردار که آنان براي مردم مايه هر فتنه و گرفتاري‌اند)

4ـ «مجالسة الحكماء حيوة العقول و شفاء النفوس». [آمدى، غررالحکم و دررالحکم،
768](نشستن با دانشمندان، عقلها را زندگي مي‌بخشد و نفوس را از بيماريها شفا
مي‌دهد.)

5ـ «انما يحبك من لا يتملقك». [آمدي، غررالحکم، 298] (همانا دوستدار تو کسي است
که تملق تو نکند.)

6ـ «ان اكرم الناس من اقتني الياس و لزم القنوع و الورع و برى من الحرص و الطمع
فان الطمع و الحرص الفقر الحاضر و ان الياس و القناعة الغنى الظاهر». [آمدي،
غررالحکم، 255](به راستي که گرامي‌ترين مردم کسي است که نوميدي از مردم را سرمايه
سازد و نصب العين خويش کند. قناعت و پارسايي را ملازم گردد و از حرص و طمع بيزاري
جويد، چرا که حرص و طمع، فقري است حاضر و نوميدي از مردم و قناعت، توانگري است
آشکار و پيدا)

7ـ «ان احسن الناس عيشا من حسن عيش الناس فى عيشه».[آمدي، غررالحکم، 251] (به
راستي که بهترين مردم در زندگي کسي است که مردم در زندگي او به آسايش و خوبي
زندگي کنند.)

8ـ «ان المؤمنين هينون لينون...». [آمدى، غررالحكم، 232] (همانا که مؤمنان
همواران و نرم خويانند)

9ـ «انما يقيم امر الله سبحانه من لا يصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع»[نهج
البلاغه/ حکمت 110] (حکم و فرمان خداوند سبحان را اجرا نمي‌کند، مگر کسي که در
اجراي حق مدارا نکند، سازشکار نباشد، و پيرو آرزوها نگردد.)

10ـ «ان افضل الناس عندالله من کان العمل بالحق احب اليه و ان نقصه و کرئه من
الباطل و ان جر اليه فائدة و زاده». [نهج البلاغه/ 125] (همانا برترين مردم در
پيشگاه خدا کسي است که عمل به حق در نزد او دوست داشتني‌تر از باطل باشد، هر چند
از قدر او بکاهد و به او زيان رساند. و باطل به او سود رساند و بر قدر او
بيفزايد.)

11ـ «خالطوا الناس مخالطة ان متم معها يكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم». [نهج
البلاغه/ حکمت 10] (با مردم آن گونه معاشرت کنيد که اگر مرديد بر شما اشک ريزند، و
اگر زنده مانديد، با اشتياق به سوي شما آيند.)

12ـ«همانا بهترين و محبوب‌ترين بنده نزد خدا، بنده‌اي است که خدا او را در
پيکار با نفس ياري داده است. آن کس که جامه زيرين او اندوه و لباس رويين او ترس از
خداست.... حقايق دنيا را با چشم دل نگريسته، هموار به ياد خدا بوده و اعمال نيکو،
فراوان انجام داده است .... در راه همواره و راست قدم برداشته ... و از صف کوردلان و
مشارکت با هواپرستان خارج شده است.

.... و ديگري(زشت‌ترين انسان) که او را دانشمند نامند، اما از دانش بي‌بهره
است. يک دسته از نادانيها را از جمعي نادان فرا گرفته و مطالب گمراه کننده را از
گمراهان آموخته و به هم بافته است و دامهايي از طنابهاي غرور و گفته‌هاي دروغين
بر سر راه مردم افکنده، قرآن را بر اميال و خواسته‌هاي خود تطبيق مي‌دهد و حق را
به هوسهاي خود تفسير مي‌کند. مردم را از گناهان بزرگ ايمن مي‌سازد و جرايم بزرگ
را سبک جلوه مي‌دهد... چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حيوان درنده
است....»[نهج البلاغه/ خطبه 87]

نتيجه

با دقت در سخنان امام علي (ع) دريافت مي‌گردد که ايشان براي به کارگيري نيروي
انساني در امور مختلف جامعه و حتي براي همنشيني و مصاحبت و مشورت، بر معيارها و
ويژگيهاي معيني تکيه نموده است. ايشان بعضي افراد را به خاطر داشتن خصايل نيکو،
ستوده و بعضي را با داشتن صفات پست و ناپسند، مردود و مطرود اعلام نموده و
معيارهايي را به منظور انتخاب و گزينش افراد به دست داده است.

در سخنان ايشان، چهره‌هاي مثبت عبارتند از: افراد مؤمن، مطيع خدا، باتقوا،
شجاع، کاردان، با تجربه، صبور، مهربان، خردمند، عاقل، دانشمند و عالم،
خيرخواه، دلسوز، پرکار و فعال، اهل دين، امين، ناصح، محتاط، حليم، خداترس،
راستگو، درستکار، پاکدل، برنده و کارآمد، خوش‌خو، خوش‌رو، عادل، حق‌گو و حق
گرا و حق پذير، نرمخو، عذرپذير، شريف، خوشنام، پاکدامن، خوش سابقه، داراي
اصالت خانوادگي، مردم‌دار، خيرانديش، قاطع و با صلابت، مسلط بر هواي نفس،
آگاه، سياستمدار، باحيا، مدبر، خوش فکر و ...

در برابر، افرادي را به عنوان چهره‌هاي منفي معرفي نموده و از انتخاب آنها در
تصدي مسئوليتها نهي فرموده است، از جمله: نادان و جاهل، بخيل، حريص، طماع و
آزمند، بدکار، بدسابقه، خدمتگزار طاغوت، زورگو، خودپسند و خودبين، متملق و
چاپلوس، اهل غيبت، منافق، فاسق، سخن‌چين، فاجر، معصيت‌کار، بي‌ايمان، سست
عنصر و ضعيف النفس، ترسو، بي‌خرد، کم‌کار، ستمگر، مقدس مآب کم خرد، خشن،
بي‌تجربه، کينه‌توز، عيبجو، بدسيرت، سختگير، بي‌خير، حسود،‌لجوج، دروغگو،
شرور، بدعتگذار، احمق، خائن، شهوت‌پرست، دنيا طلب، کج فکر، مسامحه کار و سهل
انگار، نامطمئن، تندخو، مکار و غدار، متکبر، مسرف، شکمباره و ...

آگاهي بر اين معيارها که از انديشه اميرمؤمنان حاصل شده براي مديران و
کارگزاران نظام اسلامي لازم است تا در جذب و دفع نيروهاي انساني و گماردن عناصر
مفيد در مراکز و مناصب، دچار انحراف و اعوجاج نشوند و با رد نمودن امانتها به
اهل و صاحبش، هم موجب خشنودي خدا را فراهم نمايند و هم امور بر وفق مراد و مطابق
معيارهاي اسلامي جريان يابد. تا با حسن عمل، رضايت خلق خدا نيز از مسئولان خويش
حاصل آيد.

منابع:

1ـ آمدي، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علي انصاري، ج2(در يک
مجلد)، تهران

2ـ حراني، ابن شعبه، تحف العقول، ترجمه احمد جنتي عطايي، تهران، انتشارات
علميه اسلاميه

3ـ حکيمي، محمدرضا و ديگران، الحياة، چاپ سوم، تهران، دفتر طبع و نشر، 1360

4ـ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ دوم، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ . ق

5ـ مشکيني اردبيلي، علي، الهادي الي موضوعات نهج البلاغه، تهران، وزارت
ارشاد اسلامي و بنياد نهج البلاغه، 1363

6ـ نهج البلاغه، ترجمه و شرح علينقي فيض الاسلام، مجلدات 1 تا 6(در يک مجلد)

7ـ همان، ترجمه جعفر شهيدي، چاپ پانزدهم، تهران، شرکت انتشارات علمي و
فرهنگي، 1378

8ـ همان، ترجمه محمد دشتي، قم، مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اميرالمؤمنين، 1379

/ 1