قرآن با چهارده روایت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قرآن با چهارده روایت - نسخه متنی

نصرت الله فروهر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کيهان فرهنگي ـ سال نوزدهم، آذرماه 1381، مسلسل 194

قرآن با چهارده روايت

دکتر نصرت الله فروهر

مقاله حاضر از منظري تخصصي به بحث درباره روايت هاي چهارده گانه قرآن مي پردازد و به اين مناسبت، مسايل و مباحث قرآن شناسانه بسياري را پيش مي کشد. از جمله بحث درباره «احرف سبعه» و نظريات مختلف راجع به آن، «قرآئات عشره» و همچنين شرح تفاوت ها و شباهت هاي روايت هاي چهارده گانه قرآن و راويان آنها، در اين مقاله مورد پژوهش قرار گرفته است.

در ميان احاديثي که از طرق مختلف روايت شده اند، روايت هايي وجود دارد که به روشني بيان مي دارند کتاب قرآن بر مبناي هفت حرف نازل شده است. تمامي کتاب هايي که در مورد علوم قرآني به رشته تحرير درآمده نيز اين مطلب را تاييد کرده و درباره آن مطالبي ارزنده و قابل توجه آورده اند. باتوجه به ديدگاه پژوهندگان در قرآن و استناد به منابع آن، پژوهش ها مي تواند در بررسي هاي اين کتاب آسماني کارساز باشد. از همين جهت اين مقاله فراهم آمد تا در اين راه، مطالبي را از نظر خوانندگان گرامي بگذارند.

براي پي بردن به اختلاف قرائت قرآن، بايد دو دوره و زمان را مد نظر قرار داد:

1- دوران و زمان پيامبر (ص)، از آغاز وحي تا جمع آوري قرآن يا «مصحف امام» در زمان عثمان در حدود چهل سال (از بعثت تا سال بيست و هشتم هجري)؛

2- دوران دوم، از زمان تدوين «مصحف امام» تا زمان تدوين قرائت هاي عشره (دهگانه) يا سبعه (هفتگانه) ؛ که فاصله اي حدود دويست سال ـ 28 _ 224(سال وفات«ابوالقاسم عبيدبن سلام»، نخستين تدوين کننده قرائت ها) را در بر مي گيرد.

براي روشن شدن موضوع، نخست بايد به قرائتها و طبقه بندي آن در دوران دوم پرداخت؛ و در لابلاي آن نيز به دوران اول اشاره کرد. به نظر پژوهندگان، باتوجه به قرائتهاي تدوين شده و قانوني در قرن سوم (خواه هفتگانه يا دهگانه ...) اختلاف در قرائت قرآن به شرح زير بوده است:

1ـ اختلاف در اعجام (نقطه گذاري واژه ها)؛ مانند «لايقبل منها شفاعة» که اختلاف در حرف مضارعة «تاء» و «ياء» بوده است، يا «اثم کبير» به صورت «اثم کثير» و «فتبينوا» به شکل «فتثبتوا»...

2ـ اختلاف در اعراب ( حرکت حرف ها)؛ مانند: «قولوا للناس حسنا» که برخي با ضمه اول و فتح ثاني، و عده اي به فتح اول و ثاني (حسنا) مي خواندند.

3ـ اختلاف در حذف يک حرف از واژه؛ مانند: حذف الف از«مالک يوم الدين» که به صورت «ملک يوم الدين» درآيد، يا «اذواعدنا» با حذف الف که «اذوعدنا» خوانده شود...

4ـ اختلاف بر اثر حذف و اعجام؛ همچون: «اتيناکم» که به صورت «اتيتکم» خوانده شود.

5ـ اختلاف در افزوني؛ همچون «لکنا هوالله» که «لکن هوالله» و يا «هلک عني سلطانيه» که به شکل «هلک عني سلطاني» درآيد.

6ـ اختلاف در ابدال و همزه؛ مانند:«ثم جئت» به شکل «ثم جيت» يا «کفؤا» به شکل «کفوا» (که در آن همزه ابدال شده است).

7ـ اختلاف در تشديد؛ مانند:«فرقنابکم البحر» که به شکل «فرقنا بکم البحر» باشد.

8ـ اختلاف در حرکات؛ مانند: يحسب به شکل«يحسب».

9ـ اختلاف در حروف که موجب تغيير معنا شود؛ همچون: «تتلوا» به شکل «تبلوا».

10ـ اختلاف در حروف و صورت؛ مانند: «يأتل» به شکل «يتأل».

11ـ اختلاف در زيادي و کمي؛ مانند: «اوصي» به شکل «وصي».

12ـ اختلاف در تشديد و اعجام؛ مانند: «يتنفطرن» با تاء و تشديد طا، به شکل «ينفطرن» با نون و طاي غير مشدد.

بايد در نظر داشت که اين اختلافها، بازمانده و يادگار لهجه هاي گوناگون عرب در صدر اسلامند، نه اختراع قاريان قرآن و تصويب آنها؛ زيرا پيامبر (ص)، اين اختلافها را براي آساني و رفع جرح، تاييد مي فرمودند.

ممکن است عده اي چنين پندارند که حضرت رسول( ص ) هرگز چنين اختلافي را تاييد نکرده است. براي روشن شدن موضوع، لازم است روايتي از صحيح بخاري نقل شود:

عمربن خطاب ـ خليفه دوم ـ مي گويد: هشام بن حکيم سوره فرقان را در زمان حيات رسول خدا( ص) در نماز قرائت مي کرد. به قرائتش گوش دادم و با کمال تعجب شنيدم که سوره فرقان را به وجه هاي متعدد قرائت مي کند که رسول(ص) قرائت آن را به من تعليم داده بود، بسيار تفاوت داشت. چيزي نمانده بود که در همان حال نماز با او گلاويز شوم.

ولي منتظر ماندم تا نمازش را سلام داد. عبايم را بر او پيچيدم و او را درهم فشردم و گفتم: چه کسي قرائت اين سوره را به تو ياد داده است؟ گفت: رسول خدا مرا ياد داده است.

به او گفتم: دروغ مي گويي. به خدا سوگند، رسول خدا(ص) همين سوره را که شنيدم و تو مي خواندي، به گونه اي ديگر به من آموخته است. به راه افتادم و کشانکشان او را به نزد رسول خدا(ص)بردم.

گفتم: يا رسول الله! شنيديم که اين مرد، سوره فرقان را به وجه هاي متعدد مي خواند که با ترتيبي که به من تعليم فرموده اي، تفاوت دارد. تو خود سوره فرقان را به من ياد دادي.

رسول خدا(ص) فرمود: عمر! رهايش کن.

هشام بخوان! هشام قرائتي را که از او شنيده بود، دوباره خواند. آنگاه رسول خدا(ص)فرمود: «هکذا انزلت»(سوره همين طور که هشام مي خواند، از سوي خدا نازل شده است).

پس فرمود: عمر! تو بخوان. و من همانطور که آن حضرت خودش به من ياد داده بود، خواندم باز رسول خدا(ص)فرمود:«هکذا انزلت»(سوره همين طور که مي خواني، نازل شده است). آنگاه پيامبر(ص) فرمود:«ان هذا القرآن انزال علي سبعة احرف، فاقرؤا ما تيسرمنه»=قرآن به هفت حرف و هفت وجه نازل شده است؛ به هر يک از اين هفت حرف که برايتان ميسر است، قرآن را قرائت کنيد.

حتي گفته اند که روزي عثمان ـ خليفه سوم ـ بر منبر رفت و گفت: شما را به خدا سوگند مي دهم که هر يک از شما از پيامبر اکرم(ص)اين حديث را شنيده است که فرمود:«ان القرآن انزل علي سبعة احرف کلها شاف کاف»، برخيزد و بايستد. عده اي بي شمار برخاستند و ايستادند و شهادت دادند که اين حديث را شنيده اند. آنگاه خود عثمان نيز شهادت داد.

سيوطي در الاتقان مي گويد: حديث«نزل القرآن علي سبعة احرف» از جماعتي از صحابه نقل شده است که عبارتند از: ابي بن کعب، انس، حذيفة بن يمان، زيدين ارقم، سمرة بن جندب، سلمان بن صرد، ابن عباس، ابن مسعود، عبدالرحمان بن عوف، عثمان بن عفان، عمربن خطاب، عمروبن ابي سلمه، عمروبن عاص، معاذبن جبل، هشام بن حکيم، ابوجهم، ابوسعيد خدري، ابوطلحه انصاري، ابوهريره و ابوايوب(20 نفر)

فراواني شاهدان حديث موجب شده است که برخي از علماي اسلامي آن را از حديثهاي«متواتر» به حساب آورند، اما در اثبات درستي حديث، حديثهاي ديگري صدق آن را مسلم مي کنند. با اينحال، ابوعبيدقاسم بن سلام، آن حديث را متواتر مي داند و اگر گروهي از پژوهندگان از اين حديث هفتگانه به هفت قاري«قراء سبعه» تعبير کنند، مسلم است که نظرشان درست نخواهد بود، زيرا به هنگام نزول قرآن«قراء سبعه» بدنيا نيامده بودند.

پژوهندگان قرآن برآنند که منظور از«سبعة احرف»، «هفت لغت» است؛ اما در تعيين آن لغتها هماهنگي ندارند و همداستان نيستند.

به نظر ابوعبيد قاسم بن سلام(تدوين کننده قرائت قانوني)، مراد از آن: لغت(لهجه) قريش، هذيل، ثقيف، هوازن، کنافة، تميم و يمن است.

گروهي ديگر گفته اند: مراد از آن، امر، نهي، طلب، دعا، خبر، استخبار و زجر است.

و برخي گفته اند که: وعد و وعيد، مطلق، مقيد، تفسير، اعراب و تأويل است.

اما ابن جزري با هيچ يک از نظرهاي بالا موافق نيست و بر آن است که وقتي صحابي بر سر قرآن با هم اختلاف پيدا مي کردند، براي رفع اشکال نزد پيامبر(ص) مي رفتند تا قرائت صحيح را بياموزند.

البته اين اختلاف تنها در قرائت حروف بود. در«تفسير و احکام قرآن» اختلافي نداشتند!

حال بايد ديد که درباره احرف، چه نظرها داده اند و عقيده پيشينيان چه بوده است.

علما را عقيده بر آن است که رسم الخط مصاحف عثماني به گونه اي بود که همه قرائت هاي هفتگانه را در بر مي گرفته است. اين عقيده را سيوطي گفته است. ولي هرچه باشد، بايد گفت که خط چيزي نيست كه قرائت هاي هفتگانه را در بر گيرد ؛ مگر آنكه بپذيريم واژه هاي مورد اختلاف به هفت شکل نوشته مي شده است، و اين موضوع نمي تواند درست بنظر رسد.

«قاضي ابوبکر طيب باقلاني» مي گويد:

درست آن است که وجوه هفتگانه قرائت قرآن در زمان رسول خدا(ص)خوانده شده و روايات بسياري از رسول خدا(ص) درباره اين قرائتها به ما رسيده است. اين قرائتهاي هفتگانه را قاريان نخستين قرآن و بزرگان و دانشمندان علوم قرآني از شخص رسول خدا(ص)فرا گرفته اند و عثمان و صحابه، آنها را در مصحف ثبت کرده اند و صحت صدور اين قرائتها را مورد تأييد قرار داده اند و قرائتهايي را که به تواتر بر ايشان ثابت نشده است، حذف کرده اند.

بررسي معني«احرف» مي تواند به روشن شدن مطلب کمک کند.

واژه«احرف» که در حديث به کار رفته، جمع«حرف» است؛ و «حرف» معناهاي گوناگوني دارد.

الف- گاهي به معني قرائت بکار مي رود؛ مانند سخن ابن جزري که مي گويد: شاميان قرآن را به حرف ابن عامر مي خواندند.

ابوجعفر محمد بن سعدان نحوي(متوفي 231 هـ .ق) از قاريان معروف مي گويد:«حرف» در حديث به معني«مقصد» و «وجه» است. اختلاف نظر علماي اسلام در تشخيص معني واژه«احرف» در حديث مشهور ياد شده، اظهارنظرهاي بسيار متفاوت را درباره مفهوم حديث سبب شده است تا جايي که برخي از آنان سي و پنج معني مختلف و گروهي چهل معني براي آن آورده اند. گرچه برخي از اين واژه ها، قراردادي و وصفي هستند، اما خود آنها دليل بر وسعت اختلاف نظر بين علماست.

با اين که پژوهشگران اسلامي نظرهاي گوناگوني درباره اين حديث ابراز کرده اند، ناگزير به اين پرسش رسيده اند که آيا تسامح و آسان گيري پيامبر(ص)در«هفت حرف» آن بوده است که قرائت کننده قرآن تحت فشار نباشد و براي يادگيري قرائت قرآن، انحصاري بوجود نيايد؟ چون اعراب از هر قبيله اي با هر لهجه اي مي خواستند از خواندن قرآن بهره مند شوند، به نظر چنين مي آيد که اگر پيامبر(ص)از قرائتهاي گوناگون منع مي فرمود، در بين اعراب اختلاف به وجود مي آمد و وحدت آغازين درصدر اسلام دچار تشعب و انشعاب مي شد؛ زيرا اعراب بدوي بسيار متعصب و خشن بودند و حاضر بودند بر سر مسايل کوچک، به هر کار غير اخلاقي دست بزنند تا برتري قومي و قبيله اي خود را به اثبات برسانند. تاريخ از اين تعصبات که منجر به آدمکشي شده، بسيار در سينه ثبت کرده است.

عده اي گفته اند که منظور از«سبعه احرف» هفت علم است: علم انشا و ايجاد، علم توحيد و تنزيه، علم صفات ذات و صفات افعالي، صفات عفو و عذاب، علم حشر و حساب و علم نبوات.

نظريه ديگري بر آن است که منظور از«احرف سبعه»، هفت دسته از آيات قرآن است: مطلق، مقيد، عام و خاص، نص و مؤول، ناسخ و منسوخ، مجمل و مفسر، استثنا و سوگندهاي قرآن.

اگر اختلاف پژوهندگان اسلامي به تفصيل نقل شود، مقاله به درازا خواهد کشيد؛ لذا براي خلاصه کردن آنها، مواردي از نظر گذشت تا به ميزان اظهارنظرهاي گوناگون در مورد مفهوم يک عبارت از يک حديث و نيز به توجيه مفهومي يک عبارت و وجوه گوناگون ـ که شايد بر مبناي اصول اعتقادي و اجتماعي، علمي و... بوده است ـ توجه شود.

شناختن قراء سبعه در زمان حضرت رسول(ص)شايد بتواند ابهامي را که در«سبعة احرف» موجود است، برطرف کند. احتمالا هر يک از اين قراء با لحن و لهجه خود قرآن را مي خواندند و حضرت رسول(ص) قرائت آنان را تاييد فرموده اند و آنان عبارتند از:

علي بن ابي طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، ابي بن کعب، عثمان بن عفان، زيد بن ثابت، ابودرداء و سالم مولي ابوحذيفة. در برخي از منابع، به جاي قاري هفتم«ابوموسي» آمده است.

بسياري از صحابه و تابعان در شهرهاي گوناگون قلمرو اسلامي، از قرائت آنان پيروي مي کردند و همه قرائتهاي اين هفت نفر به پيامبر(ص) منسوب بوده است، چنانکه هر سال در ماه رمضان ـ ماه نزول قرآن ـ صحابه قرائت خود را بر پيامبر(ص)عرضه مي داشتند و در آخرين سال حيات پيامبر(ص)، دو بار قرائت بر پيامبر(ص)عرضه شد.

قاريان صدر اسلام، از علم خود(قرائت قرآن) به عنوان شغل و حرفه استفاده نمي کردند؛ و تنها آنچه را از پيامبر(ص)گرفته بودند، نقل مي کردند و اين کار را با دقت انجام مي دادند. عمر دراز برخي از قاريان همچون ابن عباس و انس بن مالک موجب شد که تعليم قرائت ايشان تا پايان عمر دومين نسل اسلامي ادامه پيدا کند(عصر تابعين).

با فاصله گرفتن از عصر پيامبر(ص)و قراء سبعه سده اول،«تابعان و تابعان تابعان» در اوايل سده دوم بر آن شدند که قرائتها را ضبط کنند و آن را علمي جداگانه همچون علم تفسير و حديث بنياد نهند.

از ميان کساني که در اين راه معروفند، هفت نفر را مي توان نام برد:

1- عبدالله بن عامر يحصبي شامي، درگذشته به سال هـ 118هـ .ق.

2- عبدالله بن کثير مکي، درگذشته به سال 120 هـ .ق.

3- عاصم بن بهدله اسدي کوفي، درگذشته به سال 128هـ .ق. که قرائت فعلي قرآن بدو منسوب است.

4- ابوعمرو بن علاء بصري، درگذشته به سال 154 كه او را شيخ الرواة لقب داده اند.

5-حمزة بن حبيب زيات عجلي کوفي درگذشته به سال 156 هـ .ق.

6-نافع بن نعيم مدني، درگذشته به سال 169 هـ .ق.

7- علي بن حمزه کسايي، امام نحويان کوفه، در گذشته به سال 189 هـ .ق.

قرائت اين هفت نفر كه هريك از آنها سند معتبري در روايت دارد ، مورد اتفاق دانشمندان و محدثان اسلامي است .

علاوه بر هفت نفر ياد شده، سه نفر ديگر که قرائتشان را بسياري از علماي قرائت صحيح و متواتر دانسته اند، به آنان افزوده اند که آنان عبارتند از:

1- يزيدبن قيقاع مدني، متوفي به سال 132 هـ .ق.

2- يعقوب بن اسحاق حضرمي، متوفي به سال 185 هـ .ق.

3- خلف بن هشام

در سده دوم هجري اهل بصره از قرائت حمزة بن حبيب و عاصم بن بهدله، اهل شام(سوريه) از قرائت عبدالله بن عامر، اهل مکه از قرائت ابن کثير، و مردم مدينه از قرائت نافع بن نعيم پيروي مي کردند.

در سده سوم، ابوبکر بن مجاهد، نام يعقوب بن اسحاق حضرمي را از فهرست اسامي قاريان حذف کرد و نام کسايي را به جاي او قرار داد.

بعدها چهار نفر ديگر نيز بر شماره قاريان افزوده شد که قرائت اين چهار نفر از قرائت هاي«شاذ» بود و علماي اسلامي توجهي بدان نداشتند.

به نظر علما، علت محدود شدن قرائت به هفت نفر اين بوده است که اگر شماره قاريان زياد مي شد، مردم به قرائتي که‌آسانتر بود بيشتر توجه مي کردند.

از اين رو، کساني که مورد اعتماد و اطمينان بيشتر بودند و بر قرائت آنان اتفاق نظر حاصل بود، انتخاب شدند، براي هر شهر، يک قاري معين شد و قرائت هاي ديگر کم کم متروک شدند.

گرچه«ابن جبر مکي» مانند«ابن مجاهد» کتابي در علم قرائت تأليف کرد که در آن به پنج نفر قاري اکتفا شده و اين انتخاب بدان جهت بود که مصحف عثمان(مصحف امام) پنج نسخه بود که او به شهرهاي مکه، مدينه، شام، بصره و کوفه فرستاده بود. عده اي گفته اند که هفت نسخه بوده که دو نسخه نيز به «يمن و بحرين» فرستاده شده بود. لذا ابن مجاهد و... خواستند در تعيين شماره قاريان، به شماره مصحف امام و شهرهايي که مصحف به آنجاها فرستاده شده بود، توجه داشته باشند.

اما گروهي گفته اند در تمسک به قرائت هفتگانه غير از قاري هفتگانه، مستندي از سنت در دست نيست و تغيير شماره قاريان از هفت نفر به ده يا چهارده نفر، کار متاخران است.

از بين قرائت هاي هفتگانه، جمعي از علماي قرائت، قرائت«نافع و عاصم» را درست ترين، و قرائت«کسايي» را فضيح ترين شمرده اند.

به ظاهر چنين مي رسد که هارون بن موسي(متوفي 170هـ) نخستين کسي بوده است که راجع به قرائت هاي گوناگون به تحقيق و بررسي پرداخت و وجوه مشهور و شاذ آن را معين کرد.

و اولين کسي که کتابي در اين علم تدوين کرد،«ابو عبيد قاسم بن سلام خراساني» متوفي در مکه به سال 222 يا 224 هـ .ق. بوده است. وي علاوه بر ضبط هفت قرائت مشهور، بيست و پنج قرائت ديگر را احصا و معين کرد.

پس از آنکه علم قرائت تدوين شد، علماي قرائت آن را به سه قسم دانستند: متواتر، آحاد و شاذ. هفت قرائت قاريان هفتگانه را«متواتر» سه قرائت بعدي را«آحاد» و قرائت هاي ديگر را«شاذ» خواندند.

شرط هاي قرائت

شرط هاي قرائت عبارتند از:

1- با قواعد عربي مطابق باشد.

2- با رسم يکي از«نسخه هاي امام»ـ هرچند به احتمال ـ موافق باشد.

3- قرائت با استناد درست و با سند به پيامبر (ص)، مستند باشد.

هر قرائتي که اين شرط هاي سه گانه را داشته باشد، به آن قرائت«صحيح» و در غير اين صورت آن را«شاذ» و باطل گويند.

فراواني قبايل عرب و اختلاف آنها در فصاحت و بلاغت موجب شده که علما، شرط نخست را با وجود ضرورت بسيار آن، از شرط هاي مهم و اساسي ندانند. آنها همچنين شهرت و استعمال قرائت را دليل بر اعتبار آن ندانسته، بلکه به درستي سند و اسناد اهميت داده اند.

شرط دوم را بيشتر ملحوظ داشته و مراعات رسم الخط عثماني را بسيار مهم در نظر گرفته اند، چنان که واژه«صراط» گرچه در اصل«سراط» بوده ولي چون نوشتن آن با «سين» با رسم الخط قرآن مغاير بوده است، آن را به شکل صراط نوشته و قرائت مطابق با آن را پذيرفته اند.

در هر حال، با وجود اختلاف نظر پژوهندگان در مورد هر يک از شرطهاي سه گانه ياد شده همين سه شرط اصول اصلي شرط قرائت بحساب آمده است.

اقسام قرائت

قرائت انواعي دارد که از آن جمله است:

1ـ متواتر: قرائتي است که راويان آن به دروغ پردازي مشهور نباشند. نه از حيث عادت و نه از جهت عرف و اتصال و پيوند آن قرائت به حضور رسول(ص)محرز باشد.

2ـ مشهور: قرائتي است که سندش صحيح باشد از عدل و ضبط، اما به درجه تواتر نرسيده باشد؛ همچنين بر رسم الخط يکي از مصحف هاي امام و زبان عربي منطبق باشد و نزد قاريان به غلط و شاذ نباشد.

3ـ آحاد: قرائتي است که سندش درست و صحيح باشد، اما مخالف رسم الخط مصحف امام و يا زبان عربي و يا غير مشهور باشد؛ نيز قرائت آن متروک باشد.

4ـ شاذ: قرائتي است که سندش صحيح و درست نباشد؛ مانند قرائت«ملک يوم الدين» به صيغه ماضي«ملک يوم الدين».

5ـ موضوع: قرائتي است که با تغيير حرکت حرفي، معني و مفهومي مغاير با معني واقعي حاصل شود؛ مانند:«انما يخشي الله من عباده العلماء»، که واژه«الله» را با فتح بخوانند.

6ـ مدرّج: قرائتي است که تفسير آيه بر متن آن افزوده شود؛ مانند:«ليس عليکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم ـ في مواسم الحج» که عبارت «في مواسم الحج»، تفسير و تبيين آيه است، نه جزو آيه.

حديث سبعة احرف(قرائت هاي هفتگانه) از طريق اماميه

حديثهايي که از طريق اماميه درباره قرائتهاي هفتگانه نقل شده است، به سه بخش تقسيم مي شود:

الف ـ حديثهايي که ناظر به اختلاف در قرائت نيست و در آنها سبعه احرف به کار رفته است؛

ب ـ حديثهايي که ناظر به اختلاف قرائت است و در آنها سبعه احرف به کار رفته است؛

ج ـ حديثهايي در آن سبعة احرف نيست، ولي ناظر به اختلاف قرائت است.

چون اين نوشته به مورد دوم بخش(ب) ارتباط دارد، لذا فقط به آن اکتفا شده است. براي اطلاع يک نمونه ذکر مي شود:

حديث مورد قبول اماميه چنين است:

ماجيلويه، عن محمد العطار، عن الاشعري، عن احمد بن هلال، عن عيسي بن عبدالله الهاشمي، عن ابيه، عن آبائه«عليه السلام» قال: قال رسول الله(ص): اتاني آت من الله فقال:«ان الله يأمرک ان تقرأ القرآن علي حرف واحد. فقلت: يا رب وسع علي. فقال: ان الله يأمرک ان تقرأ القرآن علي سبعة احرف.

دو مورد حديث از طريق عامه چنين است:

عن عبدالله بن مسعود قال: قال رسول الله (ص) : انزل القرآن علي سبعة احرف، لکل منها ظهر و بطن، و لکل حرف حد، ولکل حد مطلع.

شناخت قرائت هاي هفتگانه

الف ـ قرائت هاي هفتگانه

چنانکه در سطرهاي پيش گفته شد، الفباي عربي در صدر اسلام فاقد اعراب و اعجام بود و تميز واگهايي مانند س وش، راء و زاء، عين و غين، ق و ف، طا و ظا، ب و ت و ث، در نوشتار امکان نداشت و اين مهم تنها از روي قرائت صحيح و به ياري حافظه درست خواندن ممکن بود؛ از اين رو حافظه در علم قرائت اهميت فراواني داشت، چرا که با حفظ تلفظ درست کلمات و صحيح خواني آيات قرآن، کلام خدا از تغيير مصون مي ماند.

در عهد رسول الله(ص)، اصحاب قرائت را از خود همان حضرت فرا مي گرفتند و در عين حال کاتبان وحي، آيات قرآن را براي پيامبر(ص)مي نوشتند و بدينوسيله آنها را محفوظ نگه مي داشتند. پس نخستين معلم، خود حضرت رسول(ص)بود و اصحاب، آن قرائت را به تابعان ياد مي دادند و اين تابعان به تابعان ديگر مي آموختند؛ و اين روش معمول بود تا زماني که براي قرائت قرآن ، قانونها و كتابها يي تدوين شد و قرائت قاريان معروف، به اتفاق پذيرفته شد. در اينجا بهتر است به معرفي هفت قاري که قرائتشان مورد پذيرش پژوهندگان و محدثان اسلامي است بوده است، بپردازيم. اما از آنجا که شماره قاريان را تا چهارده نفر نيز نوشته اند، کوشش شده است تا هر 14 نفر در حد امکان معرفي شوند:

1ـ نافع، قاري مدينه: ابورويم، نافع بن عبدالرحمن بن ابي نعيم ليثي مدني، از موالي و يکي از قراء سبعه است. اصل وي از«اصفهان» است؛

در حدود سال 70 هـ .ق. بدنيا آمد و به سال 169 هـ .ق. وفات يافت. او از هفتاد تن از تابعان قرائت آموخت؛ رئيس قاريان مدينه بود و هر قرائتي را که دو نفر با آن توافق داشتند، ضبط کرد. شاگردان نافع بسيار بودند؛ ولي مشهورترين روايت کنندگان وي عبارتند از: قالون و ورش.

2ـ ابن کثير، قاري مکه: عبدالله بن کثير مکي، امام اهل مکه در قرائت بود. وي از تبار يک خانواده ايراني بود که در زمان خسرو اول، براي بيرون راندن حبشيان از يمن، از راه دريا به يمن رفته بود.

ابن کثير به سال 45 هـ .ق در مکه متولد شد و به سال 120 هـ .ق در همانجا درگذشت. او از صحابه پيامبر(ص)از جمله عبدالله بن سائب و دو تن از موالي به نام هاي مجاهد بن جبير و علي درباس قرائت آموخت.

راويان وي دونفرند: بزّي و قنبل[بزي= احمد بن محمد(170ـ243 هـ .ق) و قنبل=ابوعمر محمد بن عبدالرحمن(195ـ 291 هـ .ق)]

3ـ ابوعمرو، قاري بصره: ابوعمر و زبان بن علاء بن عماربن عريان مازني تميمي بصري به سال 60 يا 65 يا70 هـ .ق. در مکه متولد شد. گفته اند نامش يحيي بوده و به سال 154 هـ .ق. در کوفه درگذشت. عده اي گويند اصلش تازي است و گروهي نيز او را از تبار ايراني دانسته اند. وي طي اقامت کوتاهي که در شهرهاي مدينه، مکه و کوفه داشته، از علماي قرآن همچون نافع، ابن کثير، شيبه و عاصم قرائت آموخت.

راويانش عبارتند از: دودي، حفص بن عمر و ابوشعيب سوسي.

4ـ ابن عامر، قاري شام: عبدالله بن عامر شامي يحصبي، قاضي دمشق، وکلني به ابوعمر، از تابعين است. از خود وي نقل شده که در سال هشتم هجري و دو سال پيش از رحلت پيامبر(ص)متولد شده است، ولي پژوهندگاني چون ابن جزري، تولد او را سال 21 هجري نقل کرده اند.

مرگ ابن عامر به سال 118 هـ .ق. در دمشق روي داد.

رسته سند قرائت او، به ابودرداء صحابي و عثمان ـ خليفه سوم ـ مي رسد. شاگرد وي «زمادي» بود و راويان قرائت غير مستقيم او، هشام و ابن ذکوان بودند.

5- عاصم کوفي(شيخ القراء): ابوبکر عاصم بن بهدله ابي النجود اسدي، از تابعين است، که به سال 127/128 هـ .ق. وفات يافت. او جامع فصاحت و اتقان و استواري درقرائت بود و بهترين صوت را براي قرائت داشت. احمد بن حنبل وي را«ثقه» توصيف کرده است. وي از خانواده موالي در کوفه بوده است.

شاگردانش عبارتند از: ابوعمرو، ابن علا، اعمش، حمزه و خليل نحوي.

راويان قرائت وي که از شاگردان مستقيم او بودند، عبارتند از: شعبة بن عياش، حفص بن سليمان.

6ـ حمزه کوفي: ابوعماره حمزة بن حبيب عمارة بن اسماعيل متوفي به سال 156 هجري قمري، از موالي و متولد عراق و شاگرد«نافع» است. اسناد وي در قرائت، همان اسناد«عاصم کوفي» است. او از امام محمد جعفر صادق قرائت آموخت. از شاگردان او، «کسايي» از همه مشهورتر است. حمزه به کار بازرگاني مي پرداخت و به منظور تجارت، همواره بين دو شهر کوفه و حلوان در رفت و‌آمد بود.

راويان او عبارتند از: خلف بن هشام و خلادبن خالد، شيخ وي در قرائت قرآن،«اعمش» - شاگردان عاصم کوفي ـ بود.

7ـ کسايي: ابن النديم او را چنين معرفي مي کند: علي بن حمزة بن عبدالله بن بهمن بن فيروز، امام در لغت و نحو و قرائت. او از اهل کوفه و از موالي است. در يک خانواده ايراني ساکن عراقي به دنيا آمد. همواره در سياحت بود، به سال 179 هـ .ق. به ايران آمد و در هفتاد سالگي، در قريه انبويه در اطراف ري درگذشت. او مدتي معلم رشيد عباسي و پسرش امين بود. کسايي از قاريان بغداد است و قرائت را نزد عبدالرحمن ابي ليلي و حمزة بن حبيب آموخت. هرجا با حمزه مخالف بود به قرائت ابي ليلي روي مي آورد، زيرا ابي ليلي حروف را همچون علي(ع) قرائت مي کرد.

راويان وي، عبارت بودند از: ابوحادث و حفص دودي.

هفت نفري که از آنها نام برده شد، قارياني هستند که قرائت قرآن آنان را عالمان اسلامي پذيرفته اند. سه نفر ديگر نيز بر اين هفت نفر افزوده اند که به معرفي آنها نيز پرداخته مي شود.

8ـ ابوجعفر يزيدبن قعقاع مدني مخزومي: وي بنده آزاد شده ايراني الاصل بود که در مدينه متولد شد. او در زمان خود يکي از قاريان عشره از تابعان و مفتي و مجتهد مدينه بود.

شاگردان وي، همان شاگردان«نافع» بودند.

وي به سال 132 هـ .ق. در مدينه درگذشت.

راويانش عبارت بودند از: عيسي بن وردان و ابوالربيع سليمان بن مسلم.

ابن وردان ـ راوي اوـ در حدود سال 160 هـ .ق. درگذشت.

9ـ يعقوب بن اسحاق حضرمي: ابومحمد، يعقوب بن اسحاق بن زيد حضرمي بصري، از قاريان دهگانه و از موالي است که به سال 117 هـ .ق. در بصره تولد يافت و به سال 205 هـ .ق. در هشتاد و هشت سالگي درگذشت. او پس از ابوعمروـ قاري بصره ـرياست قاريان را در بصره به عهده داشت. راويانش عبارت بودند از: رويس(محمد متوکل)، متوفي به 238 هـ .ق در بصره؛

و روح بن عبدالمؤمن(عبدالمنعم)، متوفي به 235/234 هـ .ق. که از با ذوق ترين اصحاب يعقوب بوده است.

10ـ خلف بن هشام: ابومحمد خلف بن هشام ثعلب بزاز اسدي، يکي از قاريان دهگانه و عالم و عابد وثقه بود. اصل وي از فم الصلح نزديک واسط است. در بغداد شهرت يافت(150ـ 229 هـ .ق.). در ده سالگي حافظ قرآن بود. او ابتدا قرآن را به روش«حمزه» قرائت مي کرد؛ سپس خود مکتبي تشکيل داد.

راويان وي عبارت بودند از: اسحاق وراق(متوفي به سال 286 هـ .ق.) و ادريس حداد(متوفي به سال 292 هـ . ق.)

گروهي نيز بر اين قاريان دهگانه، چهار نفر ديگر افزوده اند و تعداد قاريان را به چهارده نفر رسانده اند. اسامي اين چهار نفر به شرح زير است:

11.ابن محيصن: محمد بن عبدالرحمن معروف به ابن محيصن( متولد 123 هـ .ق. متوفي؟) از موالي مکه است. اسناد وي در قرائت، به برده آزاد شده به نام هاي مجاهد و درباس مي رسد که ابن کثير نيز از آنان قرائت آموخته بود، از شاگردان مشهور وي، ابوعمروبن علاء است.

12. حسن بصري: ابوسعيد حسن بن سيار، معروف به حسن بصري، تابعي، به سال 21 هـ .ق.

در مدينه متولد شد. پدرش از مردم دشت ميشان و برده انصار بود. وي دوره جواني را در تربيت علي بن ابي طالب(ع) گذرانيد. سه سال کاتب انس بن مالک و مدتي نيز در خراسان کاتب ربيع بن زياد بود؛ سپس به بصره رفت و به وعظ و ارشاد پرداخت و مقتداي انام شد. امام غزالي از او به نيکي ياد مي کند. شهرت وي بيشتر امر به معروف به حکام و فرمانروايان و خلفا بود. به سال 110 هـ .ق. در بصره درگذشت.

13. يحيي بن مبارک يزيدي: ابومحمد يحيي بن مبارک بن مغيره عدوي يزيدي؛ متولد به سال 138 هـ .ق.، عالم به عربيت و ادب و نحوي و قاري در بصره. وي يا از بني عدي بن منات بن تميمي بود، يا از موالي آنان بحساب مي آمد؛ از اين رو، او را عدوي گفته اند. از نزديکان خلافت عباسي بشمار مي رفت و در زمان هارون الرشيد، تأديب مأمون را بر عهده داشت. يزيدي به سال 202 هـ .ق. در مرو درگذشت.

14. اعمش: ابومحمد سليمان بن مهران، معروف به اعمش(61 هـ .ق.ـ148 هـ .ق) از موالي ايراني الاصل(اهل ري) و از تابعان است.

منشأ و وفاتش در کوفه بود، به علوم قرآني و حديث احاطه داشت. از اعمش 1300 حديث روايت شده است. وي با اين که در فقر مي زيست، از حکام و اغنيا حاجت نمي خواست و به آنان بي توجه بود.

در قرائت قرآن از ميان چهارده نفري که ذکر آنها رفت، نخست به قاريان هفتگانه و سپس به قاريان دهگانه و پس از آن به قاريان چهارده گانه اهميت داده اند. با اين حال، بيشتر مؤلفان به قراء سبعه نظر داشته اند و قرائت آنان را بر بقيه ترجيح داده اند.

چنانکه ملاحظه مي کنيد، اگر قاريان را موالي- بردگان آزاد شده ـ يعني غير عرب، که بيشتر شان ايراني بوده اند تشکيل مي داده اند. اين نکته، قابل توجه و موجب سرفرازي است که در صدر اسلام نيز ايرانياني بوده اند که توانسته اند در شکوفايي اسلام بکوشند؛ و بايد گفت که اعراب خود نتوانستند تا به تدوين حديث يا قرائت يا اصول صرف و نحو زبان خود بپردازند و اين نبوغ ايراني است که هرجا خود را نشان داده و بدينوسيله برتري خود را بر ديگران ثابت کرده است.

ب ـ روايت هاي چهارده گانه

چنانکه از نظر گذشت، هر يک از قرائت هاي هفتگانه رواي مشهور داشتند که قرائت آنان را «روايت چهارده گانه» گفته اند و اين چهارده نفر قرائت رواي خود را مي خواند. اين چهارده نفر عبارتند از:

1. قالون: عيسي بن مينا مدني، ملقب به «قالون»(120ـ220 هـ .ق.). گويند قالون، پسر زن نافع بوده که نافع اين لقب را به او داده و وي را بدان نام مي خوانده است. او از موالي انصار بود. به سال 150 از نافع قرائت آموخت و در مدينه درگذشت.

2. ورش: عثمان بن سعيد مصري(110ـ 197 هـ .ق.) چون سفيدرنگ بود او را«ورش» مي ناميدند. اصل وي از«قيروان»، ولي تولد و وفاتش در مصر بود، از مصر به مدينه رفت و نزد نافع قرائت آموخت به سال 155 هـ .ق. چهار بار قرآن را پيش او ختم کرد و به مصر بازگشت.

3. بزي: ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله ابي بزه ، مکي(170ـ 234/250 هـ .ق.)، مؤذن مسجد الحرام و قاري مکه بود. «ابن اثير» او را در حديث ضعيف شمرده، اما«ابن جزري» وي را محقق و متقن دانسته است.

4. قنبل: ابوعمرو محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعيد، مکي مخزومي، ملقب به قنبل، 195ـ 291 هـ .ق. از بزرگان علم قرائت در حجاز بود. بسياري از شهرهاي دور نزد او مي آمدند و از وي قرائت مي آموختند.

5. دوري: ابوعمر حفص بن عمربن عبدالعزيز، دوري نحوي، متوفي به سال 246 هـ .ق. در بغداد.

6. سوسي: ابوشعيب صالح بن زياد بن عبدالله، سوسي، متوفي به سال 261 هـ .ق.

7. هشام: ابووليد هشام بن عماربن نصير قاضي دمشقي، متوفي به سال 245 هـ .ق.

8 . ابن ذکوان: ابوعمر و عبدالله بن احمد بشير بن ذکوان قرشي دمشقي(173ـ 242 هـ .ق. در دمشق).

9. شعبة بن عياش: ابوبکر شعبة بن عياش بن سالم کوفي(95ـ 193 هـ .ق. در کوفه).

10. حفص بن سليمان: ابوعمرحفص بن سليمان بن مغيره اسدي کوفي، که داناترين اصحاب عاصم و پسر زن(ربيب) او بود. او را اقرا از شعبه توصيف کرده اند، وي به سال 180 هـ .ق. درگذشت.

11. خلف: ابومحمد خلف بن هشام بزاز، متوفي به سال 229 هـ .ق. در بغداد.

12.خلاد: برخي او را خليد بن خالد صيرفي خوانده اند(متوفي به سال 220 هـ .ق. در بغداد).

13. ابوحارث: ليث بن خالد بغدادي(متوفي به سال 240/246 هـ .ق.).

14. حفص دوري: او علاوه بر پيروي از قرائت کسايي، راوي قرائت ابوعمرو بن علا نيز بوده است. (ابوعمرو، قاري بصره، شماره3). حال که شناسايي قرائتهاي هفتگانه، ده گانه و چهارده گانه و نيز روايتهاي چهارده گانه بپايان رسيد، بايد گفت که قرائت هر يک از قاريان و راويان، از طريق راويان و قاريان بعد، به نسلهاي آينده منتقل شده است.

با اين ديدگاه است که وقتي به ديوان حافظ نظر مي افکنيم و غزل بسيار دل انگيز و عرفاني زير را در مقابل ديدگان قرار مي دهيم و در اين غزل به بيتي که در آن واژه چهارده روايت بکار رفته است، مي رسيم، در مي يابيم که بدون آشنايي به مفهوم چهارده روايت که شرح آن گذشت، پي نخواهيم برد که:




  • زان يار دلنوازم شکري است با شکايت
    عشقت رسد به فرياد گر خون بسان«حافظ»
    قرآن زبر بخواني با چارده روايت



  • گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
    قرآن زبر بخواني با چارده روايت
    قرآن زبر بخواني با چارده روايت



منابع:

1. تاريخ قرآن کريم، جلالي نائيني، انتشارات نقره، 1365.

2. قانون تفسير، کمالي دزفولي، انتشارات صدر، 1354.

3. مباحثي در علوم قرآن، صالح صبحي، ترجم? دکتر لساني فشارکي، بنياد علوم اسلامي، 1361.

/ 1