شماره مقاله:2544
اَبوُمُسْلِمِ اصْفَهاني،محمد بن بَحْر
معتزلي(254-322ق/868-934م)،كاتب،نحوي،اديب،متكلم،مفسر،و از رجال دولت عباسي.از
زندگي ابومسلم به ويژه نيمة اول عمر او،اطلاع چنداني در دست نيست.تنها از برخي
گزارشهاي پراكندة تاريخي برميآيد كه او احتمالا در اصفهان زاده شد و تحصيلات خود
را در همين شهر آغاز كرد و سپس براي ادامة تحصيل به بغداد سفر كرد.ابومسلم خود از
حضورش در بغداد خبر داده است(قمي،218)،اما تاريخ دقيق آن به درستي معلوم
نيست.ابوالفرج اصفهاني از ديداري وي با بحتري سخن ميگويد(18/170).بنابراين ابومسلم
ميبايست پيش از 279ق هنگامي كه بحتري بغداد را براي هميشه ترك كرد،در آنجا بوده
باشد.ميتوان حدس زد كه وي در بغداد با دانشمند برجستة معتزلي،ابوالقاسم بلخي
معبي(د319ق/931م)و همچنين با علي بن عيسي بن جراح(د334ق/946م)از رجال مشهور دولت
بنيعباس،آشنا شده و احتمالا نزد ابوالحسين خياط معتزلي،استاد بلخي نيز تحصيل كرده
است.
نزديكي افكار و عقايد معتزله و زيديه باعث شد تا ابومسلم و ابوالقاسم بلخي،دو عالم
معتزلي،پس از بازگشت به ايران جذب دستگاه حكومت علويان در طبرستان شوند.ابومسلم در
سالهايي پيش از 287ق سمت دبيري محمد بن زيد داعي(حكـ 270-287ق)حاكم علوي طبرستان را
به عهده داشت(تنوخي،4/107).ابن اسفنديار نيز حضور وي را به همراه ابوالقاسم بلخي و
ناصر كبير حسن بن علي در مجلسي نزد محمد بن زيد داعي گزارش كرده
است(1/251؛قس:مادلونگ،87،121،221؛قاضي عبدالجبار،299).
همكاري ابومسلم با حكومت عباسيان،از 300ق آغاز ميگردد.او از سوي خليفه المقتدر
بالله(حكـ295-320ق)به حكمراني اصفهان و فارس و ديگر سمتهاي ديواني برگزيده
شد(تنوخي،همانجا؛ابوعلي مسكويه،5/60؛ياقوت،18/36).
در تاريخ قم آمده كه وي در 309ق والي و عامل قم بوده است و هم در آن سال اين شهر
را(مساحت كرده و خراج عرب از خراج عجم جدا)ساخته است(قمي،106-142).
ابومسلم تنها مفسر قرآن محسوب ميشد،بلكه از ديگر رشتههاي علمي نيز آگاه
بود(تنوخي،همانجا)و به ادبيات عرب تسلط داشت و به زبان فارسي و عربي شعر
ميسرود(ياقوت،18/36-38؛سيوطي،1/59).وي بسيار فصيح بود و از هوش و استعداد بهرهاي
وافر داشت(قاضي عبدالجبار،323)و اين همه موجب شد كه مورو توجه و ستايش ديگران واقع
شود.مافروخي به مجلسي كه در حضور خليفه تشكيل شده بود،اشاره كرد و سخنان شيرين و
ظريفي را كه ابومسلم در آن مجلس در وصف محل زندگي خود به زبان آورده،نقل كرده
است(ص9).احتمالاً سبب اشتياق شخصي چون علي بن عيسي به او نيز ميتواند همين ويژگيها
باشد،هر چند برخي از پژوهشگران گرايشهاي وي به اعتذال را دليل آن
دانستهاند(باون،41).
عقايد و آراء:در باب افكار نظريات ابومسلم،اطلاعات ما بسيار اندك است،زيرا هيچ يك
از آثار او به دست ما نرسيده است ابن مرتضي(ص91)وي را در طبقة هشتم از طبقات معتزله
جاي داده است.با توجه به تحصيلات او در بغداد و آشناييش با بلخي،بايد وي را از
معتزلة مدرسة بغداد به شمار آورد.به نظر نميرسد كه ابومسلم دربارة انديشههاي
معتزله و اصول عقايد ايشان،آراء مهمي در زمان خود ارائه كرده باشدوزيرا اگر چنين
بود پس از وي نظرياتش مانند نظريات بسياري ديگر از متفكران معتزلي نقل ميشد و مورد
نقد و بررسي قرار ميگرفت.با اين حال،ظاهرا وي را مفسري صاحبنظر و مورد اعتماد
ميدانستند و متكلمان و مفسران بزرگي چون قاضي عبدالجبار،سيدمرتضي فخرالدين راضي و
طبرسي در موارد متعددي نظريات وي را در تفسير آيات نقل كرده،آنها را پذيرفته يا نقد
كردهاند(سيدمرتضي،1/131،2/99؛فخرالدين رازي،2/27،6/26؛طبرسي،1/81،2/65).
از نظريات برجسته و مهم ابومسلم،عقيدة او دربارة نسخ آيات قرآن است.در بسياري از
كتب علم اصول و تفسير،در ذيل مبحث نسخ،نام ابومسلم به عنوان كسي كه اجماع علماء را
در اين مورد خرق كرده،آمده است،اما اين منابع كه در ضبط نام ابومسلم نيز گاه دچار
اشتباه شدهاند(بخاري،3/157؛اسنوي،2/560؛ابن امير الحاج،3/44)،دربارة نظر دقيق
ابومسلم در مورد نسخ،رأي ثابتي ندارند.گروهي گفتهاند وي مطلقا منكر وقوع نسخ
بوده،هرچند عقلاً آن را جايز ميدانسته است(آمدي،3/106؛ابن حاجب،154)و برخي
گفتهاند كه نظر او انكار وقوع نسخ در شريعت واحد بوده است(ابن
امبرالحاج،همانجا)؛اما همچنانكه گروهي گفتهاند،اين نظريات از يك مسلمان معتقد و
آگاه به مباني اسلام روا نيست.زيرا نسخ شرايع يهود و مسيحيت توسط شريعت اسلام و نسخ
بسياري از احكام چون تغيير قبله از بيتالمقدس به كعبه از مسلمات و ضروريات دين
است(همو،3/45).همين امر موجب اظهارنظرهاي نامساعد دربارة ابومسلم شده است تا جايي
كه عدهاي او را از شمار مسلمانان خارج ساختهاند(بخاري،همانجا)و برخي نيز سخنان وي
را در اين باب قابل توجه و بررسي ندانستهاند(شوكاني،185).
به نظر ميرسد سخن آن عده كه ابومسلم را فقط منكر وقوع نسخ در آيات قرآن-و نه به
طور مطلق-دانستهاند،صحيحتر باشد.بيضاوي مينويسد:ابومسلم به نسخ برخي از آيات
قرآن توسط برخي ديگر اعتقاد نداشته و براي اثبات نظر خود به آية شريفة«لايَأْتيِهِ
الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لامِنْ خَلْفِهِ»(فصّلت/41/42)استناد ميجسته
است(ص39-40؛فخرالدين رازي،3/230).به عقيدة او اگر در قرآن نسخ وجود داشته باشد،در
واقع باطل بدان راه يافته است و اين مخالف نصّ صريح آية شريفه است(فخرالدين
رازي،همانجا؛ابن امير الحاج،3/44؛اسنوي،2/562).ابومسلم در اثبات نظر خود دلايل
ديگري نيز آورده است(نكـ:شريف،97-99).
عدهاي در صدد رفع اختلاف ابومسلم و جمهور علما در اين مورد برآمده و گفتهاند كه
نزاع او با ديگران نزاعي لفظي است و در واقع ابومسلم منكر نسخ نبوده،بلكه او تنها
آن را«تخصيص»خوانده و اعتقاد داشته كه حكم منسوخ حكمي موقت و محدود است كه با ورود
ناسخ مدت آن به سر ميآيد.با اين بيان وي محدودكردن حكم به زمان را نظير محدود كردن
آن به برخي افراد موضوع دانسته است(ابن امير الحاج،3/45).به هر حال،داوري در اين
باره آسان نيست.اين قدر ميتوان گفت كه ابومسلم ميكوشيده با تأويل نصوص
قرآني،بيآنكه منكر نسخ شود،از پذيرفتن آن بگريزد(نكـ:فخرالدين
رازي،5/67،6/169ـ170،10/86،20/272:بيضاوي، 39ـ40). شابد نيز راي ابومسلم دربارة
نسخ،عكسالعملي در برابر نظر افراطي گروهي از علما بوده باشد كه بسياري از آيات
قرآن را كه جمع ميان آنها به نحوي از انحا همچون«تخصيص»و جز آن ممكن است،در شمار
آيات ناسخ و منسوخ آوردهاند(شريف،99).
آثار:در منابع متقدم آثاري به ابومسلم نسبت داده شده كه هيچ يك از آنها تاكنون در
دسترس نيست.از آنهاست: 1.جامع التأويل لمحكم التنزيل،تفسيري است كه ابومسلم براساس
عقايد معتزله تأليف كرده(ابن نديم،151)و آنگونه كه ياقوت آورده،در 14 مجلد بوده
است(18/36).اين تفسير از شهرت و جايگاه خاصي در ميان معتزله برخوردار است تا جايي
كه قاضي عبدالجبار در طبقات المعتزله به هنگام ذكر ابومسلم،وي را با تفسيرش معرفي
ميكند(ص299).آنچه بر اهميت اين تفسير ميافزايد،اين است كه مفسران پس از
ابومسلم،اعم از معتزلي و شيعي،از اين تفسير بهرة بسيار بردهاند،از آن جمله ميتوان
از قاضي عبدالجبار معتزلي،حاكم جُشَمي(زرزور،161،162)،
سيدمرتضي(1/13،367،2/99،234،304،305)،طبرسي (1/81،2/65،جمـ)و ابوالفتوح
راضي(1/371،372،جمـ)نام برد.شيخ طوسي نيز در مقدمة تفسير تبيان تفسير ابومسلم را
سروده،ولي از تطويل بي جهت وي در كلام خرده گرفته است(ص1،2).همچنين فخرالدين رازي
بسيار از اين تفسير نقل كرده است(5/67،6/16،169،جمـ)و يكي از علماي معاصر هندي،اين
منقولات را جمعآوري كرده و جداگانه با عنوان ملتقط جامع التأويل لمحكم التنزيل به
چاپ رسانده است(انصاري،11).برخي تفسير جامعالتأويل را بسيار فصيح شمرده و به سبب
احتوا بر معاني لطيف بر ديگر تفاسير برتر دانستهاند(قاضي عبدالجبار،323)؛2.مجموعة
رسائل(ابن نديم،همانجا)؛3.الناسخ و المنسوخ؛4.كتاب في النحو(ياقوت،همانجا).
مآخذ:آمدي،علي بن محمد،الاحكام ف اصول الاحكام،به كوشش ابراهيم
عجوز،بيروت،1405ق/1985م؛ابن اسفنديار،محمد بن الحسن،تاريخ طبرستان،به كوشش عباس
اقبال،تهران،1320شمسي؛ابن اميرالحاج،محمد بن محمد،التقرير و
التحبير،بيروت،1403ق/1983م؛ابن حاجب،عثمان بن عمرو،منتهي الوصول
والامل،بيروت،1405ق/1985م؛ابن مرتضي،احمد بن يحيي،طبقات المعتزلة،به كوشش ديوالد
ويلتسر،بيروت،1380ق/1961م؛ابن نديم،الفهرست؛ابوعلي مسكويه،احمد بن محمد،تجارب
الامم،به كوشش هـ.ف.آمدرز،قاهره،1332ق/1914م؛ابوالفتوح رازي،روحالجِنان و
روحالجَنان،به كوشش علي اكبر غفاري،تهران،1382ق؛ابوالفرج
اصفهاني،الاغاني،بيروت،1390ق/1970م؛اسنوي،عبدالرحيم بن حسن،نهاية السّول،بيروت،عالم
الكتب؛انصاري،سعيد،مقدمه بر جامع التأويل لمحكم
التنزيل،كلكته،1340ق؛بخاري،عبدالعزيز بن احمد،كشف
الاسرار،بيروت،1394ق/1974م؛بيضاوي،عبيدالله بن عمر،منهاج الوصول،قاهره،عالم
الكتب؛تنوخي،محسن بن علي،نشوار المحاضرة،به كوشش عبود
شالجي،بيروت،1391ق/1971م؛زرزوز،عدنان،الحاكم الجشمي،و منهجه في تفسير
القرآن،بيروت،1391ق/1971م؛سيدمرتضي،علي بن الحسين،امالي،به كوشش محمد ابوالفضل
ابراهيم،قاهره،1373ق/1954م؛سيوطي،بغية الوعاة.به كوشش محمد ابوالفضل
ابراهيم،قاهره،1384ق/1964؛شريف العمري،ناديه،النسخ،في دراسات
الاصوليين،بيروت،1405ق/1985م؛شوكاني،محمد بن علي،ارشاد
الفحول،بيروت،دارالفكر؛صابي،هلال بن محسن،الوزراء،به كوشش عبدالستار احمد
فراج،قاهره،1985م؛طبرسي،فضل بن حسن،مجمع البيان،بيروت،دار مكتبة الحياة،طوسي،محمد
بن حسن،التبيان في تفسير القرآن،بيروت،دار احياء التراث العربي؛فخرالدين
رازي،التفسير الكبير(مفاتيح الغيب)،قم؛قاضي عبدالجبارين احمد،«طبقات المعتزلة»،فضل
الاعتزال،به كوشش فؤاد سيد،تونس،1406ق/1986م؛قمي،حسن بن محمد،تاريخ قم،به كوشش جلال
الدين طهراني،تهران،1361ش،مادلونگ،ويلفرد،اخبار ائمة الزيدية،بيروت،1987م؛مافروخي
اصفهاني،مفضل بن سعد،محاسن اصفهان،به كوشش جلال الدين حسيني
طهراني،تهران،1312ش؛ياقوت،ادبا؛نيز:
Bowen,H.,The Life and Times of ‘Alribn ‘Isa,Cambridge,1928.
مسعود حبيبي مظاهري