روش تفسیر ظاهر قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

روش تفسیر ظاهر قرآن - نسخه متنی

جعفر نکونام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



روش تفسير ظاهر قرآن

دكتر جعفر نكونام

استاديار دانشگاه قم


چكيده

آيات قرآن كريم همراه با قرائن متعددي است كه برخي از مهمترين آنها عبارتند از: زمان نزول، مكان نزول، سبك بيان، سياق، شان متكلم و شان مخاطب . روش كشف مراد الهي از آيات قرآن - كه از آن به روش تفسير ظاهر قرآن تعبير شده است - توجه به همه قرائن است . در اين مقاله مراد الهي و قرائن مذكور تبيين شده است .

كليد واژه‏ها: تفسير قرآن، ظاهر قرآن، منطوق و مفهوم، زمان نزول، مكان نزول، سبك گفتاري، سياق، شان متكلم و شان مخاطب .

1) مقدمه

پرسشي كه در اين نوشتار سعي مي‏رود به آن پاسخ روشني داده شود، اين است كه چگونه مي‏توان از ميان معاني متعددي كه از ظاهر پاره‏اي از آيات به ذهن متبادر مي‏شود، به مراد خداي تعالي پي برد .

مقصود از تفسير ظاهر قرآن كشف مراد الهي از آيات قرآن است; در مقابل تفسير باطن قرآن كه از آن كشف لوازم مراد الهي از آيات قرآن را منظور داريم [1].

ضرورت طرح اين پرسش و پاسخ‏دهي به آن از اين جهت است كه به نظر نگارنده هنوز نه اصل پرسش به روشني تبيين شده و نه پاسخ آن به طور منقح و كامل بيان گرديده است .

اجمالا پاسخ سؤال مذكور اين است كه روش كشف مراد الهي از آيات قرآن اين‏چنين است كه بايد در تفسير آيات قرآن به تمام قرينه‏هاي آن عنايت كرد; چرا كه بسنده كردن به پاره‏اي از قرائن، مفسر را به مراد الهي رهنمون نمي‏سازد .

2) تعريف مصطلحات

قبل از پرداختن به تفصيل پاسخ، تعريف‏شماري از مصطلحات ضروري مي‏نمايد .

1- 2) تعريف روش

روش به معناي نوع رفتن و حركت كردن است و غرض از روش تفسير ظاهر قرآن ، نوع حركت فكري مفسر به سوي كشف مراد الهي از آيات است .

نوع حركت فكري مفسر همسان نوع حركت راننده در جاده است; همانطور كه راننده با توجه به نوع و كمال و نقصان علائم پيرامون جاده، روش حركت‏به سوي مقصد را معين مي‏سازد و با عنايت‏به آنها به مقصد مي‏رسد و يا احيانا با بي‏توجهي به برخي از آنها از رسيدن به مقصد باز مي‏ماند، مفسر نيز با عنايت‏به نوع و كمال و نقصان قرائني كه در تفسير ظاهر آيات مورد توجه قرار مي‏دهد، حركت فكري خود را به مقصد كشف مراد الهي به گونه‏اي درست‏يا نادرست‏سامان مي‏دهد .

به نظر نگارنده، روش صحيح تفسير ظاهر قرآن - يعني كشف مراد الهي - اين است كه همه قرائن حقيقي كلام خدا مورد توجه مفسر قرار گيرد . مهمترين قرائن مذكور عبارت است از: شان خداي تعالي، شان مخاطبان اوليه قرآن ، سبك قرآن ، سياق آيات، زمان نزول و مكان نزول كه شرح آنها در ادامه مي‏آيد .

2- 2) مفهوم تفسير

غرض از تفسير در اينجا كشف مداليل آيات بطور مطلق است; اعم از مدلول جدي و مداليل لازم آن . مدلول جدي يا تصديقي آن است كه گوينده كلام در نيت‏خود دارد .

توضيح آنكه مداليلي كه از ظاهر كلام به ذهن مخاطب مي‏رسد، دو نوع است: يك نوع آن است كه مخاطب به مراد متكلم بودن آن باور ندارد و نوع ديگر آن است كه مخاطب آن را مراد متكلم مي‏شمارد . در اصول فقه، نوع اول را مدلول تصوري و نوع دوم را مدلول تصديقي مي‏نامند [2].

مدلول لازم آن است كه همراه مدلول جدي يا تصديقي است و با تدبر در اين مدلول فهميده مي‏شود; مثل «لاتقل لهما اف‏» [اسراء 23] كه مدلول جدي آن «به پدر و مادر اف مگو» است و مداليل لازم آن عبارت است از: با آندو نرمي كن! به آندو دشنام مده! آندو را مزن! [3].

با عنايت‏به همين معنا از تفسير است كه در اين نوشتار لفظ تفسير به ظاهر قرآن اضافه شده است و غرض از اين اضافه تحديد مجال بحث در مدلول جدي است .

ناگفته نماند كه اگر تفسير به كشف مراد جدي تعريف شده بود، اين اضافه معنايي نداشت .

3- 2) معناي ظاهر

مقصود از ظاهر در اينجا ظاهر نهايي است; نه ظاهر بدوي . معناي ظاهري دو نوع است: يك نوع آن است كه در بدو مواجهه مخاطب با كلام به ذهن او متبادر مي‏شود . چنين مواجهه‏اي كه بدون جستجوي همه قرائن است، بسا ممكن است‏به فهم مراد جدي نيانجامد و معنايي خلاف مراد متكلم به ذهن متبادر سازد . نوع ديگر آن است كه پس از فحص همه قرائن و توجه به تمام آنها در ذهن مخاطب حاصل مي‏شود . نوع اول را ظاهر بدوي يا ظاهر بسيط يا تصديقي اول و نوع دوم را ظاهر نهايي يا ظاهر معقد يا تصديقي دوم خوانده‏اند [4].

چنين معنايي از ظاهر همه اقسام معاني ذيل را در بر مي‏گيرد:

الف معاني چهارگانه منصوص، ظاهر، مجمل و مؤول: توضيح آنكه كلام از لحاظ دلالت‏بر معناي مراد به طور كلي از دو حال بيرون نيست: يا بر يك معنا دلالت دارد كه آن را «نص‏» گويند يا بر بيش از يك معنا دلالت دارد . چنين كلامي نيز دو گونه است: يا هيچيك از معاني آن بر ديگر معاني رجحاني ندارد كه آن را «مجمل‏» خوانند يا يكي از معاني آن بر ديگر معاني رجحان دارد . چنين كلامي نيز به دو صورت است: يا مراد متكلم معناي راجح است‏يا معناي مرجوح . در صورت اول آن را «ظاهر» و در صورت دوم آن را «مؤول‏» نامند [5].

چنانكه پيش از اين آمد، غرض از تفسير ظاهر كشف مراد جدي است; از اين رو با عنايت‏به اينكه مراد جدي در نص و ظاهر معلوم است، تنها مجمل و مؤول نيازمند تفسير ظاهرند .

همانطور كه ملاحظه شد، در اينجا از دو ظاهر سخن رفت: يكي ظاهري كه در تقسيم چهارگانه مطرح است و ديگري ظاهري كه موضوع بحث اين نوشتار است . نسبت ميان اين دو ظاهر عموم و خصوص مطلق است و به عبارت ديگر ظاهر اولي يكي از اقسام ظاهر دومي است . ظاهر قسيم نص از نوع ظاهر بدوي است (1) ; ولي ظاهر مورد بحث، ظاهر نهايي است .

ب معاني سه‏گانه مطابقي، تضمني و التزامي: بيان اين موضوع آن است كه معناي لفظي به طور كلي دو نوع است: وضعي و استعمالي . معناي وضعي آن است كه لفظ براي آن وضع شده است; مثل اسد براي حيوان درنده معروف و معناي استعمالي آن است كه لفظ در جمله و كاربرد زباني بر آن دلالت دارد . نسبت ميان معناي استعمالي و معناي وضعي سه‏گونه است: يا معناي استعمالي با معناي وضعي مطابقت دارد كه آن را معناي مطابقي گويند; مثل شير، شكم گوزن را دريد; يا معناي استعمالي بر جزئي از معناي وضعي دلالت دارد كه آن را معناي تضمني خوانند; مانند خانه خراب شد كه مراد سقف يا ديوار خانه است; يا معناي استعمالي با معناي وضعي مباينت دارد; مانند از شهر نان خريدم كه مقصود نانواي شهر است . گاهي اين معناي اخير را كه لازم معناي وضعي است، معناي التزامي مي‏نامند و گاهي دو معناي اخير يعني تضمني و التزامي را به اين نام مي‏خوانند [6] ; همچنين زماني معناي مطابقي را معناي حقيقي و معاني تضمني و التزامي را معناي مجازي نامبردار مي‏سازند [7].

ناگفته نماند كه‏گاهي هم معناي مطابقي كلام مراد گوينده است و هم معناي التزامي آن; مثل زماني كه خوشنويس به قصد نوشتن به كسي بگويد: دوات را بياور . او هم خود دوات و هم مركب داخل آن و قلمي را كه با آن مي‏نويسد، اراده كرده است و گاهي تنها معناي مطابقي مراد است; مانند زماني كه همو به قصد ريختن مركب در دوات، همان جمله را بگويد و گاهي فقط معناي التزامي مراد است; نظير وقتي كه كسي به قصد ابراز نفرت از مخاطبش به او بگويد: گم شو; بدون آنكه رفتن او را از نزدش قصد كرده باشد .

غرض از تفسير ظاهر قرآن كشف مراد خداي تعالي از آيات است; اعم از اينكه يكي از معاني مطابقي يا التزامي را اراده كرده باشد يا هر دو معنا را قصد نموده باشد .

4- 2) منطوق و مفهوم

در علم اصول، معاني كلام را به اعتباري دو قسم مي‏شمارند: منطوق و مفهوم . منطوق در لغت‏يعني آنچه به نطق و لفظ در آمده است و آن عبارت از همان متن كلام است; ولي در اصطلاح معنايي است كه متن كلام در هنگام نطق بر آن دلالت دارد; بنابراين در اين خصوص، مدلول به اسم دال ناميده شده است، و مفهوم معنايي است كه با تدبر در منطوق فهميده مي‏شود . بسياري منطوق را معناي مذكور در كلام و مفهوم را معناي غيرمذكور در كلام خوانده‏اند [8].

هر يك از منطوق و مفهوم داراي اقسامي است: منطوق را دو قسم دانسته‏اند: صريح و غيرصريح . منطوق صريح معنايي است كه كلام بر آن به نحو مطابقه‏اي يا تضمني دلالت دارد و منطوق غيرصريح يا سياقي معنايي است كه كلام بر آن به نحو التزامي دلالت مي‏كند . منطوق غيرصريح را نيز سه قسم شمرده‏اند: اقتضائي، تنبيهي و اشاري . معناي اقتضائي آن است كه صدق يا صحت آن مقتضي تقدير گرفتن كلمه‏اي است; مثل آيه شريفه «واسال القرية‏» (2) [يوسف‏82] كه صحت آن مستلزم تقدير گرفتن كلمه «اهل‏» است و معناي تنبيهي آن است كه از قرينه متصل به كلام فهميده مي‏شود; مثل حديث «لايقضي القاضي و هو غضبان‏» (3) [9] كه از «و هو غضبان‏» دانسته مي‏شود، علت ممنوع بودن حكم، غضب است و معناي اشاري آن است كه از قرينه منفصل از كلام فهميده مي‏شود; مانند آيه شريفه «انا انزلناه في ليلة‏القدر» (4) [قدر1] كه با انضمام آيه كريمه «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن‏» (5) [بقره 185] به آن دانسته مي‏شود كه شب قدر در ماه رمضان است [10].

مفهوم را نيز دو قسم دانسته‏اند: مفهوم موافق و مفهوم مخالف . مفهوم موافق آن است كه در سلب يا ايجاب موافق منطوق باشد و مفهوم مخالف آن است كه در سلب يا ايجاب مخالف منطوق باشد; مانند آيه شريفه «ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا» (6) [حجرات‏6] كه مفهوم موافقش آن است كه اگر كافري خبري آورد، به طريق اولي وارسي كنيد و مفهوم مخالفش آن است كه اگر عادلي خبري آورد، نيازي به وارسي نيست [11].

چنانكه از كتب اصولي بر مي‏آيد، از ميان معاني مذكور، در هنگام نطق فقط معناي منطوق، مراد ناطق است; جز معناي اشاري كه در هنگام نطق مراد ناطق نيست و نيز مفاهيم كه پس از نطق و با تدبر فهميده مي‏شود [12].

به نظر مي‏رسد، ملاك تعيين اينكه چه معناهايي در كلام مراد گوينده است، توجه گوينده يا شنونده به آنهاست . آنچه معمولا گويندگان يا شنوندگان بويژه افراد عادي در هنگام تكلم به آن توجه دارند، صرفا منطوق كلام است . براي مثال، وقتي كودكي به مادر خود مي‏گويد: تو را دوست ندارم و پدر خطاب به كودك مي‏گويد: چنين نگو! مراد پدر فقط همين است كه كودك آن سخن را به مادر نگويد . كودك نيز به بيش از آن توجهي ندارد; بنابراين بايد گفت كه مراد گوينده تنها منطوق است .

البته ميزان توجه به معاني كلام نسبي است و متناسب با هوش و دانش گوينده و شنونده، ميزان معاني مورد توجه تفاوت پيدا مي‏كند; چنانكه درباره خداي تعالي كه عالم مطلق است، نمي‏توان گفت كه در وقت نزول قرآن صرفا به منطوق آيات توجه داشته و فقط همان را اراده فرموده است .

3) محدوده بحث

چنانكه آمد، هدف از اين بحث، بررسي روش تفسير ظاهر قرآن يا كشف مراد خداوند از آيات قرآن است; البته نه همه مرادهاي خداوند; بلكه آنكه از منطوق آيات قرآن قابل كشف است; بنابراين در اينجا نه از آياتي بحث مي‏شود كه منطوق آنها مكشوف و آشكار است و نه از مداليلي سخن مي‏رود كه وراي منطوق آيات است .

بر اين اساس، محدوده بحث، منطوق آياتي است كه معناي واحد و معيني ندارند; بلكه بيش از يك معنا دارند; بعلاوه هيچيك از معاني آن آيات بر ديگري رجحان ندارد يا اگر يكي از معاني آنها در بدو راي راجح به نظر مي‏رسد; لكن آن معنا با ادله معتبر در تعارض است . نتيجه آنكه آيات مورد بحث، دو دسته‏اند: آيات مجمل و آيات مؤول .

تعيين معناي مراد در اين آيات، نيازمند كشف قرائني است كه يكي از معاني آنها را تقويت كند . در اين نوشتار برخي از مهمترين آنها معرفي مي‏شود .

4) روش كشف مراد آيات

همانطور كه مذكور افتاد، مفسر در حركت تفسيري خود در چند راهه‏هاي معاني آيات در صورتي به سر منزل مقصود - يعني كشف مراد الهي مي‏رسد كه به همه علائم و قرائن پيرامون راه تفسير عنايت كند . برخي از مهمترين علائم و قرائن مذكور به شرحي است كه در پي مي‏آيد .

1- 4) زمان نزول آيات

نزول قرآن كريم به تدريج و طي حدود بيست و سه سال بوده و مدت نزول آن از دو دوره متمايز به نام دوره مكي و دوره مدني تشكيل شده است . در هر دوره شرايط سياسي و اجتماعي ويژه‏اي حاكم بوده است . عدم توجه به اين حقيقت، ممكن است مفسر را در جاده تفسير پاره‏اي از آيات به انحراف كشاند . تفسير «جهاد» در دو آيه ذيل از آن جمله است:

خداي تعالي در سوره عنكبوت مي‏فرمايد: «و من جاهد فانما يجاهد لنفسه ان الله لغني عن العالمين‏» [آيه 6] (و هر كه جهاد كند، جز اين نيست كه به سود خويش جهاد مي‏كند; زيرا كه خداوند از جهانيان بي‏نياز است).

نيز در سوره توبه مي‏فرمايد: «و اذا انزلت‏سورة ان آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استئذنك اولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القاعدين‏» [آيه 86] (و چون سوره‏اي نازل شود كه به خدا ايمان آوريد و همراه پيامبرش جهاد كنيد، ثروتمندانشان از تو اجازه خواهند و گويند: «بگذار كه ما با خانه‏نشينان باشيم‏» ).

چنانكه ملاحظه مي‏شود، لفظ جهاد هم در سوره عنكبوت كه از سوره‏هاي مكي است و هم در سوره توبه كه از سوره‏هاي مدني است، آمده است و حال آنكه جهاد به معناي جنگ و قتال فقط در دوره مدني واقع شده است . عدم توجه به اين امر ممكن است مفسر را به اين پندار بكشاند كه اين لفظ در سوره عنكبوت به همين معناست; چنانكه برخي از مفسران چنين احتمال داده‏اند [13] ; در حالي كه با عنايت‏به زمان نزول آن بايد لفظ جهاد را در اين سوره بر همان معناي لغوي‏اش يعني مطلق تلاش تؤام با رنج‏حمل كرد; همان‏طور كه اغلب مفسران چنين كرده‏اند [14].

2- 4) مكان نزول آيات

قرآن در مكان‏هاي مختلفي نزول يافته است . از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم آورده‏اند كه قرآن در سه جا نازل شده است: «مكه، مدينه و شام‏» [15]. مكه حوالي آن مثل مني، عرفات و حديبيه، و مدينه اطراف آن مانند بدر، احد و سلع را در بر مي‏گيرد و مراد از شام بيت‏المقدس و تبوك مي‏تواند باشد [16].

عدم عنايت‏به اينكه آيات قرآن در چه سرزميني و حتي در چه مكاني از آن نازل شده است، ممكن است مفسر را به تفسيري نادرست از آيات سوق دهد . تفسير آيه تطهير از آن جمله است . اين آيه و آيه بعد از آن چنين است: «وقرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولي و اقمن الصلوة و اتين الزكوة و اطعن الله و رسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا . و اذكرن ما يتلي في بيوتكن من ايات الله و الحكمة ان الله كان لطيفا خبيرا» [احزاب 33 و 34] (و در خانه‏هايتان بمانيد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاي خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده‏اش را فرمان بريد . خدا فقط مي‏خواهد آلودگي را از شما ساكنان خانه بزدايد و شما را پاك گرداند و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنان] حكمت [آميز] در خانه‏هاي شما خوانده مي‏شود، ياد كنيد . براستي خدا همواره باريك بين و آگاه است).

چنانكه ملاحظه مي‏شود، سياق جمله «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» با صدر آيه و آيه بعد ناهمگون است: اين جمله خطاب به مردان است; ولي صدر آن و آيه بعد خطاب به همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم است . چنين اختلاف سياقي از ديرباز مفسران فريقين را بر آن داشته است كه آراي گوناگوني درباره آن اظهار كنند: قريب به اتفاق مفسران اهل سنت در صدد برآمده‏اند كه جمله مذكور را با صدر و ذيلش متناسب نشان دهند و علاوه بر علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را نيز مشمول آن بشمارند [17] ; ولي همه مفسران شيعه بر اين باورند كه آن جمله فقط شامل همان چهارتن است و همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم را در بر نمي‏گيرد و حتي برخي از آنان به نزول جداگانه آن جمله قائلند [18].

قبل از بيان نقش قرينه مكان در تفسير صحيح اين آيات شايان ذكر است كه تفسير اهل سنت‏به دلايلي چند مردود است; از آن جمله اينكه اولا در همين دو آيه خطاب به همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، لفظ «بيوتكن‏» (خانه‏هايتان) آمده و نيز در آيه 53 همين سوره براي اشاره به همين خانه‏ها، لفظ «بيوت النبي‏» (خانه‏هاي پيامبر) به كار رفته است . اگر مراد از «اهل البيت‏» (ساكنان خانه)، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بود، مناسبت داشت كه به جاي آن، «اهل‏البيوت‏» ذكر مي‏شد; ثانيا اهل‏البيت تا قبل از نزول آيه تطهير در معناي خاصي مصطلح نشده بود و به همان معناي لغوي - يعني ساكنان خانه به كار مي‏رفته است; نظير اين آيه خطاب به حضرت ابراهيم عليه السلام و همسرش: «قالوا اتعجبين من امرالله رحمت‏الله و بركاته عليكم اهل‏البيت انه حميد مجيد» [هود73] (گفتند: (7) «آيا از كار خدا تعجب مي‏كني؟ رحمت‏خدا و بركات او بر شما ساكنان خانه باد . بي‏گمان، او ستوده‏اي بزرگوار است). شايان ذكر است كه هرگاه اهل به مكاني اضافه شود، به معناي ساكنان است; مثل اهل المدينه و اهل القري; بنابراين مراد از «اهل البيت‏» نمي‏تواند، همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم باشد; چون آنان در يك خانه ساكن نبودند .

به نظر نگارنده، مقصود از «البيت‏» در آيه تطهير، خانه ام‏سلمه است و مراد از «اهل البيت‏» ساكنان آن خانه در زمان نزول اين آيه‏اند; يعني رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم، علي، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام; زيرا اولا همانطور كه آمد، اهل وقتي به مكاني اضافه شود، به معناي ساكنان آن مكان است و آن تمام ساكنان آن را اعم از ذكور و اناث در بر مي‏گيرد; چنانكه «اهل البيت‏» در سوره هود شامل حضرت ابراهيم عليه السلام و همسر اوست; ثانيا جمله «انما . . .» خطاب به افراد ذكور است و به هنگام نزول آن تنها در خانه ام‏سلمه افراد ذكور ساكن بودند; ثانيا پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در حديث كساء و احاديث مشابه آن فقط ايشان را «اهل‏البيت‏» خوانده و مصداق جمله مذكور به شمار آورده و همسران خود حتي ام‏سلمه را كه هنگام نزول آيه داخل خانه خود نبوده و نزديك در خانه ايستاده بوده است از جمع آنان خارج دانسته است [19].

اما اينكه چرا جمله «انما . . .» در سياق آيات مربوط به همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم قرار گرفته، پاسخش با عنايت‏به مكان نزول اين آيات كه خانه ام‏سلمه بوده است، اين است كه چنين خصوصيتي را در علم بلاغت التفات گويند [20] و همجواري خانه ام‏سلمه با خانه‏هاي ديگر همسران پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم زمينه‏ساز اين التفات بوده است . شايان ذكر است كه همه اين خانه‏ها پيرامون مسجد مدينه ساخته شده بودند و تمام آنها تا حدود سه سال به درون مسجد دري داشته‏اند تا آنكه به دستور پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در همه خانه‏ها جز در خانه علي عليه السلام كه آن نيز در جوار آنها بود، بسته شد [21].

چنانكه ملاحظه شد، توجه به مكان نزول اين آيات يعني خانه ام سلمه به روشني مراد از «اهل البيت‏» و سبب اختلاف سياق جمله «انما . . .» را با صدر و ذيلش مكشوف و آشكار مي‏سازد .

3- 4) سبك گفتاري قرآن

در پي بحث از آيه تطهير شايسته به نظر مي‏رسد، از قرينه ديگري كه در كشف مراد آيات تاثير فراوان دارد، سخن برود و آن سبك گفتاري قرآن است . سبك قرآن گفتاري است; نه نوشتاري . از جمله تفاوتهاي مهمي كه ميان اين دو سبك هست، اين است كه برخي از جملات معترضه بسا در نوشتار بي‏مناسبت مي‏نمايد; اما در گفتار كاملا مناسب به شمار مي‏آيد . براي مثال فرض شود آموزگاري خطاب به دانش‏آموزان تنبل بگويد: «لااقل طوري درس بخوانيد كه مردود نشويد» و در اين حال بطور معترضه خطاب به دانش‏آموزان كوشا بگويد: «من امسال پيش‏بيني مي‏كنم، همه شما به دانشگاه راه يابيد» ; سپس خطاب به دانش‏آموزان تنبل بيفزايد: «شما با اين درس نخواندنتان سرمايه‏هاي مادي و معنوي خود و كشور را تباه مي‏سازيد» . روشن است كه اگر اين سه جمله، بدون قرائن حال و مقام به نوشتار درآيد، متحدالسياق به نظر نمي‏رسند . جهت آن اين است كه در گفتار، پاره‏اي از اطلاعات با اتكا به قرائن حال و مقام ذكر نمي‏شود; لذا وقتي گفتار به نوشتار تبديل مي‏شود، در برخي از موارد در آن وحدت سياق ملاحظه نمي‏گردد . آيه تطهير نيز از اين قبيل است . چنانچه به مقام و مكان نزول آن توجه نشود، بي‏مناسبت مي‏نمايد . در چنين مواردي بايد به جاي سياق مقال به سياق مقام عنايت‏شود . آيه تطهير از لحاظ مقام متحدالسياق است .

با عنايت‏به آنچه آمد، به نظر نگارنده، جمله «انما . . .» در ميان همين آيات موجود نازل شده و نزول جداگانه‏اي نداشته است . وحدت فواصل جمله مذكور و آيات قبل و بعد مي‏تواند گواه اين امر باشد . (8)

4- 4) سياق آيات

برخي از متاخران، سياق را با قرينه مرادف گرفته‏اند; به همين روي آن را به مقالي و مقامي يا زنجيره‏اي و زبر زنجيره‏اي تقسيم كرده‏اند [22]. آنچه در اينجا موردنظر است، همان معناي اصطلاحي مشهور يعني رشته و زنجيره سخن است كه در اصطلاح جديد با سياق مقالي يا زنجيره‏اي مطابقت دارد .

سياق آيه، قرينه مهم ديگري است كه نقش بسيار مؤثري در كشف مراد الهي دارد . براي مثال كلمه «عسعس‏» در آيه شريفه «والليل اذا عسعس‏» (9) [تكوير 17] از كلمات اضداد است و به دو معناي ادبر (پشت كرد) و اقبل (روي كرد) به كار مي‏رود; لكن در اين آيه با عنايت‏به آيه بعد از آن - يعني «والصبح اذا تنفس‏» (10) [تكوير 18-] مشخص مي‏شود كه مراد از «عسعس‏» ، «پشت‏كرد» است; زيرا پس از آنكه شب پشت كند، سپيده مي‏دمد [23].

5- 4) شان متكلم

سخن هر گوينده‏اي با شان او در همه ابعاد اعم از علمي، عقلي، خلقي و جز آنها هماهنگي و تناسب دارد; لذا يكي از قرائني كه در كشف مراد او مي‏تواند مؤثر باشد، توجه به شان اوست .

براي نمونه در قرآن آمده است: «و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول قدمرناها تدميرا» (11) [اسراء 16] . ظاهر بدوي اين آيه دلالت دارد بر اينكه اولا خدا به فسق فرمان مي‏دهد; ثانيا خدا مترفان را كه از اين فرمان پيروي كردند و فسق انجام دادند، عذاب مي‏كند; ثالثا حتي غيرمترفان را كه فسق انجام ندادند، عذاب مي‏نمايد .

اما وقتي مفسر به شان خداي تعالي توجه كند كه نه به زشتكاري فرمان مي‏دهد (12) و نه آنان را كه از فرمانش پيروي كنند، عذاب مي‏كند، (13) هرگز بر خود روا نمي‏شمارد كه آنچه را شايسته شان خداوند نيست، در تفسير اين آيه به او نسبت دهد [24] ; بر اين اساس تمام مفسران آن را موافق شان خداي تعالي تفسير كرده‏اند . بهترين تفسيري كه درباره آن ارائه شده، اين است كه هرگاه خدا بخواهد، سرزميني را نابود كند، به خوشگذرانانش كه حاكمان آن سرزمين‏اند فرمان مي‏دهد كه از او پيروي كنند; اما آنان نافرماني نمايند و ساير مردم نيز از آنان پيروي كنند يا به آنان رضايت دهند . آنگاه بر آن شهر عذاب لازم آيد و خدا آن را زير و رو كند [25].

اين آيه در اين معنا كه خدا فرمان به پيروي مي‏دهد، ولي مردم نافرماني مي‏كنند، نظير فرمان خدا به سجده براي آدم است كه شيطان از آن سرپيچي مي‏كند: «و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربه‏» [كهف 50] (و [به‏ياد آر] زماني را كه به فرشتگان گفتيم: سجده كنيد كه سجده كردند، مگر ابليس كه از جنيان بود و از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد).

همچنين آيه مورد بحث در اين معنا كه خدا مردم را به سبب نافرمانيشان عذاب مي‏كند و قطعا آنان را كه نافرماني نكنند، عذاب نمي‏كند، نظير دو آيه ذيل است:

«فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون‏» [اعراف 165] (پس هنگامي كه آنچه را بدان تذكر داده شدند، از ياد بردند، كساني را كه از [كار] بد باز مي‏داشتند، نجات داديم و كساني را كه ستم كردند، به [سزاي] آنكه نافرماني مي‏كردند، به عذابي شديد گرفتار كرديم).

«و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين فمن آمن واصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون . و الذين كذبوا بآياتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون‏» [انعام 47 و 48] (و ما پيامبران را جز بشارتگر و هشدار دهنده نمي‏فرستيم . پس كساني كه ايمان آورند و نيكوكاري كنند، بيمي بر آنان نيست و اندوهگين نخواهند شد . و كساني كه آيات ما را دروغ انگاشتند، به [سزاي] آنكه نافرماني مي‏كردند، عذاب به آنها خواهد رسيد).

6- 4) شان مخاطب

سخن گوينده دانا با شان مخاطبش در همه ابعاد اعم از علمي، عقلي، خلقي و اجتماعي و جز آنها هماهنگ و متناسب است; لذا يكي از قرائن كشف مراد گوينده، توجه به شان مخاطب اوست .

براي مثال در مواضع متعددي از قرآن ، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم گناهكار خوانده شده است; نظير اين آيه: «فاصبر ان و عدالله حق و استغفر لذنبك‏» [مؤمن 55] (پس شكيبايي كن كه وعده خدا راست است و براي گناهت آمرزش خواه).

هيچ يك از مفسران با توجه به شان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم، «ذنب‏» را در اين آيه و آيات نظير آن به معناي ترك امر يا نهي مولوي و واجب ندانسته‏اند; بلكه آن را از قبيل گناه امت، ترك اولي يا ترك مندوب شمرده‏اند [26].

با عنايت‏به سياق اين آيه و آيات مشابه آن به نظر مي‏رسد كه گناه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم شتاب و ناشكيبايي او نسبت‏به تحقق وعده پيروزي بر مشركان مكه بوده است; تا جايي كه گاهي مي‏گفت: «متي نصرالله‏» [بقره 114] (ياري خدا كي خواهد بود) ؟

شايان ذكر است، قبل از آيه مورد بحث چنين آمده است: «انا لننصر رسلنا و الذين آمنوا في الحياة الدنيا» [مؤمن 51] (ما رسولان و مؤمنان را در زندگي دنيا ياري مي‏كنيم) و از موارد مشابه آن آيه، آيات سوره نصر است: «اذا جاء نصرالله والفتح و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا» (چون ياري خدا و پيروزي فرا رسد و بيني كه مردم دسته دسته در دين خدا در آيند، پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه، كه وي همواره توبه‏پذير است).

بنابر آنچه آمد، گناه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم از قبيل ترك اولي يا ترك مندوب به شمار مي‏آيد .

5) نتيجه‏گيري

كشف مراد الهي از آيات قرآن با توجه به همه قرائن مقالي و مقامي ميسور مي‏شود . برخي از مهمترين قرائن عبارتند از: زمان نزول، مكان نزول، سبك بيان، سياق، شان متكلم و شان مخاطب .

براي نمونه، مراد از «جهاد» با عنايت‏به زمان نزول آيات مربوط و مقصود از «اهل البيت‏» در آيه تطهير با توجه به مكان نزول آن و نيز سبك گفتاري قرآن و معناي «عسعس‏» در سوره تكوير با نگاه به سياق و مفهوم آيه «. . . امرنا مترفيها ففسقوا . . .» با ملاحظه شان خداوند و منظور از «ذنب‏» پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم با لحاظ شخصيت آن حضرت آشكار مي‏شود .

1) ظاهر بدوي دو نوع است: ظاهر موافق مراد كه همان ظاهر قسيم نص است و ظاهر خلاف مراد كه همان مؤول است .

2) از ده بپرس!

3) قاضي در حال خشم حكم نمي‏كند (نبايد حكم كند).

4) ما آن را در شب قدر فرود آورديم .

5) ماه رمضان كه قرآن در آن فرود آمد .

6) اگر تبهكاري خبري برايتان آورد، وارسي كنيد .

7) فرشتگان .

8) تبيين كامل سبك گفتاري قرآن به مجالي ديگر موكول مي‏شود .

9) و شب چون پشت كند .

10) و سپيده چون بدمد .

11) و چون بخواهيم شهري را نابود كنيم، به خوشگذرانانش فرمان دهيم; اما آنان نافرماني كنند و عذاب بر آن [شهر] لازم آيد; آنگاه آن را زير و رو كنيم .

12) قل ان الله لايامر بالفحشاء [اعراف 28] (بگو: خدا به زشتكاري فرمان نمي‏دهد).

13) ما يفعل الله بعذابكم ان شكرتم و آمنتم [نساء 147] (اگر سپاس گزاريد و ايمان آريد، خدا مي‏خواهد با عذاب شما چه كند) ؟

منابع

1) ر . ك . مؤلف، «تحليل ظاهر و باطن قرآن‏» ، صحيفه مبين، دوره دوم، ش 1، ص 48 .

2) ر . ك . مظفر، محمدرضا; اصول الفقه، چ 5، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، بي‏تا، 1/19- 20

3) ر . ك . همان 109 .

4) ر . ك . همان 2/145 و 146 و حكيم، سيدمحمدباقر; «التفسير» ، دائرة‏المعارف الاسلامية‏الشيعيه .

5) ر . ك . مظفر، پيشين 195 .

6) ر . ك . هادوي، مهدي; مباني كلامي اجتهاد، چ 1، قم، مؤسسه فرهنگ خانه خرد، 1377، ص 98 و 282 .

7) ر . ك . همان 108 .

8) ر . ك . مظفر، پيشين 107 .

9) ر . ك . محمدي، ابوالحسن; مباني استنباط حقوق اسلامي، چ 5، تهران، دانشگاه تهران، 1366، ص 70 .

10) ر . ك . همان 71 .

11) ر . ك . ما مقاني، عبدالله; مقياس الهداية في علم الدرايه، چ 1، قم، مؤسسة آل البيت لاحياءالتراث، 1411 ق، 2/15 .

12) ر . ك . رشاد، محمد; اصول فقه، چ 3، بي‏جا، اقبال، 1366، ص 129- 133 و محمدي، پيشين 67- 72 .

13) ر . ك . سبزواري، محمد; الجديد في تفسيرالقرآن ، چ 1، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1402 ق، ذيل آيه .

14) ر . ك . طباطبائي، محمدحسين; الميزان في تفسيرالقرآن ، چ 3، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، ذيل‏آيه‏وقرشي، سيدعلي‏اكبر; تفسيراحسن‏الحديث، چ 1، تهران، بنياد بعثت، 1366 ش، ذيل آيه .

15) سيوطي، عبدالرحمن; الاتقان في علوم القرآن ، چ 2، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411ق، 1/15 .

16) ر . ك . همان 16 .

17) ر . ك . فخر رازي، التفسيرالكبير، چ 3، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1411 ق، ذيل آيه و قاسمي، محمدجمال‏الدين; محاسن التاويل، چ 2، بيروت، دارالفكر، 1398 ق، ذيل آيه .

18) ر . ك . طباطبائي، پيشين، ذيل آيه

19) ر . ك . سيوطي، عبدالرحمن; الدرالمنثور في التفسير الماثور، چ 1، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق، ذيل آيه . و حويزي، عبدعلي; تفسير نورالثقلين، چ 4، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1370 ش، ذيل آيه .

20) ر . ك . شيرازي، سيدمحمد; تقريب‏القرآن‏الي‏الاذهان، چ‏1، بيروت، مؤسسة‏الوفا، 1400 ق، ذيل آيه .

21) ر . ك . مجلسي، محمدباقر; بحارالانوار، چ 2، بيروت، مؤسسة‏الوفا، 1403 ق، 39/21- 34 .

22) ر . ك . عوا، سلوي محمد; الوجوه والنظائر، چ 1، قاهره، دارالشروق، 1419 ق، ص 62 و پالمر، فرانك . ر . ; معني شناسي، چ 1، تهران، نشر مركز، 1366 ش، ص 81- 104 .

23) ر . ك . طبرسي، فضل‏بن‏حسن; مجمع‏البيان في تفسيرالقرآن ، بي‏چا، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1379 ق، ذيل آيه .

24) ر . ك . عك، خالدعبدالرحمن; اصول التفسير وقواعده، چ 2، بيروت، دارالنفائس، 1406ق، ص 149 .

25) ر . ك . طباطبائي، پيشين، ذيل آيه و فخررازي، پيشين، ذيل آيه .

26) ر . ك . همانها، ذيل آيه و قرشي، پيشين، ذيل آيه .

/ 1