دروغ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروغ - نسخه متنی

مجتبی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دروغ

أيت الله مجتبى تهرانى

تعريف دروغ

دروغ و واژه هاى معادل آن در زبان عربى، از قبيل «كذب» «افتراء)

[1] و «افك)

[2] ، به معناى خبر مخالف با واقع به كار مى‏روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقيهان و نزد عرف نيز به همين معنا است. راستى و صدق نيز كه نقطه‏اى مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعريف شده است.

توجه به اين نكته اهميت دارد كه «صدق و كذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش، به صفت دروغگويى يا راستگويى متصف مى‏شود. آن گاه كه فردى خبر مى‏دهد، چنانچه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مى‏شود؛ بنابراين، راست و دروغ صفاتى هستند كه،

اولا: ً و بالذات

[3] به خبر مربوطند،

ثانياً: و بالعرض

[4] با توجه به خبر، به گوينده خبر نسبت داده مى‏شوند.

اقسام دروغ: دانشمندان اخلاق و فقيهان با ديد خاص دانش مربوط به خود، دروغ را به اقسامى تقسيم كرده‏اند. فقيهان به ظاهر رفتار نظر داشته، در تكاپو براى يافتن احكام رفتار گوناگون بشر هستند؛ در حالى كه دانشمندان اخلاق به باطن عمل نظر داشته و به زواياى درونى عمل پرداخته‏اند.

اقسام دروغ از ديد فقيهان

پيش از بيان اقسام و انواع دروغ از ديد دانشمندان اخلاق، بايد دانست كه اسباب و وسايل انسان براى خبر دادن، متفاوت است؛ از اين رو دروغ‏ها نيز گوناگون مى‏شوند.

خارج كردن امواج و اصوات از دهان، يگانه راه خبر دادن نيست؛ پس دروغ گفتن نيز فقط به لفظ و گفتارى كه از دهان بيرون مى‏آيد، محدود نمى‏شود؛ بلكه ممكن است به شيوه‏هاى ديگرى همانند اشاره كردن با سر و دست و چشم يا نوشتن و نقش كردن مطالب غير واقعى، صورت پذيرد كه بنابر نظر فقيهان هر سه مورد حرام است.

اقسام دروغ از ديد دانشمندان اخلاق

آن چه نزد فقيهان از آن بحث شده، دروغ هاى گفتارى، اشاره‏اى و نوشتارى است؛ اما از نظر دانشمندان اخلاق دروغ بر شش قسم است:

1. دروغ در گفتار

2. دروغ در نيّت

3. دروغ در عزم

4. دروغ در وفا به عزم

5. دروغ در اعمال

6. دروغ در مقامات دين كه بحثى معرفتى و عرفانى است.

1. دروغ در گفتار: درباره دروغ در گفتار همانگونه كه پيش از اين بيان شد بايد گفت: هر زمان انسان خبرى مخالف با واقع را ابراز كند، به «دروغ در گفتار» دچار شده است؛ البته گاه انسان فقط در موقعيتى ويژه به دروغ روى مى‏آورد و در مواقع ديگر، مطابق واقع سخن مى‏گويد، و گاه خبرهاى مخالف واقع آنقدر از انسان به صورت گفتارى و نوشتارى و عملى سر مى‏زند كه دروغگويى به شكل يك ويژگى و «ملكه)

[5] در او ظاهر مى‏شود. در اين حالت، فرد به خلق و خوى دروغگويى مبتلا شده است. در اين زمان، دروغ گفتن و خبرهاى خلاف واقع دادن، رفتارى آسان مى‏شود؛ به گونه‏اى كه شخص، از رفتار زشت خود احساس نمى‏كند.

شخصى به خوى دروغگويى مبتلا مى‏شود، قلم، زبان و رفتارش گرد محور دروغ مى‏چرخد؛ اما افرادى كه به صفت دروغگويى هنوز در وجودشان، ملكه نشده است، بلكه فقط بر اثر اضطرار و موقعيتى خاص، دروغ گفته‏اند، اگر چه ريشه اين دروغ يكى از رذايل نفسانى است، مايه ناراحتى در وجودشان شده و خوشبختانه هنوز به خوى دروغگويى دچار نشده‏اند؛ البته در روايات هر دو صورت آن نكوهش شده است.

امير مومنان على (ع) فرمود:

لا شيمه اقبح من الكذب.

[6]

هيچ عادت و خلقى زشت‏تر از دروغ نيست.

شر الاخلاق الكذب و شر الشيم الكذب و اقبح الخلائق الكذب.

[7]

دروغ، بدترين خوى‏ها است.

ليس الكذب من خلائق الاسلام.

[8]

دروغ از خلق و خوى‏هاى اسلامى نيست.

كسى كه با دين پيوند معنوى، و ادعاى مسلمانى دارد، هيچگاه به صفت زشت دروغگويى دچار نمى‏شود. ميان روح معنويت و خلق و خوى دروغگويى ناسازگارى وجود دارد.

الكذب مجانب الايمان.

[9]

دروغ ايمان را دور مى‏كند.

اين روايت از دروغ به صورت رفتار سخن مى‏گويد؛ ولى در روايت پيشين، خلق و خوى دروغگويى مدنظر است؛ بنابراين، عمل دروغ اگر چه با يكى از رذايل نفسانى ارتباط دارد، آن گاه كه به خوى و عادت طبيعى شخص تبديل شود، زشت‏ترين ويژگى در وجود او مى‏شود و همين خصلت با بعد معنوى انسان ناسازگار است.

2. دروغ در نيت: گاه انسان تصميم مى‏گيرد كار نيكويى از طاعات، عبادات يا هر امر خير ديگرى انجام دهد؛ اما نيت او بر انجام آن كار، فقط خداوند تبارك و تعالى نيست؛ بلكه تصميم او در خواسته‏هاى نفسانى و غير خدايى ريشه دارد. به عبارت ديگر، در نيت و قصدش، غير از خداوند امر ديگرى دخالت دارد كه به اين حالت «دروغ در نيت» گفته مى‏شود. شايان ذكر است كه بحث «ريا» نيز در همين جهت و مرتبط با همين موضوع مطرح مى‏شود.

در مقوله ريا نيز دخالت غير خدا در نيت و قصد شخص، براى انجام كار خير مورد توجه قرار مى‏گيرد كه اين نقطه مقابل خلوص نيت است؛ از اين رو «ريا» از شاخه‏هاى «دروغ در نيت» به شمار مى‏رود؛ البته ريا داخل كردن انسانى ديگر در نيت و قصد عبادت است به اين معنا كه انسان عمل خويش را براى جلب توجه هم نوعش انجام دهد؛ در حالى كه «دروغ در نيت»، داخل كردن هر چيز غير از خدا در نيت عبادت است؛ مانند آنكه كسى براى كاهش وزن روزه بگيرد و گمان كند كه هم عبادت كرده و هم به خواسته ديگرش دست يافته است؛ پس «دروغ در نيت» معنايى گسترده‏تر از ريا دارد.

وقتى انسان به حالتى مبتلا شد كه در نيت و قصدش براى عمل خير، خواهش‏هاى نفسانى را دخالت داد، گرفتار «دروغ در نيت» شده است.

3. دروغ در تصميم و عزم: گاه انسان تصميم مى‏گيرد كار خيرى از طاعات و عبادات را براى تقرب به پروردگار انجام دهد؛ اما در همين تصميم به دليل وجود خللى، سستى مى‏كند؛ از اين رو صادق نيست؛ البته سرچشمه اين تزلزل و ترديد چيزى جز خواهش‏هاى نفسانى نيست. در اين حالت او به «دروغ در عزم» دچار شده است.

اين سستى و ضعف پيش آمده، با ادعاى او در تصميم‏گيرى‏اش منافى بوده است؛ از اين رو او در تصميم و عزمش صادق نيست. به هر اندازه كه اين سستى و تزلزل وجود دارد، به همان اندازه شخص دروغگو است. همان گونه كه در قسم پيشين، نيت صادقانه نبود، در اين جا نيز عزم صادقانه نيست.

4. دروغ در وفا به عزم: برخى از اعمال خير بايد در زمانى خاص و با حصول شرايطى ويژه انجام شود؛ مثل رفتن به حج كه از واجبات است و بايد در زمانى مشخص و پس از تحقق شرايطى خاص، مثل استطاعت مالى انجام شود يا روزه واجب كه از عبادت‏ها و زمان آن ماه رمضان است و همين طور اداى حقوق واجب الهى كه با پيدا شدن شرايط خاص، بايد به جا آورده شود. حال گاهى شخص، پيش از حصول شرايط، بر انجام آن كار خير مصمم شده، در تصميم خويش، بسيار جدى و استوار است به اين معنا كه در نيت و عزمش دروغ راه ندارد؛ ولى به محض حصول آن شرايط، مانند پديد آمدن استطاعت و فرا رسيدن زمان انجام تعهدات، خواهش‏هاى نفسانى از هر سو به او هجوم مى‏آورد و بر او غلبه مى‏كند تا آنجا كه بر تمام تصميم‏ها و پيمان‏ها، پشت كرده، آنها را زير پا مى‏گذارد. در اين حالت او به «دروغ در وفا به عزم» مبتلا شده است و در آن صادق نيست.

5. دروغ در عمل: كذب در عمل به آن معنا است كه انسان در ظاهر حالتى به خود بگيرد كه گوياى وجود صفتى در باطن او است؛ حال آنكه از چنان صفتى برخوردار نيست؛ پس عدم هماهنگى حالت ظاهر با صفت باطنى را «كذب در عمل» مى‏گويند؛ براى مثال، صفت «وقار و سكينه» از ملكات زيباى درونى و از صفات بسيار نيكوى انسانى است. حال، چنان چه فردى، بدون آنكه از اين صفت برخوردار باشد، نماى انسانى سنگين و با وقار را به خود بگيرد، به دروغ در عمل گرفتار شده است؛ زيرا رفتار او با آنچه در درونش يافت مى‏شود، هماهنگى ندارد.

نمونه ديگر، انسانى است كه در حال نماز، به ظاهر، چنان حالت خضوع و خشوعى به خود گرفته كه گويا در عظمت پروردگار غرق است؛ حال آنكه در باطن، از خدا غافل است. اين، نشانه ابتلايش به دروغ در عمل است؛ البته بايد دقت داشت كه بدون شك، «دروغ در عمل» با «ريا» كه همان «دروغ در نيت» است، تفاوت دارد. «ريا» هنگامى كه انسان، غير خدا را در نيت عمل نيكويش شركت دهد، پديد مى‏آيد، يعنى زمانى كه براى نشان دادن رفتار نيكوى خود به ديگران، آن عمل را انجام دهد؛ حال آنكه دروغ در عمل فقط به سبب عدم هماهنگى ميان عمل و درون حاصل مى‏شود؛ خواه هدف، نشان دادن به ديگران باشد، يا چنين انگيزه‏اى در ميان نباشد. چه بسا هنگامى كه انسان تنها است نيز به صفتى تظاهر كند كه در باطن و ضمير او وجود ندارد. چنان نمازى با ظاهر خاضعانه مى‏خواند كه با باطنش هيچ گونه هماهنگى ندارد، خضوع در عمل، هميشه در رابطه‏اى مستقيم با خضوع درونى است؛ از اين رو چون اعمال او با باطنش مطابق نيست، به دروغ در عمل مبتلا شده است؛ البته اگر در همين حال، انگيزه نشان دادن عمل به ديگران را نيز داشته باشد، به دروغ در نيت نيز دچار شده است.

6. دروغ در مقامات دين و سلوك: انسان درباره مراحل حركت به سوى خدا و مراتب معنوى و مقامات دين از قبيل ايمان، تقوا، توكل، رضا، تسليم، خوف و رجاء، چه بسا بر اين تصور باشد كه به اين مقامات دست يافته است؛ در حالى كه اين گونه نيست؛ زيرا هر يك از اين مقامات پايه ها، حقيقت، پيامدها و سرانجامى دارد كه دسترسى به آنها بسيار مشكل است؛ اما برخى از افراد خود را در آن مقامات تصور مى كنند؛

[10] مانند آنكه حقيقت مقام «خوف» در انسان وجود ندارد و لوازم و آثار آن در او ديده نمى‏شود؛ اما او خود را «خائف» مى‏پندارد؛ بنابراين او نيز به دروغ مبتلا است.

مبدأ و خاستگاه خوف و بيم در انسان، همان ايمان است. تا ايمان نباشد، بيم و خوف نيز نخواهد بود. همچنين حقيقت بيم و خوف نوعى درد درونى و روحى است كه انسان را از درون مى‏سوزاند. هنگامي كه اين حقيقت در درون انسان پديد آيد، پيامدهاى آن بر روح، و چه بسا بر پيكره ظاهري انسان نيز آشكار مى‏شود. پريدگى رنگ و عوض شدن چهره و بر هم ريختگى سلسله افكار هنگام پديد آمدن خوف را مى‏توان بخشى از اين آثار دانست و سرانجام آن، وارد شدن به مرحله عمل است. لرزش اندام اولياءالله هنگام برپايى نماز، و پريدگى رنگ چهره امام حسن مجتبى (ع) هنگام وضو ساختن، از آثار همين خوف و بيم است كه سرانجام، فرمان بردارى و اطاعت، و پرهيز از گناهان و تباهى‏ها را در پى دارد.

مولاى متقيان، امير مومنان على (ع) بارها مى‏فرمود:

اياكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب.

[11]

از دروغ بپرهيزيد.به درستى كه هر اميدوارى خواهان [پاداش الهى‏] است و هر بيمناكى فرارى [از عذاب الهى‏].

چنانچه در دل انسان بيم و خوف باشد، از گناهان پرهيز خواهد كرد. انسان چه بسا در «رجاء» كه يكي ديگر از مقامات معنوي است، نيز به دروغ مبتلا شود.

سرور پرهيزكاران على (ع) مى‏فرمايد:

يدعى برعمه انه يرجو الله كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاوه فى‏عمله.

به گمان خويش ادعا مى‏كند كه به خداوند اميدوار است. سوگند به خداى بزرگ! دروغ مى‏گويد. چگونه است حال او كه اميدش به خدا در كردارش نمايان نيست.

اين همان دروغ در مقام «رجاء» است؛ سپس مى‏فرمايد:

فكل من رجا عرف رجاءه في عمله.

پس هركه اميدوار است، اميد او، از كردارش پيدا است و در اعمالش شناسايى مى‏شود.

كسى كه اهل «رجاء» است، هيچگاه واجباتش را ترك نمى‏كند و به ديگران دل نمى‏بندد؛ اما به راحتى مى‏توان شاهد بود كه بيم از خدا و اميدوارى به خدا در انسان ها محكم و پابرجا نيست؛ در حالي كه بيم‏هاى مادى و بشرى، قوى و محكم در جاى خود قرار دارند. حضرت در ادامه مى‏فرمايد:

يرجو الله فى‏الكبير و يرجو العباد فى‏الصغير.

[12]

در چيزهاى بزرگ، به خدا اميد دارد؛ اما در چيزهاى كوچك به بندگان خدا اميدوار است.

اين، همان مرتبه دروغ در مقامات دين است كه گريبان گير شخص شده است.

نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل

هر انسانى از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مى‏شود و احساس بيزارى مى‏كند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشرى از اين عمل تنفر داشته، از آن مى‏پرهيزد. طبيعت و فطرت انساني با دروغ ناسازگار بوده، در برابر اين عمل نوعى مقاومت و بازدارندگى از خود نشان مى‏دهد كه از آن به عنوان «قبح عقلى» ياد مى‏شود.

حضرت موسى‏بن جعفر (ع) در همين باره به هشام خطاب مى‏كند:

يا هشام العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه.

[13]

اى هشام! شخص عاقل هيچ گاه دروغ نمى‏گويد؛ اگر چه هواى نفسش در آن دروغ باشد.

شخصى كه هنوز سلامت سرشت و پاكى نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواسته‏هاى نفسانى نيست، از دروغگويى بيزار است.

دروغ، پيامدهايى را نيز در پى خواهد داشت كه عقل آنها را زشت و ناپسند مى‏شمرد. از اين ميان مى‏توان به «اغراء به جهل» كه همان «قرار دادن شخص در راهى خلاف واقع» است، اشاره كرد. اين پيامد، نوعى خيانت است؛ به همين سبب عقل از آن بيزارى مى‏جويد.

امير مومنان على(ع) در همين زمينه مى‏فرمايد:

الكذب مهانه و خيانه.

[14]

دروغ، پستى و خيانت است.

زشتى دروغ در آيات قرآني نيز نكوهش شده است؛ آنجا كه خداوند مى‏فرمايد:

انما يفترى الكذب الذين لا يومنون ب‏آيات الله.

[15]

همانا آنها كه به آيات خداوند ايمان نياورده‏اند، نسبت دروغ مى‏دهند.

ان الله لا يهدي من هو كاذب كفار.

[16]

به درستى كه خداوند دروغگوى كفران كننده را هدايت نمى‏كند.

حضرت باقر (ع) در بيان زشتى دروغ، ضمن مقايسه آن با ديگر پليدى‏ها فرمود:

ان الله عزوجل جعل للشر اقفالاً و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب.

[17]

خداوند عزوجل براى بدى‏ها قفل‏هايى قرار داد كه كليد بازگشايى اين قفل‏ها همانا شراب است، و دروغ از شراب بدتر است.

امير مومنان على (ع) نيز فرموده است:

اوصانى رسول الله (ص) حين زوجنى فاطمه (س) فقال اياك و الكذب فانه يسود الوجه و عليك بالصدق فانه مبارك و الكذب شوم.

[18]

پيامبر اكرم (ص) هنگام ازدواج من با فاطمه (س) فرمود: از دروغ بپرهيز كه چهره را سياه مى‏كند، و بر تو باد راستى كه مبارك است، و دروغ، شرمندگى است.

از رسول اكرم (ص) نيز نقل شده است:

اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاه فان فيه الهلكه.

[19]

از دروغ بپرهيزيد؛ اگر چه در آن راه نجات خود ببينيد؛ پس همانا در آن چيزى جز نابودى نيست.

آيات و روايات به خوبى نشان مى‏دهد دروغ همان گونه كه از سوى عقل مورد نكوهش قرار گرفته از نظر شرع نيز فعلى حرام و سرزنش شده است.

بنابر عقيده و نظر فقيهان، دروغ، هم از ديد عقل و هم از ديد شرع، عملى زشت و ناشايست است و دليل‏هاى چهارگانه، يعنى «قرآن» «سنت معصومان (ع)» «اجماع و اتفاق نظر فقيهان» و «عقل»، حرمت آن را ثابت مى‏كند.

بيشتر فقيهان معتقدند كه حرمت دروغ به اندازه‏اى آشكار است كه از جمله «ضروريات)

[20] به شمار آمده و به دليل نياز ندارد.

همان گونه كه وجود نماز و روزه از ضروريات دين است، حرمت دروغ نيز از ضروريات دين به شمار مى‏رود و هيچ شك و شبهه‏اى در آن نيست؛ البته حكم حرمت، فقط به برخى از اقسام دروغ در تقسيم دانشمندان اخلاق مربوط مى‏شود و برخى ديگر از آنها حرام نيستند؛ اگرچه تمام اقسام دروغ از ديد دانش اخلاق، ناپسند و نازيبايند؛ چنان كه تمام اقسام دروغ در تقسيم فقيهان، حرامند.

از آنجا كه محور اصلى اين گفتار، مباحث اخلاقى است، توجه به برخى نكات اهميت دارد كه از جمله مى‏توان به موارد ذيل اشاره كرد:

الف: دروغگويى بدون شنونده همان طور كه پيش از اين اشاره شده، دروغ به معناى دادن خبر مخالف با واقع است. حال چنانچه شخصى در تنهايى و پنهانى و بدون داشتن مخاطب يا با وجود مخاطبى ناشنوا و گنگ كه حرف‏هاى او را نمى‏شنود يا زبانش را متوجه نمى‏شود، دروغ بگويد، مرتكب عمل دروغ شده است؛ اما چون «خبر دادن»، قيد حرمت دروغ است، و در وضعيت موجود، به دليل نبودن شنونده، هيچ جنبه اخبارى وجود ندارد، از ديد فقيهان، عمل حرامى انجام نشده؛ ولى از بعد اخلاقى رفتارى انجام گرفته است كه باعث تنزل روحيات والاى انسانى مى‏شود.

ب: خبر دادن از امور غير قطعى يكى از مهمترين مسائل اين گفتار، به خبر دادن از امور مشكوك مربوط مى‏شود. هرگاه انسان از چيزى كه به آن آگاهى ندارد، خبر دهد، از ديد شرع و عقل مرتكب رفتارى نادرست شده است؛ زيرا چنانچه خبر او با واقعيت وطابقت كند مشكلى پديد نمى‏آيد؛

[21] اما اگر با واقعيت مطابقت نكند، مرتكب عملى حرام بداند، به حكم «لزوم دفع ضرر محتمل)

[22] ، آن را جايز نمى‏شمارد؛ به طور مثال اگر دو كاسه وجود داشته باشد كه در يكى سمى مهلك، و در ديگرى آب گوارا باشد، اما انسان نداند كدام زهر و كدام آب گوارا است، به حكم عقل خويش، از هر دو پرهيز مى‏كند.

از بعد شرعى، روايات بسيارى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مى‏شود.

حضرت موسى بن جعفر (ع) مى‏فرمايد:

ليس لك ان تتكلم بما شئت لان الله يقول «و لا تقف ما ليس لك به علم».

[23]

حق ندارى هر چه را بخواهى، بگويى؛ زيرا خداوند با عزت و شكوه مى‏فرمايد «از آنچه آگاهى ندارى، پيروى نكن».

هشام‏بن سالم مى‏گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: حق خداوند بر بندگانش چيست؟

امام (ع) فرمود:

ان يقولوا ما يعلمون و يكفوا عما لا يعلمون فاذا فعلوا ذلك فقد ادوا الى الله حقه.

[24]

آن چه را كه مى‏دانند بگويند و [زبان را] از آن چه نمى‏دانند، نگاه دارند؛ پس اگر اين كار را كردند، حق خدا را به جاى آورده‏اند.

حضرت با بيانى ديگر فرمود:

اذا سئل رجل منكم عما لا يعلم فليقل: «لا ادرى» و لا يقل: «الله اعلم» فيئقع فى قلب صاحبه شكاً.

[25] زمانى كه از كسى درباره چيزى كه نمى‏داند پرسش شود، بايد بگويد «نمى‏دانم» و نگويد «خدا داناتر است» تا سوال كننده را به شك و شبهه بياندازد.

روايات بسيار ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه از مجال اين گفتار خارج است.

امور مشكوكى كه انسان از آنها خبر مى‏دهد، به دو گروه تقسيم مى‏شود: دسته اول قضايايى هستند كه انسان حالت و موفعيت پيشين آنها را مى‏داند؛ مانند اين كه شخصى به سفر رفته است و از دوستش مى‏پرسند: آيا او باز گشته يا نه؟ آن شخص مى‏داند كه او به سفر رفته؛ ولى نمى‏داند كه بازگشته يا نه؛ با اين حال، پاسخ مى‏دهد: نه. دسته دوم، قضايايى هستند كه انسان از موقعيت گذشته آنها هم آگاهى ندارد؛ مانند آنكه شخص از سفر رفتن دوستش آگاه نيست و فقط براى پاسخ دادن به پرسش، نظر خود را مى‏گويد. در هر دو مورد، جواب شخص، غير مجاز و غير اخلاقى است.

برخى از فقيهان در اين جا بسيار دقيق مى‏نگرند و معتقدند كه انسان تا به راست بودن خبرى يقين نيافته، به بيان آن مجاز نيست، و فقط آن هنگام كه به راستى آن يقين كرد مى‏تواند آن را بيان كند. آنها اعتقاد دارند كه راست گفتن واجب است؛ البته اين بدان معنا نيست كه انسان موظف باشد هر مطلب راستى را بگويد؛ بلكه اگر بخواهد چيزى بگويد، بايد راست بگويد.

آيا دروغ از گناهان بزرگ است؟

درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ، روايات فراوانى وجود دارد، در برخى از آنها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است؛ چنان كه فضل‏بن شاذان از حضرت رضا (ع) نقل مى‏كند كه حضرت در نامه‏اى به مامون گناهان بزرگ را بر شمرده، دروغ را نيز يكى از آنها معرفى كرد.

[26]

فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ، مانند دروغ بستن به خدا و پيامبر (ص) و پيشوايان معصوم (ع)، گواهى و شهادت دروغ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم، از گناهان بزرگ به شمار آورده‏اند.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياء (ع) من الكبائر.

[27]

دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است.

فقيهان در باب «مبطلات روزه)

[28] مى‏گويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان (ع) نه تنها روزه را باطل مى‏كند، بلكه «كفاره جمع)

[29] نيز دارد.

نكته‏اى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ، به ميزان پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسده‏اى بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و برعكس، يك دروغ، مفسده‏اى كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود.

ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن، نقشى ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آنها را به گناهاني بزرگ تبديل مى‏كند. فقيه بزرگ شيعى، شيخ انصارى (ره)، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده، آن را موجب بزرگ شدن گناه مى‏داند.

[30]

عبدالله بن حجاج مى‏گويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم: آيا «كذاب» كسى است كه درباره چيزى دروغ مى‏گويد؟

حضرت در پاسخ فرمود:

لا، ما من احد الا يكون ذلك منه و لكن المطبوع على‏الكذب.

[31]

نه، هيچ كس ] جز معصومان [ وجود ندارد كه خلافى نگويد. كذاب كسى است كه سرشتش دروغگويي شده است.

ابى بصير مى‏گويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم كه مى‏فرمود:

ان العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين فاذا كذب قال الله عزوجل كذب و فجر.

[32]

همانا بنده دروغ مى‏گويد تا جايى كه در شمار دروغگويان نوشته مى‏شود؛ پس هنگامى كه دروغ مى‏گويد، خداوند عزوجل مى‏فرمايد: دروغ گفت و ستمكار شد.

از امير مومنان على(ع) چنين نقل شده است:

ما يزال احد كم يكذب حتي يقال كذب و فجر.

[33]

برخى از شما آنقدر دروغ مى‏گويد تا اين كه گفته مى‏شود: دروغ گفت و فاجر شد.

با توجه به اين كه هر گناهى موجب «فسق»، و از بين برنده «عدالت» نيست چرا كه گناهان كوچك به عدالت زيان نمى‏رساند از اين احاديث چنين برداشت مى‏شود كه اگر شخصى طبع دروغگويى بيابد، «فاجر و فاسق» مى‏شود.

اصرار بر دروغ‏هايى كه از گناهان كوچك به شمار مى‏روند، و تكرار آنها، بيمارى درونى به شمار مى‏رود كه به تدريج بر صفحه روح و نفس انسان اثر گذاشته، آرام آرام به «ملكه»اى

[34] در وجود شخص تبديل مى‏شود تا به آنجا كه به سختى مى‏تواند راست بگويد.

پيدا شدن چنين «طبيعت ثانويه‏اى)

[35] در انسان، بعد معنوى او را ضعيف، و ايمانش را نابود مى‏كند. در چنين حالى، فسق و فجور، جايگزين ايمان و معنويت مى‏شود.

موارد جواز دروغ

آيا دروغ در هر زمان و با هر وضعيتى حرام است و از گناهان به شمار مى‏رود يا در برخى موارد حرام نبوده، مجاز است؟

اين بخش از گفتار، به بحث از جايز بودن برخى اقسام دروغ اختصاص دارد؛ البته گفت و گو درباره اين كه چه دروغ هايى جايز است، يا گفتن دروغ در چه مواردى اشكال ندارد، بحثى است كه هم فقيهان و هم دانشمندان اخلاق به آن توجه ويژه‏اى دارند. اين موارد عبارتند از:

1- وجود ضرورت: ناچارى و ضرورت، از موارد مهمى است كه از ديد فقيهان، دروغ گفتن را جايز مى‏كند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ براى نمونه آنجا كه راه مداواى بيمار به استفاده از خوردنى‏ها يا آشاميدن‏هاى حرام منحصر مى‏شود، استفاده به ميزان ضرورت جايز است. همچنين اگر خوردن گوشت حيوان مرده كه ذبح شرعى نشده باشد، حرام است، در حال ضرورت، و ترس از مردن به علت شدت گرسنگى و نبودن هيچ خوردنى ديگر، به مقدار لازم جايز شمرده شده است.

فقيهان مى‏گويند: ضرورت‏ها امور ممنوع را مجاز مى‏سازد؛

[36] البته بايد توجه داشت كه اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را برطرف مى‏كند، به معناى تغيير حقيقت ناپسند دروغ نيست؛ بلكه «قبح عقلى» دروغ همچنان پا بر جا است و برطرف نخواهد شد؛ اما آنجا كه شرع و عقل، انسان را به يكى از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزير ببيند، بر لزوم به جاي آوردن رفتار «ناپسند» حكم مى‏كنند.

همچنين زمانى كه انسان بين دو امر ممنوع يا بين انتخاب «بد» و «بدتر» قرار گيرد، شرع و عقل، به انتخاب «بد»، خوب مى‏شود؛ بلكه عقل انسان، «بد» را هميشه «بد» مى‏داند و از اين رو به انجام آن حكم مى‏كند، كه چاره مناسب‏ترى جز انجام آن ندارد؛ اما اگر راهى براى گريز از هر دو امر «ناپسند» و «ناپسندتر» يافت مى‏شود، شرع و عقل، به پيمودن آن راه، و دورى از «ناپسند» و «ناپسندتر» حكم مى‏كنند؛ به همين دليل، اگر چه دروغ گفتن از ديد شرع براى دفع ضرر جايز است، چنانچه راهى وجود داشته باشد كه هم دفع ضرر كند و هم انسان را از دروغگويى باز دارد، بايد انجام گيرد و در اين جا است كه مساله «توريه» مطرح مى‏شود.

نكته ديگر آن كه جواز دروغ تا زمان بقاى اضطرار باقى است و به محض رفع ضرورت، از بين مي رود. همچنين حكم جواز، به اندازه برطرف كردن ضرورت است به اين معنا كه شخص با وجود ضرورت نمى‏تواند به هر ميزان كه خواست و توانست دروغ بگويد؛ زيرإ؛ه‏ه ضرورت‏ها جواز عبور براى پا گذاشتن به وادى فساد نيستند؛ بنابراين به بهانه هر ضررى نمى‏توان دروغ گفت.

امير مومنان علي (ع) مى‏فرمايد:

علامه الايمان ان توتر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك.

[37]

نشانه ايمان آن است كه راستى زيان رساننده به تو را بر دروغى كه به تو نفع مى‏رساند مقدم دارى.

بنابراين دروغ هنگامى كه اضطرارى وجود داشته باشد و راهى براى «توريه» نباشد فقط به اندازه دفع ضرر جايز است.

حضرت رضا (ع) مى‏فرمايد:

ام الرجل ليصدق على اخيه فيناله عنت من صدقه فيكون كذابا عندالله و ان الرجل ليكذب على اخيه يريد به نفعه فيكون عندالله صادقا.

[38]

همانا شخصى در حق برادر مسلمانش سخن راستى مى‏گويد كه با اين گفتار، او را گرفتار مى كند؛ پس نزد خدا از دروغگويان است و همانا شخصى در حق برادر مسلمانش دروغى مى‏گويد كه با آن دروغ، از او دفع ضرر مى‏كند؛ پس نزد خدا از راستگويان است.

در حال نبرد مسلمانان با كافران، گرچه فتواى صريحى وجود ندارد، از ظاهر برخى روايات چنين به دست مى‏آيد كه دروغ گفتن با وجود اضطرار و البته فقط به اندازه نياز، بى‏اشكال است. اگر هنگام جنگ، دروغى بتواند مسلمانان را از تنگنا برهاند و مايه پيروزى آنها شود، اشكال ندارد.

از حضرت صادق (ع) روايت شده است:

كل كذب مسوول عنه صاحبه يوما الا كذبا فى‏ثلاثه: رجل كائذ فى‏حربه و هو موضوع عنه.

[39]

در روز قيامت، گوينده هر دروغى بازخواست مى‏شود، جز از سه مورد:

يكى اينكه شخصى كه در حال جنگ، ] دشمن را [ فريب دهد، اين دروغ از او برداشته مى‏شود.

توجه به اين نكته ضرورت دارد كه منظور از جنگ در اين روايت، همان جنگ گرم و نبرد روياروى است، نه آن چه امروزه با عنوان جنگ‏هاى سرد و تبليغاتى معروف شده است. از ظاهر حديث برمى‏آيد كه «كيد» به معناى فريب دادن دشمن به صورت عملى است، نه به معناى فريب گفتارى؛ اما همان گونه كه پيش از اين گفته شد، دروغ هم به صورت گفتارى انجام مى‏شود و هم به صورت عملى. دروغ گفتارى همان خبر كردن مخالف با واقع است و دروغ عملى آن است كه انسان، رفتارى را انجام دهد كه مفهوم برداشت شده از آن، غير واقعى باشد.

پيامبر اكرم (ص) به حضرت على(ع) فرمود:

ثلاثه يحسن فيهن الكذب: المكيده فى‏الحرب.

[40]

اى على! سه چيز است كه دروغ گفتن در آن عملى نيك به شمار مى‏رود:

1- نيرنگ زدن در جنگ و...:

از آنجا كه بنابر روايات، جنگ، نوعى حيله براى از بين بردن دشمن است، اعمالى كه بر محور فريب باشد، در جنگ نيك و پسنديده است؛ البته حسن و قبح اعمال ذاتى است، به اين معنا كه ذات و حقيقت هر عملى يا خوب يا بد است، زشت يا زيبا است؛ اما گاه همان عمل كه ذاتى قبيح و ناپسند دارد، به سبب اتصاف به اوصاف و حالاتى خاص نيكو و پسنديده مى‏شود؛ ولى اين به آن معنا نيست كه ذات عمل تغيير يابد؛ بلكه عمل به صورت «عرضى)

[41] پسنديده مى‏شود؛ همانند كه ذاتى ناپسند و زشت دارد؛ ولى در مواقع اضطرارى به صورت عرضى، عملى نيك شمرده مى‏شود؛ براى نمونه، آنگاه كه انسان در برابر دو عمل زشت قرار گرفته، از ميان آن دو، عملى را برگزيند كه زشتى كمترى دارد، وقتى از او پرسيده شود: چرا اين عمل را برگزيدى؟ پاسخ مى‏دهد: زيرا اين، بهتر از آن ديگرى بود. در اينجا است كه بايد گفته شود: اين عمل، ذاتى ناپسند داشته است؛ اما در وضعيت موجود، به صورت نسبى و بالعرض نيك شمرده مى‏شود.

با توجه به اين مطلب روشن مى‏شود كه وقتى مى‏گويند: دروغ در سه مورد نيكو است، به آن معنا نيست كه قبح ذاتى‏اش از بين رفته؛ بلكه فقط به اين معنا است كه حسن عرضى يافته است.

اين مطلب را در اعمال نيك و پسنديده نيز مى‏توان مشاهده كرد. اعمالى كه ذاتى پسنديده و نيك دارند، گاه به سبب وضعى خاص، زشت و ناپسند مى‏شوند؛ همانند راستگويى كه گاه در موقعيتى خاص و ويژه، فتنه‏اى پديد مى‏آورد كه البته در اين حالت، به صورت عرضى قبيح شمرده مى‏شود و به اصطلاح، قبح عرضى مى‏يابد.

رسول اكرم (ص) به حضرت على (ع) فرمود:

ثلاثه يقبح فيهن الصدق النميمه...

[42]

سه چيز است كه راست گفتن در آنها زشت و ناپسند است. يكى از آنها سخن چينى است...

سخن چينى، بيان كردن سخنان شخصى نزد شخص ديگر است به شكلى كه باعث فتنه و آشوب شود كه در اين رفتار، اگر چه گفتار سخن چين راست و صادقانه است، از آنجا كه اين راست مايه فتنه مى‏شود، ناپسند به شمار مى‏رود.

2. اصلاح بين مسلمانان:

دومين موردي كه دروغ گفتن در آن، بازخواستى را در قيامت براى گوينده به دنبال نخواهد داشت و از موارد جواز دروغ به شمار مى‏آيد، مساله «اصلاح ذات البين» است. هنگامى كه دروغ باعث حل اختلاف و ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان حل شود، از نظر شرعى جايز بوده، حرام نيست. در سخنان حضرت صادق (ع) آمده است:

الكلام ثلاثه صدق و كذب و اصلاح بين الناس.

[43]

كلام سه قسم است: «راست» و «دروغ» و «كلامى كه باعث حل اختلاف بين مردم مى‏شود».

البته منظور از قسم سوم آن است كه «دروغى» گفته شود تا اختلاف بين دو مسلمان حل شود؛ ولى از آنجا كه اين «دروغ»، حسنى عرضى يافته است و حرام شمرده نمى‏شود، در عرض قسم دوم قرار داده شده و با عنوان كذب ناميده نشده است.

در اين جا هيچ اضطرارى وجود ندارد؛ اما رابطه برادرى اسلامى اقتضا مى‏كند كه انسان در برخورد با اختلاف‏هاى مسلمانان بى‏تفاوت نباشد. در اينجا سبب جواز دروغ، صلاح جامعه اسلامى است.

پيامبر اكرم (ص) به حضرت على(ع) وصيت فرمود:

ان الله احب الكذب في الصلاح و ابغض الصدق فى‏الفساد.

[44]

همانا خداوند دروغ به مصلحت و خير را دوست دارد و از راستى كه فساد در پى‏داشته باشد، متنفر است؛ البته رعايت مقدار و ميزان لازم براى ايجاد صلاح، ضرورت است و نبايد از حد لازم تجاوز كرد؛ چرا كه تجاوز از حد لازم، انسان را به خوى دروغگويى مبتلا مى‏كند.

حضرت صادق (ع) مى‏فرمايد:

المصلح ليس بكذاب.

[45]

اصلاحگر سرشت دروغگويى ندارد.

آنچه از روايت پيشين مى‏توان فهميد اين است كه انسان به بهانه اصلاح جامعه، و ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان، مجاز به دروغگويى بى‏جا و بى‏اندازه نيست؛ بلكه بايد ميزان لازم را رعايت كند.

3. وعده دادن:

سومين مورد از موارد سه‏گانه جواز دروغ، مساله «وعده دادن» است.

وعده دادن انسان به آنچه نمى‏تواند وفا كند، يا در اصل دروغ نيست يا چنانچه دروغ باشد، در حالت اضطرار، حرام نيست.

برخى از فقيهان معتقدند كه وعده دادن، فقط تعهد و پيمان است و هيچ خبرى در آن وجود ندارد؛ بنابراين از آنجا كه دروغ، خبر مخالف با واقع است، اين قبيل تعهدها، دروغ به شمار نمى‏روند؛ اما چنانچه «تعهد»، نوعى از خبر به شمار رود، به اين معنا كه «وعده كردن»، خبر از انجام كارى در آينده تلقى شود كه پيش از رسيدن زمان موعود، به انجام آن تعهد شده است، در اين صورت، استثنايى وجود نداشته، اگر اين وعده با واقع مخالف باشد، دروغ و حرام است، مگر آنكه ضرورتى در ميان باشد.

چنان چه شخصى وعده‏اى بدهد، ولى از همان ابتدا خود را متعهد و ملتزم بر انجام آن نكند و فقط در موقعيت خاصي آن وعده را انجام دهد عمل و گفتارش دروغ شمرده نمى شود.

اشكال دروغ

مخالف با واقع به شكل هاى گوناگون قابل ارائه است كه در ذيل به آنها پرداخته مى‏شود:

الف. توريه: «توريه» سخن دو پهلو گفتن است. كلامى كه از آن دو معنا فهميده شود: يكى معناى ظاهر و آشكار كه ذهن شنونده به سرعت به آن منتقل مى‏شود، و ديگرى معناى نهايى و ناپيدا كه مقصود اصلى گوينده است و ذهن شنونده به آن منتقل نمى‏شود.

برخى فقيهان «توريه» را دروغ نمى‏دانند، و برخى ديگر معتقدند نوعى دروغ است؛ ولى حكم «حرمت دروغ» را ندارد. مطلب مسلم و قطعى اين است كه اگر انسان براى برطرف كردن زيان از خود يا مسلمانى ديگر ناچار به توريه يا دروغ شود، «توريه» بهتر و شايسته تر است و چنان چه توريه نكند و دروغ بگويد، رفتارش از ديد فقيهان اشكال دارد.

ب. مبالغه، كنايه، مثل و حكايت: در مبالغه از واقعه‏اى، مانند آنكه گفته شود: «صد بار گفتم»؛ در حالى كه بسيار كمتر از صد بار گفته است، و نيز در كنايه‏ها، اگر مقصود گوينده، خبر كردن از همان چيزى كه مى‏گويد باشد، صفات «راست و دروغ» در آن راه مى‏يابد؛ اما چنان چه مرادش از مبالغه يا كنايه، خبر كردن نبوده؛ بلكه فقط بيان كثرت، تكرار، مدح يا ذم كسى باشد، آن مبالغه يا كنايه دروغ شمرده نمي شود؛ افزون بر اين، گاه زيبايى كلام، ارتباطى مستقيم با كنايه ها دارد؛ همان گونه كه در قرآن مجيد نيز كنايه به كار گرفته شده است آن جا كه مى‏فرمايد:

و اسئل القريه.

[46]

از شهر بپرس.

البته بايد توجه داشت كه ستايش و سرزنش بيجا از شخصى كه مستحق آن نيست، بحثى جدا از بحث راست و دروغ داشته، در اين گفتار قرار ندارد. مثل‏ها و حكايت ها نيز همين حكم را دارند؛ يعنى اگر مقصود گوينده از بيان مثل يا حكايت، واقع شده است؛ دروغ و راست در آن جود خواهد داشت؛ ولى چنان چه مراد گوينده تفهيم مطلبى ديگر غير از مفاد خود حكايت است، مانند اين كه حكايتى از گفت و گوى جمادات و حيوانات با يكديگر، براى القاى معانى اخلاقى بسازد، دروغ به شمار نمى‏رود و حرام نيست.

ج. دروغ به شوخى: در شوخى نيز موضوع به همين شكل است؛ اما توجه به اين نكته مهم است كه وقتى انسان از گفتارش، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخى است، در اين حال، يا قرينه و نشانه اي بر شوخي بودن گفتارش وجود دارد يا هيچ نشانه‏اى بر آن نيست.

آن جا كه بر شوخى بودن گفتارش نشانه‏اى وجود دارد، مانند زمانى كه مجلس و موقعيت، غير جدى است و با توجه به آن مجلس مى‏توان به شوخى بودن كلام گوينده پى‏برد يا اين كه رفتار شخص بر شوخى بودن گفتارش دلالت مى‏كند، در اين حالات شوخى از ديد فقيهان بدون اشكال است؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن، شوخى كردن باشد، ولى هيچ قرينه و نشانه‏اى بر شوخى بودن گفتارش در كار نباشد، مانند آن كه مطلبى را بگويد، اما شنوندگان هيچ نشانى از شوخى در گوينده نيابند، در اين حال، گفتارش از نظر فقهى اشكال دارد، مگر اين كه خبر شخص به قدرى با واقعيت مخالف باشد كه هر شنونده اي به شوخى بودن مطلب پى ببرد؛ مانند آن كه آتش را به سردى، و برف را به گرمى وصف كند.

اگر انسان بخواهد خبر غير واقعى خود را واقعى نشان دهد، هرچند سياق و قالب گفتارش شوخى باشد، كار حرام انجام داده است؛ البته روايات بسيار وجود دارد كه انسان را از دروغ به شوخى نيز منع مى‏كند آن چه از مفاد اين روايات، و تمام روايات موجود در زمينه دروغ برداشت مى‏شود، بيانگر نكته‏اى اخلاقى درباره اين رفتار ناپسند است و آن اين كه دروغگويي حتى به صورت مجازش نيز بر روان انسان تاثير سوء و نامطلوبى بر جاى مى‏نهد و راه فساد و انحطاط را پيش روى انسان همواره مى‏سازد.

حضرت باقر (ع) بارها مى‏فرمود:

اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير فى‏كل جد و هزل.

[47]

از دروغ بپرهيز؛ چه كوچك باشد، چه بزرگ. در هر حالى باشد؛ چه جدى، و چه شوخى.

انسان با گفتن دروغ كوچك، بر گفتن دروغ بزرگ جرات مي يابد و با گفتن دروغ به شوخى، آماده راه‏يابى به دروغ هاي جدى مى‏شود.

امير مومنان على (ع) مى‏فرمايد:

لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جده.

[48]

هيچ بنده‏اى، مزه ايمان را نخواهد چشيد، مگر اين كه دروغ را چه به صورت شوخى و چه جدى ترك كند.

اين حديث گوياى حرمت دروغ به شوخى نيست: بلكه فقط پيامد زشت دروغ بر روح و روان انسان را بيان مى‏كند.

لا يصلح من الكذب جد و لاهزل أ ان الكذب يهدى الى الفجور و الفجور يهدى الى النار.

[49]

هيچ دروغى چه جدى و چه شوخى، خوب نيست. همانا ] دروغ انسان را [ به سوى گناهان رهنمون مى‏شود و گناهان هم به سوى آتش مى‏كشاند.

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:

يا اباذر ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له ويل له ويل له.

[50]

اى ابوذر! واى بر كسى كه براى خنداندن مردم دروغ مى گويد. واى بر او، واى بر او، واى بر او.

انا زعيم ببيت فى ربض الجنه و بيت فى وسط الجنه و بيت فى اعلى الجنه لمن ترك المراء و ان كان محقا و لمن ترك الكذب و ان كان هازلا و لمن حسن خلقه.

[51]

من دادن خانه‏اى در پايين بهشت و خانه‏اى در وسط بهشت و خانه‏اى در بالاى بهشت را تعهد مى‏كنم براى كسى كه جدال در گفتار را با آن كه حق با او است، ترك كند و دروغ را با آن كه شوخى است وانهد و كسى كه خلق خويش را نيكو سازد.

بر پايه اين گونه احاديث روشن مى‏شود كه اگر چه دروغ به شوخى از نظر شرعى حرام نيست، تاثير آن بر روح و روان انسان، قطعى و حتمى است؛

پيامبر اكرم (ص) در بسياري از موارد شوخى مى‏كرد؛ ولى هرگز در اين حال دروغ نمى‏گفت. روزى پيرزنى از حضرت پرسيد: آيا من به بهشت مى‏روم. حضرت فرمود: پيرزن‏ها به بهشت نمى‏روند. پيرزن شروع به گريه كرد و حضرت به سرعت فرمود: در قيامت هيچ كس پير نيست. همه جوان وارد بهشت مى‏شوند.)

د. دروغ در دعوت‏ها و تعارف‏ها: انسان در دعوت‏ها و تعارف‏هاى عادى هم بايد مراقب گفتار و رفتار خود باشد. گاهى فردى را به چيزى تعارف مى‏كنند كه به دليلى، خواهان پذيرش آن نيست كه بايد مراقب باشد تا به دروغگويى آلوده نشود؛ مانند روزه دارى كه نمى‏خواهد كسى از روزه بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف ديگران، براى جلوگيرى از ريا دروغ مى‏گويد يا كسى كه درباره حرام يا حلال بودن مال تعارف كننده شك دارد و چون نمى‏خواهد مرتكب خوردن مال حرام يا مشكوك شود، به دروغ مى‏گويد: ميل ندارم؛ در حالى كه بسيار گرسنه بوده، ميل وافرى هم به خوردن دارد. در اين جا شخص براى ترك عملى حرام، مرتكب عمل حرام ديگرى، يعنى دروغگويى، شده است؛ بنابراين در تعارف ها، نگه داري و مراقبت از زبان، بسيار لازم و ضرور است و در اين موارد نبايد پاسخى داد كه جنبه اخبارى داشته باشد.

در مواردى كه انسان خود تعارف مى‏كند نيز اين قبيل مراقبت‏ها بسيار لازم است؛ مانند اين كه تعارف كند؛ در حالى كه از آن ناراضى و ناخشنود است.

اساس بسيارى از روايات، بيش‏تر افراد از راه زبان وارد جهنم خواهند شد و اين به آن معنا است كه گناهان انسان از راه زبان بسيار بيشتر از گناهان ديگر است.

ه. دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران: گاه دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران نيز راه مى‏يابد كه از آن به «بهتان» تعبير مى‏كنند. دروغ بستن به ديگران، به اين معنا است كه كسى چيزى را نگفته يا عملى را مرتكب نشده است؛ ولى آن گفتار و عمل را به او نسبت دهند كه اين كار فعلى حرام و از گناهان بزرگ است.

دروغ بستن به خدا، پيامبر (ص) و امامان (ع) همان گونه كه گذشت، از مصاديق اين نوع دروغ است.

حضرت صادق (ع) مى‏فرمايد:

الكذب على الله و على رسوله (ص) من الكبائر.

[52]

دروغ بستن به خدا و رسولش از گناهان بزرگ است.

رسول اكرم (ص) نيز فرمود:

من قال على مالم اقل فليتبوا مقعده من النار.

[53]

اگر كسى جيزى را كه من نگفته‏ام به من نسبت دهد، جايگاهش در آتش است.

امام صادق (ع) به مردى از اهالى شام فرمود:

يا اخا اهل الشام اسمع حديثنا و لا تكذب علينا فانه من كذب علينا فى شى‏ء فقد كذب على رسول الله (ص) و من كذب على رسول الله (ص) فقد كذب على الله.

[54]

اى برادر شامى! گفتار ما را بشنو و به ما دروغ نبند. همانا هركس به ما دروغ ببندد، به پيامبر دروغ بسته و هركس كه به پيامبر دروغ بست، به خدا دروغ بسته است.

از امام باقر (ع) نيز نقل شده است:

يا ابا النعمان لا تكذب علينا كذبه فتسلب الحنيفيه.

[55]

اى ابو نعمان! به ما دروغ نبند كه از صراط مستقيم دور خواهى شد.

ترجمه آيات و نقل قول از امامان بى آن كه به سند آن اطمينانى باشد، از مصاديق بارز اين گفتار است كه انسان به مراقبت بيشتر در برابر آن وظيفه دارد؛ البته زمانى كه انسان از مستند بودن گفتارى مطمئن نيست و آن را به يكى از امامان و يا پيامبر خدا نسبت مى‏دهد، وزه‏اش باطل نمى‏شود؛ بلكه ابطال روزه در آن جا است كه از خلاف واقع بودن مطلب آگاهى كامل دارد؛ سپس آن را نسبت مى‏دهد. انسان بايد مراقب باشد كه مسائل مشكوك و مسائلى را كه از سند آن آگاهى كامل ندارد، بيان نكند.

و. سوگند دروغ: گاهى انسان از دروغ بودن گفتار خود آگاهى كامل دارد و براى آن، خدا را نيز گواه مى‏آورد كه مرتكب سوگند دروغ، كه گناهى بزرگ مى‏باشد، شده است.

حضرت عيسى‏بن مريم (ع) فرمود:

من اعظم الذنوب عند الله ان يقول العبد ان الله يعلم لما لا يعلم.

[56]

از بزرگ‏ترين گناهان نزد خداوند آن است كه بنده‏اى بگويد خدا مى‏داند در آن چه خدا نمى‏داند.

يعنى خدا را بر مطلب دروغ خود شاهد بگيرد.

انسان گاهى دروغ مى‏گويد و با زبان خبرى، خدا را گواه مى‏آورد كه اين عمل از گناهان بزرگ و بسيار زشت است و گاهى اين گواه آوردن جنبه انشايى مى‏يابد كه به صورت سوگند دروغ ظهور مى‏كند، كه اين هم از گناهان بزرگ به شمار مى‏رود.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

من قال علم الله ما لم يعلم اهتز العرش اعظاما له.

[57]

كسى كه بگويد خدا مى‏داند؛ ولى خداوند خلاف آن را مى‏داند، عرش الهى به سبب عظمت خداوند به لرزه در مى‏آيد.

در روايتى ديگر آمده است:

اذا قال العبد علم الله و كان كاذبا قال الله عزوجل اما وجدت احدا تكذب عليه غيري.

[58]

اگر بنده بگويد: خدا مى‏داند و دروغ بگويد، خداوند مى‏فرمايد: آيا تو كسى را غير از من نيافتى تا به او دروغ ببندى؟

در اين جا سوگند، از سنخ امور انشايى است، نه اخبارى.

هنگامى كه شخص سوگند مى‏خورد، در حقيقت، تاكيد را براى يك جمله خبرى انشا مى‏كند؛ بنابراين، سوگند به خودى خود به راست و دروغ متصف نمى‏شود؛ بلكه به اعتبار خبرى كه سوگند، آن را تاكيد مى‏كند، به راست يا دروغ متصف مى‏شود به اين معنا كه اگر سوگند براى تاكيد خبرى راست باشد، آن سوگند، به تبع خبرش به صدق و راستى متصف مى‏شود و اگر آن خبر دروغ باشد، سوگند خورده شده نيز قسم دروغ مى‏شود.

اقسام سوگند در علم فقه:

1. «سوگند عقد» يا «يمين عقد»: آن گاه كه انسان معتقد مى‏شود عملى را در آينده انجام دهد يا آن را ترك كند، سپس براى تاكيد تعهدش، قسم ياد مى‏كند، اگر شرايط وفا به عهد فراهم آيد، قسم منعقد شده و سرپيچى از آن حرام است و كفاره ار واجب مى‏كند.

2. «سوگند مناشده)

[59] يا «يمين مناشده»: هنگامى كه انسان كارى را از ديگرى مى‏خواهد و براى تاكيد بر انجام آن، شخص را قسم مى‏دهد، در اين حالت چنان چه شخص به آن درخواست عمل نكند، حرامى انجام نداده است؛ زيرا ملتزم به آن عمل نيست و كفاره نيز بر او واجب مى‏شود.

3. «سوگند تاكيد» يا «يمين تاكيد»: اين شكل از قسم كه مورد گفت و گوى اين نوشتار و مورد نظر دانشمندان اخلاق است، آن است كه انسان از وقوع چيزى خبر دهد و براى تاكيد بر خبرش قسم بخورد؛ البته تفاوتى ندارد كه خبر او، وقوع در زمان گذشته، حال يا آينده باشد. به هر صورت در اين حالت قسم به راست و دروغ متصف مى‏شود.

از آن جا كه قسم، امرى انشايى است و به خودى خود، به راست و دروغ متصف نيست، بلكه به اعتبار خبرى كه به آن مربوط مى‏شود به راست و دروغ اتصاف مى‏يابد، اگر خبر دروغ باشد، قسم نيز دروغ و حرام است.

اگر دقت شود كه در كليه موارد جواز دروغ، مانند مواقع اضطرار، قسم دروغ نيز جايز است؛ البته چنان چه بتوان فقط با دروغ گفتن، اضطرار را برطرف كرد و به قسم دروغ نيازي نباشد، نبايد قسم دروغ خورد؛ اما اگر براي رفع اضطرار، به قسم دروغ نيز نياز باشد، اين عمل حرام نخواهد بود.

از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود:

احلف بالله كاذبا و نج اخاك من القتل.

[60]

براى نجات برادرت از كشته شدن، قسم دروغ بخور.

آن جا كه اضطرار وجود ندارد، قسم دروغ، گناهى بسيار بزرگ به شمار مى‏رود؛ چنان كه برخى روايات از آن به مبارزه با خدا تعبير كرده‏اند.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

من حلف على يمين و هو يعلم انه كاذب فقد بارز الله عزوجل.

[61]

كسى كه قسم بخورد و بداند دروغ است، به حقيقت با خدا جنگيده است.

حضرت به شخصى به نام سدير فرمود:

يا سدير من حلف بالله كاذبا كفر.

[62]

اى سدير! كسى كه به دروغ به خدا قسم بخورد، كافر است؛

البته كفر به دو نوع است:

1. كفر اعتقادى

2. كفر عملى

كفر اعتقادى آن است كه انسان منكر خدا، پيامبر و معاد باشد و كفر عملى آن است كه انسان بى‏پروا عمل حرامى را انجام دهد؛ البته اگر كفر عملى ادامه يابد، چه بسا به كفر اعتقادى بينجامد.

قسم دروغ از نوع كفر عملى به شمار مى‏رود؛ چنان كه درباره ترك كننده نماز نيز از رسول خدا (ص) نقل شده است:

من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر.

[63]

كسى كه نمازش را از روى عمد ترك كند، كافر است؛

نكته ديگر آن كه سوگند دروغ فقط در مسائل مادى و دنيايى نيست؛ بلكه گاه انسان براى مسائل آخرتى نيز سوگند دروغ مى‏خورد مانند زمانى كه تصور كند ترويج و تبليغ دين از هر راهى جايز است؛ بنابراين، به گمان اندوختن توشه براى آخرت خويش، دروغى مى‏گويد، آن گاه بر آن قسم مى‏خورد كه البته اين دروغ و سوگند، حرام است و عاقبتى جز آتش دوزخ براى او به بار نخواهد آورد.

سوگندهاى دروغ بيشتر در موارد دنيايى و مادى مثل پايمال كردن حقوق اشخاص براى كسب مال و مقام و غيره ادا مى‏شود.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

... و اما التى عقوبتها دخول النار فهو ان يحلف الرجل مال امرى مسلم او على حقه ظلما فهذه يمين غموس توجب النار و لا كفاره عليه فى‏الدنيا.

[64]

سوگند بر دو نوع است: نوعى كه عقوبتش ورود در آتش دوزخ است، آن كه انسان به ستم بر ضد فرد مسلمان، از جهت مالى يا حق ] غير مالى [ او سوگند خورد. اين، سوگند دروغ است كه مايه آتش است و هيچ كفاره‏اى در دنيا ندارد.

در جاى ديگر، درباره سوگند دروغى كه موجب آتش مى‏شود مى‏فرمايد:

الرجل يحلف على حق امرى مسلم على حبس ماله.

[65]

اين كه [ فرد بر ضد حق شخص مسلمان يا بازداشت مال او سوگند دروغ خورد.

در سوره آل عمران نيز آمده است:

ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى‏الاخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم.

[66]

همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندك بفروشند، ايشان را در سراى آخرت بهره اي نيست و خداوند با آنها سخن نمى‏گويد و نظر رحمت به آنها نمى‏افكند و ايشان را پاك نمى‏كند و بر ايشان عذابى دردناك است.

در سخنان پيامبر اكرم (ص) آمده است.

ثلاثه لا يكلمهم الله المنان الذى لا يعطى شيئا الا بمنه و المسبل ازاره و المنفق سلعته بالحلف الفاجر.

[67]

سه گروه هستند كه خداوند با ايشان سخن نمى‏گويد: يكى كسى كه با قسم دروغ ارزش جنسش را بالا برد؛ بنابراين افرادى كه سوگند دروغ مى‏خورند، در دو بعد دنيايى و آخرتى زيان مى‏كنند و همان گونه كه نصيبى از معنويت و نعمت‏هاى آخرتى ندارند و مورد آمرزش خداوند قرار نمى‏گيرند، در مسائل دنيايى نيز آسيب‏هايى را متحمل مى‏شوند.

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

اليمين الغموس ينتظر بها اربعين ليله.

[68]

كسى كه قسم دروغ مى‏خورد تا چهل شب نتيجه شر آن را خواهد ديد.

در روايات ديگر نيز آمده است كه قسم دروغ موجب مقطوع النسل شدن و فقر مى‏شود.

[69]

اگر سوگند، راست باشد، در اين حالت چنان چه خبرى كه سوگند بر آن خورده شده است، موضوع مهمى را بيان كند، مثل خبر از واقعيتى كه نزد قاضى در دادگاه بيان مى‏شود، سوگند بى‏اشكال خواهد بود؛ ولى اگر اين قسم راست، براى امور كوچك و بى‏ارزش باشد، مكروه است.

در روايتى ديگر از امام صادق (ع) آمده است:

اجتمع الحواريون الى عيسى (ع) فقالوا له يا معلم الخير ارشدنا فقال لهم ان موسى كليم الله (ع) امركم ان لا تحلفوا بالله تبارك و تعالى كاذبين و انا آمر كم ان لا تحلفوا بالله كاذبين و لا صادقين.

[70]

روزى حواريون به دور حضرت عيسى (ع) گرد آمدند و عرض كردند: اى استاد خوبى! ما را راهنمايى كن. حضرت فرمود: حضرت موسى(ع) پيامبر خدا، به شما دستور داد سوگند دروغ به خدا نخوريد و من دستور مى‏دهم به خدا قسم نخوريد چه دروغ و چه راست.

على‏بن مهزيار نقل مى‏كند: مردى به امام صادق (ع) نامه‏اى نوشت كه فلان جريان از شما نقل شده و شما چنين چيزى فرموديد. حضرت در پاسخ نوشت:

و الله ما كان ذلك و اني لاكره ان اقول «والله» على حال من الاحوال و لكنه غمنى ان يقال ما لم يكن.

[71]

به خدا سوگند! چنين نيست. من هيچ خوش ندارم به خدا قسم بخورم به هر شكل كه باشد؛ اما ناراحت شدم؛ زيرا به من چيزى را نسبت مى‏دهند كه نگفته‏ام.

در بعد اخلاقى، سوگند راست نيز ناپسند است و كراهت دارد؛ چرا كه سزاوار نيست خداوند براى مسائل كوچك و پيش پا افتاده دنيا، شاهد گرفته شود.

رسول خدا (ص) مى‏فرمايد:

من اجل الله ان يحلف به اعطاه الله خيرا مما ذهب منه.

[72]

كسى كه به خدا به سبب بزرگى و جبروت او سوگند نخورد، خداوند بهتر از آن چيزى كه از دست مى‏هد؛ نصيبش مى‏كند.

نابراين، انگيزه و هدف، پديد آمدن اين بينش در انسان است كه مقام پروردگار را بسيار بزرگتر از آن ببيند كه بخواهد براى مسائل ناچيز و كوچك دنيايى به او قسم بخورد.

ز. شهادت دروغ، گواهى دروغ، امرى جدا از دروغ نيست؛ چرا كه انسان در گواهى و شهادت دروغ نيز بر خلاف واقع خبر مى‏دهد؛ از همين رو اسلام بر پرهيز از آن بسيار تاكيد كرده، آن را عملى حرام مى‏شمرد. شهادت دروغ، تضييع مال يا جان يا آبروى انسان را در پى دارد.

از پيامبر گرامى (ص) روايت شده است:

ان شهاده الزور تعادل الشرك بالله تعالى.

[73]

همانا گواهى دروغ، برابر شرك به خدا است.

انسان مشرك، در پرستش بت، از هواى نفس خود پيروى مى‏كند و در شهادت دروغ نيز گرفتار هواى نفسش مى‏شود و آن را مى‏پرستد. اگر بندگان خدا به دو دسته بت پرستان و خدا پرستان تقسيم شوند، آنان كه شهادت دروغ مى‏دهند، از آن جا كه بت نفسشان را مى‏پرستند، در زمره بت پرستان قرار مى‏گيرند.

خداوند متعالى در وصف بندگان حقيقى خويش مى‏فرمايد:

و عباد الرحمن و الذين لا يشهدون الزور.

[74]

بندگان خداوند آنهايى هستند كه شهادت دروغ نمى‏دهند.

با توجه به روايت و آيه پيشين مشخص مى‏شود كه گواهى دهندگان دروغ از جمع بندگان حقيقى خدا خارج بوده، در رديف بت پرستان قرار مى‏گيرند؛ البته بايد توجه داشت كه اين مساله از ديدگاه فقهى بررسى نمى‏شود؛ بلكه بحث از ديدگاه اخلاقى مورد توجه و دقت است؛ چنان كه در حديث پيامبر اكرم (ص) نيز اشاره شد كه مثل بت پرستان هستند، و اين به آن معنا است كه آن دسته از مسائل فقهى مربوط به مشركان مانند نجس بودن و نفى احكام ظاهرى اسلام، در اين جا مطرح نبوده و براى شهادت دهندگان به دروغ، ثابت نيست.

بايد توجه داشت كه شهادت دروغ پيش از آن كه زياني بر ديگران وارد سازد و حقوقى را از انسان‏هاى ديگر ضايع كند، به خود شخص زيان مى‏رساند؛ زيرا انسان با اين عمل از وادى توحيد به وادى شرك كشانده مى‏شود.

ح. كتمان شهادت: اگر انسان از ماجرا و رخدادى آگاه بود؛ ولى به هر دليل درست يا نادرست، از گواهى دادن، دورى كرد و شهادت نداد، دروغ نگفته است و در شمار دروغگويان قرار نمى‏گيرد.

«كتمان شهادت» با «انكار شهادت» متفاوت بوده، با دروغ ارتباط ندارد؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، دروغ، به خبر مخالف با واقع گويند؛ حال آن كه در «كتمان شهادت»، خبرى داده نمى‏شود تا دروغ يا راست باشد؛ بلكه از خبر دادن، پرهيز مى‏شود؛ در حالى كه در «انكار شهادت»، انسان خبر مى‏دهد كه شاهد ماجرا نبوده و خبر از آن ندارد كه اين با واقع مخالف بوده و دروغ به شمار مى‏رود.

البته پرهيز از شهادت در جايى كه گواهى ندادن به پايمال شدن حقى بينجامد، ناپسند است؛ اما دروغ به شمار نمى‏رود.

ريشه‏هاى درونى دروغ

روغ به شكل معمول در يكى از صفات زشت و ناپسند نفسانى ريشه دارد كه عبارتند از:

1. دشمنى، گاه انسان از روى دشمنى و نفرت درصدد ضربه زدن به كسى برآمده، دروغ مى‏گويد كه البته اين دشمنى، از حركت نادرست و افسار گسيختگى نيروى غضب سرچشمه مى‏گيرد.

2. حسد، گاه حسادت به برترى‏هاى ديگرى، انسان را به دروغگويى وا مى‏دارد.

3. خشم و عصبانيت، خشم از چيزى يا كسى مى‏تواند سبب بروز اين رفتار ناشايست از انسان باشد.

4. علاقه به مال دنيا (حب مال)، گاه علاقه و چشمداشت به مال دنيا، مايه بروز چنين رفتارى مى‏شود.

5. علاقه به مقام و جايگاه دنيايى (حب جاه)، گاه علاقه به مقام و منزلت دنيايى انسان را به دروغ گفتن وا مى‏دارد.

6. علاقه دنيايى به افراد، محبت و علاقه به افراد ممكن است انسان را به دروغ بكشاند. به اين صورت كه انسان براى جلب نظر محبوب خود، به دروغ دچار شود.

دانشمندان اخلاق، بحث دروغ را جزو مباحثى قرار داده اند كه فقط با يك نيروى خاص از نيروهاى نفسانى ارتباط نداشته؛ بلكه با تمام آنها مرتبط است؛ زيرا ممكن است اين رفتار ناپسند از هر يك از اقسام نيروهاى درونى، چون شهوت و غضب، ريشه گرفته، پديد آيد.

دروغ گاه در نيروى شهوت ريشه داشته، گاه از نيروى غضب سرچشمه مى‏گيرد؛ البته هر يك از دو نيروى شهوت و غضب، مايه پديد آمدن صفاتى چون «حب به مال» و «دشمنى» مى‏شوند كه آن صفات نيز سرچشمه دروغ هستند. در بررسى سرچشمه هاي دروغ، چه بسا بتوان بدترين حالت آن را همنشينى با افرادى دانست كه دروغ در بين آنها نه تنها رفتارى ناپسند به شمار نمى‏آيد، بلكه بسيار رايج است. انسان با تكرار و ادامه همين همنشينى‏ها به دروغگويى معتاد مى‏شود.

گاه انسان براى كسب رياست و حفظ آن يا كسب مال و غيره به دروغ متوصل مى‏شود، و گاه همان شخص، بدون هيچ علتى، و فقط در اثر معاشرت و همنشينى با دروغگويان، به اين رفتار زشت دچار شده، دروغ مى‏گويد؛ البته به باور دانشمندان اخلاق، اين نوع نيز از نيروى شهوت ريشه مى‏گيرد و حالت اعتياد در افراد پديد مى‏آورد. معاشرت با افراد، آثار فراوانى بر جاى خواهد گذاشت. گرچه شخص در ابتدا به اين آثار توجهى ندارد، با گذشت زمان ناگاه درمى‏يابد كه زبانش جز به دروغ حركت نمى‏كند.


[1]. از ريشه «فرء» به معناى دروغ ساختن و نسبت دروغين به كسى دادن به طورى كه موجب ناخشنودى او شود.

[2]. وارونه كردن خبر.

[3]. «اولا و بالذات» يعنى بدون هيچ گونه نسبت مجازى و غير حقيقى.

[4]. «ثانيا و بالعرض» يعنى با در نظر گرفتن نسبتى مجازى و غير حقيقى، اگرچه اين مجاز نرد مردم آشكار نباشد.

[5]. خوى و خلق پايدار در روح انسان.

[6]. آمدى: غررالحكم، ص 220، ح 4383.

[7]. همان، ح 4373 و 4375 و 4366.

[8]. همان، ح 4379.

[9]. همان، ص 219، ح 4361.

[10]. عطار نيشابورى در منطق الطير از عاشقى حكايت مى‏كند كه خفته بود و معشوق بر او عيب گرفت كه اگر عاشقى، چرا در خوابى؟ خواب را با ديده عاشق چه كار؟

عاشقى از فرط عشق آشفته بود بر سر خاكى بزارى خفته بود

رفت معشوقش به بالينش فراز ديد او را خفته وز خود رفته باز

رقعه‏اى بنبشت چست و لايق او بست آن بر آستين عاشق او

عاشقش از خواب چون بيدار شد رقعه برخواند و برو خون بار شد

اين نوشته بود كاى مرد خموش خيز اگر بازارگانى سيم گوش

ور تو مرد زاهدى، شب زنده باش بندگى كن تا به روز و بنده باش

ور تو هستى مرد عاشق، شرم دار خواب را با ديده عاشق چه كار

مرد عاشق باد پيمايد به روز شب همه مهتاب پيمايد زسوز

چون تو نه اينى نه آن، اى بى‏فروغ مى‏مزن در عشق ما لاف دروغ

گر بخفتد عاشقى جز در كفن عاشقش گويم، ولى بر خويشتن

چون تو در عشقش از سر جهل آمدى خواب خوش بادت كه نااهل آمدى

سعدى شيرازى هم در ديوان اشعارش يك سونگرى و توحيد در محبت، و بى‏خبرى از اغيار، و نهراسيدن از خطرات را از پيامدهاى عشق و محبت به خدا دانسته، به لاف زنان وادى محبت خطاب مى‏كند:

كه گفت من خبرى دارم از حقيقت عشق دروغ گفت گر از خويشتن خبر دارد

اگر نظر به دو عالم كند حرامش باد كه از صفاى درون با يكى نظر دارد

گر از مقابله شير آيد از عقب شمشير نه عاشق است كه انديشه از خطر دارد

وگر بهشت مصور كند عارف را به غير دوست نشايد كه ديده بردارد

نظر به روى تو انداختن حرامش باد كه جز تو در همه عالم كسى دگر دارد

[11]. كلينى: كافى، ج 2، ص 343،ح 21.

[12]. صبحى صالح: نهج البلاغه، ص 225، خطبه 160.

[13]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 88، ح‏10296.

[14]. آمدى: غررالحكم، ص 220، ح 4394.

[15]. نحل(16): 105.

[16]. الزمر(39): 3.

[17]. كلينى: كافي، ج 2، ص 338، ح 3.

[18]. محدث نورى: مستدرك الوسايل، ج 9، ص 88، ح 10298.

[19]. همان، ح 10301.

[20]. امورى كه آشكار بوده، به دليل نياز ندارد.

[21]. در ظاهر به دليل بى‏احتياطى، فقط عقل او را سرزنش مى‏كند.

[22]. «لزوم دفع ضرر محتمل» از احكام عقل عملى بشر است كه او را از رفتارى كه احتمال زيان در آن باشد، باز مى‏دارد.

[23]. حر عاملى: وسائل الشيعه: ج 15، ص 172، ح 20225.

[24]. كلينى: كافى، ج 1، ص 50، ح 12.

[25]. همان، ج 1، ص 43، ح 6.

[26]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 15، ص 329، ح 20660.

[27]. همان، ج 12، ص 249، ح 16224.

[28]. كارهايى كه موجب باطل شدن روزه مى‏شوند.

[29]. جمع هر سه نوع كفاره‏اى كه براى ابطال عمدى روزه در نظر گرفته شده است.

[30]. شيخ انصارى: مكاسب محرمه، فصل كذب.

[31]. كلينى: كافى، ج 2، ص 340، ح 12.

[32]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 245، ح 16213.

[33]. همان، ص 250، ح 16227.

[34]. صفت درونى پايدار.

[35]. سرشتى كه با سرشت اصيل بشرى متفاوت است.

[36]. الضرورات تبيح المحظورات.

[37]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 255، ح 16239.

[38]. همان، ح 16238.

[39]. كلينى: كافى، ج 2، ص 342، ح 18.

[40]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16230.

[41]. اوصافى كه در ذات و حقيقت شى‏ء دخالت ندارد.

[42]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16230.

[43]. كلينى: كافى، ج 2، ص 341، ح 16.

[44]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16229.

[45]. كلينى: كافى، ج 2، ص 210، ح 7.

[46]. يوسف(12): 82.

[47]. كلينى: كافى، ج 2، ص 338، ح 2.

[48]. همان، ص 340، ح 11.

[49]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 250، ح 16227.

[50]. همان، ص 251، ح 16228.

[51]. علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 2، ص 128، ح 8.

[52]. كلينى: كافى، ج 2، ص 339، ح 5.

[53]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 249، ح 16224.

[54]. كلينى: كافى، ج 4، ص 187، ح 1.

[55]. همان، ج 2، ص 338، ح 1.

[56]. علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 69، ص 258.

[57]. كلينى: كافى، ج 7، ص 437، ح 3.

[58]. همان، ح 2.

[59]. مناشده قسم دادن.

[60]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 23، ص 225، ح 29428.

[61]. كلينى: كافى، ج 7، ص 435، ح 1.

[62]. همان، ص 434، ح 4.

[63]. ابن ابى جمهور: عوالى اللآلى، ج 2، ص 224، ح 36.

[64]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 23، ص 215، ح 29400.

[65]. كلينى: كافى، ج 7، ص 438، ح 1.

[66]. آل عمران(3): 77.

[67]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 9، ص 454، ح 12484.

[68]. كلينى: كافى، ج 7، ص 436، ح 7.

[69]. صدوق: ثواب الاعمال، ص 226 و 227.

[70]. كلينى: كافى، ج 5، ص 524، ح 7.

[71]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 23، ص 197، ح 29353.

[72]. كلينى: كافي، ج 7، ص 434، ح 2.

[73]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 17، ص 416، ح 21711.

[74]. فرقان(25) 72.

اخلاق الاهى (أفات زبان ) ج4 ص82

/ 1