130 - پست ترين مخلوق بهترين دارو - داستانهای صاحبدلان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستانهای صاحبدلان - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

130 - پست ترين مخلوق بهترين دارو

روزى مردى سوسك سياه كوچك بدبويى را (كه به زبان عربى خنفساع گويند) ديد ا از روى اعتراض گفت: خداوند براى چه اين حشره را آفريده است آيا شكل زيبا يا بوى خوشى دارد؟!

آن مرد، پس از مدتى بيمار شد و زخمى در بدن او پديد آمده نزد هر دكترى رفت و هر گونه مداوايى كرد، خوب نشد، ديگر مايوس گرديد و از درمان آن دست كشيد.

روزى صداى طبيب دوره گردى را شنيد، به حاضران گفت: برويد اين طبيب را بياوريد، تا در مورد زخم بدن من نظر بدهد.

حاضران رفتند و آن طبيب را ببالين مريض آوردند، او وقتى كه زخم را ديد گفت: برويد يك خنفساء (سوسك كوچك و سياه بدبو) بياوريد حاضران از سخن او خنديدند.

در همين لحظه، بيمار به ياد سخنش افتاد كه روزى گفته بود: خدا براى چه اين سوسك را آفريده است به حاضران گفت، سخن دگرت را گوش دهيد برويد سوسك را بياوريد، كه اين دكتر ماهرى است، آنها رفتند و سوسك را آوردند، دكتر آن سوسك را سوزاند و خاكستر آن را روى زخم بيمار گذاشت، و به اذن خدا، زخم او (كم كم) خوب و از بيمارى نجات يافت، بعد به حاضران گفت: خداوند خواست به من بفهماند كه پست ترين مخلوقات او بهترين داروها مىباشد (178)

/ 415